بهترین فیلمهای جنگی قرن 21
هر سال یک فیلم
برای درک اهمیت ریشهدار ژانر جنگی در تاریخ سینما، کافیست به اولین مراسم اسکار نگاه کنیم، جایی که «بالها» (Wings)، یک درام جنگی عظیم دربارهی نبردهای هوایی جنگ جهانی اول، اولین جایزهی بهترین فیلم تاریخ آکادمی را از آن خود کرد و تنها دو سال بعد، این افتخار دوباره نصیب یک شاهکار ضدجنگ دیگر شد، «در جبههی غرب خبری نیست» (All Quiet on the Western Front). هردوی این فیلمهای جنگی در ابتدای دههی 1930 ساخته شدند و در انتهای دهه، آتش جنگجهانی دوم در سرتاسر جهان شعلهور شده بود. اگر مروری سریع بر تاریخ داشته باشیم، میبینیم که از آن زمان تاکنون، تقریبا هیچ دورهای وجود نداشته که در گوشهای از جهان (یا همزمان در چندین نقطه)، جنگی بزرگ در جریان نباشد.
اگرچه این پدیده مختص تاریخ معاصر نیست و درگیری و نزاع همواره بخشی از تاریخ بشر بوده، اما پیشرفتهای تکنولوژیک، آن را بیش از پیش قابل مشاهده کرده است. به همین دلیل، صحبت کردن دربارهی «ژانر جنگ» و فیلمهای جنگی به صورت کلی، کاری دشوار و حتی گمراه کننده است. جنگها، به دلیل ماهیت پیچیده و دلایل بروزشان، به طور طبیعی مردم را دچار اختلاف و تفرقه میکنند. اما وقتی پای فیلمهای بزرگ جنگی به میان میآید، انتخاب و بررسی آنها آسانتر میشود. بهویژه اگر تصمیم بگیریم که از هر سال فقط یک فیلم برجسته را انتخاب کنیم. هدف این فهرست نیز همین است، مرور بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 از آغاز تا به امروز، در مسیری خطی و منظم که پر از صدا، تصویر و روایتهایی از رنج و پیروزی انسان در میانهی آتش است.
25. شیاطین در آستانه (Devils on the Doorstep)

- کارگردان: جیانگ ون
- بازیگران: جیانگ ون، کاگاوا ترویوکی، یوان دینگ، جیانگ هونگبو، کنیا ساوادا، دیوید وو
- تاریخ اکران: ۲۰۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
فیلم «شیاطین در آستانه» با روایتی متفاوت از جنگ دوم چین و ژاپن، به یکی از دورههای کمتر شناخته شده در تاریخ شرق آسیا میپردازد. این جنگ که پیش از آغاز رسمی جنگ جهانی دوم شعلهور شد، سرانجام با تسلیم ژاپن در پایان آن مناقشهی جهانی به پایان رسید. فیلم در ظاهر، داستانی دربارهی اسارت و برخورد میان دو سوی متخاصم است، اما در لایههای زیرین خود به مواجههی فرهنگی و اخلاقی عمیقی اشاره دارد. در نیمهی نخست، لحن طنزآلود و گاه کمدی سیاه اثر، تضادی تکان دهنده با خشونت و واقعیت عریان جنگ دارد؛ با این حال، در نیمهی دوم، فیلم به شکلی ناگهانی و بیرحمانه، از مرز طنز عبور میکند و به قلمرو تراژدی قدم میگذارد.
«شیاطین در آستانه» اثریست که در عین سادگی بصری، از نظر بار احساسی و انسانشناختی سنگین و ماندگار است؛ فیلمی که تماشایش تنها یک تجربهی سینمایی نیست، بلکه تاملی است دربارهی بیمعنایی جنگ، پوچی غرور ملی و شکنندگی مرز میان انسانیت و جنون که همیشه در خاطر میماند.
24. سقوط شاهین سیاه (Black Hawk Down)

- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: جاش هارتنت، اریک بانا، ایوان مکگرگور، تام سایزمور، ویلیام فیکنر، سم شپارد
- تاریخ اکران: ۲۰۰۱
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
توصیف «سقوط شاهین سیاه» به عنوان اثری «واقعگرایانه» از نظر دقت تاریخی شاید محل تردید باشد، اما از حیث بازنمایی نبردهای مدرن، این عنوان کاملا برازندهی آن است. شاید بهترین واژه برای توصیف تجربهی تماشای یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21، «تکان دهنده» باشد؛ چرا که به محض آغاز بازآفرینی نبرد موگادیشو، دیگر هیچ فرصتی برای استراحت باقی نمیگذارد و تا واپسین لحظه بیننده را در میانهی آتش و گلوله نگه میدارد. به همین دلیل، تماشای «سقوط شاهین سیاه» فرسایشی است، یک فرسودگی هدفمند که بخشی از معنا و تجربهی فیلم به شمار میرود؛ شاید برای آگاهی تماشاگر از فرسایش جسم و ذهن سربازان در میانهی هرجومرجی که مرز میان ماموریت و بقا را محو میکند.
هرچند که «سقوط شاهین سیاه» روایتی دراماتیک (و تا حدی آزاد) از یک واقعهی تاریخیست اما این کار را با خشونتی بهمراتب بیشتر از اغلب آثار جنگی همدورهی خود، انجام میدهد. ریدلی اسکات با بهرهگیری از تدوینی پرشتاب و فیلمبرداری مستندگونه یک تجربه سینمایی پرتنش و نفسگیر خلق کرده است که هدف اصلی آن انتقال حس هرجومرج و وحشت واقعی جنگ شهری است. علاوه بر این، بازیگران فیلم «سقوط شاهین سیاه» نیز بسیار چشمگیر هستند، حتی اگر تعداد زیادی از آنها – از جاش هارتنت و اریک بانا گرفته تا ایوان مکگرگور – شهرت و نام بزرگ خود را در سالهای پس از اکران این فیلم فوقالعاده به دست آورده باشند.
23. پیانیست (The Pianist)

