نقد فیلم آنورا (Anora) : یک افسانه مدرن و بیپروا
آنورا (Anora) یک افسانه مدرن و بیپروا است. مانند بسیاری از فیلمهای بیکر، این اثر هم در هستهاش درباره محدودیتهای رویای آمریکایی است، دیوارهای نامریی بسیاری که سد راه خیالپردازیهایی درباره برابری و فرصت هستند و آدمهایی که خود را به هر سختی که شدهاست، به رویای امریکایی وصل میکنند. این داستان ثروت و قدرت است و آنچه عشق میتواند و نمیتواند بر آن غلبه کند. اما آنورا همچنین درباره چیزی بسیار تاثیرگذارتر است: یعنی نگاه کردن به پدیدهها و سپس تجربه کردن. آنورا بهعنوان یک فیلم برنده نخل طلای جشنواره کن، از سال ۲۰۱۱ تا کنون اولین فیلم آمریکایی پس از درخت زندگی است، که موفق به کسب این جایزه شدهاست.
مشخصات فیلم آنورا (Anora) | |
کارگردان | شان بیکر |
نویسنده | شان بیکر |
بازیگران | مایکی مدیسون، مارک ایدلشتاین، یوری بوریسف |
تاریخ انتشار | ۲۰۲۴ |
نگاهی به داستان فیلم آنورا
آنورا یا همانطور که خودش ترجیح میدهد آنی، یک رقصنده است، که در یک باشگاه شبانه در منهتن مشغول به کار است. آنی در ساحل برایتون زندگی میکند، یکی از جنوبیترین محلههای بروکلین، که جمعیت آن بیشتر از روسها و دیگر جوامع اروپایشرقی است، و لهجهای شبیهبه آنها دارد. آنی به زبان روسی قابلقبول صحبت میکند، زیرا همانطور که به مشتری جدید باشگاه میگوید، مادربزرگش هرگز انگلیسی یاد نگرفتهاست. سروکله مشتری جدید ایوان زاخاروف با بازی مارک ایدلشتاین دیوانه و منحصربهفرد که نام مستعارش وانیا است، در باشگاه شبانه پیدا میشود. او میگوید که 21 سال دارد، اما بسیار جوانتر بهنظر میرسد. وقتی وانیا با آنی در باشگاه ملاقات میکند، بهشدت جذاب است. این مرد جوان بسیار ثروتمند است و فرزند یک الیگارش روسی (عده خاصی که بیشترین ثروت و قدرت را در یک جامعه در دست دارند) است. آنی به خود زحمت نمیدهد درباره منبع ثروت وانیا بپرسد، تا زمانیکه خانه مانند کاخ او را در بروکلین جنوبی، که مشرف به ساحل است، میبیند.
فیلم اطلاعاتی درباره مکان این خانه نمیدهد، اما به نظر میرسد در بیسن قرار دارد. عاقبت آنی از وانیا میپرسد که چگونه این خانه باورنکردنی را دارد و او با لهجه خاص خود شوخی میکند و در نهایت نشان میدهد که پدرش مردی بسیار قدرتمند و ثروتمند در مسکو است. وانیا میگوید: او را در گوگل سرچ کن. وانیا برای رابطهاش با آنی، یک دستمزد سخاوتمندانه در نظر میگیرد و مانند کسی رفتار میکند، که عادت به پول دادن به مردم دارد، آنقدر که به سختی میتواند به رابطه بدون معامله فکر کند. ازطرفی آنی از آن دسته افرادی نیست که از پول غافل باشد. او بهدرستی از قدرت پول خبر دارد، و بهخوبی قدرش را میداند. آنی بدون ذرهای خجالت، جایی که باید، پول درخواست میکند. اما وانیا فقط میخواهد با دوستانش که تعدادی از آنها جوانهای ثروتمند روسی هستند و بعضی دیگر فقط جوانان اطرافش هستند، مهمانی راه بیندازد. وانیا شیفته آنی میشود و به او پول میدهد، تا برای یک هفته به عمارت او نقلمکان کند و معشوقه او شود. در ابتدا آنی این پیشنهاد را نمیپذیرد اما بعد موافقت میکند. نگاه در چشمان آنی در این سکانس، نشان میدهد که او مطمئن نیست که پیشنهاد وانیا، فقط یک پیشنهاد شغلی است.
