فیوریوسا چگونه «مکس دیوانه: جادهی خشم» را به فیلم بهتری تبدیل میکند؟
فیلم فیوریوسا: حماسهی مکس دیوانه به خوبی به عنوان یک اثر مستقل عمل میکند. فیوریوسا در نقش قهرمان اصلی درخششی خیره کننده دارد و سفر ماجراجویانهی او حتی بدون علم به پیشزمینهی ارائه شده در «مد مکس: جاده خشم» نیز جذاب است. دیمنتوس نیز یکی از قدرتمندترین آنتاگونیستهای تاریخ این فرنچایز به حساب میآید. هر دو بازیگر نقش اصلی، بازیهای فوقالعادهای ارائه میکنند، آنیا تیلور-جوی در به تصویر کشیدن فیوریوسا، تعادل بینظیری را در تقلید از آنچه که پیش از این توسط شارلیز ترون خلق شده بود ایجاد میکند و در عین حال تفسیری تازه و بدیع از آن به نمایش میگذارد. کریس همسورث هم با نقش دیمنتوس، حسابی تماشاگران را به وحشت میاندازد. فیلم «فیوریوسا: حماسهی مکس دیوانه» اثری است که از نظر فنی و محتوایی در سطح بسیار بالایی قرار دارد و صرف نظر از هرگونه مقایسه یا ارتباط با فیلمهای دیگر، شایستهی تحسین و تمجید است.
با این حال شاید نکتهی قابل توجهتر این باشد که این فیلم باعث بهتر شدن «مکس دیوانه: جادهی خشم» در بازبینیهای بعدی میشود. چیزهایی که احتمالا در فیلم اصلی نیاز به توضیح بیشتری برای آنها بود، ناگهان در اینجا با معنا و مفهوم بیشتری به تصویر کشیده میشوند و جهان فیلم نسبت به قبل پختهتر و غنیتر به نظر میرسد. پس از آشکار شدن پسزمینهی رویدادهای پیشین از جهات مختلف، لحظات احساسی تاثیر عمیقتری بر جای میگذارند و خود فیوریوسا نیز عمق شخصیتی بیشتری به دست میآورد. در این مطلب به ده مورد از بهترین ویژگیهایی که «فیوریوسا» باعث میشود «جادهی خشم» در بازبینیهای مکرر جذابتر به نظر برسد اشاره میکنیم.
10. رابطهی دوستی بین والکری و فیوریوسا چیزیست که از کودکی شکل گرفته
در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم»، رابطهی دوستی بین شخصیتهای والکری و فیوریوسا چیزیست که از قبل وجود داشته و در اینجا به سرعت توسعه مییابد. این دوستی یکی از عناصر مهم فیلم است و در طول داستان نقشی کلیدی در پیشبرد ماجراها ایفا میکند.
دیدار مجدد فیوریوسا با مردم خود در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم»، مخاطبان را بسیار خوشحال کرد. این اولین نشانهای بود که شاید او بتواند به مکانی که بیش از هر چیز دیگری دوست داشت بازگردد و احتمالا زیباترین لحظه در آن صحنه، دیدار مجدد فیوریوسا با دوست قدیمیاش والکری بود. این رویارویی نشان میداد که فیوریوسا، به کالبد زنی که در تمام زندگیاش در جستجویش بوده بازگشته است و سرانجام میتواند زخمهای ناشی از ربوده شدنش توسط دیمنتوس از سرزمین مادریاش را التیام بخشد (اگرچه او به سرعت متوجه شد که این بازگشت، آن چنان که در تصوراتش میپرورانده زیبا و خوشایند نخواهد بود، زیرا سرزمین سبز دیگر وجود نداشت).
این صحنه با در نظر گرفتن پیشزمینهای که فیلم «فیوریوسا» به آن اضافه میکند، حتی عمیقتر و تاثیرگذارتر میشود. سکانس آغازین فیلم بر دوستی میان این دو دختر در دوران کودکی تاکید میکند. هنگامی که فیوریوسا به یک همراه برای کاوش در قسمتهای ناشناختهی سرزمین سبز نیاز دارد، والکری اولین کسی است که برای همراهی با او داوطلب میشود. والکری کسی بود که دزدیده شدن او را دید و به سایر اعضای قبیله وووالینی هشدار داد که فیوریوسا ربوده شده است. بنابراین، منطقی است که از بازگشت فیوریوسا استقبال کند. این چیزیست که روایت را کاملا متقارن میسازد.
