نقد فیلم جنگاوری (Warfare)
جنگ؛ عریان و بیرحمانه
در جهانی که روایتهای جنگی اغلب در خدمت کلیشهها و قهرمانسازیهای قراردادی هستند، فیلم جنگاوری (Warfare)، به کارگردانی ری مندوزا و الکس گارلند، تلاش میکند با زبانی خشن، اما واقعگرا، تصویری عریان از بیرحمی جنگ ارائه دهد. فیلمی که نه در جبهههای باشکوه و نه در اتاقهای فرماندهی، بلکه در آشفتگی ذهنی سربازان عادی و در دل سیاهی بیپایان میدان نبرد روایت خود را میسازد.
مشخصات فیلم جنگاوری | |
کارگردان | ری مندوزا، الکس گارلند |
نویسنده | ری مندوزا، الکس گارلند |
بازیگران | دیفارو وون-ای-تای، ویل پولتر، کوسمو جارویس، کیت کانر |
تاریخ انتشار | ۲۰۲۵ |
این فیلم جنگی که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است، داستان یک گروه پشتیبانی از سربازان آمریکایی را روایت میکند که در سال ۲۰۰۶ در شهر رمادی در یک خانه دو طبقه مستقر میشوند. اما همهچیز کاملا خلاف پیشبینیها پیش میرود، موقعیتشان لو میرود و وارد یک نبرد مرگ و زندگی با نیروهای دشمن میشوند.
جنگ در عریانترین حالت خود
فیلم شروع فوقالعادهای دارد. تمام سربازانی که بعدا وارد این ماموریت میشوند، مشغول تماشای کلیپ رقص گروهی از زنان جذاب هستند و با کلی شور و هیجان با آهنگ میرقصند. یکی از سربازان میگوید: «ما داریم برای اینها جان خود را به خطر میاندازیم!» در ابتدا این جمله کلیشهای به نظر میرسد و تاثیر چندانی به جای نمیگذارد. اما وقتی ماموریت اصلی آغاز میشود و همین سربازان در یک آخرالزمان هولناک گیر میافتند، متوجه میشویم که جنگ چیزی فراتر از اسلحههای جذاب، و شور و هیجانی است که معمولا در بازیهای ویدئویی تبلیغ میشود.
از همان ابتدای ماموریت، فیلم با دوربین ساکن و ریتم کند، مخاطب را به دل گل و لای، خون و وحشت میبرد. روایت داستان محدود به یک ماموریت مشخص در یک خانه مشخص است؛ فیلم بیشتر برشهایی از آشوب ارائه میدهد و با ریتم آرام خود که کمکم اوج میگیرد، مخاطب را هم به یکی از اعضاء این ماموریت خطرناک تبدیل میکند. این ساختار منظم نه تنها تجربهی تماشاگر را به تجربهی ذهنی یک سرباز نزدیکتر میکند، بلکه اجازه میدهد مضامین فیلم همچون جنون، بیمعنایی، رهایی، و وحشت، آزادانه در متن اثر تنیده شوند.
نکته قابل توجه فیلم، استفاده از بازیگران جوان در نقشهای اصلی است. عادت کردهایم در فیلمهای جنگی، ستارههای سی، چهل ساله را در نقش سربازان جوانی ببینیم که به جنگ میروند. اما بازیگرانی که در فیلم «جنگاوری» انتخاب شدهاند، همگی جوان هستند و کاملا به سن و سال سربازان یک جنگ میخورند. کیت کانر تامی ۲۱ ساله، مایکل گاندولفینی ۲۶ ساله، فین بنت ۲۶ ساله و دیفارو وون-ای-تای ۲۳ ساله است. کریستوفر نولان هم یک بار در فیلم «دانکرک» از این تمهید استفاده کرده بود و تلاش کرده بود بازیگرانی انتخاب کند که از نظر سن و سال، به سربازان حاضر در جنگ نزدیک هستند.
