نقد فیلم بازگشت به سیاهی (Back to Black)

نگاهی به زندگی ایمی واینهاوس، خواننده افسانه‌ای اهل بریتانیا

بازگشت به سیاهی (Back to Black) اثر کارگردان زن انگلیسی سم تیلور جانسون و محصول سال 2024، تنها یک سوال را مطرح می‌کند، همان سوالی که طرفداران ایمی واینهاوس می‌پرسند و جمله‌ای از آهنگ من و آقای جونز این هنرمند هم است: این چه جنجالی است؟ ایمی واینهاوس سوپراستار و خواننده پرحاشیه فقط یکی از هزاران دختر عشق موسیقی بود؛ متواضع، جذاب و شوخ‌طبع. اما وقتی این دختر معمولی دهانش را باز و شروع به خواندن کرد، همه با صدایی باورنکردنی و روح انگیز مواجه شدند. فیلم بازگشت به سیاهی سال‌های بین موفقیت آلبوم فرانک ایمی واینهاوس در سال 2003 که با الهام از فرانک سیناترا، خواننده محبوب آن روزهای ایمی و موفقیت افسانه‌ای آلبوم اصلی فیلم یعنی بازگشت به سیاهی را در سال 2006 به تصویر می‌کشد. اما اگر انتظار دارید درباره شخص ایمی یا حتی ایمی موسیقی‌دان اطلاعاتی کسب کنید، انتظارات خود را پایین بیاورید.

فیلم تیلور جانسون که توسط مت گرین هاگ نوشته شده‌است، به ایمی به‌عنوان یک هنرمند معتاد به الکل می‌پردازد و بازگشت به سیاهی را به تلاشی برای یک فیلم زندگینامه‌ای تبدیل می‌کند. بازگشت به سیاهی همچنین به دنبال نشان دادن شادی واینهاوس در سالن‌های موسیقی زنده لندن و اطراف خانواده‌اش، به ویژه پدرش میچ و مادربزرگش، سینتیا لوی و همچنین عشق او به بلیک فیلدر سیویل است. متاسفانه، کسانی که ایمی را به یاد دارند، مبارزه سرسختانه با اعتیاد او و جنون رسانه‌ای که پس از مرگش در 27 سالگی در اثر مسمومیت با الکل در تابستان 2011 رخ داد را هم، به یاد می‌آورند. اما گرین‌ هاگ به‌عنوان فیلمنامه‌نویس این اثر می‌گوید، علی‌رغم تصویری از واینهاوس که توسط عزیزانش ساخته شده‌است، فیلم به‌دنبال تبرئه کسانی که تصور می‌شود در مرگ غم‌انگیز واینهاوس در اثر مسمومیت با الکل در ۲۷ سالگی دست داشته‌اند، نیست. ایمی واینهاوس در فیلم بازگشت به سیاهی، تنها در طول چند صحنه، از گمنامی به شهرت آنی می‌رسد و توسط مدیریت سایمون فولر فراخوانده می‌شود و فرصتی را برای ارائه یک دمو به‌دست می‌آورد. اما، برای ایمی، که می‌خواهد تجربه‌های واقعی زندگی خود را به موسیقی تبدیل کند، همانطور که خودش می‌گوید، او مانند گروه اسپایس‌گرلز لعنتی نیست. ایمی واینهاوس با امثال این خواننده‌ها فرق دارد.

