بدترین اپیزودهای سیمپسونها : از شکوه تا سقوط
سیمپسونها یکی از محبوبترین سریالهای تلویزیونی تمام دوران است که با ترکیب کمدی و عناصر فرهنگ عامه، تاثیر بزرگی بر دنیای سرگرمی گذاشته است. فصلهای اولیهی این سریال پر از لحظات کمدی بینظیر است که برخی از آنها جز بهترین آثار طنز در تاریخ آمریکا محسوب میشوند. با این حال، با گذشت زمان و رسیدن به فصل سیوششم، کیفیت همهی قسمتها یکسان نبوده است و به مرور قسمتهای ضعیفی تولید شد که با عنوان بدترین اپیزودهای سیمپسونها شناخته میشوند.
اگرچه سیمپسونها هنوز هم قسمتهای جذاب و خندهدار تولید میکند؛ اما طبیعی است که در این مسیر طولانی، به مرور قسمتها رفته رفته ضعیفتر باشند. در حالی که تعداد قسمتهای خوب این انیمیشن بسیار بیشتر از اپیزودهای بد است، برخی از آنها واقعا غیرقابل تماشا هستند و حتی احساس میشود که به شخصیتها و دنیایی که نسلهاست طرفداران زیادی داشته، خیانت شده است. در اینجا، ۹ قسمت از بدترین اپیزودهای سیمپسونها را معرفی میکنیم که به دلیل داستانهای ضعیف، طنز ناموفق یا تغییرات ناخوشایند در شخصیتها، از نظر طرفداران نمرهی پایینی گرفتهاند. این قسمتها نشان میدهند که حتی یک سریال محبوب و موفق مثل سیمپسونها هم میتواند گاهی اوقات اشتباه کند.
۹. هومر در برابر شرافت (Homer vs. Dignity)
- سال انتشار: ۲۰۰۰
- شماره فصل: ۱۲
- شماره اپیزود: ۵
هومر در برابر شرافت یکی از بدترین اپیزودهای سیمپسونها محسوب میشود و بسیاری از طرفداران معتقدند که این اپیزود نقطهی پایان دوران طلایی سریال بود. این قسمت در فصل دوازدهم پخش شد و بسیاری احساس کردند که سیمپسونها دیگر آن جذابیت و هوشمندی سابق را ندارد. اگرچه بعد از این فصل هم قسمتهای خوبی ساخته شد؛ اما هومر در برابر شرافت نشان داد که سریال به سمت یک کمدی معمولی و تکراری حرکت کرده است.
مشکل اصلی این اپیزود این است که به نظر میرسد نویسندگان از شخصیتهای خود متنفرند بیشتر صحنههای این قسمت پر از شوخیهای تند و تاریک است که به جای خندهدار بودن، ناراحتکننده و زننده به نظر میرسند. سیمپسونها همیشه شوخیهای سیاه و مشکلات خانوادگی را داشت؛ اما در این قسمت، این شوخیها به حدی اغراقشده و خشن بودند که احساس میشد نویسندگان دیگر نمیدانند چطور باید شخصیتها را به شکلی ظریف و بامزه نشان دهند. به همین دلیل، هومر در برابر شرافت به عنوان یکی از بدترین اپیزودهای سیمپسونها شناخته میشود و بسیاری از طرفداران معتقدند این اپیزود نشاندهندهی شروع افول این سریال محبوب بود.
۸. بزگترین داستانی که تا به حال دیده شده (The Greatest Story Ever D’ohed)
- سال انتشار: ۲۰۱۰
- شماره فصل: ۲۱
- شماره اپیزود: ۱۶
یکی دیگر از بدترین اپیزودهای سیمپسونها است، مخصوصا وقتی صحبت از قسمتهای تعطیلات میشود. این سریال معمولا وقتی شخصیتها از اسپرینگفیلد خارج میشوند، خیلی خوب عمل نمیکند و این قسمت هم از این قاعده مستثنی نیست. در این اپیزود، هومر در اورشلیم گم میشود و دوباره با ند فلاندرز درگیر میشود. با این که هومر خرابیهای زیادی به بار میآورد؛ اما در پایان هیچ تغییری در زندگیاش اتفاق نمیافتد و همه چیز مثل قبل باقی میماند. انگار هومر فقط برای این که داستان پیش برود، بیدلیل رفتارهای احمقانهای از خودش نشان میدهد.
