قبل از خواندن نقد فیلم منطقه تحت نظر (The Zone of Interest)، این را در نظر داشته باشید که فیلمهایی وجود دارند- تعداد زیادی- که در همان ابتدای تماشا تاثیر خود را میگذارند، اما در لحظه خروج از سینما یا کنار گذاشتن صفحه نمایش، مثل مشتی شن که از لابهلای انگشتان میریزند، کمکم فراموش میشوند. اما فیلمهای دیگری هستند که تعدادشان بسیار کمتر است و مثل رعد و برق در همان نگاه اول تاثیر خود را میگذارند و با مخاطب میمانند، جای خود را در ذهن و قلب او پیدا میکنند و سبک فیلمدیدن و نگاه او را بهطور نامحسوس اما برای همیشه در محور خود تغییر میدهند. «منطقه مورد علاقه»، فیلم استادانه و ویرانگر جاناتان گلیزر برای بسیاری در گروه دوم قرار میگیرد. تعداد زیادی از مخاطبان حین تماشا احساسات تکاندهندهای را تجربه کردند و با انبوهی از احساسات نامتناقض فیلم را کنار گذاشتند. این همان فیلمی است که تا مدتها جای زخمش در روح مخاطب باقی میماند.
تجربهی احساسات شدید و شگفتانگیزی که از تماشای یک فیلم به دست میآید، یکی از مهمترین اهداف سینما است. این تجربه بسیار کمیاب است و با حس کشفی که از عدم دانستن چیزی دربارهی فیلم قبل از تماشا به دست میآید، بیشتر میشود. پیشنهاد میکنیم که اگر هنوز و خوشبختانه هیچ چیز دربارهی «منطقه تحت نظر» نمیدانید، بهتر است ابتدا فیلم را ببینید و بعد از آن نقد را بخوانید. در غیر این صورت به خواندن مطلب ادامه بدهید.
شاید توصیف «منطقه تحت نظر» به عنوان یک فیلمنامه اقتباسی گمراهکننده باشد (اگرچه در این بخش به همراه چهار بخش دیگر از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی نامزد اسکار شده است). در واقع، این فیلم در نوع خود یک اثر متهورانه و نامتعارف است که با رمان مارتین آمیس در عنوان و مکان اتفاق افتادن داستان اشتراک دارد – آشویتس، یا به طور خاص درست بیرون از دیوارهای اردوگاه، در خانه یک نازی بلندپایه و خانوادهاش – اما چیزهای دیگری هم هست.
دیوارها بخش مهمی از این فیلم هستند که جزئیات روزمره زندگی یک زوج نازی فعال – فرمانده آشویتس، رودولف هوس (کریستین فریدل) و همسرش هدویگ (ساندرا هولر) – و پنج فرزندشان را نشان میدهد. خانواده هوس بر اساس اصول اتحادیه آرتامان بزرگ شدهاند؛ یک جنبش آلمانی ضدشهری و بازگشت به زمین که از آرمان کشاورزی و احترام به جهان طبیعی حمایت میکند (رودولف، مردی که مدیریت قتلهای کورهی آدمسوزی را برعهده دارد و هزاران نفر را هر هفته به کام مرگ میفرستد، دستوری سفتوسخت درباره احترام به گلهای یاس ارزشمند خود میدهد).
آنها از پیکنیکهای شاد و آرام در کنار رودخانه لذت میبرند (که عمدتا مانند اکثر قسمتهای فیلم به صورت عریض فیلمبرداری شده است) و روزهای ایدهآلی را در باغ سرسبز و دوستداشتنی ویلای هوس، که منبع غرور قابل توجهی برای هدویگ است میگذرانند. ما هرگز فراتر از دیوارهایی را نمیبینیم که گلهای رز و کوکب آن را از کارخانه مرگ آن طرف جدا میکند. اما از طریق طراحی صدای فوقالعاده و فراگیر جانی برن، صدای پیرامون وحشتهای درون اردوگاه را که با شدت هراسناکی شنیده میشود و دود خفهکنندهای که بهطور مداوم از دودکشهای کوره آشویتس برمیخیزد، حس ترس و اضطراب را به خوبی میفهمیم.
کار قابل توجه برن تنها عنصر شنیداری نیست که به تاثیر بیرحمانه فیلم کمک میکند. گلیزر با آهنگساز میکا لوی دوباره همکاری میکند، که پیش از این در فیلم «زیر پوست» (Under the Skin) هم از استعداد او بهره برده بود. موسیقی پراکنده لوی، همراه با تصاویر حرارتی و وهمآور دید در شب، ما را از ابتذال فراموششده خانواده هوس بیرون میآورد و ترکیب این دو با هم چیزی شبیه گروهی از روحهای رنجدیده به تصویر میکشد. حس وحشتی در کل فیلم وجود دارد که از طریق صدا و موسیقی خلق شده است. همچنین از طریق جزییاتی قابل تامل، مثل وقتی که کار پدر بازی فرزندانش را آلوده کرده است (پسر بزرگتر برادر کوچکش را در گلخانه حبس و او را با صدای فسفس گاز اذیت میکند) این ترس منتقل میشود. سطح استرس سکانس کودکی در ساحل را از فیلم «زیر پوست» تصور کنید که اینجا طولانیتر است؛ لحظهای به شدت ناخوشایند و آزاردهنده.
فریدل و هولر در نقشهای اصلی طبیعی، بیعیبونقص و عالی هستند. فریدل نقش رودولف را در قالب یک بوروکرات متوسط، با صدایی نازک و سوزنی و مدل موی مردان مستبد آن دوران بازی میکند که کارایی و تعهد بیچونوچرایش به آرمانهای حذب ناسیونال سوسیالیست (نازی)، صعود سریع او را در اساس تسهیل کرده است. هولر در نقش هدویگ در حالی که بهترین داراییهای زندانیان یهودی کشتهشده مثل یک کت خز را برای خود برمیدارد، موقعیت تازه خود را به نمایش میگذارد. در تمام طول فیلم، در هیچ قسمتی درخشش عملکرد هولر بهتر از وقتی که یک دیالوگ را به خدمتکار خانهاش میگوید نشان داده نمیشود. او با خونسردی میگوید: «میتوانم از شوهرم بخواهم خاکستر تو را در مزارع بابیس بپاشد». این جمله میتواند مثل یک سلاح مرگبار مورد استفاده قرار بگیرد، اما هولر آن را به صورت مکالمه و تقریبا با روی خوش ادا میکند. تاثیر این جمله قادر است نفس مخاطب را به شماره بیاندازد.
فیلم «منطقه تحت نظر» اثری است که تصویری از زاویهای متفاوت از جنگ نشان میدهد. تصویری که بدون خون و تصویر مستقیمی از کشتار تا مدتها تاثیر یک فیلم جنگی را بر مخاطب میگذارد و او را لحظهای رها نمیکند.
منبع: theguardian