ایمی واینهاوس

amy

ایمی واینهاوس یا درواقع ایمی جید واینهاوس متولد ۱۴ سپتامبر سال ۱۹۸۳، خواننده و ترانه‌سرای افسانه‌ای اهل انگلیسی بود. او به‌لطف آوازهای عمیق کنترالتو و ترکیب ژانرهای موسیقی، از جمله سول، ریتم اند بلوز، رگی و جز شناخته می‌شود. ایمی در جایگاه 26 از 100 زن برتر دنیای موسیقی قرار دارد. او در سال 2011 در سن 27 سالگی و در اثر نوشیدن الکل از دنیا رفت. آلبوم بازگشت به سیاهی (Back to Black) این خواننده، برای مدتی پرفروشترین آلبوم موسیقی جهان بود و جوایز زیادی به دست آورد. در فیلم بازگشت به سیاهی ما با ایمی با بازی ماریسا آبلا به‌عنوان یک زن جوان معمولی آشنا می‌شویم، که هنوز اثری از خط چشم دنباله‌دار و خرمن lوهای کندوی عسلی بالای سرش که به علامت تجاری و امضای هنرمند تبدیل شده‌است، وجود ندارد. به جای آن ما دختری را می‌بینیم که از موسیقی جز و تونی بنت لذت می‌برد، با معشوق دوستش قرار می‌گذارد و با سوء‌مصرف عصبی الکل دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. ایمی در ابتدای فیلم در جمع‌های خانوادگی آهنگ می‌خواند. ما همچنین معشوق او، بلیک فیلدر سیویل را می‌بینیم که یک آشفته به تمام معنی است، روی اسب‌ها شرط‌بندی می‌کند و در میخانه نوشیدنی می‌نوشد. البته پدر ایمی، میچ واینهاوس هم در فیلم نقش پررنگی دارد. او از حامیان دخترش است و گهگاه برخی از اصطلاحات عامیانه زادگاهش را در جمله‌ای می‌گوید، مبادا فراموش کنیم او اهل کجاست. فیلم اطلاعات بسیار کمی درباره ایمی به ما می‌دهد. برای مثال جریان دندان معروف واینهاوس توضیح داده نمی‌شود. حتی مدل موی کندویی او هم تنها به چیزی اشاره دارد که مادربزرگش آن را می‌پوشیده‌است و ایمی دوست داشته که برای همیشه نگهش دارد.

هیچ اطلاعاتی درباره اینکه واینهاوس چه کسی بوده یا تصمیماتی که گرفته‌است، در فیلم وجود ندارد. فیلمنامه این هنرمند را یک خواننده تصادفی تعریف می‌کند. حتی اجراهای موسیقایی هم در این فیلم کمرنگ هستند. اجرای بزرگ این هنرمند در مراسم گرمی با آهنگ «بازپروری»، در اینجا شبیه کارائوکه بدی است که ماریسا آبلا بدون ارکستر می‌خواند و فقط چند رقصنده پشتیبان کف می‌زنند. البته ماریسا آبلا در نقش واینهاوس خیلی خوب بازی می‌کند و البته بسیار دوست‌داشتنی است. او سعی می‌کند به اوج‌ها و فرود‌های شیدایی زندگی خواننده برسد. در صحنه‌های دراماتیک یا لحظاتی که در مقابل لسلی منویل مادربزرگ محبوب واینهاوس بازی می‌کند، ضربان فیلم به گوش می‌رسد، اما وقتی آبلا سعی می‌کند مانند واینهاوس آواز بخواند، این توهم را از بین می‌برد، به‌ویژه که آبلا مجبور است برای به دست آوردن برخی از الگوهای آوازی واینهاوس که می‌شد با دوبله از آن‌ها اجتناب کرد، حقه‌های عجیبی را با گلوی خود انجام دهد. البته ماریسا آبلا در اجرای خود در نقش ایمی واینهاوس، تلاش شجاعانه‌ای انجام می‌دهد، و به آرامی رفتارهای ایمی روی صحنه و رقصیدن خاص او را به تصویر می‌کشد. اما ژست گرفتن به‌هرحال نمی‌تواند ماهیت شخص را تغییر دهد، و همیشه یک تصنع غیرعمدی در تصویر او وجود دارد. جذابیت و شیرینی ایمی واینهاوس به‌اندازه صدای او مشهور بود، و کپی‌برداری توخالی و لهجه اغراق‌آمیز ماریسا آبلا او را در تلاش برای تکرار این جذابیت، از عمق خود خارج می‌کند.