این قسمت بیشتر روی شوخیهای تصادفی و بیمعنی تمرکز کرده تا یک داستان جذاب و هوشمندانه و همین امر باعث شده است تا به عنوان بدترین اپیزودهای سیمپسونها شناخته شود. در حالی که بسیاری از سریالهای کمدی میتوانند با این نوع شوخیها یک شاهکار کمدی بسازند؛ سیمپسونها که همیشه به خاطر طنز خلاقانه و پیشرو بودنش معروف بوده، باید بهتر از اینها عمل میکرد. این اپیزود نشان میدهد که گاهی نویسندگان سریال به جای خلق داستانهای عمیق و بامزه، به شوخیهای سطحی و تکراری بسنده میکنند. به همین دلیل، اپیزود بزرگترین داستانی که تا به حال گفته شده است به عنوان یکی از بدترین اپیزودهای سیمپسونها شناخته میشود.
۷. آتش بازی ماناتیها (The Bonfire of the Manatees)
- سال انتشار: ۲۰۰۵
- شماره فصل: ۱۷
- شماره اپیزود: ۱
قسمت آتش بازی ماناتیها یکی از بدترین بدترین اپیزودهای سیمپسونها است و به نوعی نشاندهندهی شروع یک فصل نسبتا ضعیف بود که ثابت کرد این سریال دیگر از دوران اوج خود فاصله گرفته است. داستان این اپیزود حول محور مارج میچرخد که به تنهایی برای نجات گروهی از گاوهای دریایی میرود، در حالی که هومر خانهشان را برای کارهای غیرقانونی تغییر میدهد.
این قسمت شوخیهای کمی دارد و حتی حضور یک چهره مشهور مثل الک بالدوین هم نتوانسته آن را نجات دهد. سیمپسونها معمولا به موضوعات روز و مهم میپردازند؛ اما در این اپیزود، موضوع حفاظت از گونههای در معرض انقراض به شکلی نیمهکاره و سطحی مطرح شده است. انگار نویسندگان این موضوع مهم را فقط بهانهای برای داستانپردازی قرار دادهاند و به آن به اندازهی کافی اهمیت ندادهاند. به همین دلیل، آتش بازی ماناتیها به عنوان یکی از بدترین اپیزودهای سیمپسونها شناخته میشود و نشان میدهد که این سریال دیگر آن قدرت و خلاقیت سابق را ندارد.
۶. گالاکتیکای زیندردآور (Saddlesore Galactica)
- سال انتشار: ۲۰۰۰
- شماره فصل: ۱۱
- شماره اپیزود: ۱۳
از بدترین اپیزودهای سیمپسونها میتوان به زین دردآور اشاره کرد که بسیاری از طرفداران با دیدن این قسمت برای اولین بار، متوجه شدند که کیفیت سریال در حال افت است. این قسمت در فصل یازدهم پخش شد، فصلی که نسبت به فصلهای قبلی موفقیت کمتری داشت و نشاندهندهی شروع افول سریال بود. یکی از مشکلات اصلی این قسمت، داستانسرایی ضعیف و گیجکنندهاش است که به نظر میرسد حتی خود سریال هم آن را مسخره میکند.
در این اپیزود، بارت یک اسب مسابقه میخرد تا به خانوادهاش کمک کند پول دربیاورد. اما با وجود اسم جالب اپیزود، هیچ ارتباطی به سریال معروف (Battlestar Galactica) ندارد. بارت که همیشه یکی از شخصیتهای محبوب طرفداران بود، در این قسمت به شکلی عجیب و غیرجذاب نشان داده میشود و این باعث میشود این اپیزود به عنوان یکی از بدترین قسمتهایی که بارت در آن نقش اصلی را دارد، شناخته شود. به طور کلی، این قسمت به دلیل داستان بیسر و ته، شوخیهای ضعیف و نبود ارتباط با عنوانش، یکی از بدترین اپیزودهای سیمپسونها است و نشان میدهد که حتی سریالهای محبوب هم گاهی ممکن است اشتباهات بزرگی مرتکب شوند.
۵. چه انتظاری دارید وقتی بارت منتظر است (What To Expect When Bart’s Expecting)
- سال انتشار: ۲۰۱۴
- شماره فصل: ۲۵
- شماره اپیزود: ۱۹
یکی از عجیبترین و نه چندان موفق قسمتهای سریال سیمپسونهاست. با این که سریال همیشه به سراغ ایدههای غیرعادی و ماورا طبیعی رفته؛ اما این بار با ورود کامل به دنیای فانتزی، از خط داستانی معمول خود فاصله گرفت. در این قسمت، بارت به قدرت جادوی وودو (Voodoo) دست پیدا میکند و از آن برای کمک به زوجهایی که میخواهند بچهدار شوند، استفاده میکند.