9. رابطهی بین ایمورتان جو و شخصیت دیگری به نام «آدمخوار» (People Eater) بیشتر بسط و توسعه داده میشود
در فیلم «فیوریوسا»، مخاطب اطلاعات بیشتری در مورد رابطهی بین ایمورتان جو و مردمخوار به دست میآورد و میتواند درک بهتری از انگیزهها، اهداف و تعاملات آنها داشته باشد. این ویژگی میتواند سطح پیچیدگی داستان و شخصیتها را افزایش داده و به مخاطب کمک کند تا دنیای فیلم را بهتر درک کند.
حاکمان دیگر شهرها برخی از جذابترین شخصیتهایی هستند که در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم» معرفی شدهاند، هرچند که اطلاعات چندانی دربارهی هیچکدام از آنها در اختیار بینندگان قرار نمیگیرد. بیرحمی و سنگدلی آنها در تمامی تعاملاتشان با دیگر شخصیتها آشکار است و تنها هدفشان این است که اطمینان حاصل کنند که از شانس برابری برای تبدیل شدن به قدرتمندترین فرد در سرزمین بایر برخوردار هستند. آنها حاضرند برای تثبیت قدرت خود و به دست آوردن منابع وعده داده شده دست به هرکاری بزنند. این بدان معناست که اگر دستیابی به غذا و آبی که فیوریوسا پس از شورش خود از آنها دریغ کرده مسلتزم تعقیب او و همسرانشان تا انتهای دنیا باشد، آنها این کار را خواهند کرد.
فیلم «فیوریوسا» پیشینهی «آدمخوار»، حاکم بیرحم گس تاون در «جادهی خشم» را بیشتر شرح میدهد. با این حال، او به جای یک رقیب یا شریک تجاری برای ایمورتان جو، یکی از نزدیکترین مشاوران اوست. او در طول «جنگ 40 روزه»، نقش یک استراتژیست خبرهی نظامی را بر عهده دارد و یکی از معدود افرادی است که ایمورتان جو واقعا به حرفهایشان گوش میدهد. کنترل او بر شهر گس تاون نیز ممکن است به خاطر انتصاب او توسط ایمورتان جو پس از مرگ دیمنتوس باشد. این موضوع اتحاد آنها برای مقابله با فیوریوسا در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم» را بسیار جالبتر میکند، زیرا قبلا با هم کار کردهاند و میدانند که که طرف مقابل چگونه فکر میکند. این موضوع همچنین به تعقیب فیوریوسا توسط آدمخوار، به این دلیل که در طول وقایع فیلم پیشدرآمد، خلاف دستورات آدمخوار عمل میکند و به تنهایی به سمت سرزمین بایر میرود بعد جدیدی میبخشد.
8. ماری جاباسا به عنوان یکی از کلیدیترین شخصیتهای داستان معرفی میشود
مری جاباسا یک شخصیت کلیدی در فرنچایز است و نقش او برای پیشبرد داستان و توسعهی آن بسیار مهم است. علاوه بر این حضور او در فیلم، احتمالا تاثیر قابل توجهی بر سایر شخصیتها و رویدادها خواهد داشت.
ماری جاباسا، همانند بسیاری از شخصیتهای فیلم «فیوریوسا» در ابتدا تنها یک اسم بود که فیوریوسا در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم»، در تلاش برای اثبات هویتش به بازماندگان قبیلهی وووالینی به آن اشاره میکرد. او خود را دختر ماری جاباسا مینامد. آنها چشمان بسیار شبیه به همی دارند و این یکی از جزئیاتی است که زنان دیگر را تشویق میکند تا ادعای او را باور کنند. نسبت اعلام شدهی او با ماری جاباسا و شباهتهای غیرقابل انکارش، باعث میشود وووالینیهای شکاک مطمئن شوند که او همان دختری است که سالها پیش ربوده شده. با این حال، سازندگان در «جادهی خشم» هیچ اطلاعات اضافهای دربارهی خود این زن ارائه نمیدهند و او تنها مانند شبحی در خاطرات شخصیتها باقی میماند و منتظر فرصتی برای حضور در صحنه است.