- کارگردان: رومن پولانسکی
- بازیگران: آدرین برودی، توماس کرچمن، فرانک فینلی، مورین لیپمن، امیلیا فاکس، اد استاپارد
- تاریخ اکران: ۲۰۰۲
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
تا سال ۲۰۲۵، آدرین برودی دو بار نامزد جایزه اسکار شده و هر دو جایزه را برده است؛ اولین مورد آن برای فیلم «پیانیست» در سال ۲۰۰۲ بود. در این شاهکار سینمایی، او نقش «ووادیسواف اشپیلمان» (Władysław Szpilman) را ایفا میکند؛ یک پیانیست یهودی لهستانی که از هولوکاست جان سالم به در برد و پس از اینکه تمام خانوادهاش به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدند، توانست در گتوی ورشو از دستگیری فرار کند و مخفی بماند.
فیلم عمدتا بر تلاش برای بقای این مرد تنها در طول یکی از تیرهترین و غمانگیزترین دورانهای تاریخ تمرکز دارد. اگرچه بخش زیادی از جنگ در پسزمینه اتفاق میافتد، اما همین درگیری است که زندگی اشپیلمان را زیر و رو کرده و او را مجبور به تحمل رنجهای بیپایان میکند. «پیانیست» به هیچ وجه فیلمی ساده برای تماشا نیست و به شکلی قابل درک، تماشاگر را از نظر احساسی فرسوده میکند، اما در عین حال یک فیلم حیاتی و ضروری درباره جنگ جهانی دوم و هولوکاست محسوب میشود. اهمیت این اثر زمانی بیشتر میشود که بدانیم کارگردان آن، رومن پولانسکی، خود نیز بازمانده هولوکاست بوده و توانسته است با صداقتی تلخ، وحشت و تنهایی آن دوران را به پرده سینما بیاورد.
22. ناخدا و فرمانده: آخر دنیا (Master and Commander: The Far Side of the World)

- کارگردان: پیتر ویر
- بازیگران: راسل کرو، پل بتانی، جیمز دارسی، ادوارد وودال، کریس لارکین، مکس بنیتس، لی اینگلبی
- تاریخ اکران: ۲۰۰۳
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
اگر قرار بود فیلمهای جنگی فانتزی را نیز در نظر بگیریم، میتوان استدلال کرد که «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» (The Lord of the Rings: The Return of the King) بهترین فیلم جنگی سال ۲۰۰۳ است. اما از آنجا که اکثر منابع تخصصی آن را به عنوان یک فیلم جنگی خالص طبقهبندی نمیکنند (با وجود نبردهای عظیم و پرتعدادش)، احتمالا باید جایگاه برتر را به فیلمی با عنوانی مشابه و طولانی داد: «ناخدا و فرمانده: آخر دنیا».
این فیلم هم یک اثر حماسی است و هم در کنار جنبههای جنگیاش، حسی از یک فیلم ماجراجویی گسترده را القا میکند. داستان آن مشخصا در دوران جنگهای ناپلئونی اتفاق میافتد و ماجرای ماموریت یک کاپیتان انگلیسی برای نابودی یک کشتی جنگی فرانسوی را به تصویر میکشد، بیآنکه بهای این کار برایش مهم باشد. «ناخدا و فرمانده: آخر دنیا» به نوعی یک فیلم تعقیب و گریز است که دائما رو به جلو حرکت میکند و در عین حال وقت مییابد تا سرعت خود را در برخی نقاط کاهش دهد تا بر شخصیتها و پویایی خدمه کشتی متمرکز شود.
فیلم در تمام مدت زمان نسبتا طولانی خود منسجم است و اصطلاحا از ریتم نمیافتد. همچنین، به عنوام مهمترین ویژگی، هم از نظر نحوه نگارش فیلمنامه و هم از لحاظ کیفیت فنی و بصری که در به تصویر کشیدن زندگی و نبردهای دریایی آن دوره به نمایش میگذارد، فوقالعاده موفق عمل میکند. اصلا همین ترکیب دقیق از درام شخصیتمحور و اکشن دریایی واقعگراست که «ناخدا و فرمانده: آخر دنیا» را به یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 تبدیل کرده است.
21. سقوط (Downfall)

- کارگردان: الیور هیرشبیگل
- بازیگران: برونو گانتس، الکساندرا ماریا لارا، اولریش ماتس، کورینا هارفوش، یولیانه کولر
- تاریخ اکران: ۲۰۰۴
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
داستان یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 یعنی «سقوط» درست در انتهای جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و با جسارتی کمنظیر، تصمیم میگیرد بر شخص آدولف هیتلر تمرکز کند. این فیلم در واقع درباره سقوط آلمان نازی یا دقیقتر، سقوط شخص هیتلر است. این دو در آن لحظات پایانی تقریبا یکی میشوند، چرا که دیکتاتور یک ملت مجبور است با شکستی اجتنابناپذیر روبهرو شود و فیلم، نگاهی دقیق به نحوه گذراندن روزهای پایانی توسط او و سایر مقامات بلندپایه آلمانی دارد.
این یک رویکرد منحصربهفرد برای یک فیلم جنگی است. «سقوط» با وجود انتخاب این زاویه دید حساس، کار خود را به نحو احسن انجام میدهد؛ به هیچ وجه تصویری دلسوزانه ارائه نمیدهد و تلاشی برای ایجاد حس همدردی با شخصیتهای نازی ندارد، بلکه صرفا سعی میکند وقایع را همانگونه که بودند (یا میتوانستند باشند) به تصویر بکشد و حقیقت تلخ زیرزمین برلین را روایت کند.
فیلم فضای کلاستروفوبیک و هیستریک سنگر سرد زیرزمینی را به شکلی موثر به نمایش میگذارد و کاملا در انتقال حس یاس و فروپاشی روانی حلقه نزدیکان هیتلر موفق است. از اجرای حیرتانگیز بازیگر نقش اصلی، «برونو گانتس» (Bruno Ganz) نیز نباید به سادگی عبور کرد؛ او وظیفهی دشوار به تصویر کشیدن هیتلر را بر عهده داشت و کاری که در نهایت با این نقش انجام داد، بسیار حرفهای و استادانه بود، به گونهای که اجرای او اکنون به یک معیار سینمایی برای ایفای نقش این شخصیت تاریخی تبدیل شده است.
20. قلمرو بهشت (Kingdom of Heaven)

- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: اورلاندو بلوم، اوا گرین، لیام نیسون، جرمی آیرونز، دیوید تیولیس، برندن گلیسون
- تاریخ اکران: ۲۰۰۵
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
تنها چهار سال پس از فیلم «سقوط شاهین سیاه»، ریدلی اسکات یک فیلم جنگی دیگر به نام «قلمرو بهشت» ساخت، که با توجه به تفاوت درگیری تاریخی مطرح شده در ان، اثری کاملا متفاوت بود. این حماسهی سینمایی جذاب که داستان آن در قرن دوازدهم میلادی و دوران خونین جنگهای صلیبی اتفاق میافتد، روایتگر سرگذشت یک آهنگر است که ناخواسته درگیر یک جنگ پیچیده و مذهبی با مقیاس گسترده میشود. این ماجرا فرصتی برای خلق صحنههای بصری خیره کننده و نبردهای عظیم فراهم میکند، که در کنار آن، توطئههای سیاسی و درامهای آرامتری نیز جریان دارد.
البته باید تاکید کرد که قضاوت نهایی دربارهی این فیلم به نسخهی مورد تماشا بستگی دارد، اگر «نسخهی کارگردان» (Director’s Cut) قلمرو بهشت را تماشا کنید، هم نبردهای حماسی باشکوهتر و هم یک خط داستانی شگفتانگیز و منسجمتر را تجربه خواهید کرد. این نسخه از نظر ارائهی یک حماسه رضایتبخش، شباهت زیادی به فیلم موفق «گلادیاتور» دارد؛ اما نسخهی اکران سینمایی «قلمرو بهشت» دارای نواقص بسیار زیادی بود و به همین دلیل، فیلمی که شایسته قرار گرفتن در فهرست بهترین فیلم جنگی سال ۲۰۰۵ است، بدون شک نسخه کارگردان آن است؛ نسخهای که با افزودن حدودا ۴۵ دقیقه محتوای داستانی، عمق شخصیتها و زمینههای سیاسی- مذهبی جنگ را به شیوهای موثر آشکار میسازد و آن را از یک اکشن صرف، به یک روایت تاریخی قدرتمند ارتقا میدهد.
19. هزارتوی پن (Pan’s Labyrinth)

- کارگردان: گیرمو دل تورو
- بازیگران: ایوانا باکرو، سرژی لوپز، ماریبل وردو، داگ جونز، آریادنا خیل، الکس آنگولو
- تاریخ اکران: ۲۰۰۶
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
انتخاب بهترین فیلم جنگی سال 2006 بسیار دشوار است، چرا که دو مورد از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 در این سال منتشر شدهاند، «نامههایی از ایوو جیما» (Letters from Iwo Jima) و «هزارتوی پن». هرچند «نامههایی از ایوو جیما» که یکی از بزرگترین فیلمهای کلینت ایستوود به شمار میآید شایستهی تقدیر است اما با این وجود عنوان بهترین فیلم جنگی سال 2006 بیتردید به«هزارتوی پن» تعلق میگیرد،، حتی اگر این اثر بیشتر یک فانتزی تاریک باشد تا یک فیلم جنگی به معنای مرسوم.
داستان «هزارتوی پن» در روزهای پس از پایان جنگ داخلی اسپانیا اتفاق میافتد. شخصیت شرور اصلی فیلم، افسر بیرحم ارتش و ناپدریای وحشتناک است که ناخواسته دخترخواندهاش را از واقعیت خشن و غیرقابل تحمل جنگ دور میکند و به دنیایی فانتزی، که با وجود تاریکیهایش، هنوز به اندازه واقعیت سرد و دلخراش نیست پناه میدهد. «هزارتوی پن» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 همچنان نقطهی اوج کارنامهی هنری گیرمو دل تورو به شمار میآید و صادقانه باید گفت که در میان فیلمهایی که ژانرهای نامتجانس و بعید را با هم ترکیب میکنند، اثری فوقالعاده و بینظیر است.
18. جاعلان (The Counterfeiters)

- کارگردان: اشتفان روزویتسکی
- بازیگران: کارل مارکوویکس، آوگوست دیل، دوید اشتریسو، ماری بومر، آوگوست زیرنر
- تاریخ اکران: ۲۰۰۷
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
«جاعلان»، برندهی اسکار بهترین فیلم خارجیزبان سال ۲۰۰۷، یکی از منحصربهفردترین و در عین حال کمتر شناخته شدهترین فیلمهای ژانر جنگ است که ماجراهای آن در طول جنگ جهانی دوم و عمدتا در داخل و اطراف اردوگاه کار اجباری «زاخسنهاوزن» (Sachsenhausen) رخ میدهد. فیلم بر اساس داستانی واقعی (عملیات برنهارد- Operation Bernhard) ساخته شده و بر سالومون سورویچ، یک جاعل چیرهدست یهودی، متمرکز است که توسط نازیها مجبور میشود در یک عملیات پنهانی برای جعل گستردهی اسکناسهای پوند بریتانیا شرکت کند؛ طرحی که هدفش از هم پاشیدن اقتصاد این کشور و کمک به پیروزی آلمان در جنگ بود.
قدرت فیلم در این است که همزمان، هم به عنوان یک درام جنگی تکان دهنده و هم یک تریلر روانشناختی نفسگیر عمل میکند. تنش فیلم نه از صدای گلولهها، بلکه از فشاری درونی و کلاستروفوبیک ناشی میشود. این زندانیان متخصص، در یک «قفس طلایی» زندگی میکنند و شرایط بهتری نسبت به سایرین دارند، اما بهای این وضعیت بهتر، همکاری مستقیم با جلادانشان و خیانت به آرمان متفقین است.
این فیلم اتریشی- آلمانی که یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 به شمار میرود در مدت زمان نزدیک به 100 دقیقهی خود هرگز از ریتم نمیافتد و با تمرکز دقیق بر این عملیات واقعی و پیامدهای روانی آن، به اثری تاثیرگذار و هوشمندانه تبدیل میشود که ابعاد جدیدی از جنگ اقتصادی نازیها را فاش میسازد و نشان میدهد که جنگ، جبهههای پنهان و ویرانگرتری از میدان نبرد نیز دارد.
17. مهلکه (The Hurt Locker)

- کارگردان: کاترین بیگلو
- بازیگران: جرمی رنر، آنتونی مکی، برایان گراتی، اوانجیلین لیلی، رالف فاینز، دیوید مورس، گای پیرس
- تاریخ اکران: ۲۰۰۸
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
«مهلکه» یکی از معدود آثار جنگی است که راه اولین برندهی اسکار، «بالها»، را ادامه داد و توانست جایزهی اصلی آکادمی، یعنی بهترین فیلم، را از آن خود کند (و همچنین اسکار بهترین کارگردانی را برای کاترین بیگلو به ارمغان آورد). فیلم بر جنگ میان آمریکا و عراق متمرکز است و به جای پرداختن به نبردهای عظیم، تجربهی روزمرهی اعضای یک «واحد خنثیسازی بمب ارتش آمریکا» (EOD) را به تصویر میکشد و همانطور که انتظار میرود، فیلم مجموعهای از موقعیتهای فوقالعاده پرتنش و نفسگیر است که این افراد به طور منظم در آن قرار میگیرند.
فراتر از نمایش پرتنش نبردهای مدرن، «مهلکه» کندوکاوی عمیق و روانشناسانه در باب پدیدهی «اعتیاد به آدرنالین» و آن «هیجان ناخوشایندی» است که جنگ، برای برخی افراد خاص، به ارمغان میآورد. فیلم بیش از آنکه دربارهی خود جنگ باشد، دربارهی روانشناسی سربازی است که در زندگی عادی احساس پوچی میکند و تنها در آستانهی مرگ، معنای «زنده بودن» را مییابد.
در اینجاست که میتوان یک ارتباط مضمونی جالب میان این فیلم و اثر کالت کاترین بیگلو، «نقطهی شکست» (Point Break) که تقریبا دو دهه قبل ساخته بود، پیدا کرد. «نقطهی شکست» نیز دربارهی افرادی بود که معنای زندگی را در به چالش کشیدن مرگ و جستجوی هیجان در خطرناکترین فعالیتها مییافتند. در واقع، «مهلکه» نسخهی نظامی همان ایده است؛ مطالعهای بر روی مردی که جنگ، به مخدر او تبدیل شده است.
16. حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds)

- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: برد پیت، کریستوف والتس، مایکل فاسبندر، الی راث، دایان کروگر، دنیل برول
- تاریخ اکران: ۲۰۰۹
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
«حرامزادههای لعنتی» اثری است که ستایش آن از جنبههای مختلفی امکانپذیر است، اما بیش از هرچیز، این یک کلاس درس در باب «چگونگی خلق و تشدید تعلیق» است. فیلم با یکی از پرتنشترین سکانسهای افتتاحیهی تاریخ سینما آغاز میشود و به شکلی معجزهآسا، موفق میشود این سطح از اضطراب را در هر سکانس کلیدی دیگر (چه در میخانهی زیرزمینی و چه در رستوران) نه تنها حفظ، بلکه تشدید کند. این سکانسهای طولانی و دیالوگمحور، به دلیل ریتم پرشتاب و اجرای بینقص بازیگران، بسیار کوتاهتر از زمان واقعیشان احساس میشوند.
اما این فیلم جنگی امضای کوئنتین تارانتینو را پای خود دارد و این یعنی باید منتظر نوعی جنون افسار گسیخته باشیم. جسارت واقعی فیلم، در شیوهای است که تاریخ را بازنویسی میکند؛ یک اقدام هیجانانگیز، گستاخانه و کاملا غیرمنتظره.نکتهی مهم این است که در اولین تماشا، هرگز نمیتوانید پیشبینی کنید که این جنون، قرار است از کدام مسیر سر برآورد. «حرامزادههای لعنتی» صرفا یک فیلم جنگی نیست؛ بلکه یک ترکیب بینقص و بیوقفه از درام، تریلر روانشناختی و کمدی سیاه است. همین غیرقابل پیشبینی بودن، آن را به یکی از تاثیرگذارترین و بیرحمانهترین آثار سینمایی تاریخ معاصر تبدیل میکند.
15. شعلهها (Incendies)

- کارگردان: دنی ویلنوو
- بازیگران: لبنا آزابال، ملیسا دزرمو-پولن، ماکسیم گوده، رمی ژیرار، عبدالغفور العزیزی
- تاریخ اکران: ۲۰۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
«شعلهها»، شاهکار فرانسویزبان دنی ویلنوو، بیش از آنکه یک فیلم جنگی مرسوم باشد، یک درام روانشناختی بینهایت تاریک و خرد کننده است. داستان دربارهی دوقلوهایی است که پس از مرگ مادرشان، طبق وصیتنامهی او، سفری را به خاورمیانه آغاز میکنند تا حقایقی پنهان دربارهی گذشتهی خانواده و هویت پدر و برادر گمشدهشان را کشف کنند. این یک روایت آرامسوز است، اما نباید این ریتم آرام را با نبود تنش اشتباه گرفت؛ ویلنوو به شکلی استادانه، وحشت و اضطراب را در تار و پود داستان میتند و لایه به لایه بر سنگینی آن میافزاید.
جنگ داخلی لبنان، پسزمینهی حیاتی داستان است؛ این جنگ نه به عنوان یک رویداد تاریخی صرف، بلکه به مثابهی یک زخم کهنهی التیام نیافته عمل میکند که گذشتهی هولناک مادر را به حال گیج و وحشتزدهی فرزندانش پیوند میزند.
«شعلهها» از آن دسته فیلمهایی است که باید با کمترین پیشزمینه به تماشای آن نشست و به توصیهی کسانی که آن را دیدهاند، اعتماد کرد. صحبت کردن دربارهی قدرت فیلم بدون افشای پایانبندی ویرانگر آن تقریبا غیرممکن است. مکاشفهی نهایی فیلم، قدرتی هماندازهی یک تراژدی کلاسیک یونانی دارد؛ حقیقتی که نه تنها کل داستان را بازتعریف میکند، بلکه تماشاگر را نیز تا مدتها در بهت و سکوت فرو میبرد و بدون شک، یکی از قدرتمندترین آثار کارنامهی دنی ویلنوو تا به امروز است.
14. اسب جنگی (War Horse)

- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: جرمی ایروین، تام هیدلستون، بندیکت کامبربچ، امیلی واتسون، دیوید تیولیس، پیتر مولان
- تاریخ اکران: ۲۰۱۱
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
در مورد سال ۲۰۱۱، تقریبا با مشکلی روبهرو هستیم که نقطهی مقابل وضعیت سال ۲۰۰۶ است: تعداد فیلمهای جنگی خوب برای انتخاب در این سال کافی نیست. ظاهرا ساخت فیلم جنگی در سال ۲۰۱۱ (یا حتی سال ۲۰۱۰، بسته به زمان پستولید و سایر ملاحظات) واقعا در اولویت فیلمسازان نبوده است. به هر حال، به همین دلیل است که فیلم «اسب جنگی» در اینجا قرار میگیرد. این فیلم تقریبا بهترین نمونه از فیلمهای جنگی است که در سال ۲۰۱۱ ساخته شدند.
این فیلم یکی از آثار ضعیفتر استیون اسپیلبرگ بهشمار میرود؛ روایتی احساسی از پیوند میان یک نوجوان و اسبش در خلال جنگ جهانی اول، که افتادن در دام سانتیمانتالیسم تاثیرش را از بین میبرد. . هرچند از نظر فنی و بصری، فیلم در چند صحنه خیرهکننده عمل میکند، اما از منظر روایت و عمق دراماتیک حرف چندانی برای گفتن ندارد. در نهایت، «اسب جنگی» دقیقا همان چیزی است که از فیلمی با این عنوان و با امضای اسپیلبرگ انتظار میرود. اثری خوشساخت اما نه چندان ماندگار.
13. سی دقیقه پس از نیمهشب (Zero Dark Thirty)