این اپیزود به شکلی عجیب و ناخوشایند به موضوعات مربوط به بارداری و مسائل زنان در ایالات متحده میپردازد. اما مشکل اصلی اینجاست که بارت، که معمولا یکی از بامزهترین و هوشمندترین شخصیتهای سریال است، در این قسمت بیشتر از این که شخصیت همیشگی خود را داشته باشد، به یک فرد عجیب و غریب تبدیل میشود همین باعث میشود تا به عنوان یکی از بدترین اپیزودهای سیمپسونها شناخته شود. او در این قسمت کمتر از تکلاینهای باهوش و طنزآمیز همیشگیاش استفاده میکند و بیشتر به سمت رفتارهای عجیب و غیرمعمول میرود. به طور کلی، این قسمت بیشتر تلاش میکند تا عجیب و غریب باشد تا اینکه داستان جذاب یا پیام عمیقی درباره شخصیتها یا زندگی در اسپرینگفیلد ارایه دهد.
۴. رویای هر مردی (Every Man’s Dream)
- سال انتشار: ۲۰۱۵
- شماره فصل: ۲۷
- شماره اپیزود: ۱
بدترین اپیزودهای سیمپسونها معمولا زمانی اتفاق میافتند که هومر و مارج درگیری شدیدی با هم دارند. با وجود این که همیشه در ازدواج آنها تنش وجود داشته، طرفداران دوست ندارند آنها را در حال جر و بحثهای شدید ببینند. بیشتر اوقات، حتی پرتنشترین مشاجرههای هومر و مارج تا پایان قسمت حل میشود؛ اما قسمت رویای هر مردی از این قاعده فراتر رفت. در این قسمت، آنها آنقدر از هم دور شدند که حتی به فکر ارتباط با شرکای دیگر افتادند.
اما در پایان مشخص شد که همهچیز فقط یک رویا بود. این افشا باعث شد احساسات طرفداران کمارزش به نظر برسد، بهویژه وقتی هومر متوجه اشتباهات خود شد. اگرچه گاهی ایجاد یک داستان ناخوشایند برای عذاب دادن طرفداران ممکن است جالب باشد؛ اما انجام این کار در یک واقعیت جایگزین، برای کسانی که عاشق این سریال هستند، واقعا ناامیدکننده بود. به همین دلیل است که این قسمت یکی از بدترین اپیزودهای سیمپسونها به حساب میآید.
۳. لیزا عاشق گاگا میشود (Lisa Goes Gaga)
- سال انتشار: ۲۰۱۲
- شماره فصل: ۲۳
- شماره اپیزود: ۲۲
معمولا از فصل ۱۲ به بعد سریال رو به افول رفت و در گذر زمان بدترین اپیزودهای خود را نمایان کرد. یکی از این قسمتها، لیزا عاشق گاگا میشود. در این قسمت، لیدی گاگا به عنوان یک سلبریتی وارد داستان میشود تا به لیزا کمک کند که با کمبود اعتماد به نفس و افسردگی خود کنار بیاید. اما مشکل اینجاست که حضور لیدی گاگا بیشتر شبیه یک تبلیغ برای آلبوم آیندهاش بود تا یک داستان جذاب و معنادار.
لیزا، که معمولا شخصیتی قوی و مستقل دارد در این قسمت به شکلی ضعیف به تصویر کشیده شده است. او که همیشه با مشکلات روحی خود به تنهایی یا با کمک خانوادهاش روبرو میشد، اینبار کاملا به یک سلبریتی وابسته شد که حتی او را نمیشناخت.
این موضوع برای طرفداران لیزا ناراحتکننده بود. لیدی گاگا بازیگر بااستعدادی است و در فیلمهایی مثل ستارهای متولد شده است (A Star is Born) و خانه گوچی (House of Gucci) عملکرد درخشانی داشته است. اما دیدن او در این قسمت از سیمپسونها واقعا ناامیدکننده بود. این اپیزود نه تنها داستان ضعیفی داشت، بلکه از حضور یک سلبریتی بزرگ هم به درستی استفاده نکرد. به همین دلیل، لیزاعاشق لیدی گاگا میشود یکی از بدترین اپیزودهای سیمپسونها به حساب میآید.
