10 فیلم ترسناک متفاوت که به مسائل اجتماعی می‌پردازند

ژانر وحشت درست به اندازه‌ی هیولاها و موجودات ترسناکی که در آن می‌بینیم، اَشکال متفاوتی دارد. چه دنبال یک موج خالصِ آدرنالین باشید، چه داستانی عمیق‌تر و تفکر‌برانگیز، برای هر سلیقه‌ای چیزی پیدا می‌شود. در کنار اسلشرهای ساده و سرگرم‌کننده‌ای که در آن‌ها چند جوان خوش‌قیافه و اهل مهمانی راهی جنگل و یکی‌یکی قربانی یک روانی ماسک‌پوش می‌شوند، فیلم‌هایی هم هست که روی مسائل واقعی و ترس‌های انسانی تمرکز می‌کنند.

موضوعاتی مثل سوگواری و پیدا کردن جایگاه خود در دنیا یا تلاش برای سرپا ماندن به‌عنوان یک مادر مجرد تنها بخشی از دنیای نامتناهی ترس‌های وجودی است. زیبایی ژانر وحشت همین گستردگی بی‌پایانش است. مثل بستنی، هر کسی می‌تواند طعم مورد علاقه خودش را پیدا کند. از همان روزهای آغازین پیدایش ژانر وحشت، فیلم‌سازهای زیادی برای هم‌صدایی با مخاطبانشان از فضای سیاسی و اجتماعی زمانه خود استفاده کرده‌اند.

یک قانون نانوشته در این ژانر وجود دارد که می‌گوید هرچه تماشاگر بیشتر بتواند خودش را در موقعیت قربانیان روی پرده ببیند، تاثیر ترس هم عمیق‌تر می‌شود، چون ترس دقیقا از دنیای واقعی و اطراف ما نشات می‌گیرد. وقتی با شخصیت‌ها همذات‌پنداری می‌کنیم، اینطور احساس می‌شود که همراه آن‌ها در مقابل همان وحشت‌ها ایستاده‌ایم. در ادامه نگاهی می‌اندازیم به 10 فیلم ترسناک متفاوت که اجتماعی‌ترین و زمانه‌محورترین آثار ژانر وحشت محسوب می‌شوند و شاید بعد از خواندن این فهرست، آن‌ها را از زاویه‌ای کاملا تازه و کمی عمیق و معاصر دوباره تماشا کنید.

1. شب مردگان زنده (Night of the Living Dead)

night-of-the-living-dead

  • محصول: 1968
  • کارگردان: جرج اندرو رومرو
  • بازیگران: دوین جونز، جودیت اودی، مریلین ایستمن
  • امتیاز راتن تومیتوز: 95 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 7.8 از 10

این روزها زامبی‌ها همه‌جا هستند، یا حداقل این‌طور به نظر می‌رسد. هر طرف را که نگاه کنید، یک فیلم یا سریال جدید درباره‌ی دنیایی پساآخرالزمانی پیدا می‌شود که در آن موجی از موجودات بی‌مغز و گوشت‌خوار با چشم‌های بی‌روح و اشتهای بی‌پایان به جان مردم افتاده‌اند. ادگار رایت از نخستین و موفق‌ترین فیلم‌سازانی بود که این زیرژانر خسته‌کننده را با کمدی ترسناک کلاسیکش یعنی شان مردگان (Shaun of the Dead) در سال 2004 دست انداخت.

رایت با لشکر زامبی‌هایش یک سوال بامزه مطرح کرد که اگر صبح یکی از روزهای بی‌حس و جان‌باخته‌ی دوران خودمان بیدار شویم و ببینیم موجودات بی‌مغز محله‌مان را تسخیر کرده‌اند اصلا کسی متوجه می‌شود؟ اما پیش از آن‌که زامبی‌ها به شوخی همیشگی درباره مصرف‌گرایی ما و بهانه‌ای برای چندین تانکر خونِ مصنوعی تبدیل شوند، یک نفر بود که می‌خواست به قول خودش غول‌هایش کاملا جدی گرفته شوند.

