مونیکا هسی نویسندهی اهل آمریکا است. او یکی از نویسندههای واشنگتن پست است. رمان دختری با کت آبی اثر زیبای این نویسندهی زن داستانگو، توانسته توجه مخاطبان زیادی را جلب کند. این رمان معروف به چندین زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاست.
داستان «دختری با کت آبی» بخشی از زندگی دختر جوانی است که در زمان جنگ جهانی دوم همراه با خانوادهاش در آمستردام – هلند- اشغال شده زندگی میکند. این دختر تنها فرزند یک خانوادهی غیر یهودی است. او که هانکه نام دارد مجبور است کار کند تا بتواند مخارج معاش خانواده را تأمین کند. از آنجایی که زمان جنگ است و به همین دلیل شغلهای کمی در دسترس است او به ناچار شغل پر مخاطرهای را انتخاب کرده است، بدون این که خانوادهاش در جریان باشند. هانکه هیچ سرگرمی بجز کارش ندارد او همهی تمرکزش را روی شغلش گذاشتهاست تا بتواند آن را به نحو احسن انجام داده و مشکلی برای خودش،کارفرما و یا خانوادهاش پیش نیاید. هانکه مدت مدیدی است که توانسته این گونه زندگی تک بعدی را تاب بیاورد. اما یکی از روزها یکی از مشتریان هانکه از او تقاضای غیر معمولی میکند. مشتری هانکه از او می خواهد تا گمشدهای را برایش پیدا کند. هانکه که حسابی جاخورده نمیخواهد کسب و کار و امنیت خود و خانوادهاش را به خطر بیاندازد، بنابراین جواب منفی میدهد. اما مشتری دست بردار نیست، علی رغم این که شناخت زیادی نسبت به هانکه ندارد، اما حس میکند، میشود به او اعتماد کرد. مشتری به هانکه پیشنهاد وسوسه انگیزی میدهد و هانکه با توجه به پیشنهاد مشتری دست از مخالفت برداشته و درخواست او را قبول میکند، البته که در حین صحبت با مشتری کم کم حس کنجکاوی هانکه نیز تحریک شدهاست. هانکه علیرغم این که مسئولیت سنگینی را قبول کرده است که امکان به سرانجام رساندش بسیار کم است اما به مشتریش قول میدهد که تمام سعی خود را کرده و علاوه بر حفظ امنیت او هر طور شده گمشدهاش را پیدا کند.
طاقچه | دانلود کتاب صوتی و الکترونیک
حجم:۵۳.۹ مگابایت
در ادامهی رمان « دختری با کت آبی» هانکه شروع به جستجو برای یافتن سرنخ های احتمالی میکند. او ناگزیر است که برای یافتن سرنخها علاوه بر اطرافیان و آشنایان به سراغ غریبههایی برود که گاه احتمال دارد خطرناک هم باشند. در ضمن مجبور است به محلهایی دور از خانه و محدودهی کاری خود برود، که ممکن است به عنوان یک غریبه مورد سوظن قرار بگیرد. در مسیر جستجو هانکه با یک آشنای قدیمی روبرو میشود. آشنایی که خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را برای او زنده میکند. البته هانکه هیچ تمایلی برای دیدن دوبارهی او ندارد. اما داستان برخلاف میل هانکه رغم میخورد. در ادامه هانکه ناخواسته و برای بدست آوردن اطلاعات در مورد گمشدهی مشتری خود، به ناچار با آشنای قدیمی همراه شده و به واسطهی او به گروهی وصل میشود که درگیر کارهای خطرناکی هستند. هدف هانکه در راستای هدف گروه نیست او فقط میخواهد روی پیدا کردن گمشدهی مشتری خود تمرکز کند و بس. اما اطلاعاتی که میتواند از افراد گروه بدست بیاورد او را مجبور میکند که کم و بیش با آنها ارتباط داشتهباشد. در ادامهی داستان هانکه برای یافتن گمشده درگیر ماجراهایی میشود که کم و بیش او را در معرض خطر قرار میدهند. اما هانکه نمیخواهد عقب بکشد. هانکه بالاخره موفق میشود در یک موقعیت بسیار خطرناک به گمشده برسد. اما ماجرا آنطور که او میخواهد پیش نمی رود. هانکه که شوکه شدهاست از نظر عاطفی به شدت آسیب میبیند و نمیداند با این چالش جدید چه کند. اما او دختری است که در میانهی جنگ زندگی میکند بنابراین دست از سرزنش خود برداشته و با چالش جدید کنار میآید. اما ماجرا ادامه دارد و هانکه درست زمانی که انتظارش را ندارد به راز معمای گمشده پی میبرد و همهی جریان را کشف میکند.