شادی در کنار غم و کمدی درون تراژدی
آنورا با کیفیتی که بهطور مداوم در فیلمهای بیکر دیدهایم، اثر یکی از اومانیستترین فیلمسازانی که امروز کار میکنند، شادی را در کنار غم و کمدی را درون یک تراژدی نشان میدهد. شان بیکر غالبا عاقلانه و دلسوزانه، داستانهایی درباره کارگران جنسی گفتهاست. اما آنورا که در سطح متفاوتی کار میکند. نت احساسی کاملی در فیلم وجود دارد که گاهی به اوج میرسد و ما را غافلگیر میکند، حتی اگر از قبل نشانههایش را ببینیم. وقتی برای اولین بار مایکی مدیسون را با شور و نشاط روسی آمریکاییاش میشناسیم، میدانیم که رقص عجیبوغریب او امری واقعی است. او با داشتن یک زندگی متواضعانه منتظر یک شوالیه با زره درخشان نیست تا او را از باتلاقی که در آن کار میکند، دور کند. او فقط به کسبوکار خود با مشتریانش فکر میکند و با دختران دیگری که در همان حرفه هستند؛ برخی، دوستان واقعی او، و برخی دیگر، رقبایش. اما این تا حدی داستانی مانند افسانه سیندرلا است، بنابراین شوالیه یک روز ظاهر میشود. این شوالیه وانیا است، که یک شب از خدمات آنی استفاده میکند و علیرغم ظاهرش آنقدر آشفته و دمدمیمزاج است، که شما کنجکاوید بدانید که آیا او از یک اختلال رنج میبرد یا نه.
وانیا بهسرعت تبدیل به فانتزی آمریکایی آنی میشود. او بهوضوح تحتتاثیر انبوه ثروت پدرش قرار گرفتهاست، اما خود وانیا بهنوعی، آنقدرها هم دوستداشتنی، امن یا خوشایند نیست. با اینحال، این دو در طول و بعد از قرار ملاقاتهای خود به تفریح و سرگرمی ادامه میدهند. و قبل از اینکه متوجه شویم، ایوان در طول سفر در وگاس از آنی درخواست ازدواج میکند. خریدهای بیپایان و روزهای شادی برای این زوج وجود دارد، اما این کمدی بزرگ و پرهیجان پس از همه این اتفاقات، زمانی که خانواده ثروتمند وانیا، خبر ازدواج پسرشان را میشنوند، جدی میشود. خانواده وانیا به تورو، کشیش محلی که مراقب امور ایالتی خانواده و پسر اغلب دردسرسازشان است، مراجعه میکنند. همراهان او دو هوسباز بیخبر هستند، که وظیفه دارند آنورا را از خانه خانواده ثروتمند وانیا بیرون کنند. آنها نمیدانند که آنی دندانهای تیز و روحیهای جنگنده دارد و بیش از آنچه هر یک از آنها قادر به تحمل آن هستند، قدرتمند است.
وانیا بهسرعت تبدیل به فانتزی آمریکایی آنی میشود. او بهوضوح تحتتاثیر انبوه ثروت پدرش قرار گرفتهاست اما خود وانیا بهنوعی آنقدرها هم دوستداشتنی، امن یا خوشایند نیست.
نگاهی به کارگردانی و بازیها
آنورا نقطه روشنی در صفحه شان بیکر است، که فیلمهای قبلیاش مانند پروژه فلوریدا و موشک سرخ، با تحسین مخاطبان روبرو شدهاست. با اینحال، با ساخت آنورا، این کارگردان جوان سطح دیگری از تواناییهای فیلمسازی خود را به نمایش گذاشتهاست. شان بیکر، بهلطف ساختن فیلمهایی درباره افرادی که در حاشیه جامعه هستند، و اغلب شامل کارمندان جنسی میشوند، شهرت دارد. اما آنورا که شان بیکر کارگردانی، نویسندگی و تدوین آن را بر عهده داشته، نسبت به آثار قبلیاش منسجمتر و خوشساختتر است. از بعضی جهات، آنورا بیشترین شباهت را با فیلمی که بیکر در سال ۲۰۱۵ ساختهاست، یعنی نارنگی دارد. نارنگی هم یک فیلم کمدی درباره کارگران جنسی در لسآنجلس است، که با استفاده از تلفن هوشمند آیفون فیلمبرداری شدهاست. اما همچنین به نظر میرسد که آنورا یک تحول قابلتوجه در سبک شان بیکر است، که مخاطب را هیجانزده میکند تا ببیند او قرار است، چه ایده تازه دیگری را بهتصویر بکشد.