اگر نگاه فیلم به ایمی با استفاده از مواد مخدر و الکل به‌اندازه کافی جنایتکارانه نباشد، فیلمنامه این کشمکش‌ها و مرگ نهایی او را به‌عنوان مسائل سرنوشت‌سازی در نظر می‌گیرد: پایانی که از ابتدا برای او تعیین شده‌است. هر بار دست زدن به یک آبجو یا لیوان شراب، ایمی را یک قدم به چیزی که می‌دانیم در راه است، نزدیک می‌کند. ایمی به‌عنوان یک زن بد در زندگی عشقی دیگران و قربانی قلب خود به تصویر کشیده می‌شود. او با بلیک و پدرش که یک حامی ناتوان است نزدیکتر از همه نشان داده می‌شود، حتی اگر بیوگرافی واقعی این هنرمند خلاف آن را می‌گوید. با اینکه هیچیک از این افراد به‌طور کامل مقصر سرنوشت تلخ ایمی نیستند، اما نادیده گرفتن کم‌کاری آنها و تشدید آسیب‌پذیری‌های ایمی در برابر روایت تاریخ غیرمسئولانه است. ایمی به‌عنوان یک فرد آشفته‌، ساده‌لوح و بدون هدف به تصویر کشیده می‌شود، و در تمام این مدت، موسیقی هرگز سنگ‌بنای داستان نیست. پس این سوال پیش می‌آید که چرا این فیلم ساخته شده‌است؟ شاید یکی از دلایل ساخت این فیلم، موضوع پاپاراتزی‌ها باشد. وقتی با چشمان سال 2024 به گذشته فرهنگ پاپ فکر می‌کنیم و به نحوه برخورد رسانه‌ها و مردم با ایمی نگاه می‌کنیم، با انزجار این استثمار را به یاد می‌آوریم. فیلم بارها و بارها بر این موضوع تمرکز می‌کند که امی در خانه‌اش در لندن چقدر تحت‌تأثیر عکاسان پاپاراتزی قرار گرفته‌است. به جای استفاده از این به‌عنوان فرصتی برای صحبت درباره تلفات روانی و آسیب‌های واردشده به زن جوان آسیب‌پذیر یا حتی نحوه برخورد آن دسته از عکاسان با زنان مشهور این دوره، درعوض از صحنه‌های پاپاراتزی برای بازسازی برخی از بدترین تجربه‌ها استفاده می‌شود.

سینتیا لوی

back to black

یکی از اولین شخصیت‌هایی که در بازگشت به سیاهی ملاقات می‌کنیم سینتیا لوی، مادربزرگ پدری واینهاوس است. لوی که در سال 1927 متولد شد، یک خواننده جز بود که با ساکسیفونیست و صاحب کلاب، رونی اسکات رابطه عاشقانه داشت. این فیلم با نگاهی به عکس‌های قدیمی مادربزرگش توسط واینهاوس آغاز می‌شود، که او را دختر برتر دهه 50 توصیف می‌کند. در حالیکه واینهاوس از عکس‌های فوری مادربزرگش در کلاب جز رونی اسکات لندن شگفت زده می‌شود، مادربزرگش از تمام موسیقی‌دانان مشهوری که در آنجا ملاقات کرده‌است با نام‌های، الا فیتزجرالد، مت مونرو و تونی بنت به او می‌گوید. عشق واینهاوس به موسیقی و جز به‌شدت تحت‌تأثیر حرفه موفق مادربزرگش به‌عنوان خواننده بوده‌است. سینتیا همچنین با آموزش دادن به ایمی نحوه آرایش موهای او را به کندوی زنبور عسل، سبک دهه 60 که به علامت تجاری این خواننده تبدیل شد، تغییر می‌دهد.