مونیکاه هسی نویسندهی رمان « دختری با کت آبی» ماجرایی معمایی، هیجان انگیز و پر تعلیقی را خلق کرده است که هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالان جذاب است. رمانی پر کشش که خواننده را به راحتی به دنبال خود میکشد. اما هدف از نوشتن این کتاب تنها تعریف یک ماجرای جذاب نیست. در لایههای زیرین این ماجرای پرکشش مفاهیم روانشناختی، علل رفتاری، و دغدغههای انسانی نهفته است. نویسنده با کمک شخصیت پردازی هانکه مفاهیمی را که مد نظر داشته را به خواننده منتقل میکند. هانکه مدت زمانی طولانی حتی پیش از آغاز داستان درد یک سوگ کهنه را با خود حمل میکند دردی که نمیخواهد و نمیتواند آن را ابراز کند و حتی اگر میتوانست و میخواست کسی در اطرافش وجود ندارد تا گوش به درددل او بدهد و به او کمک کند تا با احساسات ضد و نقیضش کنار بیاید. نویسنده برای نشان دادن آسیب پذیری و کمک خواهی انسان در موقعیتهای خطرناک، هانکه را در یک موقعیت خطرناک قرار میدهد و هانکه که ترسیده و نمیداند چه اتفاقی در انتظارش است لب به سخن باز کرده و بالاخره راز دل را برملا میکند و چیزی را که مدتهای مدیدی است ذهن و دل او را میخراشد، رها میکند. مونیکا هسی اینگونه از رنجشهای انسانی که باعث زخمهای عمیق میشود پرده بر میدارد، با خلق یک موقعیت بحرانی و قرار دادن شخصیت در آن.
هانکه دختر جوانی است که نیاز دارد زندگی را تجربه کند، عشق بورزد، رویا ببافد، نا امید شود، دوباره آغاز کند و شور زندگی را پیدا کند، اما موقعیت جنگی که در وطنش حاکم است نه تنها اجازهی این کار را به او نمیدهد بلکه مسئولیتهای سنگینی بر دوش او گذاشته است. مسئولیتهایی خطیر که کاهلی در مقابل آنها ممکن است آسیبهای جبران ناپذیری برای او و یا خانوادهاش به بار بیاورد. مونیکا هسی دراین داستان زندگی مردمانی را روایت کردهاست که به خاطر وقوع جنگ زندگی عادیشان مختل شده آرزوها، و هدفهایشان به باد رفته است و آنها فقط تلاش می کنند تا زنده بمانند.
چینش رمان
نویسنده در ابتدای رمان روتین زندگی قهرمان اصلی را از زبان خود قهرمان برای خواننده توصیف میکند. او سپس حادثهی محرک داستان را رو میکند و قهرمان را در مسیری قرار میدهد که باید باشد. نویسنده از بعد از حادثه محرک کم کم اطلاعات لازم را به خواننده میدهد. اینگونه خواننده مشتاق میشود تا ادامهی رمان را بخواند. مونیکا هسی علاوه بر ماجرای ظاهری داستان رازی را نیز در دل شخصیت اصلی گذاشته و شخصیت را وا داشته تا هر بار قسمتی از راز را با استفاده از نشخوارهای ذهنی خود برای خواننده رو کند. قهرمان رمان بالاخره در صحنهای از کتاب که تحت فشار روحی و استرس شدید قرار دارد رازش را بر ملا میکند و خواننده میفهمد علت گوشت تلخیها نا امیدیها وسرد بودن شخصیت اصلی چیست. در این بخش از کتاب نویسنده با مهارت اجازه نمیدهد هیجان داستان افت کند او همزمان با برملا شدن راز قهرمان خرده داستان دیگری را آغاز میکند تا اجازه ندهد ذهن خواننده به آرامش برسد و جایگزینی این دو خرده داستان در صحنهای اتفاق میافتد که نقطه پر استرس ماجرای اصلی است.