شاید در سال 2023 این حرف خنده‌دار به نظر برسد، اما در سال 1968 و در اوج تنش‌های جنگ سرد بین آمریکا و شوروی، نتیجه‌اش صف‌های طولانی تماشاگرانی بود که از روی کنجکاویِ محض راهی سینما می‌شدند و واکنش مردم اصلا تمسخرآمیز نبود. یک روز صبح زود، دو خواهر و برادر جوان به نام‌های جانی و باربارا راهی قبرستانی خلوت می‌شوند تا سر خاک پدربزرگشان بروند. همان‌جا مردی عجیب، آشفته، تلوتلوخوران مثل یک مست و سراپا سیاه‌پوش به آن‌ها نزدیک می‌شود و بی‌هیچ دلیلی به باربارا حمله می‌کند.

جانی هنگام دفاع از خواهرش کشته می‌شود و باربارا وحشت‌زده به خانه‌ای مرموز پناه می‌برد. با فرارسیدن شب، گروهی از بازماندگان ناچار می‌شوند اختلاف‌هایشان را کنار بگذارند و متحد شوند تا پیش از آن‌که خودشان به تکه‌گوشت‌هایی تبدیل شوند که نوبت جویده‌شدنشان رسیده است راهی برای مقابله با این گله‌ی رو‌ به‌ افزایش پیدا کنند. کسی که کنترل اوضاع را به دست می‌گیرد، مردی سیاه‌پوست، خونسرد و عمل‌گرا به نام بن است که دقیقا می‌داند باید چه کند تا همه را زنده نگه دارد و جلوی ورود غول‌ها را بگیرد.

اما در پایان همه‌چیز بی‌فایده است چون همه‌ی افراد خانه کشته می‌شوند و آخرین بازمانده، یعنی بن، به شکل تلخ و شوکه‌کننده‌ای به ضرب گلوله یک افسر پلیس سفیدپوست کشته می‌شود که اشتباهی فکر می‌کند بن هم یکی از همان موجودات است و باید از بین برود. اگر این اتفاق استعاره‌ای بی‌پرده از وضعیت نژادپرستی و خشونت یا بی‌تفاوتی پلیس و همان مسائلی نباشد که 54 سال بعد هم هنوز در اخبار می‌شنویم پس چیست؟ و درباره‌ی غول‌هایی که از گوشت قربانیانشان تغذیه می‌کنند کجا می‌شود نمادی روشن‌تر از جامعه مصرف‌زده‌ی ما پیدا کرد؟ در نهایت چیزی فراتر از خوردنِ واقعیِ بدن و خون انسان‌ها برای مصرف‌گرایی باقی می‌ماند؟

2. کشتار با اره‌برقی در تگزاس (The Texas Chain Saw Massacre)

the-texas-chain-saw-massacre

  • محصول: 1974
  • کارگردان: توبی هوپر
  • بازیگران: مارلین برنز، پاول پاتین، ادوین نیل
  • امتیاز راتن تومیتوز: 84 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 7.4 از 10

اوایل دهه‌ی 70 میلادی دوران آشوب و دگرگونی بود. ارزش‌های خانواده‌ی سنتی زیر فشار موج ضدفرهنگ هیپی‌ها در حال فروپاشی بود. جوان‌هایی که از همه‌ چیز سرخورده شده بودند و می‌خواستند از زندگی لذتی بیشتر از آن‌چه برایشان تعیین شده ببرند، انقلاب جنسی را رقم زدند و تصویر خانواده‌ی ایدئال آمریکایی کم‌کم به کاریکاتوری غریب و چندش‌آور از گذشته‌ی خودش تبدیل ‌شد.