گرین ‌هاگ نویسنده فیلمنامه فیلم می‌گوید: «کشف این موضوع که امی چقدر به سینتیا اعتماد کرده‌است، نه تنها برای آموزش موسیقی، بلکه به‌عنوان فردی که او را درک می‌کند، برای من جذاب بود». در طول فیلم شاهد چند لحظه صمیمی بین ایمی و مادربزرگش هستیم. آنها قدم می‌زنند، درباره زندگی عاشقانه ایمی بحث می‌کنند و در لحظه‌ای غم‌انگیز سینتیا از ایمی که از شدت مستی بیهوش شده‌است، مراقبت می‌کند. این نوع صمیمیت باعث می‌شود زمانیکه سینتیا به سرطان ریه مبتلا شده و اندکی قبل از انتشار آلبوم بازگشت به سیاهی می‌میرد، ایمی احساس درد بیشتری کند. واینهاوس برای ادای احترام به مادربزرگ مرحومش، خالکوبی نام او را روی بازوی راست خود انجام می‌دهد. گرین هاگ می‌گوید: «سقوط واینهاوس با مصرف موادمخدر با مرگ سینتیا مصادف شد و به نوعی نادیده گرفته‌شد. سینتیا در می 2006 درگذشت و در گورستان یهودیان به خاک سپرده شد، جاییکه خاکستر واینهاوس در کنار او به خاک سپرده شد.

میچ واینهاوس

back to black

نسخه‌ای از میچ واینهاوس پدر ایمی که در این فلیم نشان داده می‌شود، آرام‌ترین، حمایت‌کننده‌ترین و نرم‌ترین نسخه ممکن از او است. بنیاد واینهاوس این فیلم را تایید کرده‌است. اما علیرغم اظهارات کارگردان سام تیلور جانسون مبنی بر اینکه خانواده محتوای فیلم را دیکته نکرده‌اند، نمی توانید مطمئن باشید که آیا تایید آن تاثیری داشته‌است یا خیر. هر کسی که مستند برنده اسکار 2015 ایمی را تماشا کرده‌باشد، می‌داند که رابطه این پدر و دختر در خانواده واینهاوس پیچیده و گاه بسیار ناراحت‌کننده بوده‌است. بازگشت به سیاهی با نسخه‌ای از ایمی آغاز می‌شود که خانواده صمیمی یهودی پدرش در کنار هم آواز می‌خوانند، قبل از اینکه پدرش او را به خانه مادرش ببرد. واضح است که این زوج از هم جدا شده‌اند و میچ واینهاوس اذعان می‌کند که رابطه او با مادر واینهاوس سخت است. در طول فیلم، میچ نقش برجسته‌ای در زندگی حرفه‌ای و شخصی ایمی ایفا می‌کند و نظر خود را درباره حضور او در صحنه و همچنین انتخاب همسرش ارائه می‌دهد. وقتی ایمی با بلیک فیلدر سیویل در میامی ازدواج می‌کند، میچ به‌شدت نگران می‌شود. او همچنین درباره سلامت و اعتیاد دخترش تصمیم می‌گیرد. وقتی او درنهایت به مرکز توانبخشی می‌رود، پدرش است که او را همراهی می‌کند.

میچ واینهاوس در سال 1950 در یک خانواده یهودی از نژاد بلاروسی در شمال لندن متولد شده‌است. او بیشتر عمر خود را به‌عنوان راننده تاکسی کار کرد و در سال 1976 با جنیس، مادر ایمی ازدواج کرد. این زوج در سال 1979 با پسرشان الکس و سپس امی در سال 1983 صاحب فرزند شدند. میچ و جنیس پس از شروع رابطه او با زنی به نام جین، از هم جدا شدند. میچ به مدت 31 سال با جین ماند، تا اینکه در سال 2023 از هم جدا شدند. با وجود اینکه این فیلم و باور عمومی نشان می‌دهد که میچ واینهاوس فکر نمی‌کرد دخترش نیازی به رفتن به مرکز توانبخشی داشته‌باشد، او بارها گفته‌است که ایمی را چندین بار به بازپروری برده‌است. پس از انتشار مستند امی اثر آصف کاپادیا، میچ واینهاوس به چهره‌ای جنجالی تبدیل شد و بسیاری او را به سوء‌استفاده از شهرت و میراث دخترش متهم کردند. اما گرین هاگ می‌گوید که این فقط یک دیدگاه منفی‌نگرانه درباره میچ است و او موافق این موضوع نیست. گرین هاگ معتقد است که هیچ فایده‌ای نداشت که بخواهد آن نوع خط داستانی را در پیش بگیرد، زیرا عشق زیادی بین ایمی و پدرش وجود داشت. میچ اکنون بنیاد امی واینهاوس را برای جوانانی که با اعتیاد به موادمخدر و بی‌خانمانی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، اداره می‌کند.