- کارگردان: کاترین بیگلو
- بازیگران: جسیکا چستین، جیسون کلارک، جوئل اجرتون، کریس پرت، کایل چندلر
- تاریخ اکران: ۲۰۱۲
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
کمبود تولید فیلمهای جنگی در سال ۲۰۱۱ تا حدودی به سال ۲۰۱۲ نیز کشیده شد، زیرا فیلم «سی دقیقه پس از نیمهشب»، هرچند که از لحاظ فنی اثری کامل و شاخص است، شاید از نظر همه در تعریف دقیق یک «فیلم جنگی» نگنجد. این فیلم بر بستر «جنگ با تروریسم» پس از حوادث یازدهم سپتامبر شکل گرفته، اما تمرکز اصلی آن بر روی عملیات حساس و طولانی مدت شکار اسامه بن لادن قرار دارد که تقریبا یک دهه پس از حملات مرکز تجارت جهانی، به مرگ او منجر شد.
در واقع، «سی دقیقه پس از نیمهشب» بیش از آنکه یک فیلم جنگی کلاسیک باشد، یک تریلر تاریخی و مستندگونه است که با دقتی تحسینبرانگیز تنش و اضطراب ماموریت را به تصویر میکشد. حضور تیم ویژهی نیروی دریایی ایالات متحده (Navy S.E.A.L.) در پردههای پایانی فیلم، تنها پیوند مستقیم آن با ژانر جنگی است. شاید این فیلم درست در مرز میان «درام سیاسی» و «فیلم جنگی» قرار گیرد، اما در غیاب آثار برجستهتر در همان سال، بهدرستی میتواند نمایندهی سینمای جنگ در ۲۰۱۲ باشد (و البته یکی از بهترین روایتهای معاصر دربارهی سایهی طولانی یک جنگ بیپایان).
12. باد برمیخیزد (The Wind Rises)

- کارگردان: هایائو میازاکی
- صداپیشگان: هیدهآکی آنو، هیدهتوشی نیشیجیما، میوری تاکیموتو، ماساهیکو نیشیمورا، مانسای نومورا
- تاریخ اکران: ۲۰۱۳
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
هایائو میازاکی، به عنوان یک خالق بیهمتای انیمیشن، این قدرت را دارد که هر تم و فضایی را به ساحت هنر خود بکشاند؛ و فیلم «باد برمیخیزد» گواهی است بر توانایی او در خلق یک درام عمیق با محوریت جنگ جهانی دوم. این اثر نیز، مانند تمامی ساختههای میازاکی، در زمرهی بهترین فیلمهای انیمه تاریخ قرار دارد؛ با این تفاوت که رویکرد زندگینامهای نادری را در پیش میگیرد و زندگی جیرو هوریکوشی، مهندس سرشناس هوانوردی، را با تمرکز بر طراحی هواپیماهای جنگی که در جنگ جهانی دوم به کار رفتند، روایت میکند.
«باد برمیخیزد» آگاهانه از جهانهای فانتزی و تخیلی که امضای آثار میازاکی هستند فاصله میگیرد. با این حال، کیفیت بصری و ظرافت انیمیشن آن، به طور کامل با اوج دستاوردهای پیشین این فیلمساز برابری میکند و شکوه زیباییشناختی آثار او را حفظ کرده است. این فیلم، با ماهیت منحصربهفرد، تاثیرگذاری عمیق و اجرای هنری بینقص، اثری است که تماشای آن نه تنها برای دوستداران انیمیشن ژاپن، بلکه برای مخاطبانی که دلبستهی تحلیلهای عاطفی و ظریف در پسزمینهی سینمای جنگ هستند نیز ضروری به شمار میآید.
11. خشم (Fury)

- کارگردان: دیوید آیر
- بازیگران: برد پیت، شایا لباف، لوگان لرمن، مایکل پنیا، جان برنثال، جیسون آیزاکس، اسکات ایستوود
- تاریخ اکران: ۲۰۱۴
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
اگر در سال ۱۹۸۱ فیلم «کشتی» (Das Boot) تصویری از خفقان و تنگنای جنگ جهانی دوم را در فضای بستهی زیردریایی ترسیم کرد، بیش از سه دهه بعد، «خشم» همان تجربه را با شدتی تازه و در ابعادی کوچکتر، اما سنگینتر، زنده کرد. اینبار در دل یک تانک شرمن M4A3E8 که تنها خانه و مامن تیم پنج نفرهای به فرماندهی گروهبان «واردَدی» (برد پیت) است.
این چارچوب روایی، هرچند از نظر ابعاد جغرافیایی محدود است، اما فیلم این محدودیت را به فرصتی برای خلق تجربهای فشرده و پرتنش بدل میکند و در همین چارچوب محدود، جاهطلبانه به سراغ مضامین بزرگی چون اخلاق در میدان نبرد، زخمهای روانی سربازان و بیرحمی جنگ میرود. البته، اینطور نیست که کل فیلم دقیقا در داخل تانک بگذرد؛ اما زمان حضور در آن به اندازهای کافی است که حس کلاستروفوبیا و ناآرامی را به طور مداوم القا کند. بنابراین، این فیلم اثری نیست که به آسانی بتوان آن را تماشا کرد، اما این خصوصیت اغلب در مورد بسیاری از شاهکارهای سینمای جنگ نیز صادق است؛ آثاری که موفق میشوند خشونت عریان و بیرحم جنگ را با اثربخشی کامل به تصویر بکشند.
10. پسر شائول (Son of Saul)

- کارگردان: لاسلو نمش
- بازیگران: گزا روهریگ، لونت مولنار، اورس رشن، شاندور ژوتر، تاد شارمونت، اوه لاور
- تاریخ اکران: ۲۰۱۵
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
اگرچه «پسر شائول» شاید در میان مخاطبان عادی سینما به اندازهی دیگر فیلمهای جنگی مشهور نباشد اما از نظر ارزش هنری و تاثیرگذاری عمیق، در ردهی بهترین فیلمهای معاصر و البته بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 قرار میگیرد. این فیلم، همچون نمونههای برجستهای نظیر «پیانیست» و «جاعلان»، به مسئلهی هولوکاست میپردازد، اما رویکردش به شدت رادیکال است. داستان در اردوگاه آشویتس میگذرد و بر زندانی به نام شائول تمرکز دارد که برای تضمین بقا، مجبور است به گروهی ملحق شود که وظیفهی سهمگین و دلخراش سوزاندن اجساد قربانیان را بر عهده دارند.
ویژگی متمایز و هولناک فیلم، استفادهی افراطی از نمای نزدیک است؛ به گونهای که در تمام طول فیلم، دوربین تقریبا همواره روی سائول متمرکز است. این تکنیک، تماشاگر را مجبور میکند تا هر دقیقه از تجربهی طاقتفرسای او را «در لحظه» زندگی کند. رویکردی تاثیرگذار که کاملا در مقابل رویکرد فیلم محصول سال 2023 «منطقهی مورد علاقه» که داستناش تماما در حاشیهی یک اردوگاه میگذرد و از ورود به فضا اجتناب میکند قرار میگیرد. در «پسر شائول»، اما دوربین هیچوقت از وحشت دور نمیشود و نتیجهی این اصرار، خلق فیلمی جسورانه، پرتعلیق و شدیدا اثرگذار است.
9. ستیغ هکسا (Hacksaw Ridge)