فرم بصری و فضاسازی عالی جنگاوری
در «جنگاوری» ، دوربین نه تنها وسیلهای برای روایت، بلکه خود بخشی از زبان فیلم است. حرکات مستندوار دوربین، قابهای تنگ، و استفاده از زوایای پایین، مخاطب را به جایگاه سربازان فرو میبرد. هر قاب، تنگنا و استیصال را فریاد میزند. صدای گلوله، فریاد، سکوتهای کشدار و گاه نفسگیر، همه در کنار هم تجربهای حسی از جنگ میآفرینند، بی آنکه به جلوههای ویژهی پرزرق و برق یا قهرمانپردازیهای هالیوودی پناه ببرد.
یکی از انتخابهای جسورانهی فیلم، عدم ارائهی شخصیتپردازی سنتی است. سربازان در فیلم بیشتر تیپهایی هستند بینام و بیهویت، که هویتشان در میان گلوله و خون از بین رفته است. این حذف عامدانهی فردیت، اگرچه میتواند در نگاه اول مخاطب را از همذاتپنداری دور کند، اما با رویکرد ضدقهرمانانهی فیلم همخوان است. اینجا، هیچ «منجی» یا «قهرمان نجاتدهنده»ای وجود ندارد؛ تنها با انسانهایی گرفتار در یک نظام پیچیده طرف هستیم، مامور به کشتن و زندهماندن، بی آنکه بدانند چرا و برای چه.
فروپاشی و معنا بخشی در جنگ
«جنگاوری» تصویری میسازد که در آن مرز میان دشمن و خودی، خیر و شر، معنا و بیمعنایی، به تدریج محو میشود. سربازانی که گویی از خود بیگانه شدهاند و تنها هدفشان بقاست، حتی وقتی که این بقا دیگر حاوی امید یا آرزویی نیست. فیلم در لحظاتی یادآور فضای واقعگرایانه فیلمهایی چون «غلاف تمامفلزی» یا «در جبههی غرب خبری نیست» است، با این تفاوت که ری مندوزا و الکس گارلند سبک مدرنتری برای بازنمایی این واقعگرایی انتخاب کردهاند؛ یک زبان تصویری عریان، با کمترین استفاده از تمهیدات سینمای صوتی و بصری.
صحنه انفجار مین کنار جاده و از بین رفتن تانکی که برای نجات آمده است، بدون شک یکی از کلیدیترین صحنههای فیلم است. بعد از یک مقدمه طولانی آرام و کند، به یک باره واقعیت عریان جنگ سیلی خود را بر صورت مخاطب مینوازد. تفریح به پایان میرسد، بقا شروع میشود. گویی خود شخصیتهای اصلی داستان هم انتظار چنین واکنش کوبندهای از واقعیت را ندارند.
از همان ابتدای ماموریت، فیلم با دوربین ساکن و ریتم کند، مخاطب را به دل گل و لای، خون و وحشت میبرد. روایت داستان محدود به یک ماموریت مشخص در یک خانه مشخص است؛ فیلم بیشتر برشهایی از آشوب ارائه میدهد و با ریتم آرام خود که کمکم اوج میگیرد، مخاطب را هم به یکی از اعضاء این ماموریت خطرناک تبدیل میکند.
اگرچه پرهیز از روایت کلاسیک و شخصیتپردازی سنتی، جسورانه و در راستای مفهوم فیلم است، اما ممکن است برای برخی مخاطبان تجربهای سرد، گنگ و بیاحساس ایجاد کند. برخی صحنهها بیش از حد در تکرار خشونت و سردرگمی غرق میشوند، بدون آنکه پیشبرندهی مضمون باشند. این نوع روایت خشن و بیرحمانه شاید برای بعضی مخاطبان آزاردهنده باشد. خوشبختانه (یا متأسفانه!) ما مانند سربازان داستان ضرورتی برای مقاومت و بقا در این جنگ مرگبار نداریم، هر وقت اوضاع از تحمل خارج میشود، همیشه فرصت فاصله گرفتن از این جهان داستانی را داریم.
