اوتوپیا و دیستوپیا، فلسفههای بسیار جالبی هستند. فلسفه اوتوپیایی یا آرمانشهر، مردمان یک سرزمین را نشان میدهد که همگی با یک سیستم و نظام خاصی کنار یکدیگر زندگی میکنند و همهچیز طبق یک نقشه قبلی به جلو میرود. هیچ چیزی نمیتواند نظم این آرمانشهر یا اوتوپیا را برهم بزند. اما زمانی که برعکس این ماجرا اتفاق میافتد و همهچیز دست به دست هم میدهد تا یک دیستوپیا یا ویرانشهر به وجود بیاید، دیگر قوانین آرمانشهر روی آن حاکم نیست و همه سیستم و نظامی که در این شهر میبینید، در لحظه و با توجه به نیاز بازماندهها صورت خواهد گرفت.
دیستوپیا یکی از بهترین سوژههایی بوده است که صنعت بازیهای ویدیویی تا به حال سراغ آن رفته است و تا به حال بازیهای بسیار جذابی با پیروی از این فلسفه ساخته شدهاند. البته بازیهایی مثل Bioshock و We Happy Few هم سعی کردهاند که درست برخلاف این فلسفه یعنی یک آرمانشهر را نشان بدهند. اما باید اعتراف کنیم که قرار گرفتن در یک دیستوپیا، بسیار جالبتر از چیزی است که بتوانیم از آنها بگذریم. در این لیست، سراغ چند بازی ویدیویی بسیار جذاب رفتهایم که به خوبی یک دیستوپیا را در قالب ترس به نمایش کشیدهاند.
ویرانشهرهایی که در آن فقط باید به فکر نجات دادن خودمان باشیم. ویرانشهرهایی که در نهایت یک درس اخلاقی به همه ما راجع به جامعهای که در آن زندگی میکنیم، زندگی روزمره، سیاست و حتی اقتصاد میدهند.
- 25 بازی ویدویی سخت و چالشبرانگیز تاریخ
- بهترین شخصیتهای بازیهای اکشن – از نیتن دریک تا الی
- 7 شخصیت بازیهای ویدیویی که میتوانند پرستار بچه خوبی باشند
8- بازی Half-Life 2
نیمهجان، یکی از فرنچایزهایی است که حتی بیش از گذشت چندین سال از انتشارش، هنوز به عنوان یک کلاسدرس بازیسازی یاد میشود و خیلی از بازیهای شوتری که این روزها تجربهشان میکنیم، برگرفته از المانهای گیمپلی این بازی جذاب و ماندگار هستند. بازی Half-Life 2 با این که بیشتر المانهای قسمت اول را قرض گرفته بود و آنها را صیقل داد، اما بیشتر به خاطر آن روایت خارقالعاده، اتمسفر ترسناک دنیا و پیام پشت داستان آن محسوب میشد. بازی از جایی شروع میشود که دکتر گوردون فریمن که کاراکتر اصلی قسمت اول هم بود، از خواب بیدار میشود و به او اطلاع میدهند که باید از کره زمین در برابر موجودات فضایی که با نام The Combine شناخته میشوند، محافظت کنند. این موجودات فضایی یک ویرانشهر واقعی را در زمین خلق کردهاند و باید اعترافد کرد که تک تک اجزای این ویرانشهر به زیبایی و استادانهترین شکل ممکن پیادهسازی شده بود. طوری که در قدم زدن داخل یک ویرانی میتوانستیم نهایت لذت را تجربه کنیم. المانهای ترس، به خوبی در دل بازی جای داده شده بودند و همین موضوع باعث شد تا خیلی از بازیهای سبک شوتر به این نتیجه برسند که میتوانند از المانهای ترس هم به خوبی در این سبک استفاده کنند. شاید تا آن زمان هیچکس فکرش را نمیکرد که بتوان ترس و بقا را در دل یک بازی شوتر جا داد اما خوشبختانه Valve این کار را ممکن کرد. این روزها شاید جایگاه و اعتباری که بازی Half-Life 2 به بازیهای دیستوپیایی ترسناک داده را کسی به خوبی قبل نداند، اما به هیچوجه نباید ان را فراموش کرد.