مایکی مدیسون تازهوارد نیست. او در فیلم روزی روزگاری در هالیوود اثر کوینتین تارانتینو نقش یکی از اعضای خانواده منسون را بازی کرده. مدیسون همیشه خوب بازی کردهاست، زن خلاقی با بیانی عالی، که میتواند در عینحال مغرور و سادهلوح باشد. اما این نقش مستلزم آن است که مایکی مدیسون تواناییهای بیشتری را از خود نشان دهد. مدیسون همزمان باید با عناصری از سبکهای عاشقانه، کمدی و تراژدی، شخصیتسازی کند، برقصد و گاهی مشت بزند. ایفای نقش آنورا هم نیاز به یک زندگی درونی غنی از لحاظ عاطفی و هم یک جسم فعال و پرتحرک دارد، که مدیسون مسحورکننده، این ویژگیها را دارد. نام او آنورا است اما همه او را آنی صدا میکنند. او به زبان روسی مسلط است، اما ترجیح میدهد انگلیسی صحبت کند. آنی در یک باشگاه میرقصد، به این معنی که یک کارگر جنسی نیست، حتی اگر گاهیاوقات اسکورت میشود. واضح است که آنی باهوشتر و سختتر از آن چیزی است، که به مشتریانش اجازه میدهد با او رفتار کنند. اما این زن آشفته است و سازشناپذیرانه دنیای اطراف او هم همینطور است.
آنورا: عاشقانهای پیچیده و پرتلاطم
فیلم آنورا به سه قسمت تقسیم میشود، که هر کدام در ژانر خاص خود پیش میروند. شان بیکر این ساختار سینمایی را، از هالیوود کلاسیک وام گرفته و آن را بهروز کردهاست. یک فیلم عاشقانه است، که شبیه برداشت مدرنتر و واضحتری از زن زیبا یا شاید فقط یک افسانه است: دختر بومی و شازده کوچولو. در این بخش که محتوایی بزرگسالانه و بیپرده دارد، خوشگذرانیها و تفریحات آنی و وانیا در لاسوگاس بهتصویر کشیده میشود. بخش دوم یک کمدی اسکروبال دیوانهوار است. موقعیتی پرهیجان و مملو از هرجومرج در نیویورک، با زمانبندی ماهرانه. در این بخش آنی و وانیا ازدواج کرده و تازه مشکلات زندگی یک زوج با پیشینه متفاوت رو میشود. خانواده وانیا با ازدواج این دو مخالفند و باعث ایجاد چالشهای فراوان در زندگی وانیا و آنی میشوند. ازطرفی ازدواج ناگهانی این دو، خود عامل مهمی برای ایجاد پیچیدگی در روابط و تعاملات شخصیتهای اصلی میشود. بهتر است درباره بخش سوم فیلم آنورا چیزی نگوییم تا خودتان آن را تماشا کنید. اما باید این را بدانید که یکی از شگفتیهای فیلم شان بیکر، همپوشانی و انسجام این سه بخش است. درکل کارگردانی و بازیگری، دو ویژگی مهم فیلم آنورا است. مایکی مدیسون و مارک ایدلشتاین، شیمی جذاب و پر جوش و خروشی دارند، که با پیشروی داستان، مسیر دشواری را طی میکند. وقتی بدجنسیهای پدر وانیا شروع میشود، پیوند بهظاهر ناگسستنی آنها شروع به از هم پاشیدن میکند. جریان این بخش از فیلم در بروکلین جنوبی میگذرد، در خیابانهایی که بیشتر برای کسانی که روزهای طولانی را در پیادهروی جزیره کونی گذراندهاند، قابلتشخیص است. در این فیلم زمستان است، بنابراین منظرهای متفاوت از جزیره نشان داده میشود که بیشتر خالی و سرد است. زمانیکه شب فرا میرسد، شخصیتها به راه میافتند. در دوردست میتوانید نوار ضخیمی از غروب نارنجی را ببینید، که بر فراز افق آویزان است. تصاویری که خیلی زیباتر از آن چیزی است که میتوانید تصورش را بکنید.