جنیس کالینز

بازگشت به سیاهی

مادر ایمی واینهاوس با بازی جولیت کوان که در آن زمان جنیس واینهاوس نام داشت، در فیلم بازگشت به سیاهی نقش بسیار کمرنگی دارد. اوایل فیلم نشان داده می‌شود که ایمی در اتاق خوابش در خانه جنیس در حال نوشتن آهنگ است و بعد هنگام برنده شدن جایزه گرمی 2008 برای بهترین آلبوم، ایمی از مادرش روی صحنه استقبال می‌کند، اما کالینز در بین این لحظات کمتر ظاهر می‌شود. گرین هاگ فیلمنامه‌نویس می‌گوید که این تصمیم به دلیل طلاق گرفتن والدین امی، یک تصمیم ساختاری بود. درحقیقت اگر ایمی با میچ بود، با جنیس نبود. بنابراین شما نمی‌توانید هر دو را داشته‌باشید. گرین هاگ می‌گوید: «جنیس شخصیت عجیب دیگری بود که می‌خواستیم بیشتر به آن بپردازیم، اما نتوانستیم». کالینز که یک داروساز بازنشسته بود، زمانی که ایمی 9 ساله بود، از میچ جدا شد. او در سال 2011 با ریچارد کالینز ازدواج کرد. در سال 2014، کالینز خاطرات خود را با عنوان «امی دوست‌داشتنی: یک داستان مادرانه» منتشر کرد که در آن زندگی، مبارزات و میراث دخترش را شرح می‌دهد. کالینز همچنین در سال 2021 به مناسبت دهمین سالگرد دخترش، روی یک مستند درباره ایمی کار کرد. کالینز که بیش از 20 سال قبل، بیماری ام اس را تجربه کرده‌بود، می‌گوید که این پروژه را انجام داده‌است زیرا، وضعیت او تهدیدکننده است و شاید خاطرات ایمی را از یاد ببرد.

بلیک فیلدر سیویل

amy

بازگشت به سیاهی اولین ملاقات ایمی و بلیک را همانطور که اتفاق افتاده‌است، به تصویر می‌کشد. طبق مصاحبه‌ای با رسانه دیلی میل، بلیک فیلدر سیویل پس از یک برد بزرگ در قمار به میخانه‌ای به نام Good Mixer در محله کمدن لندن می‌رود و ایمی اولین کسی است که در آنجا می‌بیند. او به‌عنوان دستیار تولید کار می‌کرده و با وجود در رابطه بودن با دختری دیگر، با ایمی به خانه‌اش می‌رود. فیلم زمان می‌برد تا جنبه‌های شادی‌بخش رابطه‌ این دو را به ما نشان دهد، از بحثی که درباره موسیقی در جوک‌باکس میخانه دارند تا قرارملاقات در باغ‌وحش. گرین هاگ اعلام کرده‌است که می‌خواسته جنبه‌های سرگرم‌کننده رابطه‌شان را نشان دهد، که از نظر تاریخی نادیده گرفته‌شده‌است. گرین هاگ همچنین می‌گوید: «اگر به ایمی احترام بگذاریم، باید ببینیم چرا بلیک را دوست داشت. آنها به هم وابسته بودند و هر دو مشکل داشتند. اما در عین‌حال، فکر می‌کنم یک ارتباط مطلق بین ذهن‌هایشان وجود داشت.» او می‌گوید که اگر هر دو هوشیار می‌شدند، می‌توانستند با هم سازگار باشند. اوکانل نقش بلیک را خوب بازی می‌کند، اگرچه ویژگی اصلی شخصیت بلیک مصرف‌کننده مواد مخدر است و دائم درگیر این موضوع است که وقتی ایمی مست است او را کتک می‌زند.