7- بازی We Happy Few
در مقدمه این مقاله گفته بودیم که یکی از بهترین بازیهایی که آرمانشهر را به نمایش میکشد، بازی We Happy Few است اما حالا این بازی را در لیست بهترین بازیهای ترسناک دیستوپیایی قرار دادهایم. کمی صبر داشته باشید؛ این انتخاب دلایل خاص خودش را دارد اما برای این که بیشتر متوجه شوید، باید ابتدا داستان این بازی را بگوییم. بازی We Happy Few در یک دنیای موازی جریان دارد که نازیها برنده جنگ جهانی شدهاند و به این ترتیب، کل دنیا را در سلطه خود گرفتهاند. اما آنها برای سلطه بهتر مردم، از دارویی به نام Joy استفاده میکنند که هر کس با استعمال این دارو، فرد خوشحالتری است. شخصیت اصلی بازی مدتی از استفاده این دارو سر باز میزند و وقتی نیروهای دولتی متوجه این اتفاق میشوند، او را دنبال میکنند تا او را به قتل برسانند. زمانی که شخصیت اصلی از این آرمانهشر فرار میکند، متوجه میشود که بیرون دیوارهای شهر، یک ویرانشهر قرار گرفته که اتفاقات داخل این ویرانشهر بسیار ترسناک است و به همین ترتیب، بازی وارد یک فاز دیستوپیایی خارقالعاده میشود. فضاسازی این دنیا بسیار خارقالعاده است و با این که بازی از بعضی مشکلات متفاوت برخوردار بود، اما سازندگان آن به خوبی توانستند که مشکلات را طی اپدیتهای مختلف برطرف کنند و یک تجربه ایدئال را به همه ارائه کنند. توصیه میکنم که حتما این بازی را تجربه کنید که قطعا در لیست بهترین بازیهای ماجراجویی و شوتر شما قرار میگیرد. لازم به ذکر است که این بازی یک الهام مستقیم از داستان بازی Bioshock هم محسوب میشود.
6- بازی Inside
بازی اینساید از آن تجربههایی است که هر وقت فکر میکنید که ممکن است در آن قرار بگیرید، قطعا ترسی به دلتان ورود خواهد کرد. این بازی عنوان در سبک پلتفرمر معمایی است که در آن المانهای ترس به خوبی جای گرفتهاند. سازندگان این بازی، قبل از ساختن اینساید بازی مثل Limbo را در کارنامه کاری خود داشتهاند و به نحوی امتحان خود را در این زمینه پس دادهاند. شما در این بازی کنترل یک پسر بچه بدون هویت با لباس قرمز را برعهده دارید که باید از یک کارخانه مرموز که داخل یک دنیای دیستوپیایی قرار گرفته است، فرار کنید. از ترسناکترین تصاویری که میتوانید در این بازی ببینید، این است که افراد این کارخانه آزمایشهای بسیار سنگدلانهای روی حیوانات و آدمها انجام میدهند. به همین خاطر است که با دیدن این سکانسها، هر لحظه ممکن است به این فکر کنید که اگر کسی شما را دستگیر کند، شما هم به چنین وضعی دچار خواهید شد. پس میتوانید انتظار یک اتمسفر بسیار استرسزا و ترسناک را داشته باشید و باید اعتراف کرد که سازندههای بازی در انجام این کار بسیار موفق بودهاند. المانهای مخفیکاری هم در این بازی جایگاه ویژهای دارد که همین موضوع باعث میشود که ترس حاکم بر بازی، بسیار بیشتر از گذشته شود. اما اگر میخواهید که به ترس دیستوپیایی پی ببرید که دقیقا چه حس و حالی میتواند داشته باشد، توصیه میکنم حتما این بازی را تا انتها تجربه کنید و پایانبندی این بازی را با دقت ببینید. پایانبندی این بازی هنوز هم موضوعی است که خیلی از گیمرها به خوبی آن را درک نکردهاند اما حقیقتا کلاسدرس داستاننویسی بازیهای ویدیوی است.
