یک قاتل قراردادی کشیش یک کلیسای لس آنجلس می شود تا اینکه یک رهبر فرقه و یارانش دختر خوانده اش را می ربایند. او که از انتقام کور شده است، مسیر خونینی را در سراسر شهر قطع می کند. تنها چیزی که می تواند او را متوقف کند این است که تازه یافته است ...
آرون بکمن، یک قاتل قراردادی برای یک سازمان جنایی به نام شبکه، پس از اینکه دوستش هیز را با وجود بازنشستگی نافرمانی کرد، دستور کشتن دوستش را دریافت کرد. هیز با نفس در حال مرگش به او میگوید که برای رنجش از زخم گلوله راهی نیست، بکمن برای سرپناه به کلیسایی نزدیک میرود و 000 پول نقد خود را به کشیش فیلیپ تقدیم میکند. فیلیپ جراحات او را درمان میکند و به او پناه میدهد و فقط برای پرداخت هزینهها پول میگیرد و بقیه را میسوزاند. بکمن، که برای یک عمر خشونت غرق در گناه است، در نهایت با تشویق خدا به درگاه خداوند دعا می کند. وقتی فیلیپ بر اثر سرطان می میرد، از بکمن می خواهد که مسئولیت او را بر عهده بگیرد. بکمن برای تطبیق با زندگی جدید خود مشکل دارد، اما هنوز در اثر گناه غرق شده است، اما وقتی یک شب دختری به نام تابیتا، خواهرزادهاش، روی پلههای جلو ظاهر میشود، اوضاع تغییر میکند. بکمن او را به عنوان مال خود پذیرفته است. یک سال بعد، به نظر می رسد تابیتا بالاخره بهبود یافته، از دبیرستان فارغ التحصیل شده و در راه دانشگاه است. با این حال، زمانی که مهاجمان مسلح به رهبری مردی به نام ریس که به نظر میرسد او را میشناسد، گذشته او بهشدت دوباره نمایان میشود، در حالی که یک بکمن درمانده او را تماشا میکند و ناخواسته توسط یکی دیگر از اهل محله به نام تام به آنجا هدایت میشود. بکمن با کمک کمی دیگر با شبکه تماس می گیرد و یکی از مهاجمان به نام اریک را بر اساس توضیحاتی که تام ارائه می دهد، ردیابی می کند. بکمن اریک را تا یک کلبه دورافتاده در بیابان دنبال می کند، اما پس از کشتن او و همراهانش، هیچ نشانی از تابیتا نمی یابد. با استفاده از تلفن او با ریس تماس می گیرد که ادعا می کند تابیتا را کشته است و به بکمن می گوید که عقب نشینی کند. در همین حال، بکمن اکنون به دلیل درخواست کمک به شبکه مدیون است، و موظف است در آینده یک دستور از طرف او را اجرا کند. بکمن با استفاده از لیست تماس، یکی دیگر از مهاجمان، جنیس، را به خانه ای با برادرش ردیابی می کند. شوهر. او آنها را زیر اسلحه نگه میدارد و آنها را مجبور میکند تا او را به محل سکونتش برانند، اما جانیس موفق میشود آزاد شود و باعث تصادف اتومبیل شود و در این روند برادرش را بکشد. او را با دو زن دیگر در زیرزمین خود حبس می کند و شکنجه می کند، اما او موفق می شود فرار کند و با کمک دیگری او را بکشد. بکمن تلاش میکند تا مهاجم سوم، فرانک، را فریب دهد، اما او به سرعت متوجه میشود که چیزی اشتباه است وقتی جانیس به تلفن او پاسخ میدهد و بدون اینکه وارد شود، آنجا را ترک میکند. او با عجله به آپارتمانش می رود تا آن را خالی پیدا کند، اما به زودی توسط دو قاتل دیگر مورد حمله قرار می گیرد. او آنها را دفع می کند و موفق می شود درست به هنگام رسیدن تام آنها را بکشد و به سرعت وحشت زده فرار می کند. بکمن می رسد و به او می گوید که زندگی اش در