این تصویر وارونه، در خانواده‌ی عجیب‌الخلقه و آدم‌خوارِ ساویر تجسم پیدا کرد که در مرکز شاهکار انقلابی توبی هوپر و کیم هنکل در سال 1974 قرار داشت؛ کشتار با اره‌برقی در تگزاس، یکی از مهم‌ترین اسلشرهای نوجوانانه‌ی تاریخ سینما. کشتار با اره‌برقی در تگزاس هم مثل فضای اولین فیلم این فهرست داستان یک روز از زندگی سَلی هاردِستی و برادر ناتوانش فرانکلین را دنبال می‌کند.

آن‌ها بعد از شنیدن خبر چند سرقت قبر در منطقه یک بعد از ظهر شنبه با ون راهی قبرستان پدربزرگشان می‌شوند. سه تن از دوستانشان هم به آن‌ها می‌پیوندند، بی‌خبر از این‌که در مسیرشان مستقیم به سمت کابوس وحشتناکی می‌روند که برخورد با قاتلی زشت و ناقص‌الخلقه است که اره‌برقی به دست دارد و چهره‌ی قربانیان گذشته‌اش را به صورت می‌زند. تا صبح روز بعد، تنها یکی از این جوانان زنده می‌ماند اگرچه قطعا عقل و سلامت روانش دیگر مثل قبل نخواهد بود.

اگرچه کشتار با اره‌برقی در تگزاس در درجه‌ی اول یکی از ترسناک‌ترین و شوکه‌کننده‌ترین فیلم‌های ژانر وحشت است تا جایی که اکرانش در چند کشور ممنوع شد و حتی مورد نکوهش کلیسا قرار گرفت، اما نکته‌ی جالب توجه دیگرش دیدگاه روشنِ گیاه‌خواری آن است. فیلم بی‌پرده به خشونت و بی‌رحمی کشتن حیوانات برای غذا می‌پردازد. هرچه درباره‌ی خانواده‌ی ساویر می‌خواهید بگویید، اما آن‌ها وقتی جوانان بی‌خبر و شاداب را در تیررس خود دارند، به حیوانات بی‌پناه رحم می‌کنند و گوشتشان را نمی‌خورند.

3. کندی‌من (Candyman)

candyman

  • محصول: 1992
  • کارگردان: برنارد رز
  • بازیگران: ویرجینیا مادسن، تونی تاد، زاندر برکلی
  • امتیاز راتن تومیتوز: 79 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 6.7 از 10

فیلم ترسناک متفاوت کندی‌من به جای استفاده از آن موجود همیشگیِ ترسناک که صرفا نماد شر مطلق است و برای لذت شخصی آدم می‌کشد، جسارت می‌کند و قربانی نهایی‌اش را به روحی خبیث تبدیل می‌کند که قصد دارد همان درد و رنجی را به دیگران تحمیل کند که خودش تجربه کرده بود. تونی تاد نقش این شبح را بازی می‌کند که پسر آزاد یک برده است که به‌خاطر سیاه‌پوست بودن و جسارت در دل سپردن عشق دختر سفیدپوست صاحبش و باردار کردن او، توسط جمعیتی خشمگین تعقیب، به گوشه رانده و به‌طور بی‌رحمانه‌ای شکنجه شد.

اکنون روح او در ساختمان آپارتمانی محروم در منطقه‌ی کابری‌نی گرین ساکن شده و وقتی نامش پنج بار گفته شود، در آینه ظاهر می‌شود و با قلابی که در دست بریده‌ و خون‌آلودش فرو رفته، کسانی را که وجودش را انکار کرده‌اند، از پای درمی‌آورد. پیام اجتماعی فیلم درباره‌ی بی‌عدالتی نژادی اصلا پنهان نیست. در یکی از صحنه‌ها، هلن لایل با بازی ویرجینیا مادسن به دوستش می‌گوید: «دو نفر وحشیانه کشته می‌شوند و پلیس هیچ کاری نمی‌کند. اما وقتی یک زن سفیدپوست به آن‌جا می‌رود و مورد حمله قرار می‌گیرد، فوری محل را تعطیل می‌کنند.»