کسانی که علاقه داشتند ماری جاباسا را بیشتر بشناسند، در «فیوریوسا» به آرزوی خود رسیدند و این فیلم فرصتی را فراهم کرد تا مخاطبان، ماری جاباسا را در قامت یک شخصیت فعال و تاثیرگذار تماشا کنند. او در ابتدای فیلم کنترل همه چیز را به دست میگیرد – به خصوص هنگامی که دخترش ربوده میشود و این زن مستحکم برای بازگرداندن او از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند – . اوست که اکشن فیلم را هدایت میکند و به دل سرزمین بایر آخرالزمانی میرود تا فیوریوسا را از دست مهاجمان دیمنتوس پس بگیرد. با تماشای مبارزهی او برای بازپسگیری دخترش، به راحتی میتوان فهمید که فیوریوسا عزم و ارادهی قوی و حس محافظتش از دیگران را از کجا به ارث برده.
مرگ ماری جاباسا، باعث تسریع در ادامهی داستان میشود، زیرا فیوریوسا پس از آن سوگند میخورد که با نابودی دیمنتوس به هر وسیلهی ممکن، انتقام او را بگیرد. ناتوانی فیوریوسا در نجات مادرش، او را بر آن میدارد تا تمام سعی و توان خود را برای نجات دیگران به کار گیرد، به این امید که بالاخره بتواند با نجات کسی احساس مثبتی را تجربه کند و از احساس گناهی که به خاطر از دست دادن مهمترین فرد زندگیاش دارد رهایی یابد.
7. فیوریوسا یک نگاه اجمالی به گس تاون (Gas Town) و بولت فارم (Bullet Farm) ارائه میدهد
بخش خاصی از فیلم «فیوریوسا» به مخاطب اجازه میدهد تا نگاهی کوتاه به دو مکان مهم و استراتژیک در دنیای فیلم، یعنی گس تاون و بولت فارم بیندازد و با فضای کلی و اهمیت آنها در داستان آشنا شود.
در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم»، دو تمدن دیگر غیر از سیتادل، چیزی بیش از سایههایی در افق نیستند و بینندگان هرگز فرصت ورود به هیچکدام از آنها را پیدا نمیکنند. در عوض، رهبران این دو تمدن برای ملاقات با فیوریوسا به جاده میآیند. ما در مورد خود این مردان و چیزهایی که برایشان ارزش قائل هستند اطلاعات زیادی به دست میآوریم، اما مناطق تحت حکومت آنها همچنان در هالهای از رمز و راز باقی میمانند. به جای آن مخاطبان بیشتر وقت خود را صرف دیدن جاده و فعالیتهای درونی سرزمین بایر میکنند. این رویکرد، با توجه به ماهیت اکشن فیلم منطقی به نظر میرسد، اما با این حال، کیست که نداند که طرفداران این مجموعه همواره آرزوی گسترش بیشتر جهان فیلم و توسعهی ماجراهای آن را داشتهاند.
حالا این «فیوریوسا»ست که مخاطبان را به قلب هر دو مکان میبرد. دیمنتوس کنترل گس تاون را به دست میگیرد و تماشاگران شاهد حملهی هیجانانگیز او به این منطقهی پالایشگاهی هستند. مهمتر از آن، آنها میبینند که او از ابزارهای این منطقه به عنوان سلاح استفاده میکند، که باعث میشود سکانسهای اکشن، همانند صحنههای فیلمهای قبلی حس تازگی و نوآوری داشته باشند. اتفاق مشابهی نیز در بولت فارم رخ میدهد، جایی که در پایان فیلم به تصرف دیمنتوس درمیآید و احتمالا بهترین صحنهی مبارزهی طراحی شده در فیلم، آنجا اتفاق میافتد. این صحنهها باعث میشوند که سایر مکانها به جای اینکه صرفا مناطق بینام و نشان تحت حکومت مردان ترسناک باشند، (آنگونه که در «جادهی خشم» به تصویر کشیده شدند) به مکانهایی واقعی تبدیل شوند. همچنین به سبکهای مبارزهای که در جنگهای جادهای آن فیلم – جادهی خشم – ارائه شده، زمینه و مفهوم بیشتری میبخشد. به عبارت دیگر، مخاطب میتواند بهتر درک کند که چرا شخصیتها به این شکل خاص میجنگند و چه عواملی بر تاکتیکها و استراتژیهای آنها تاثیر میگذارد.