ما واقعا در فیلم آنورا داستان چندانی از هیچ کدام از شخصیتها نمیدانیم، حداقل بهطور واضح اطلاعاتی درباره پیشینه شخصیتها به ما داده نمیشود، بهخصوص درباره آنورا. در عوض، بیکر به لمسهای کوتاه و تقریبا غیرقابلتشخیص تکیه میکند، تا به شخصیتهایش بعد ببخشد. موسیقی نقش مهمی در فیلم ایفا میکند؛ آهنگهای پرهیاهو که زندگی درونی شخصیتها را به مخاطب القا میکند، غالبا موسیقی به اشکال مختلف تغییر میکند و دوباره برمیگردد، یعنی موسیقی متعلق به دنیای شخصیتها و دنیای ماست. ما تا حدودی توسط این موسیقی درگیر داستان هستیم. انتخاب و طراحی لباس هم حرفهایی برای گفتن دارد، اما کوتاه. بهعنوان مثال، آنی به تدریج پوشیدهتر لباس میپوشد، زیرا شخصیت او بهتدریج آسیب پذیرتر میشود. گاهیاوقات چهره او در مرکز صفحهنمایش قرار گرفته و کادر را پر میکند، همانطور که شما یک ستاره را در یک عاشقانه قدیمی هالیوودی میبینید.
ما واقعا در فیلم آنورا داستان چندانی از هیچ کدام از شخصیتها نمیدانیم، حداقل بهطور واضح اطلاعاتی درباره پیشینه شخصیتها به ما داده نمیشود بهخصوص درباره آنورا. در عوض بیکر به لمسهای کوتاه و تقریبا غیرقابلتشخیص تکیه میکند تا به شخصیتهایش بعد ببخشد.
آنورا با هر چرخش عمیق و تاریک میشود و اصلاحی خشونتآمیز برای بسیاری از افسانه های هالیوود ارایه میکند. همه روابط، شاید تا حدی معامله هستند، حداقل در این مورد از قبل و صادقانه اعلام میشود. وانیا خریدار و آنی فروشنده است. وانیا پول سرد و سخت را روی میز میگذارد و در حالیکه آنی آتشبازی های جنسی راه میاندازد. و بنابراین برای مدتی این دو ممکن است خود را متقاعد کنند که با هم برابرند، شرکای تجاری هستند و ممکن است رابطه عاشقانه آنها به خوبی همین معامله پیش برود. تازه پس از عروسی آنها در لاسوگاس است، که کاخ رویاها فرو میریزد. وانیا و آنی در مراسم عروسیشان بر موجی از شامپاین و کوکایین سوار هستند. پایین آمدن از این موج جذاب بیرحمانه خواهدبود و بیشتر از همه برای عروس سخت است. شان بیکر و مدیسون چه سفر وحشتناک و غمانگیزی را اینجا برای ما ترتیب میدهند. فیلم آنها مانند قطاری که روغنکاری نشدهاست، به صدا در میآید و جرقههایی را بهوجود میآورد، که از مرکز شهر منهتن به سمت جزیره کونی برفزده و از فانتزی شیرین به واقعیت خشن و سخت منحرف میشود. آنورا با هر پیچ و تاب عمیقتر و تیرهتر میشود و اصلاحی خشونتآمیز برای بسیاری از افسانههای هالیوود ارایه میکند. در این میان آنی یک بازیچه است، یک اسباببازی که باید دور انداختهشود.
آنورا هم هیجانانگیز است و هم ناراحتکننده، هم پرهیاهو و هم بهشدت غمانگیز. بیکر که زندگی آنها را با لطافت فراوان و جزییات بهخوبی تحقیقشده پر کردهاست، به همان اندازه به آنها اهمیت میدهد. پایان ناخوشایند است، خوب، دقیقا موضوع همین است. رابطه فیلم با تماشاگرش، رابطهای بیپرده است. شاید مخاطبان خواستار پایانی خوش برای فیلم هستند یا احساس میکنند، کارگردان در پایانبندی فیلم کوتاهی کرده و ناامید میشوند. اما آنورا میفهمد که چه چیزی لازم است و نقش خود را با سرسختی انجام میدهد، تا جاییکه دیگر مطمئن نیست چه چیزی جعلی است و چه چیزی واقعی. در مجموع، آنچه بیکر در اینجا خلق کردهاست، چیزی جز جادوی ناب فیلم نیست، روایتهای شهری درهمتنیده او باعث میشود گاهی بخندید و گاهی بهطور غیرقابل توضیحی اشک بریزید، در حالیکه به نحوی شما را به شدت از غم و اندوهی که وجود دارد، آگاه میکند. آنورا برای اولین بار در جشنواره فیلم کن سال ۲۰۲۵ نمایش داده و برنده جایزه نخل طلا شد.