در میان طرفداران واینهاوس، فیلدر سیویل یک شخصیت جنجالی است که اغلب به خاطر دادن مواد مخدر به او سرزنش می‌شود. او درباره پشیمانی خود از این موضوع صحبت کرده و گفته‌است که زمانیکه ایمی درخواست مصرف مواد‌مخدر می‌کرد، خیلی زود تسلیمش می‌شده‌است. در حالیکه این زوج تحت‌تاثیر موادمخدر قرار داشتند، رابطه‌ای پرآشوب و خشونت‌آمیز داشتند. بویژه قبل از ازدواج این زوج در میامی در سال 2007، ازدواجی که فقط دو سال به طول انجامید و با 12 ماه زندانی شدن بلیک به دلیل تعرض به صاحب یک بار به پایان رسید. بلیک در مصاحبه‌ای با برنامه صبح‌بخیر بریتانیا در سپتامبر 2023 گفت که او یک دهه را صرف بار مسئولیت خود در تراژدی ایمی کرده‌است. او بعدها دوباره ازدواج کرد و از همسرش سارا آسپین صاحب دو فرزند شد. زمانیکه بازگشت به سیاهی در سینماهای بریتانیا اکران شد، بلیک به صبح‌بخیر بریتانیا بازگشت تا درباره این فیلم صحبت کند و آن را توصیفی «دقیق‌تر» از روابط آنها عنوان کرد.

نیک شیمانسکی

amy

نیک شیمانسکی از سال 1999 تا سال 2006 به عنوان مدیر واینهاوس کار می‌کرد و زمانیکه فقط 16 سال داشت با این خواننده آشنا شد و مدرسه هنرهای نمایشی را رها کرده‌بود. شیمانسکی که مطالب زیادی درباره همکاری با واینهاوس نوشته‌است، همچنین نوجوانی بود که تازه در صنعت موسیقی شروع به کار کرده‌بود. او در مصاحبه‌ای با گاردین در سال 2015، گفت که سعی کرده با کمک تجربیاتش واینهاوس را به دست آورد. او می‌گوید ایمی اگوی او را از بین برده و متوجه شده که شوخ‌طبعی او برای پنهان کردن درونش و یک نقشه جایگزین است. اینگونه ارتباطی نزدیک بین این دو وجود داشت. شیمانسکی می‌گوید واینهاوس دو نوار با آهنگ‌هایش برای او فرستاد و مدتی نگذشت که تهیه‌کنندگانی که او می‌شناخت در حال کار کردن با او بودند. واینهاوس در سال 2002 با این تهیه‌کنندگان قرارداد بست و شروع به ضبط اولین آلبوم فرانک خود کرد، که در سال 2003 منتشر شد.

نیک در جایی می‌گوید: «وظیفه من این بود که ایمی را از نقطه A به B برسانم. اگر یک جلسه رزرو می کردم و به معنای واقعی کلمه او را از رختخواب بلند می‌کردم، او را سوار ماشین می‌کردم، او را پیاده می‌کردم و او را در در جلسه می‌نشاندم». به گفته گرین هاگ، شیمانسکی اغلب فراتر از وظیفه پیش می‌رفت. در بازگشت به سیاهی، شیمانسکی در حال شکستن در خانه واینهاوس پس از بیهوش شدن دیده می‌شود. در فیلم، مانند زندگی، این شیمانسکی است که صحبت درباره نیاز واینهاوس به بازپروری را آغاز می‌کند. به گفته شیمانسکی، گفته می‌شود که میچ واینهاوس با ارزیابی دخترش، تشخیص داده‌است که لازم نیست به بازپروری برود. این موضوع در آهنگ بازپروری ایمی واینهاوس بیان می‌شود. کمی بعد شیمانسکی جای خود را به ری کازبرت داد و کمی بعد این دو به طور حرفه‌ای راه خود را از هم جدا کردند.