6. منشا یا سرآغاز «مکانیک ارگانیک» (Organic Mechanic) را مشخص میکند
داستان پشت پیدایش یا شکلگیری یک شخصیت کاریزماتیک به نام «مکانیک ارگانیک» در دنیای فیلمهای «مکس دیوانه»، نوید یک داستان جذاب و پرماجرا را در مورد یک موجود منحصر به فرد و هیجانانگیز میدهد و میتواند به مخاطب کمک کند تا درک بهتری از دنیای خشن و بیرحم فیلم داشته باشد.
«مکانیک ارگانیک»، یکی از شخصیتهای شاخص و مهم در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم» است. او به عنوان پزشک معتمد ایمورتان جو (و در نتیجه، مسئول به دنیا آوردن فرزندان حیاتیاش که نقش مهمی در حفظ نسل و ادامهی حکومت او دارند)، یکی از بالاترین مقامات سیتادل به حساب میآید. گرچه او در طول فیلم در لحظات مختلفی حضور دارد، اما شاید مهمترین حضورش زمانی باشد که ایمورتان جو، همسر محبوبش آنگارادِ باشکوه را از فیوریوسا پس میگیرد. او همچنین زمانی که به ایمورتان جو اطلاع میدهد که اگر تنها یک ماه دیگر میگذشت، او صاحب اولین پسر سالم خود میشد، یکی از دلهرهآورترین دیالوگهای فیلم را بیان میکند.
مانند بسیاری از شخصیتهای دیگر فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم»، جایگاه او نیز در سیتادل با فیلم «فیوریوسا» زمینه و مفهوم بیشتری پیدا میکند. در ابتدای فیلم، او برای دیمنتوس و گروه موتور سوارانش کار میکند و وظایفی مشابه آنچه برای ایمورتان جو انجام میداد را بر عهده دارد. با این حال، دیمنتوس هم مانند فیوریوسا، نشان میدهد که نگاهی ابزاری به مکانیک ارگانیک دارد و او را فردی قابل جایگزینی میبیند. او در ازای کنترل گس تاون و افزایش جیرهی غذایی، مکانیک ارگانیک را به همراه فیوریوسا به ایمورتان جو تحویل میدهد. اگرچه در ادامه اطلاعات بیشتری در مورد او ارائه نمیشود، اما این سکانس معمای چگونگی ورودش به سیتادل را روشن میکند و به یکی از سوالات مهم دربارهی گذشتهی مکانیک ارگانیک پاسخ میدهد.
5. نشان میدهد که فیوریوسا چگونه بازویش را از دست داد
این فیلم رویداد یا اتفاقی را نشان میدهد که در آن فیوریوسا، شخصیت اصلی فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم» بازوی خود را از دست میدهد. این اتفاق یکی از نقاط عطف مهم در داستان فیوریوسا است و تاثیر زیادی بر شخصیت و انگیزههای او دارد.
بازوی فلزی فیوریوسا یکی از ارزشمندترین داراییهای او در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم» به حساب میآید. اولا، این بازو به عنوان یک محافظ در برابر هر کسی که قصد تصاحب ماشین جنگی او را داشته باشد عمل میکند، ثانیا، او این وسیلهی مکانیکی را طوری برنامهریزی کرده که فقط با شاخصههای بیومتریک خودش هماهنگ باشد تا هیچ کس دیگری نتواند از آن استفاده کند. علاوه بر اینها طرح یک بازو نیز بر روی درب آن نقاشی شده تا همه بدانند که این ماشین متعلق به اوست. این بازو همچنین قابلیت استفاده به عنوان یک ابزار چندکاره را دارد و همانطور که در پایان فیلم «فیوریوسا» دیدیم، او از آن به عنوان یک ابزار برش پیچ و مهره استفاده میکند. این یکی از ویژگیهای تعیین کنندهی فیوریوساست که یاد گرفت به جای اینکه بازوی فلزیاش را به عنوان یک ضعف یا آسیب ببیند، به آن افتخار کند و آن را نمادی از قدرت و مقاومت خود بداند.