مونیکا هسی به خوبی می داند که نباید همه کشمکشها را به یکباره خرج کند بنابراین در انتهای داستان جایی که خواننده و حتی خود قهرمان فکر میکنند همه چیز تمام شدهاست برگ دیگری را رو میکند و این گونه شخصیت اصلی و هم خواننده را غافلگیر میکند. بلاخره رمان به انتها میرسد و معما همزمان برای هانکه و خواننده حل میشود. اما نه شخصیت اصلی و نه خواننده تا آخر داستان نتوانستند حدس بزنند جریان از چه قرار است.
نگاهی به شخصیتهای داستان
شخصیت اصلی و اکثر شخصیتهای فرعی رمان «دختری با کت آبی» از طیف سنی نوجوانان و جوانان انتخاب شده اند. شخصیتهایی که ناگهان از دنیای نوجوانی به ورطهی بزرگسالی پرت میشوند. شخصیتها مجبور میشوند در عنفوان نوجوانی تصمیمهای خطیر بگیرند و مسئولتهای سنگینی به دوش بکشند. کسانی که به خاطر سنشان تجربههای کمی از زندگی دارند و هیچ پیش زمینهای از واقعیتهای تلخ جنگ ندارند ناگهان وارد دنیا بی رحمی شدهاند که مجال هیچ اشتباهی را به آنها نمیدهد. دنیایی به شدت جدی و خالی از شوخ طبعی. مونیکا هسی شخصیت اصلی و فرعی رمانش را در موقعیتهای بحرانی متعددی قرار میدهد و آنها که بیتجربه و سرشار از احساس هستند گاه با تصمیمات عجولانه و زیادی احساساتی باعث ایجاد حوادث واتفاقات فاجعه آمیز میشوند. نوجوانان گاه معصومانه نمیدانند که چگونه میدان دادن به احساسات ضد و نقیض نوجوانی آنها را مجبور میکند پا روی اصول اخلاقی گذاشته و تصمیماتی را عملی کنند که پیامدهای فاجعهباری برای خود و دیگران به بار میآورند. گاه بعداز اشتباهشان خود نیز با عذاب وجدان وحشتناکی دست به گریبان شده و به ورطهی نابودی کشیده میشوند زیرا بعضی از آنها اسیر قلیان احساسات هستند. این مطلب را مونیکا هسی به خوبی در رمان «دختری با کت آبی» روایت کردهاست.
قسمتی از متن کتاب
«اولین چیز بدی که تو این خونهست همینه. به محض این که وارد خونه میشی، اولین چیزی که میبینی همینه که روی هه چیز سایه افتاده، ولی اگه بشه چراغو روشن کنی، میبینی خیلی چیزها توی اتاق هست که درست نیست یا سر جاش نیست. ظرفها کثیفه، روشویی پر کپکه
فرشها کجه…»
مونیکا هسی رمان را از زبان اول شخص روایت میکند. خواننده در طول داستان همه چیز را از چشم هانکه اول شخص رمان میبیند، هرچه را او احساس میکند، حس میکند، در نتیجه فرصتی برای شناخت درونیات دیگر شخصیتها جدا از دیدگاه هانکه دست نمیدهد. رمان«دختری با کت آبی» علاوه بر بعد سرگرم کنندهاش روایتی است از عشق، مرگ و امید.