5- بازی Days Gone
یکی از سادهترین راههایی که توسط آن میتوانید یک دنیای دیستوپیایی بسازید، این است که دنیای مدنظر خود را درگیر یک آخر زمان زامبیزده کنید. به همین خاطر خیلی از استودیوهای بازیسازی هم دقیقا از این فرمول پیروی کرده؛ به همین خاطر است که خیلی از استودیوهای بازیسازی هم به کرات از این فرمول پیشروی کردهاند. با این که بازی Days Gone مشکلات خودش را داشت و به عقیده خیلیها، میتوانست در گیمپلی خیلی بهتر عمل کند، اما نمیتوان کتمان کرد که سازندگان این بازی یعنی استودیوی Bend در پیادهسازی یک دنیای دیستوپیایی خارقالعاده عمل کرده است. بدین خاطر که بازی Days Gone تمام تمرکز خود را روی زامبیها و اتفاقات بد دنیا نگذاشته است؛ سازندگان این بازی سعی کردهاند تا دنیایی را نشان دهند که در آن انسانها به پایه و اساس خود بازگشتهاند که باید مجددا زندگی خود را بسازند و بتوانند به کمک یکدیگر، از این مخمصه تلخ نجات پیدا کنند. المانهای جذاب دیگر این بازی، قطعا روایت داستان جذاب و متفاوت آن به همراه دنیاسازی بسیار عجیب اما منحصربهفردش است که به نوبه خودش بسیار شجاعانه و جاهطلبانه بود. با این حال، اگر قسمت دوم این بازی ساخته شود، انتظار داریم که بسیار بهتر از قبل عمل کند. ترس این بازی به خاطر زامبیها نیست؛ زامبیها شاید تکراریترین موجودات ترسناکی باشند که تا به حال در مدیومهای مختلف دیدهایم. اما مدلی که زامبیهای بسیار زیادی به یکباره در طول بازی به شما یورش میآورند، یک استرس غیرقابل انکار را به پلیر منتقل میکند.
4- بازی SOMA
اما از لحاظ مفهوم کلی دیستوپیا که از مخاطب میخواهد که یک درس اخلاقی را از این ویرانشهر بگیرند، شاید هیچ بازی به خوبی SOMA نتواند این کار را انجام دهد. یک بازی با المانهای ترس، معماهای زیاد و جذاب که مهمترین المان آن، در داستان و روایت آن خلاصه شده است. داستان این بازی راجع به مردی به نام سایمون است؛ سایمون در دنیای خودش دچار یک تصادف کشنده میشود و به همین شکل جان خود را از دست میدهد. سایمون قبل از مرگش، تبدیل به یک سوژه ازمایشی میشود و بدین ترتیب، ذهن و فکر او در یک هوش مصنوعی آپلود شده و در سال ۲۱۰۴ ذهن و فکر او در یک بدن دیگر قرار میگیرد. او خود را در وضعیتی پیدا میکند که کره زمین مدتی پیش نابود شده اما نه به شکل کامل؛ هنوز بخشی از کره زمین باقی مانده که آن هم به زودی نابود میشود و حالا سایمون در مکانی قرار گرفته که سریعا باید راه خروج از نابودی را پیدا کند. آدمهای دیگر هم اکثرا افرادی شبیه به خود او هستند که ذهنشان از دیرباز تا به امروز در بدن یک انسان یا یک ربات قرار گرفته است. سایمون به یک جعبه سیاه خراب دسترسی پیدا میکند که باید آن را سریعا تعمیر کند و بتواند با افراد دیگر ارتباط بگیرد تا به صورت کامل متوجه شود، واقعا چه چیزی حقیقت دارد و چه اتفاقی برای دنیا افتاده است. پایانبندی این بازی به معنای واقعی کلمه یک شاهکار سینمایی است که نباید از دست بدهید. از طرف دیگر هم، المانهای ترس و معمایی این بازی هم بسیار خوب در بازی پیادهسازی شده است و قطعا از تجربه آن حیرتزده خواهید شد.
