سانجانا به همراه همسر و دو دخترش در یک شهر بزرگ زندگی می کند. اما همه چیز چندان خوشایند نیست زیرا این زوج با یک وضعیت فاجعه بار در زندگی روبرو می شوند که منجر به طلاق می شود. سانجانا به همراه برادرش ویکی، دو دخترش و یک سگ به خانهای تنها در یک جنگل نقل مکان میکنند. زمانی که سانجانا در آنجا زندگی میکند، شروع به دیدن موقعیتهای عجیبی میکند، مخصوصاً زمانی که خانهاش با صاعقه برخورد میکند، سگش به او حمله میکند و او و دخترانش به طور مرموزی مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند. این برای سانجانا خیلی زیاد است و او تصمیم می گیرد با حکیمی که متخصص در جادوی سیاه است تماس بگیرد و او طلسم کرد و سانجانا توانست اطلاعاتی را جمع آوری کند که چندین صد سال پیش بزرگان یک قبیله فکر می کردند بهترین مجازات مرتکبین مرگ است. هل دادن آنها به دره ای عمیق برای سقوط و مردن و اینکه مجموع روح های بدبخت در یک موجود غول پیکر نادیده و احساس نشده ترکیب شده اند و این منجر به پایانی پر تنش برای هاوا می شود.