- کارگردان: مل گیبسون
- بازیگران: اندرو گارفیلد، سم ورثینگتون، لوک بریسی، ترزا پالمر، هوگو ویوینگ، ریچل گریفیتس، وینس وان
- تاریخ اکران: ۲۰۱۶
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
«ستیغ هکسا» را میتوان در مجموع یک فیلم جنگی فوقالعاده دانست، هرچند که شاید از جنبههایی دچار ضعف باشد، اما نکته کلیدی این است که رویکردی متفاوت نسبت به کلیشههای رایج فیلمهای جنگ جهانی دوم ارائه میدهد. این فیلم یک اثر زندگینامهای است، که در سینما چندان نادر نیست، اما به دلیل تمرکز بر شخصیت محوریاش، دزموند داس، متمایز میشود. داس، یک امدادگر نظامی بود که به دلیل اعتقادات راسخ مذهبیاش، از حمل اسلحه امتناع میکرد، اما با وجود این موانع، با موفقیت به وظیفهی خود عمل کرد و در جبههی آسیایی- اقیانوسیهی ارتش ایالات متحده جان انسانهای بسیاری را نجات داد.
به نوعی، میتوان مضامین این فیلم را با آثاری چون «وضعیت انسانی» (The Human Condition) مقایسه کرد، زیرا هر دو بر شخصیتهایی تمرکز دارند که در طول جنگ جهانی دوم، با مشارکت در مبارزات به روشهای سنتی مخالفت میورزند. با این حال، «ستیغ هکسا» شاید از نظر نمایش خشونت صریحتر باشد، اما در عین حال بدبینی کمتری دارد و با تاکید بر داستان داس، حس والای قهرمانی را زنده میکند. کارگردان اثر، مل گیبسون، در عین حال که از نشان دادن وحشت و خونریزی شدید نبرد، به ویژه در جریان نبرد اوکیناوا، ابایی ندارد، موفق میشود داستانی دربارهی قدرت ایمان و شجاعت اخلاقی روایت کند که فراتر از جنگ و ستیز است و تاثیری عمیق بر مخاطب میگذارد.
8. دانکرک (Dunkirk)

- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: فیون وایتهد، تام گلین-کارنی، جک لودن، هری استایلز، آنورین برنارد، کنت برانا، کیلین مورفی، مارک رایلنس، تام هاردی
- تاریخ اکران: ۲۰۱۷
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
کریستوفر نولان پیش از ساخت یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21، «دانکرک»، خالق برخی از برترین آثار علمی- تخیلی و اکشن تاریخ سینما بود، اما با این فیلم، نام خود را در ژانر جنگ نیز به عنوان یک کارگردان پیشرو تثبیت کرد. «دانکرک» یک دستکاری استادانه در مفهوم زمان انجام میدهد، با این حال، برخلاف بسیاری از آثار پیچیدهی دیگر نولان، از تکیه بر عناصر فانتزی و علمی- تخیلی پرهیز میکند. در واقع، خود رویداد محوری فیلم، یعنی عملیات تخلیهی اضطراری دانکرک، از نظر داستانی بسیار ساده و خطی است.
آنچه این فیلم را از سایر آثار جنگی متمایز و آن را ساختارشکن میسازد، هنر تدوین و ساختار روایی غیرخطی آن است. نولان به جای روایت یکپارچه، سه خط داستانی مجزا را که هر کدام در یک مقیاس زمانی متفاوت (از یک هفته تا یک ساعت) اتفاق میافتند، بهطور موازی به هم پیوند میزند: رویدادهای ساحل، دریا و آسمان. این شیوه، رویکردی کاملا نوآورانه برای به تصویر کشیدن تمام ابعاد یک رویداد عظیم نظامی در یک فیلم است. «دانکرک» با وجود این پیچیدگی ساختاری، از نظر ریتم و القای تنش، بیامان است. این فیلم به شکلی تحسینبرانگیز، حس خطر بزرگ، واقعگرایی تلخ و تجربهای نفسگیر از تلاش برای بقا در دل جنگ را در تمام مدت به مخاطب منتقل میکند.
7. سایه (Shadow)

- کارگردان: ژانگ ییمو
- بازیگران: دنگ چائو، سون لی، ژنگ کای، وانگ چیانیوان، هو جون، وانگ جینگچون، گوان شیائوتونگ
- تاریخ اکران: ۲۰۱۸
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
برای ایجاد تنوع، در اینجا با یک فیلم رزمی مواجه هستیم که داستان آن در بستر جنگ روایت میشود: «سایه». وقایع این فیلم در دوران سه پادشاهی چین باستان جریان دارد. البته، این فیلم نسبت به بسیاری از آثار این لیست، از دقت تاریخی کمتری برخوردار است، زیرا صحنههای نبرد آن گاهی آنقدر اغراقآمیز و شاعرانهاند که حسی نزدیک به فانتزی (که مشخصه اصلی زیر ژانر ووشیا است) به مخاطب منتقل میکنند.
اما نکتهی قابل توجه اینجاست که «سایه» تنها به مبارزات رزمی تکیه نمیکند و این ویژگی به نقطه قوت آن تبدیل شده است، بخش اعظم فیلم شامل دسیسههای پیچیده سیاسی و درام قدرتمند است که تماشاگر را به شکلی موثر درگیر خود میسازد و وزنهای در برابر اکشنهای اغراقآمیز ایجاد میکند. داستان «سایه» که یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 به شمار میآید درباره یک فرماندهی مجروح است که برای حفظ ظاهر و قدرت خود در برابر دشمنان داخلی، از یک «سایه» (بدل پنهانی) استفاده میکند. علاوه بر این، «سایه» از نظر بصری نیز یکی از چشمنوازترین فیلمهای چند سال اخیر است؛ فیلمبرداری سیاه و سفید آن با تهرنگهای خاکستری و استفاده ماهرانه از آب و باران، زیباییشناسی منحصر به فردی را خلق کرده است. حتی اگر داستان مورد پسندتان نباشد، زیبایی بصری فیلم آنقدری هست که برای یکبار هم که شده به سراغ «سایه» بروید، مخصوصا اگر به دنبال تجربهای تلفیقی و جسورانه در ژانر جنگی باشید.
6. ۱۹۱۷ (1917)