دیدگاه خاص فیلم درباره زنانگی

amy

این فیلم افکار خاص خود را درباره زنانگی دارد و در طول دو ساعت پخش اثر، ایمی واینهاوس راهش را از برند قدرت دخترانه اسپایس گرلز جدا می‌کند. او با دونا رید بیشتر مشترکات دارد. بیشتر فیلم بر رابطه ایمی واینهاوس با بلیک فیلدر سیویل با بازی جک اوکانل و تعاملات محدودتر با پدرش میچ با بازی ادی مارسن متمرکز است. او مادر دارد اما در دو صحنه حضور دارد، پس نباید روی آن تمرکز کنیم. اما از طریق این دو رابطه مردانه، واینهاوس به‌عنوان یک زن نیازمند و جهنمی به همسر و مادر بودن معرفی می‌شود. وقتی بلیک از او جدا می‌شود، این اتفاق الهام‌بخش آلبوم برتر و خارق‌العاده او، بازگشت به سیاهی که فیلم عنوان خود را از آن گرفته‌است، می‌شود. این یک فیلم است با یک خط فکری پررنگ که دیالوگ خود ایمی در فیلم است: «من یک فمینیست نیستم. من پسرها را خیلی دوست دارم.» این فیلم به‌طرز عجیبی سنگین است و شامل خوانندگان پشتیبان سیاه‌پوستی در اطراف واینهاوس می‌شود، که معلوم نیست با ایمی دوستند یا نه. چون او در ظاهر هیچ دوستی خارج از خانواده ندارند.

درک اشتباه از میراث ایمی واینهاوس

amy

اگر یک فرضیه درباره فیلم درام زندگی‌نامه‌ای هر موسیقی‌دانی وجود داشته‌باشد، این است که این فیلم موسیقی‌محور خواهد بود. درحالیکه بازگشت به سیاهی اجراهای زیادی دارد، که برخی از معروف‌ترین آهنگ‌های امی را برجسته می‌کنند. این آثار بیشتر برای موسیقی متن ساده و احساسی آن موردتوجه قرار می‌گیرند. اهنگ‌های ایمی یادآوری‌های بی‌پرده از احساسات یک دختر است که انگار ایمی مانند یک مجری آن را شرح می‌دهد. فیلم بازگشت به سیاهی هیچ بخشی از زمان پخش خود را به ساخت واقعی هر یک از آلبوم‌ها اختصاص نمی‌دهد. مراحل ساخت آهنگ‌های این هنرمند در این فیلم خیلی محدود نشان داده شده‌است. فقط می‌توان به یک گیتار در تخت و ایمی در حال آهنگ‌نویسی اشاره کرد.

درباره فیلم بازگشت به سیاهی می‌گویند میراث امی را اشتباه درک کرده‌است. این فیلم به مخاطبان ناآشنا اجازه نمی‌دهد که از نمادسازی‌های او مطلع شوند. این فیلم حمایت بی‌چون‌وچرای زادگاه و کشور ایمی را از او و شکلی که او را باور داشتند و یا حتی انتقال شهرتش به ایالات‌متحده را نشان نمی‌دهد. بازگشت به سیاهی از نشان دادن هر یک از دلایلی که ایمی و موسیقی او را تا این حد محبوب کرده‌است، غفلت می‌کند. درحقیقت فقط اندکی از حرفه واقعی او در فیلم لمس می‌شود. در عوض، فیلم بیشتر شبیه مونتاژی از عاشقانه‌های سمی، مصرف مواد مخدر و خالکوبی‌های بداهه ایمی واینهاوس است. بسیاری از لحظات این فیلم صرف نشان دادن مسائل مربوط به عشق و اشتیاق غم‌انگیزی که او نسبت به شوهر خود، بلیک با بازی جک اوکانل و فراز و نشیب رابطه این دو می‌شود. بخش منحصربه‌فردی از ساخت بازگشت به سیاهی، لحظه‌ای است که ایمی واینهاوس با گریه آهنگ اورجینالی را ضبط می‌کند و می‌گوید: «او مرا کشت». تمرکز نادرست و هر چند محوری فیلم، روی روایت متفکرانه‌ای است که خارج از صفحه نمایش اتفاق می‌افتد. چیزی که به‌سرعت با آن برخورد می‌شود، زیرا همانطور که فیلم می‌گوید، ما می‌دانیم که به هر حال این اتفاق می‌افتد.