3- بازی Little Nightmares 2
باز هم یکی دنیای عجیب دیگر که برای مخاطب، کلی سوال مختلف به وجود میآورد. سوالهایی مثل اینجا کجاست، شخصیت اصلی کیست، چرا این اتفاقها میافتد و چرا این بازی اینگونه تمام شد؟ راستش را بخواهید، تقریبا به هیچکدام از سوالهایی که در حال حاضر پرسیدیم، جوابی در تمام مدت بازی داده نمیشود؛ اما باز هم بازی Little Nightmares 2 ارزش تجربه دارد. در این بازی، شما کنترل دو کودک را در اختیار دارید که باید خودشان را به ساختمانی برسانند که به نظر میرسد، کل دنیا در این ساختمان کنترل میشود. اما در راه، شما با سکانسهای وحشتناک و بعضا دردناکی روبهرو میشوید که از لحاظ فلسفی شما را به فکر فرو میبرند. البته قسمت اول این بازی هم دقیقا چنین دنیای را به نمایش میکشد اما قسمت دوم به مراتب استادانهتر این کار را انجام میدهد. کاراکترهای قبازی، در طول این مسیر قدرتهای مخصوص به خودشان را پیدا میکنند اما هنوز هم بزرگترین دشمن آنها که در طول بازی آنها را دنبال میکنند، افراد بالغی هستند که بعضی از آنها فقط سعی دارند آنها را بکشند و بعضیهای دیگر سعی میکنند که آنها را ببلعند! شاید در حال حاضر این توضیحات کمی عجیب به نظر برسد، اما به محض تجربه این بازی خودتان متوجه خواهید شد که چرا این موضوع به داستان بازی ربط دارد. دنیای دیستوپیایی این بازی به شدت یادآور دنیای بازی Inside است و به طور کلی میتوان گفت که سازندگان بازی سعی کردهاند که به شدت بازی را مشابه با اینساید بسازند. اما با این حال، بازی از خود هم نوآوریهایی دارد که به راحتی نمیتوان از آن گذشت.
2- بازی Bioshock
اسم بازی بایوشاک را تا به حال دو بار در این لیست آوردهایم؛ اولی در مقدمه و دومی در بخش توضیحات بازی We Happy Few که گفته بودیم این بازی شباهت بسیار زیادی به بازی بایوشاک دارد. بایوشاک جز اولین بازیهایی بود که به خوبی توانست خط فرضی میان یک آرمانشهر و ویرانشهر را به نمایش بکشد. این بازی در سال ۱۹۶۰ در جریان است؛ شهر راپچر، شهری زیرآب است که توسط یک میلیارد ساخته شده تا بتواند در آن جامعهای را تشکیل دهد و از جامعه مدرن دور بماند. با این که ممکن است تصور کنید که این دنیا قطعا بیخطر است اما کاملا در اشتباهید؛ این دنیا پر از موجودات ترسناک و خطرناکی است که با تمام قدرت به شما حمله میکنند. رباتها و کودکهای جهشیافته با قدرتهای خارقالعاده که برای حفاظت کردن از این ویرانشهر از دست شما، دست به هر کاری میزنند و شما هم باید تمام تلاش خود را انجام دهید که این شهر و مردمش را از دست این میلیارد مغرور و خبیث نجات دهید. المانهای ترس دیستوپیایی این بازی هم در نوع خودش کاملا جریانساز بود و بعد از انتشار این بازی، خیلی از عناوین دیگر هم از آن الهام گرفتند.
1- بازی The Last of Us
احتمالا همه شما، نام لست آو اس را شنیدهاید؛ بازی انحصاری پلیاستیشن که به خاطر محبوبیت بسیار زیادی که به دست آورد، تبدیل به یک سریال بسیار موفق و محبوب در شبکه HBO شد. آخرین ما یا The Last of Us هم از بهترین نمونههای یک دیستوپیا یا همان ویرانشهر محسوب میشود. بر اساس یک آخر زمان زامبی زده، شما در این بازی کنترل کاراکتر جول را در اختیار دارید که برای درآمدزایی و زنده ماندن داخل این آخر زمان، دست به هر کاری میزند. اما در همین حین، جول و تس سعی دارند که با به دست آوردن باتری ماشین، کامیون خود را آماده کرده و از دست نیروهای دولتی که شهر را قرنطینه کرده فرار کنند و در مکانی دور از نیروهای دولتی و زامبیها زندگی کنند. با این که اکثر توجه پلیرها در این بازی به خاطر داستان، شخصیتپردازی، گرافیک و فیزیک خارقالعاده آن است، اما بازی در پیادهسازی المانهای ترسناک هم بیمانند عمل میکند. شبهای این بازی به اندازهای استرسزا و ترسناک است که فرار کردن از دست کلیکرها را میتوانیم یکی از نفسگیرترین رویدادها در تاریخ بازیهای ویدیویی نامگذاری کنیم.
منبع: gamerant