اما این موضوع باعث نمی‌شود تاثیر فیلم کم‌تر شود. برعکس، تاثیر آن عمیق و نافذ است. برای یک بار، در یک فیلم اسلشر چیزی بیش از قتل‌های خونین و صحنه‌های شهوانی در جریان است. این داستان اسلشر برای بزرگسالان و مناسب کسانی است که هم از لحاظ احساسی و هم از نظر فکری دنبال هیجانند.

4. موجودیت (The Entity)

the-entity

  • محصول: 1983
  • کارگردان: سیدنی جی فیوری
  • بازیگران: باربارا هرشی، ران سیلور، جرج کو
  • امتیاز راتن تومیتوز: 62 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 6.7 از 10

زن بودن به خودی خود بار سنگینی به همراه دارد. حالا تصور کنید مادری بیوه باشید که با درآمدی کم، سه فرزند را بزرگ می‌کند، هم‌زمان به دانشگاه می‌رود و به‌طور مداوم توسط سه شیطان نامرئی تا حد مرگ در خانه‌اش مورد آزار و ضرب و شتم قرار می‌گیرد. این همان وضعیتی است که کارلا موران در آن گرفتار شده است. امروز در دوران جنبش‌هایی مثل می‌تو زندگی می‌کنیم که در آن زنان بیشتری جرات پیدا کرده‌اند علیه مردانی که سال‌ها به آن‌ها آسیب زده و مجبور به سکوتشان کرده‌اند صحبت کنند.

بسیاری از این زنان تا حدودی به عدالت رسیده‌اند و مردان قدرتمندی مثل هاروی واینستین به زندان افتاده‌اند تا باقی عمرشان را پشت میله‌ها بگذرانند. اما متاسفانه همیشه مردانی خواهند بود که از مجازات فرار می‌کنند و زنانی که مجبور به تحمل رنج می‌شوند. کارلا یکی از همین زنان است. بعد از آن‌که کارلا به یک روان‌پزشک معرفی می‌شود، ادعاهایش درباره‌ی تجاوز سه مهاجم شبح‌مانند نادیده گرفته می‌شود.

دکتر اسنیدِرمن با جدیت تمام سعی می‌کند او را قانع کند که این‌ها تنها توهماتی هستند که از خاطرات سرکوب‌شده‌ی سو‌استفاده‌ی جنسی دوران کودکی‌اش شکل گرفته‌اند. فرقی نمی‌کند کارلا چقدر بلند فریاد بزند، یا چقدر مطمئن باشد که این‌ها توهم نیستند، تا وقتی کسی خودش شاهد این آزارهای فراطبیعی نباشد، هیچ‌کس حرفش را باور نخواهد کرد. در پایان، کارلا به شهری جدید نقل‌مکان می‌کند، اما موجود شرور از بین نمی‌رود.

هر جا که او و خانواده‌اش بروند، دنبالشان خواهد آمد. کارلا رنج خواهد کشید، تاب خواهد آورد و زنده خواهد ماند و امروز، این شاید قوی‌ترین و واقعی‌ترین استعاره از وضعیت زن بودن در دنیایی مردانه باشد.

5. بابادوک (The Babadook)

the-babadook

  • محصول: 2014
  • کارگردان: جنیفر کنت
  • بازیگران: اسی دیویس، نوحا ویسمن، دنیل هنشال
  • امتیاز راتن تومیتوز: 98 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 6.8 از 10

آمیلیا وانک مادری بیوه و تنهاست که فرزند 7 ساله‌ای سرکش و دمدمی به نام ساموئل را بزرگ می‌کند. تولد این کودک به‌طور غیرمستقیم باعث مرگ ناگهانی و خشونت‌آمیز پدرش شد. ساموئل تخیل بسیار فعال و زنده‌ای دارد یا حداقل آمیلیا فکر می‌کند که فقط تخیل است و این باعث می‌شود باور کند موجودی از کتاب داستانی مرموز به نام آقای بابادوک به واقعیت پیوسته و حالا او و مادرش را در خانه‌ی فرسوده و تاریکش تهدید می‌کند.