- کارگردان: سم مندس
- بازیگران: جورج مککی، دین-چارلز چپمن، مارک استرانگ، اندرو اسکات، ریچارد مدن، کالین فرث، بندیکت کامبربچ
- تاریخ اکران: ۲۰۱۹
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
در میان فیلمهایی که ادعای بازآفرینی فضای جنگ جهانی اول را دارند، فیلم «۱۹۱۷» احتمالا بهترین عملکرد را دارد، حتی اگر – مانند اکثر فیلمهای جنگی – دقت تاریخی صد درصد نداشته باشد. فیلم با انتخاب روایت نکردن داستان بر اساس زندگی یک فرد واقعی این چالش واقعگرایی را دور میزند و در عوض، هدف خود را نمایش ماموریت فوقالعاده خطرناکی قرار داده که طی آن آن دو سرباز جوان باید از «منطقهی بیطرف» (No Man’s Land) عبور کنند و با رساندن پیامی حیاتی به مقصد، جلوی مرگ صدها سرباز و انسان بیگناه را بگیرند.
بدون شک، برجستهترین ویژگی فیلم «۱۹۱۷» شیوهس فیلمبرداری آن است. سم مندس با کمک راجر دیکنز، فیلم را طوری ساخته که به نظر میرسد تمام داستان در یک «برداشت بلند» (One Shot) بدون توقف روایت میشود. این تکنیک، عملا تماشاگر را در دل جنگ قرار میدهد و باعث میشود که هر لحظه از این سفر پرمشقت و خطرناک را با پوست و خون حس کند. نتیجه، فیلمی است نفسگیر، پرتنش و در عین حال شاعرانه؛ اثری که بهجای تمرکز بر نبردهای بزرگ، بر تجربهی انسانی و عاطفی جنگ تاکید دارد. «۱۹۱۷» نه فقط از نظر تکنیکی شاهکاری مدرن است، بلکه یادآور وحشت، تنهایی و از خود گذشتگی در دل بیرحمترین میدانهای نبرد تاریخ است.
5. کجا میروی، آیدا؟ (Quo Vadis, Aïda?)

- کارگردان: یاسمیلا ژبانیچ
- بازیگران: یسنا ژلیسا، ایزو لیکا، دینو بایروویچ، بوریسلر کوژومچارو
- تاریخ اکران: ۲۰۲۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
فیلم «کجا میروی، آیدا؟» تنها حدود بیست و پنج سال پس از وقوع بحران انسانی که به تصویر میکشد ساخته شد و همین نزدیکی به رویدادهای واقعی، باعث میشود تماشای بسیاری از لحظات آن، چالشیتر و در مواردی جهنمیتر به نظر برسند. داستان فیلم در جریان جنگ بوسنی میگذرد و به طور مشخص با یک گروه بزرگ از شهروندان آواره سر و کار دارد که به دنبال پناه گرفتن در پایگاه سازمان ملل متحد هستند تا از سرنوشتی که چیزی جز مرگی حتمی نیست، بگریزند.
فیلم نگاهی به شدت انتقادی نسبت به عملکرد سازمان ملل در آن زمان دارد و به یک نقد صریح از ناتوانی و تعلل این سازمان در حمایت از غیرنظامیان تبدیل میشود. علاوه بر این چهرهای تلخ و بیرحم از یکی از تاریکترین رویدادهای جنگ بوسنی نشان میدهد و ترس، درماندگی و بیاعتمادی در هر لحظه از فیلم موج میزند و حس فروپاشی انسانی را با نیرویی کوبنده به بیننده منتقل میکند.
بنابراین بله، «کجا میروی، آیدا؟» یک فیلم عالی، اما بسیار سخت و سنگین دیگر دربارهی جنگ است که ضروریست افراد بیشتری آن را تماشا کنند. تماشای این فیلم به ما کمک میکند تا درباره فاجعهای که فیلمهای کمی به آن پرداختهاند و متأسفانه از نظر تاریخی، در مقیاس کلی رویدادها،در دوران معاصر رخ داده است، آگاهی پیدا کنیم و عمق تراژدی آن را درک نماییم. «کجا میروی، آیدا؟» یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 است که به عنوان یک شاهد سینمایی قدرتمند، اهمیت حفظ حافظهی تاریخی را گوشزد میکند.
4. تراژدی مکبث (The Tragedy of Macbeth)

- کارگردان: جوئل کوئن
- بازیگران: دنزل واشینگتن، فرانسیس مکدورمند، برتی کارول، کوری هاوکینز، کاترین هانتر، برندان گلیسون
- تاریخ اکران: ۲۰۲۱
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
«تراژدی مکبث»، به عنوان اقتباسی سینمایی از نمایشنامهی جاودان ویلیام شکسپیر، در درجه اول بر مفاهیمی چون جاهطلبی بیحد و حصر و عواقب خونین انتقام متمرکز است، اما تمام تنشها و وقایع آن در پسزمینهی یک درگیری نظامی گسترده به وقوع میپیوندد. بنابراین، اگر تعریف فیلم جنگی را کمی گسترش دهیم، «تراژدی مکبث» میتواند در این فهرست جای بگیرد (و ضمنا، سال ۲۰۲۱ دورانی بود که اکران بسیاری از فیلمها تحت تاثیر شیوع کووید قرار داشت، پس انتخابهای زیادی برای آن سال وجود ندارد).
در هر صورت، این فیلم یکی از بهترین اقتباسهای سینمایی از «مکبث» است و شاید از نظر فضاسازی و سبک بصری جسورانهترین آنها نیز باشد. کارگردانی جوئل کوئن، فیلم را در فضایی سیاه و سفید و به شدت وهمآلود و سرد غرق کرده است. این اثر در عین حال که که از جنگ به عنوان محرک اصلی درام استفاده میکند، آنقدر مینیمال باقی میماند که هرگز نیازی به نمایش سکانسهای عظیم و پرهزینهی ندارد. این موضوع ثابت میکند که درام موجود در قلب یک اثر شکسپیر، به خودی خود کافی است تا مخاطب را درگیر کند. چه کسی فکرش را میکرد؟ شکسپیر واقعا یک نابغه است.
3. در جبههی غرب خبری نیست (All Quiet on the Western Front)