۲. مو از فلاکت به ثروت میرسد (Moe Goes from Rags to Riches)
- سال انتشار: ۲۰۱۲
- شماره فصل: ۲۳
- شماره اپیزود: ۱۲
یکی دیگر از بدترین اپیزودهای سیمپسونها (مو از فلاکت به ثروت میرسد) است. این اپیزود به قدری عجیب و مضحک است که بیشتر شبیه یک پارودی یا تقلید از خود سریال به نظر میرسد. در این قسمت، داستان از زبان یک دستمال بار (پارچهای که برای تمیز کردن میز بار استفاده میشود) روایت میشود. این دستمال به نوعی یک موجود حساس است که از قرون وسطی وجود داشته و شاهد اتفاقات تاریخی مختلف بوده است. این ایده به خودی خود عجیب است، اما اجرای آن هم بسیار ضعیف بود. صحبتهای این دستمال در ابتدا خندهدار نبود و هرچه داستان جلوتر میرفت، بیشتر آزاردهنده میشد.
همچنین این قسمت شخصیت (مو) را هم به شکلی ناعادلانه نشان میدهد. مو، صاحب بار اسپرینگفیلد، معمولا یکی از شخصیتهای محبوب سریال است و بسیاری از جوکهای خندهدار سیمپسونها به او مربوط میشود. اما در این اپیزود، او به عنوان یک بازنده تنها و بیاستعداد به تصویر کشیده میشود که هیچ آرزو یا هدف بزرگی در زندگی ندارد. این تصویر از مو برای طرفداران ناراحتکننده بود، چون با شخصیتی که از او میشناختند، همخوانی نداشت.
۱. ماسک به زمین سقوط کرد (The Musk Who Fell to Earth)
- سال انتشار: ۲۰۱۵
- شماره فصل: ۲۶
- شماره اپیزود: ۱۲
بدترین اپیزودهای سیمپسونها معمولا آنهایی هستند که داستانهای ضعیف دارند یا از شخصیتهای مهم به درستی استفاده نمیکنند. یکی از این قسمتها، (ماسک به زمین سقوط کرد) است. این قسمت به عنوان یک اپیزود سلبریتیمحور ساخته شد؛ اما تقریبا هیچ عنصر طنز یا جذابیتی در آن وجود ندارد. در این قسمت، ایلان ماسک، کارآفرین معروف، به اسپرینگفیلد میآید و به سرعت توجه و تحسین همه را جلب میکند. مشکل اینجاست که این قسمت بیشتر شبیه یک تبلیغ برای ایلان ماسک و فناوریهایش است تا یک داستان جذاب و خندهدار. هومر و دیگر شخصیتها تقریبا هیچ نقش مهمی در داستان ندارند و بیشتر زمان قسمت صرف این میشود که ماسک چقدر موفق و باهوش است.
این اپیزود از همان ابتدا مشکل داشت، چون داستان آن بسیار ساده بود و با گذشت زمان و با توجه به اتفاقات بحثبرانگیزی که در زندگی واقعی ایلان ماسک رخ داده، تماشای مجدد این قسمت حتی سختتر هم شده است. این قسمت به جای این که یک داستان خندهدار و خلاقانه داشته باشد، بیشتر شبیه یک خودستایی طولانی برای ایلان ماسک است.
بدترین اپیزودهای سیمپسونها
سیمپسونها به عنوان یکی از محبوبترین و ماندگارترین سریالهای انیمیشنی تاریخ، توانسته است با طنز هوشمندانه، شخصیتهای به یاد ماندنی و داستانهای خلاقانه، جایگاه ویژهای در قلب طرفدارانش پیدا کند. اما مانند هر اثر هنری دیگر، این سریال هم در طول بیش از سه دهه پخش، فراز و نشیبهای زیادی داشته است. برخی از قسمتها به دلیل داستانهای ضعیف، شخصیتپردازی نادرست یا استفاده نابجا از سلبریتیها، به عنوان بدترین اپیزودهای سیمپسونها شناخته میشوند.
بدترین اپیزودهای سیمپسونها نه تنها فاقد طنز و خلاقیت قسمتهای موفق سریال هستند، بلکه گاهی حتی احساسات طرفداران را هم جریحهدار میکنند. برای مثال، اپیزودهایی مثل (مشک که به زمین افتاد) یا (لیزا عاشق گاگا میشود) بیشتر شبیه تبلیغاتی برای سلبریتیها هستند تا داستانهایی که با روح سریال هماهنگی داشته باشند. یا قسمتهایی مثل (رویای هر مردی) که رابطه هومر و مارج را به شکلی ناخوشایند و غیرواقعی به تصویر میکشند، باعث ناراحتی طرفداران میشوند.
منبع: collider