این فیلم ترسناک متفاوت فراتر از یک داستان هیولایی ساده یا بررسی ترس کودکان از هیولاها و اینکه والدینشان حرفشان را باور نمی‌کنند، است. این درام ترسناک، با عمق روان‌شناختی و قلبی دردناک و هوشمندانه، با ترسی مواجه می‌شود که از هر هیولای داستانی که در سایه‌ها پنهان شده وحشتناک‌تر است یعنی ترس از پدر یا مادر بدی بودن. آمیلیا تحت فشار شدیدی است و از افسردگی سرکوب‌شده و انزوا رنج می‌برد.

او حاضر نیست حتی نام همسر فوت‌شده‌اش را بر زبان بیاورد و هیچ دوستی ندارد که بتواند به او پناه ببرد. حتی خواهرش هم دیگر سر نمی‌زند، چون دیگر نمی‌تواند کنار پسر آمیلیا باشد! آمیلیا در یک پایان پرتنش و پر از هیجان و احساسات، در برابر هیولایی که خودش و ساموئل را آزار می‌دهد می‌ایستد، دیگر اجازه نمی‌دهد غمش او را تعریف کند و تصمیم می‌گیرد با آن زندگی کند. اما خود بابادوک، با انگشتان چنگکی، صورت رنگ‌پریده و ردای سیاهش، تجسم زنده‌ی غم و افسردگی است.

تنها راه غلبه بر او یا دست‌کم به دست گرفتن برتری این است که مستقیم در چشمانش نگاه کنید و بگویید: «تو هیچ‌ کسی نیستی!» درست مثل خود غم، او هرگز نمی‌میرد و فقط در زیرزمین تاریک و نمناک ناخودآگاه ما پنهان می‌شود.

6. دیوانه (Unsane)

unsane

  • محصول: 2018
  • کارگردان: استیون سودربرگ
  • بازیگران: کلر فوی، جونو تیمپل، ایمی اروینگ
  • امتیاز راتن تومیتوز: 80 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 6.4 از 10

یک زن جوان به نام ساویر والنتینی تلاش می‌کند پس از فرار از یک نفر که مدام او را تعقیب می‌کند، زندگی‌اش را از سر بگیرد، در حالی که شهر، دوستان و خانواده‌اش را پشت سر گذاشته است. وقتی احساس افسردگی و اضطرابش را با یک درمانگر در میان می‌گذارد، تحت دست‌کاری روانی قرار می‌گیرد و به یک بیمارستان روانی منتقل می‌شود که تا تمام شدن بیمه‌اش اجازه‌ی ترک کردن آنجا را ندارد.

با بالا گرفتن خشم و سردرگمی‌اش و بروز رفتارهای خشونت‌آمیز که مدت زمان اقامتش در بیمارستان را طولانی‌تر می‌کند و وقتی که تعقیب‌کننده‌اش در همان بیمارستان به‌عنوان یک پرستار استخدام می‌شود اوضاع بدتر می‌شود. چون ساویر فقط یکی از بیماران این بیمارستان روانی است، هیچ‌کس حرفش را باور نمی‌کند که تعقیب‌کننده‌اش قصد آسیب رساندن به او را دارد. فیلم ترسناک متفاوت دیوانه نه تنها به ناکارآمدی برخی بیمارستان‌های دولتی می‌پردازد، بلکه نشان می‌دهد زنان چگونه به‌راحتی کنترل زندگی خود را از دست می‌دهند.