با تمام اینها، منشا پیدایش این بازوی فلزی یکی از تلخترین جنبههای داستان اوست. در دوران جوانی، او یک نقشهی ستارهای را روی ساعد خود خالکوبی کرد تا پس از فرار از چنگال دیمنتوس، بتواند به سرزمین سبز بازگردد. هر زمان که هدف اولیهاش را از یاد میبرد، به آن نگاه میکرد و میدانست که به محض اینکه فرصتی برای دنبال کردن آن پیدا کند، آیندهای بهتر در انتظارش است. با این حال، پس از شکست در حمله به گس تاون، دیمنتوس او را از بازویش (که قبلا در یک حادثه جادهای وحشتناک در هنگام ورود به آخرین درگیری آسیب دیده بود) آویزان میکند و او را مجبور میکند که شاهد شکنجه همراهش، پرتوریان جک باشد. اما دیمنتوس برای لحظهای غفلت میکند و فیوریوسا با ارادهای استوار، بازویش را قطع میکند تا بتواند فرار کند. این یکی از بزرگترین فداکاریهایی است که او باید انجام دهد و نشان میدهد که بازگشت او به خانه چقدر سخت و بعید است. در عین حال، این رویداد، پسزمینهای تاثیرگذار و جالب برای یکی از ویژگیهای فیزیکی برجسته او ارائه میدهد.
4. توضیح میدهد که چرا فیوریوسا به ندرت صحبت میکند
این فیلم دلایلی را برای کمحرفی یا سکوت نسبی شخصیت فیوریوسا ارائه میدهد. این دلایل میتواند به گذشتهی او، تجربیات تلخ و یا ویژگیهای شخصیتیاش مرتبط باشد.
یکی از جنبههای جالب توجه شخصیت فیوریوسا در «مکس دیوانه: جادهی خشم» این است که او به سختی صحبت میکند. در طول فیلم، شارلیز ترون تنها هشتاد خط دیالوگ دارد و در پیشدرآمد، آنیا تیلور-جوی تنها حدود سی خط. این امر اجازه میدهد تا شخصیت او به جای نحوهی صحبت کردن، از طریق روشهای دیگری مانند کنشها و رفتارهایش در شرایط مختلف شکل بگیرد. تیلور-جوی صدای خود را در این فیلم زنگار گرفته توصیف میکند، گویی حالا که کلماتش را با دقت انتخاب میکند، دیگر مطمئن نیست که چگونه از آن استفاده کند.
فیلم «فیوریوسا» توجیهی برای این سکوت ارائه میدهد. پس از اینکه دیمنتوس مادرش را در مقابل چشمان او به صلیب میکشد، فیوریوسا دست از صحبت کردن برمیدارد. پیش از این واقعه، او نسبتا پرحرف بود و با مادر و دوستانش در سرزمین سبز مکالمات زیادی انجام میداد (اتفاقی که باعث میشود، سکانس آغازین فیلم برای طرفداران بسیار غافلگیر کننده باشد، زیرا آنها به نشنیدن صدای او عادت کردهاند). با این حال، هنگامی که او از صحبت کردن دست کشید، دیگر هرگز واقعا به آن بازنگشت. این موضوع باعث میشود، لحظاتی که او تصمیم به استفاده از صدایش میگیرد تاثیر بیشتری داشته باشند؛ مانند پایان فیلم و در جریان رویارویی نهاییاش با دیمنتوس، جایی که سکوت او در مواجهه با چنین استیصالی، به التماس تبدیل میشود.
3. به فیوریوسا یک پیوند شخصی با همسران میدهد
یک عنصر یا رویداد خاص در داستان این فیلم، باعث ایجاد یک ارتباط عاطفی و شخصی بین فیوریوسا و همسران ایمورتان جو میشود. پیوندی که میتواند به دلیل تجربیات مشترک، همدلی، یا درک متقابل از شرایط یکدیگر باشد.