یک مشکل دیگر فیلم این است که با وجود اینکه واقعگرایی فوقالعادهای دارد، بعضی صحنههای اکشن آن تصنعی به نظر میرسند و مخاطب را از فضای پرتنش واقعی دور میکنند. فیلم هرچه قدر در فضاهای داخلی عالی عمل میکند، در صحنههای نبرد بیرونی کمی لنگ میزند. این صحنه به ویژه هنگام از راه رسیدن نیروهای پشتیبانی به خانه مورد نظر، دیده میشود. حدود بیست سرباز مسلح، در فضای آزاد کوچهها راه خود را از بین سیلی از دشمنان باز میکنند و به خانه میرسند، بدون اینکه حتی یک نفر از آنها زخمی شود!
همچنین، عدم تمرکز بر یک شخصیت محوری ممکن است مانعی باشد برای ورود عاطفی مخاطب به دنیای فیلم. فیلمهای جنگی بزرگی چون «نجات سرباز رایان» یا «1917» با وجود فضاسازیهای مشابه، توانستهاند با تمرکز بر شخصیتهای معین، تجربهای همزمان حسی و روایی بیافرینند. «جنگاوری» اما ترجیح میدهد از هرگونه عامگرایی یا احساسیگرایی فاصله بگیرد و این تصمیم، هم نقطهی قوت آن است و هم نقطهی ضعفاش. فیلم شاید از معدود فیلمهای چند سال اخیر، مخصوصا در هالیوود باشد که به معنای واقعی کلمه هیچ قهرمان مشخصی ندارد! کل ماهیت سربازان، قهرمان اصلی فیلم هستند.
از منظر زیباییشناختی، انتخاب رنگهای خاکستری، سبز تیره و قهوهای، بهخوبی سردی و بیروحی فضا را القا میکند. نورپردازی مینیمال و طبیعی، قابهایی خلق کرده که به نقاشیهایی از جهنم شبیهاند. استفاده از سکوت بهعنوان ابزار روایی، یکی دیگر از ویژگیهای بارز فیلم است. لحظاتی که تنها صدای نفسکشیدن سربازان یا صدای باد شنیده میشود، تأثیری بسیار عمیقتر از دیالوگهای پرطمطراق ایجاد میکند.
سربازان، قربانیان اصلی جنگ
در لایهای دیگر، «جنگاوری» نقدی است بر بیهویتی نهاد نظامی و سازوکار فرمانبرداری مطلق. سربازانی که بدون آنکه حتی بدانند هدف عملیات چیست، مأمور به اجرای فرماناند. فیلم در جاهایی به طرز ظریفی اشاره میکند که جنگ، فراتر از کشاکش دو جبههی سیاسی یا ایدئولوژیک، پدیدهای بیمنطق و نهادینه شده در ساختار انسانیست؛ نوعی خودویرانگری نظامیافته که خود را به اشکال مختلف بازتولید میکند.
در مجموع، «جنگاوری» فیلمیست که دنبال سرگرم کردن نیست، بلکه میخواهد زخمی بر ذهنتان بگذارد. تجربهای حسی، سنگین، و آزاردهنده که اگرچه ممکن است همهی مخاطبان را با خود همراه نکند، اما برای آنانکه به دنبال سینمایی با زبان متفاوت و محتوایی جسورانهاند، پیشنهادی ویژه است. این فیلم، هم در فرم و هم در محتوا، نوعی جنگ علیه قواعد رایج سینمای جنگیست؛ و شاید همین خصیصه، آن را به اثری ماندگار بدل کند. در جهانی که خشونت عادیسازی شده و جنگها گاه به عنوان پسزمینهی درامهای قهرمانمحور قرار میگیرند، «جنگاوری» یادآوری میکند که جنگ نه یک ماجراجوییست، نه یک فداکاری باشکوه؛ بلکه نوعی فروپاشی تدریجیست، درونی، خاموش، و بیپایان.
نقاط قوت:
- پرداخت واقعگرایانه
- کارگردانی فوقالعاده
- بازیهای عالی
نقاط ضعف:
- بعضی صحنههای اکشن تصنعی به نظر میرسند و میتوانستند بهتر ساخته شوند.