به محض اینکه ساویر جرات می‌کند احساسات واقعی‌اش را بیان کند، بلافاصله برچسب خطر خودکشی به او زده می‌شود. اگر درباره‌ی بی‌رحمی فریب خوردن و مجبور شدن به بستری شدن صحبت کند، به‌عنوان فردی خطرناک و نافرمان دیده می‌شود. وقتی در برابر بیمار دیگری که او را مسخره می‌کند واکنش نشان می‌دهد، مدت زمان بازداشتش 10 روز دیگر هم تمدید می‌شود. در یکی از صحنه‌ها، ساویر با پلیس تماس می‌گیرد تا درباره وضعیتش گزارش دهد و منشی بدخلق به او می‌گوید که صدها بیمار هر روز همین ادعا را دارند.

ساویر ساده‌لوحانه پاسخ می‌دهد: «اما آن‌ها واقعا دیوانه‌اند.» فیلم ترسناک متفاوت دیوانه به ترس رایج همه‌ی زنان در جهان امروز می‌پردازد که بیان داستان خود و مواجهه با نادیده گرفته شدن، دستکاری روانی و ادامه‌ی آزار است.

7. سکوت بره‌ها (The Silence of the Lambs)

the-silence-of-the-lambs

  • محصول: 1991
  • کارگردان: جاناتان دمی
  • بازیگران: آنتونی هاپکینز، جودی فاستر، اسکات گلن
  • امتیاز راتن تومیتوز: 95 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 8.6 از 10

یک نمای ساده در 10 دقیقه‌ی اول شاهکار برنده‌ی اسکار و گرند اسلم جاناتان دمی، به شکلی استادانه و موجز، احساس زن بودن در حرفه‌ای که عمدتا مردانه است را نشان می‌دهد. کلاریس استارلینگ، مامور جوان و کوچک‌اندام اف‌بی‌آی، وارد آسانسوری می‌شود که مردان اطرافش با نگاه‌های پر از تحقیر و خشم به او می‌نگرند. رئیسش او را مامور می‌کند تا با روان‌پزشک مشهوری به نام هانیبال لکتر که به قاتل سریالی آدم‌خوار تبدیل شده مصاحبه کند تا درباره ذهن قاتلی دیگر که زنان را می‌رباید و پوستشان را به تن می‌کند اطلاعات زمینه‌ای به دست آورد.

کلاریس پیوندی غیرمنتظره و بی‌نهایت جذاب با این آدم‌خوار باهوش، زیرک و فریبنده برقرار می‌کند. علاوه بر همان نمای آسانسور، دمی بار دیگر مبارزه کلاریس برای موفقیت در موقعیت‌های مختلف را نشان می‌دهد. وقتی رئیسش او را با جسد برهنه اولین قربانی بافلو بیل و گروهی از ماموران پلیس تنها می‌گذارد، کلاریس اطراف را نگاه می‌کند و می‌بیند که مردها با نفرت و انزجار به او خیره شده‌اند.

یا شاید این فقط تصوری است که او از نگاه آن‌ها دارد و احساس می‌کند به خاطر زن بودن کم‌تر از آن‌هاست؟ وقتی او به همه دستور می‌دهد اتاق را ترک کنند تا خودش و پزشک قانونی بتوانند جسد را بررسی کنند، در ابتدا هیچ‌ کدام حرکت نمی‌کنند. دستور دوم است که بالاخره منظورش را می‌فهمند. کلاریس استارلینگ همچنان نمونه‌ای درخشان از یک قهرمان زن قدرتمند در سینما و کسی است که هرگز احترام را گدایی نمی‌کند، بلکه با قدرت ذهن، پشتکار و شجاعتش آن را به دست می‌آورد.

آیکون فیلم سکوت بره ها The Silence of the Lambs
فیلم

سکوت بره ها

The Silence of the Lambs

تماشای فیلم سکوت بره‌ها

8. هالووین (Halloween)

halloween

  • محصول: 2018
  • کارگردان: دیوید گوردون گرین
  • بازیگران: جیمی لی کرتیس، ویرجینیا گاردنر، جودی گریر
  • امتیاز راتن تومیتوز: 79 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 6.5 از 10