خطر است و او با اکراه او را همراهی می کند. بکمن به سرعت متوجه می شود که توسط The Administrator، یک قاتل بدنام با بیش از 400 قتل تایید شده، او را دنبال می کند. آنها او را به یک کارخانه آبجوسازی مجاور می کشانند و بکمن تلاش می کند تا به او کمین کند، اما موفق نمی شود، تنها پس از اینکه او وضعیت را به قاتل خود توضیح می دهد نجات پیدا می کند. بکمن تام را به خانه امنی می برد که توسط دوستش سالواتوره اداره می شود. تام سعی میکند با یادآوری مطالبی که زمانی بکمن را موعظه کرده بود، صحبت کند، اما بکمن او را هل میدهد و میرود. او با کمک یک هکر موفق می شود فرانک را به رستورانی که به عنوان پوشش یک حلقه قاچاق انسان از آن استفاده می کند، ردیابی کند. بکمن فرانک را زیر اسلحه نگه می دارد و از او می خواهد که مکان او را بدهد. او این کار را انجام میدهد، اما بکمن پس از آن تماسی از شبکه دریافت میکند که به او دستور میدهد تا هرگونه فعالیتی علیه ریس و همکارانش را متوقف کند. بکمن با دیدن وسعت قربانیان، به او شلیک می کند و او را می کشد. بکمن به سمت مکان در مزرعه ای دورافتاده رانندگی می کند، جایی که او در حال برگزاری مراسمی برای قربانی کردن پیروانش است. او با او روبرو می شود اما ریس مقاومت می کند و به بکمن می گوید که ترسی ندارد و از او می خواهد که به او شلیک کند. بکمن با یادآوری صحبت های تام و فیلیپ، امتناع می کند و می رود. ریس با عصبانیت به بکمن توهین می کند و فاش می کند که تابیتا هنوز زنده است و در اسارت است. بکمن او را پیدا میکند و آزادش میکند و دوباره آن دو را ترک میکند. در همین حین، مدیر به ریس شلیک میکند و میکشد و با شبکه تماس میگیرد و به او دستور میدهد بکمن را دنبال کند.
آرون بکمن، یک قاتل قراردادی برای یک سازمان جنایی به نام شبکه، پس از اینکه دوستش هیز را با وجود بازنشستگی نافرمانی کرد، دستور کشتن دوستش را دریافت کرد. هیز با نفس در حال مرگش به او میگوید که برای رنجش از زخم گلوله راهی نیست، بکمن برای سرپناه به کلیسایی نزدیک میرود و 000 پول نقد خود را به کشیش فیلیپ تقدیم میکند. فیلیپ جراحات او را درمان میکند و به او پناه میدهد و فقط برای پرداخت هزینهها پول میگیرد و بقیه را میسوزاند. بکمن، که برای یک عمر خشونت غرق در گناه است، در نهایت با تشویق خدا به درگاه خداوند دعا می کند. وقتی فیلیپ بر اثر سرطان می میرد، از بکمن می خواهد که مسئولیت او را بر عهده بگیرد. بکمن برای تطبیق با زندگی جدید خود مشکل دارد، اما هنوز در اثر گناه غرق شده است، اما وقتی یک شب دختری به نام تابیتا، خواهرزادهاش، روی پلههای جلو ظاهر میشود، اوضاع تغییر میکند. بکمن او را به عنوان مال خود پذیرفته است. یک سال بعد، به نظر می رسد تابیتا بالاخره بهبود یافته، از دبیرستان فارغ التحصیل شده و در راه دانشگاه است. با این حال، زمانی که مهاجمان مسلح به رهبری مردی به نام ریس که به نظر میرسد او را میشناسد، گذشته او بهشدت دوباره نمایان میشود، در حالی که یک بکمن درمانده او را تماشا میکند و ناخواسته توسط یکی دیگر از اهل محله به نام تام به آنجا هدایت میشود. بکمن با کمک کمی دیگر با شبکه تماس می گیرد و یکی از مهاجمان به نام