- کارگردان: ادوارد برگر
- بازیگران: فلیکس کامرر، آلبرشت شوخ، آرون هیلمر، دنیل برول، آرون حسنوویچ
- تاریخ اکران: ۲۰۲۲
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
بازسازی سال ۲۰۲۲ از رمان کلاسیک «در جبههی غرب خبری نیست» بار دیگر نشان داد که این داستان ضدجنگ هنوز هم قدرت تکان دهندهاش را از دست نداده است. نسخهی نخست آن در سال ۱۹۳۰ ساخته شد و برندهی اسکار بهترین فیلم شد؛ اما این اقتباس جدید، با تکیه بر زبان بصری مدرن، واقعگرایی خشن و جزئیات فنی حیرتانگیز، تجربهای متفاوت و بهمراتب تلختر ارائه میدهد. فیلم بهشکلی عریان و بیرحمانه، بیهودگی جنگ جهانی اول را به تصویر میکشد؛ جنگی که در آن هیچ قهرمانی وجود ندارد و حتی زنده ماندن نیز نوعی شکست است. از طراحی صحنه و صدا تا فیلمبرداری غوطهور کنندهاش، همه چیز در خدمت خلق احساس فرسودگی، وحشت و پوچی مطلق است.
در حالیکه نسخهی سال ۱۹۳۰ به دلیل محدودیتهای زمان خود محتاطتر بود، فیلم ۲۰۲۲ راهی مییابد تا یک داستان از پیش سیاه و دلگیر را تراژیکتر کند، به ویژه در رابطه با شیوهای که این اقتباس برای پایانبندی خود برمیگزیند؛ پایانی که تلخی بیمعنی بودن جنگ را در واپسین لحظات آن به اوج میرساند و شگفتزدهمان میکند. این فیلم نه تنها یک درام تاریخی قدرتمند، بلکه یک بیانیه ضدجنگ ماندگار برای قرن بیست و یکم محسوب میشود.
2. منطقهی مورد علاقه (The Zone of Interest)

- کارگردان: جاناتان گلیزر
- بازیگران: کریستین فریدل، ساندرا هولر، یوهان کارتهاوس، لوئیس نوا ویت، نله آرنزمایر
- تاریخ اکران: ۲۰۲۳
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
فیلم «منطقهی مورد علاقه» از آن دسته آثار نادری است که اهمیت اخلاقی و هنریاش از جذابیت تماشاییاش پیشی میگیرد. اثری بیرحم، حساب شده و درعین حال خیره کننده که بدون توسل به صحنههای گرافیکی یا خشونت آشکار، وحشت هولوکاست را از بیرون دیوارهای آشویتس روایت میکند؛ از چشم خانوادهای آلمانی که در جوار اردوگاه زندگی روزمرهی آرامی دارند. با این حال، «منطقهی مورد علاقه» از آن دست آثاریست که تماشای آن برای بار دوم میتواند بسیار سخت باشد.
«منطقهی مورد علاقه» نه بر شرارتهای اغراقآمیز، بلکه بر شکل پنهان و بوروکراتیک شرارت تمرکز دارد؛ اینکه چگونه افرادی که عامل صدمات عظیمی هستند، میتوانند آن را در زندگی روزمره خود توجیه کنند یا به سادگی نادیده بگیرند. به راستی چه میشود که انسان میتواند در چند متری فاجعهای غیرقابلتصور، چای بنوشد، باغبانی کند و لبخند بزند؟ این فیلم یک نقد کوبنده به این نوع رفتار در بستر جنگ جهانی دوم و به طور خاص، زندگی فرمانده آشویتس و خانوادهاش در کنار دیوار اردوگاه مرگ است، اما پیام آن درباره ماهیت انسان و تواناییاش در انطباق با توحش و درندگی، فراتر از آن درگیری تاریخی گسترش مییابد. «منطقهی مورد علاقه»، جزو آن گروه از فیلمهای هنری است که به دلیل پیام حیاتی و تکان دهندهاش همه باید حداقل یک بار آن را تماشا کنند، اما فقط یکبار. چرا که به دلیل عمق تاثیرگذاری و محتوای عمیقا ناراحت کنندهاش، بار دوم به شدت طاقتفرسا خواهد بود.
1. جنگ داخلی (Civil War)

- کارگردان: الکس گارلند
- بازیگران: کریستین دانست، واگنر مورا، کیلی اسپینی، نیک آفرمن، جسی پلمونس، سونویا میزونو
- تاریخ اکران: ۲۰۲۴
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
بدون تردید، «جنگ داخلی» یکی از بحثبرانگیزترین فیلمهای سال ۲۰۲۴ بود؛ فیلمی که با جسارت تمام، تصویری صریح و بیپرده از یک جنگ داخلی مدرن در ایالات متحده ارائه میداد و با زمانبندی هوشمندانهی تاریخ اکرانش در سال انتخابات، موجی از گفتوگو و جدل سیاسی را برانگیخت. با این حال، فیلم اگرچه در نمایش تصویری از یک جنگ داخلی مدرن در ایالات متحده بسیار صریح و بیپرده بود، اما از نظر سیاسی موضعگیری مشخصی نداشت و شاید انتظاراتی را که مردم از آن داشتند، چه خوب و چه بد، برآورده نکرد.
فیلم گارلند عمدا از انتخاب یا تعریف صریح جناحهای سنتی درگیر در جنگ پرهیز میکند. در عوض، «جنگ داخلی» بیشتر علاقهمند به نمایش تجربیات عکاسان خبری جنگ و به طور کلیتر، از دست رفتن انسانیت در جنگ است، فارغ از اینکه فرد به کدام طرف ماجرا تعلق دارد. این رویکرد را میتوان بسته به دیدگاه شما و انتظاراتی که از فیلم داشتید، یا یک انتخاب جسورانه تلقی کرد یا رویکردی تا حدی بزدلانه. اما در هر صورت، «جنگ داخلی» یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن 21 است که حتما باید آن را ببینید.؛ اثری که به جای دیکته کردن مانیفستی از پیش تعیین شده و مشخص، به شما اجازه میدهد تا پس از پایان آن، آزادانه دربارهی بخش اعظم وقایع و پیامهای فیلم قضاوت و نتیجهگیری کنید و تاثیر روانی جنگ بر جامعه و رسانه را از دریچهای تازه مورد بررسی قرار دهید.
منبع: Collider