یک تراژدی با یک آلبوم نمادین

qmy

مفهوم امیدوارکننده در اینجا این خواهد بود، که ما می‌توانیم داستان ایمی واینهاوس را در هنگام مرگ، بهتر از زندگی او ارج بگذاریم، اما این انتظار بیننده را برای شکست آماده می‌کند. در حالی که تیلور جانسون صحنه‌هایی را کارگردانی می‌کند که به نظر می‌رسد در ریز جزییات حرکات صورت و بدن ایمی دقیق شده‌است، فیلم هیچ کار متفاوتی انجام نمی‌دهد. سطح فاحشی از عاشقانه‌سازی و کودک‌انگاری در این فیلم وجود دارد، که هر نشانه‌ای از نیروی حیاتی این داستان را از بین می‌برد. همان برخورد هیجان‌انگیزانه‌ای که از داستانی که تیلور جانسون برای گفتن انتخاب کرده‌است، جدایی‌ناپذیر است. چشم غارتگر و کنجکاو تیلور جانسون هرگز نمی‌تواند از کشمکش اعتیاد ایمی بدون همدلی استفاده کند. این موسیقی را فقط به‌عنوان یک نتیجه از تمایل به درد و انتخاب‌های بد ارائه می‌دهد و قهرمان آن را به‌عنوان یک زن رقت‌انگیز نشان می‌دهد.

درحقیقت بازگشت به سیاهی سوژه خود را شهید می‌کند و زندگی و موسیقی ایمی واینهاوس را به شکست پشت شکست تبدیل می‌کند. درواقع در این دیدگاه، چیزی جز یک تراژدی با یک آلبوم نمادین وجود ندارد. باوجود اینکه هیچ راهی برای جدا کردن بیوگرافی ایمی از اعتیاد او وجود ندارد، اما حذف میراث او رویکردی توهین‌آمیز برای داستان‌گویی است. برای طرفدارانی که او را دوست دارند، این فیلم به‌دلایل اشتباه یک تجربه ناراحت‌کننده است، و برای هر یک از عزیزانی که او پشت سر گذاشته‌است، این فیلم به نظر می‌رسد که فقط می‌تواند ویرانگر باشد. بازگشت به سیاهی در مقدمه‌اش همان دیالوگ‌هایی را به تصویر می‌کشد، که ایمی در آخرین ویدیواش می‌گوید: «می‌خواهم به‌عنوان یک خواننده از من یاد شود. من می‌خواهم به خاطر صدایم به یادم بیاورندم.» با اینحال، فیلم به سختی او را بیشتر از تاریک‌ترین لحظاتش به یاد می‌آورد. ماریسا آبلا بازیگر خوبی است، اما این نقش بارها و بارها او را ناامید می‌کند، زیرا یک فیلمنامه نامرغوب او را با مشکل مواجه می‌کند.

در سرتاسر دهه 1990، یک برنامه تلویزیونی بریتانیایی وجود داشت که در آن افراد مانند خوانندگان معروف لباس می‌پوشیدند و آهنگ‌هایی را به تقلید از آنها اجرا می‌کردند. این اجراهای کارائوکه‌ای جذاب برای تماشاگران و مملو از افرادی با استعداد بود که تاثیرات چشمگیری داشتند. تماشای بازگشت به سیاهی باعث می‌شود بارها و بارها به این برنامه که ستاره‌ای در چشمانشان نام داشت، فکر کنیم. فیلم زندگی‌نامه‌ای جدید امی واینهاوس مانند آن برنامه تلویزیونی عجیب، مملو از تقلیدهای عالی و شبیه‌سازی از لباس‌ها و اجراهای نمادین این هنرمند است. اما در واقع هرگز زیر سطح دست پیدا نمی‌کند. این فیلم به ندرت چیزی بیش از یک نمای سطحی از زندگی ایمی ترسیم می‌کند که ظهور این خواننده و ترانه‌سرای کاریزماتیک را، از طبقه کارگر لندنی به سوپراستار بین‌المللی نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد بازگشت به سیاهی می‌خواهد ما را به زمان ساده‌تری بازگرداند، و تنها مروری کوتاه از رویدادهای کلیدی زندگی ایمی و خروجی‌های ضبط‌شده او ترسیم می‌کند.

خروج از نسخه موبایل