اشتیاق فیوریوسا برای کمک به همسران و نجات آنها از چنگال ایمورتان جو، نیروی محرک کل داستان «مکس دیوانه: جادهی خشم» است. تمام تلاشهای او معطوف به این است که اطمینان حاصل کند که آنها در امان هستند و میدانند که در مسیر رسیدن به زندگی بهتری قرار دارند. آزادی در افق منتظر آنهاست، اگر فقط به او اطمینان کنند. تنها توضیحی که برای انگیزهی او از انجام این کار ارائه میشود، زمانی است که فاش میکند، او را در سنین بسیار پایین از خانوادهاش دزدیدهاند. از آن روز به بعد، او هرگز آزادی را تجربه نکرد؛ زندگیاش همواره در خدمت به دیگران سپری شده بود و او میخواست از این که دیگران هم مجبور به تحمل چنین وضعیتی شوند جلوگیری کند. او به همان اندازه که در حال آزاد کردن دیگران است، به خودش نیز کمک میکند تا از قید و بندهای گذشته رها شود و به نوعی آزادی شخصی دست یابد. به بیان دیگر او با نجات دادن همسران، نه تنها در تلاش است تا به آنها کمک کند، بلکه در واقع برای آزادی و رستگاری خود نیز در حال مبارزه است.
فیلم «فیوریوسا» لایهی دیگری به این انگیزه میافزاید. به جای اینکه این اقدام را صرفا به عنوان یک کار درست (آنگونه که در «جادهی خشم» مطرح میشود) ترسیم کند، به فیوریوسا ارتباطی شخصی با همسران و وضعیت اسفبار آنها میبخشد. هنگامی که فیوریوسا برای اولین بار وارد سیتادل میشود، ایمورتان جو بلافاصله او را زنان به حرمسرای خود اضافه میکند. او از نزدیک شاهد بدرفتاری آنها بود و خطرات نگاههای سنگین او و پسرانش را بر روی خود احساس میکرد. فیوریوسا در سن بسیار کم، آیندهای را دید که در صورت ماندن در حرمسرا در انتظارش بود؛ اینکه در نهایت ایمورتان جو او را نیز صرفا به وسیلهای برای فرزندآوری تقلیل خواهد داد. این زندگیای نبود که آنها میخواستند، به ویژه برای زنانی پر از شور زندگی مانند فیوریوسا و پنج همسر. بنابراین، به محض اینکه به وسیله نقلیهای دست پیدا میکند که میتواند برای آزادی این زنان استفاده شود، فرصت را غنیمت میشمارد. این قطعات فاش شده از گذشتهی او در «فیوریوسا»، در نگاهی به گذشته، نیروی محرکهی «جادهی خشم» را که در ابتدا به آن اشاره کردیم، بسیار جذابتر و عمیقتر میکنند.
2. ساختن و نمایش دادن سرزمین سبز، نابودی آن را ناراحت کنندهتر میکند
در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم»، «سرزمین سبز» (Green Place) به عنوان یک آرمانشهر و هدف نهایی فیوریوسا و همسران معرفی میشود، اما در نهایت مشخص میشود که این مکان دیگر وجود ندارد و نابود شده است. با این حال، فیلم «فیوریوسا» با نمایش جزئیات بیشتر از این مکان در گذشته، زمانی که هنوز سرسبز و پررونق بود، باعث میشود که نابودی آن تاثیر عمیقتری روی مخاطب بگذارد.
در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم»، سرزمین سبز چیزی بیشتر از یک مفهوم مبهم و ناملموس نبود (مانند گس تاون و بولت فارم). شاید بیش از هر چیز این مکان نمایانگر یک ایدهآل بود. اگر زنان میتوانستند فقط به سرزمین سبز برسند، بار دیگر صلح و آزادی را تجربه میکردند. آنها دیگر مجبور نبودند برای فرصت زندگی، مانند آنچه در سیتادل یا سایر مناطق سرزمین بایر تجربه کرده بودند باهم رقابت کنند؛ بلکه میتوانستند در فراوانی و رفاه روزگار بگذرانند. آنجا همچنین مکان امنی برای برای پرورش فرزندانشان بود و به همین دلیل، وقتی متوجه شدند که سرزمین سبز دیگر وجود ندارد، ناامیدی و اندوهشان عمیقتر شد.