در نگاه اول شاید عجیب به نظر برسد که یکی از فیلم‌های مجموعه هالووین را اثری دغدغه‌مند نسبت به مسائل اجتماعی در نظر بگیریم، اما کارگردان و دستیار نویسنده، دیوید گوردون گرین، همراه با دنی مک‌براید، این برداشت سطحی را با دنباله مستقیم خود بر شاهکار فصلی افسانه‌ای جان کارپنتر در سال 1978 زیر سوال می‌برد. لور استرود بعد از زنده ماندن از یک رویارویی وحشیانه با مایکل مایرز در 17 سالگی، طی 40 سال گذشته به زنی تلخ و سرسخت تبدیل شده که تمام زندگی‌اش صرف انتظار برای انتقام از مایرز شده است.

اما سال‌ها آمادگی و پارانویا درباره فرار قاتل احتمالی‌اش تاثیر مخربی بر روابط او با دختر بالغش، کارن و نوه 17 ساله‌اش آلیسون گذاشته است. کارن تقریبا ارتباط خود را با مادرش قطع کرده، در حالی که آلیسون مشتاق است پیوندی با مادربزرگی برقرار کند که هرگز فرصت شناختنش را نداشته است. البته مایکل در همان تعطیلات معروفش فرار می‌کند و دوباره به کار همیشگی‌اش می‌پردازد که چاقو زدن، زخمی کردن، خفه کردن و سلاخی کردن و هرچه بخواهید است.

اما چیزی که این دنباله را از آثار قبلی متمایز می‌کند، بررسی صمیمانه‌ای است که گرین و مک‌براید از زندگی لور استرود ارائه می‌دهند. این زنی است که تجربه نوجوانی‌اش او را چنان آسیب‌دیده کرده که حتی نمی‌تواند یک ازدواج را حفظ کند (دو بار طلاق گرفته) و از تماس با خانواده‌اش محروم است. شاید در خانه‌ای بزرگ با سیستم‌های هشدار، دوربین‌های امنیتی و هر نوع اسلحه‌ای که انسان می‌شناسد زندگی کند، اما در نهایت کاملا تنهاست.

9. بازی جرالد (Gerald’s Game)

geralds-game

  • محصول: 2017
  • کارگردان: مایک فلانگان
  • بازیگران: کارلا گوجینو، بروس گرینوود، کارل استرایکن
  • امتیاز راتن تومیتوز: 91 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 6.5 از 10

آنچه در ابتدا به‌عنوان یک تعطیلات آخر هفته آرام برای یک زوج متاهل شروع می‌شود، پس از آنکه شوهر جسی برلینگیم بر اثر سکته قلبی ناشی از زیاده‌روی در ویاگرا روی زمین می‌افتد و می‌میرد و خود را دست‌بسته و گرفتار به میله تخت می‌یابد خیلی زود رنگ کابوس به خود می‌گیرد. با چیزی بیش از یک لیوان آب و برچسبِ لباس در اختیارش و با توجه به اینکه قرار نیست تا مدت‌ها کسی به کلبه کنار دریاچه سر بزند، جسی باید از هوش و ذکاوتش برای یافتن راهی جهت آزاد کردن خود استفاده کند.

اما این کار، چیزی فراتر از صرفا درآوردن دست از دستبند است. استاد مدرن ژانر وحشت، مایک فلانگان، در همکاری با کارلا گوگینوی در اوجِ کارنامه‌اش، داستانی نفس‌گیر، چندلایه، دردآور و در نهایت نیروبخش می‌آفریند. قصه زنی که هم‌زمان برای بقای جسمی خود می‌جنگد و از بندِ یک عمر سواستفاده جنسی و روانی به‌دست مردان از جمله پدر خودش رهایی می‌یابد. دستبندها بدل به استعاره‌ای نیرومند از مردسالاری سمی‌ای می‌شوند که تمام عمر جسی را تعریف و کنترل کرده است که باید از آن رهایی یابد تا بتواند خوشبخت‌ترین و مستقل‌ترین نسخه خویش را پیدا کند.