اریک را بر اساس توضیحاتی که تام ارائه می دهد، ردیابی می کند. بکمن اریک را تا یک کلبه دورافتاده در بیابان دنبال می کند، اما پس از کشتن او و همراهانش، هیچ نشانی از تابیتا نمی یابد. با استفاده از تلفن او با ریس تماس می گیرد که ادعا می کند تابیتا را کشته است و به بکمن می گوید که عقب نشینی کند. در همین حال، بکمن اکنون به دلیل درخواست کمک به شبکه مدیون است، و موظف است در آینده یک دستور از طرف او را اجرا کند. بکمن با استفاده از لیست تماس، یکی دیگر از مهاجمان، جنیس، را به خانه ای با برادرش ردیابی می کند. شوهر. او آنها را زیر اسلحه نگه میدارد و آنها را مجبور میکند تا او را به محل سکونتش برانند، اما جانیس موفق میشود آزاد شود و باعث تصادف اتومبیل شود و در این روند برادرش را بکشد. او را با دو زن دیگر در زیرزمین خود حبس می کند و شکنجه می کند، اما او موفق می شود فرار کند و با کمک دیگری او را بکشد. بکمن تلاش میکند تا مهاجم سوم، فرانک، را فریب دهد، اما او به سرعت متوجه میشود که چیزی اشتباه است وقتی جانیس به تلفن او پاسخ میدهد و بدون اینکه وارد شود، آنجا را ترک میکند. او با عجله به آپارتمانش می رود تا آن را خالی پیدا کند، اما به زودی توسط دو قاتل دیگر مورد حمله قرار می گیرد. او آنها را دفع می کند و موفق می شود درست به هنگام رسیدن تام آنها را بکشد و به سرعت وحشت زده فرار می کند. بکمن می رسد و به او می گوید که زندگی اش در خطر است و او با اکراه او را همراهی می کند. بکمن به سرعت متوجه می شود که توسط The Administrator، یک قاتل بدنام با بیش از 400 قتل تایید شده، او را دنبال می کند. آنها او را به یک کارخانه آبجوسازی مجاور می کشانند و بکمن تلاش می کند تا به او کمین کند، اما موفق نمی شود، تنها پس از اینکه او وضعیت را به قاتل خود توضیح می دهد نجات پیدا می کند. بکمن تام را به خانه امنی می برد که توسط دوستش سالواتوره اداره می شود. تام سعی میکند با یادآوری مطالبی که زمانی بکمن را موعظه کرده بود، صحبت کند، اما بکمن او را هل میدهد و میرود. او با کمک یک هکر موفق می شود فرانک را به رستورانی که به عنوان پوشش یک حلقه قاچاق انسان از آن استفاده می کند، ردیابی کند. بکمن فرانک را زیر اسلحه نگه می دارد و از او می خواهد که مکان او را بدهد. او این کار را انجام میدهد، اما بکمن پس از آن تماسی از شبکه دریافت میکند که به او دستور میدهد تا هرگونه فعالیتی علیه ریس و همکارانش را متوقف کند. بکمن با دیدن وسعت قربانیان، به او شلیک می کند و او را می کشد. بکمن به سمت مکان در مزرعه ای دورافتاده رانندگی می کند، جایی که او در حال برگزاری مراسمی برای قربانی کردن پیروانش است. او با او روبرو می شود اما ریس مقاومت می کند و به بکمن می گوید که ترسی ندارد و از او می خواهد که به او شلیک کند. بکمن با یادآوری صحبت های تام و فیلیپ، امتناع می کند و می رود. ریس با عصبانیت به بکمن توهین می کند و فاش می کند که تابیتا هنوز زنده است و در اسارت است. بکمن او را پیدا میکند و آزادش میکند و دوباره آن دو را ترک میکند. در همین حین، مدیر به ریس شلیک میکند و میکشد و با شبکه تماس میگیرد و به او دستور میدهد بکمن را دنبال کند.