حتی بدون اینکه نگاهی به سرزمین سبز داشته باشیم هم این واقعیت بسیار دردناک بود، زیرا از واکنش زنان مشخص است که آنها آنچه را که تنها شانس خود برای رهایی میدانستند از دست دادهاند. با این حال، دیدن این مکان در فیلم «فیوریوسا»، حتی اگر فقط برای لحظهای باشد، تخریب و نابودی آن را بسیار ناراحت کنندهتر میکند. تضاد میان سرسبزی آرامشبخش سرزمین سبز و بیابان خشن سرزمین بایر، آن را به بهشتی رویایی برای مخاطبان تبدیل میکند؛ بنابراین تماشای ربودن خشونتآمیز فیوریوسا از آنجا، برای آنها نیز به منزلهی از دست دادن آرامش و امنیت است. سرزمین سبز تنها جایی در فرنچایز «مکس دیوانه» بود که به نظر نمیرسید برای امنیت کسی خطرآفرین باشد و از دست دادن این تنها منطقهی امن، بر بیرحمی و وحشیگری موجود در «جادهی خشم» تاکید میکند.
1. زندگی دور از احساسات فیوریوسا، فروپاشی او در «مکس دیوانه: جادهی خشم» را دردناکتر میکند
در «مکس دیوانه: جادهی خشم»، فیوریوسا شخصیتی است که به دلیل تجربیات سخت و تلخ گذشتهاش، احساسات خود را سرکوب کرده و به ندرت آنها را بروز میدهد. در طول فیلم اما، او با چالشها و موقعیتهایی روبرو میشود که باعث میشوند احساساتش فوران کنند و او را در هم بشکنند. این فروپاشی احساسی به دلیل اینکه در تضاد با رفتار معمول اوست، برای مخاطب بسیار دردناکتر و تاثیرگذارتر است.
یکی از تکان دهندهترین و به یاد ماندنیترین صحنههای «مکس دیوانه: جادهی خشم»، درست پس از دیدار مجدد فیوریوسا با قبیلهی وووالینی اتفاق میافتد. او از افراد قبیله دربارهی مسیر بازگشت به «سرزمین سبز» میپرسد و آنها در پاسخ میگویند که او در این نقطه، باید از آنجا عبور کرده باشد. فیوریوسا و زنان همراهش متوجه میشوند که منطقهی ویران شده و زخمخوردهای که چند روز قبل از آن عبور کرده بودند، تمام چیزی است که از دنیایی که او فکر میکرد آغاز جدیدی برایش خواهد بود باقی مانده. با فهمیدن این موضوع، فیوریوسا به زانو میافتد و از عمق جان دردناکترین فریادی را که میتواند سر میدهد. این اولین باری است که کسی احساسات واقعی او را میبیند و همین نکته کل این سکانس را بسیار ناراحت کنندهتر میکند.
و مانند بسیاری از صحنههای دیگر، خود فیلم «فیوریوسا» این صحنه را بسیار دلحراشتر میکند. در کل فیلم، ما شاهد هستیم که او هرچه بیشتر از بروز هرگونه احساس فاصله میگیرد. در تعاملات اولیهاش با مادرش، فیوریوسای جوان بسیار احساساتی و پرشور است. او از نشان دادن آشکار قلب و ترسش ابایی ندارد، تا اینکه عشقش به دنیای اطرافش توسط مردانی مانند دمنتوس مورد سواستفاده قرار میگیرد. در طول فیلم مستقل فیوریوسا، تماشاگران شاهد تغییر او از یک دختر کوچک عاشقِ زندگی – که در پیشدرآمد معرفی شده – به جنگجوی سرسخت «جادهی خشم» هستند و بخش بزرگی از این تحول، به دلیل فقدانها و از دست دادنهایی است که او متحمل میشود. هرچه تعداد بیشتری از افرادی که به آنها عشق میورزید از او گرفته میشدند، شخصیتش به فرماندهی بیاحساس فیلم اصلی نزدیکتر میشد. تماشای حرکت او به سمت این هویت، لحظهای که این نقاب سرانجام فرو میریزد را حتی دردناکتر میکند.
منبع: cbr