10. برو بیرون (Get Out)

get-out

  • محصول: 2017
  • کارگردان: جوردن پیل
  • بازیگران: دنیل کالویا، الیسون ویلیامز، بردلی وایتفورد
  • امتیاز راتن تومیتوز: 98 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 7.8 از 10

عکاس 26 ساله سیاه‌پوستی به نام کریس آماده می‌شود تا برای نخستین بار با پدر و مادرِ دوست‌دختر سفیدپوستش رز در خانه ییلاقیشان ملاقات کند. تنها مشکلی که فعلا وجود دارد این است که رز رنگ پوستِ معشوقش را برای خانواده مرفهش توضیح نداده و طبیعی است که کریس از پذیرش احتمالی آن‌ها دل‌نگران باشد. اما رز با خونسردی به او اطمینان می‌دهد که جای نگرانی نیست و می‌گوید: «بابام اگه می‌تونست، برای بار سوم هم به اوباما رای می‌داد. یعنی عشقش اینقدر واقعیه!»

پس از رسیدنشان آن‌هم کمی بعد از تصادفی شوم با یک گوزن در جاده کریس با لبخندهای بیش از حد گرم و آغوش‌های نمایشیِ دین، پدر خانواده و جراح مغز و اعصاب و میسی، مادر خانواده و هیپنوتراپیست، روبه‌رو می‌شود. اما با فرارسیدن شب، فضای خانه رنگ و بوی تاریک‌تری به خود می‌گیرد به‌ویژه با ورود برادر رُک و مرموز رز به نام جرمی که با اعتمادبه‌نفسی چندش‌آور شروع می‌کند به ردیف‌کردن تعریف‌هایی درباره برتری ژنتیکی کریس و هیکل به‌اصطلاح حیوانی‌اش که بیشتر شبیه تهدید و هشدارند تا تحسین.

جردن پیل با عبور از کمدی اسکیچ به عرصه‌ای از وحشتی بی‌نهایت بدیع، در نخستین تجربه نویسندگی‌-کارگردانی خود خیره‌کننده وارد میدان می‌شود و مُهر سبک منحصربه‌فردش را بر ژانر می‌کوبد و اثری تند و تیز، گزنده، به‌غایت سرگرم‌کننده و خوش‌ساخت ارائه می‌دهد که در عین خنداندن، همچون سیلی‌ای از ناراحتی و اضطراب، نقدی هولناک و مفهومی بر روابط نژادی امروز آمریکا به‌ویژه پیش‌داوری‌های پنهان در روابط بین‌نژادی ارائه می‌دهد.

شرورهای فیلمنامه‌ی پیل، آن نژادپرست‌های کلیشه‌ای تفنگ‌به‌دست نیستند که از یک هجویه‌ی نژادی سنتی انتظار داریم. برعکس، آن‌ها آدم‌هایی‌اند تحصیل‌کرده، مودب، خوش‌برخورد و به‌ظاهر مهربان که آن‌قدر از رواداری خود نسبت به یک فرد رنگین‌پوست ذوق‌زده‌اند که اصلا درک نمی‌کنند حرف‌هایشان چقدر از نظر نژادی ناخوشایند و آزاردهنده است. پیل با تاباندن نور بر این شکل کم‌تر‌ گفته‌شده از نژادپرستی  پرده از وحشتی برمی‌دارد که بسیار پنهان‌کارانه‌تر و پیش‌بینی‌ناپذیرتر است و هیولایی را به تصویر می‌کشد که نقاب گرم و آرام‌بخش لیبرالیسم را بر چهره دارد.

وقتی ابعاد کامل طرح شومشان فاش می‌شود، پیل معنایی بیرونی و تازه به اصطلاح تصاحب فرهنگی می‌دهد که به‌طرزی هولناک، از حد رفتارهای ناعادلانه فرهنگی فراتر می‌رود و به معنای واقعی کلمه، تصاحب جسم و جان دیگری است.

منبع: tasteofcinema

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
تماشای رایگان ×