نقد فیلم داستانهای عجیب (Freaky Tales)
فریادهایی از حاشیه جامعه
در دورانی که صنعت سینمای آمریکا بیش از هر زمان دیگر به سمت مجموعههای بیپایان و قالبهای تکراری کشیده شده، فیلمهایی چون داستانهای عجیب (Freaky Tales) همچون یک نفس تازه هستند؛ آثاری که با جسارت در فرم، ارجاعهای فرهنگی و چیدمانی چندپاره، جهانی را بازآفرینی میکنند که اگرچه گذشتهای نوستالژیک دارد، اما بهطرز عجیبی زنده، پرانرژی و امروزی است. جدیدترین فیلم آنا بودن و رایان فلک، در دل اوکلند ۱۹۸۷ روایت میشود؛ شهری پرجنبوجوش و سیاسی که زیر پوستش، جنبش، موسیقی، نژاد، شورش، و اسطوره تنیده شدهاند.
مشخصات فیلم داستانهای عجیب | |
کارگردان | آنا بودن، رایان فلک |
نویسنده | آنا بودن، رایان فلک |
بازیگران | پدرو پاسکال، بن مندلسن، جی الیس، نُرمانی، دامینیک تورن |
تاریخ انتشار | ۲۰۲۵ |
«داستانهای عجیب» یک داستان خطی نیست، بلکه مجموعهای از چهار قسمت نسبتا مستقل است که به شکلی نامحسوس و غیرمستقیم به هم پیوند میخورند. از پانکهایی که در برابر نازیها میایستند تا دو رپر زن که برای اثبات صدای خودشان میجنگند، از آدمکشی خسته که دنبال رستگاری است تا بازیکن افسانهای بسکتبال که به نماد مقاومت بدل میشود – این فیلم بیشتر از اینکه روایتی کلاسیک با اوج و فرود مشخص باشد، بیشتر شبیه موزاییکهایی متشکل از لحظات خردهفرهنگی و اجتماعی است. اما همین سرپیچی از ساختارهای قراردادی، در ترکیب با فرم بصری جسورانه و موسیقی و تدوین پرشور، از «داستانهای عجیب» اثری ساخته که نمیتوان بیاعتنا از کنار آن گذشت.
اوکلند بهمثابه یک شخصیت
مهمترین شخصیت فیلم، نه آدمهای روی پرده، بلکه خود شهر اوکلند است. فیلم نهتنها در این شهر فیلمبرداری شده است، بلکه تاریخ، فرهنگ، لهجه، موسیقی، و حتی زخمهای اجتماعی این شهر هم در تار و پود روایت تنیده شدهاند. همهچیز در فیلم وجود دارد، از فروشگاههای گوشه خیابان و گاراژهای کوچک گرفته تا باشگاههای زیرزمینی و دیوارنوشتهها، «داستانهای عجیب» تجربهای زنده و حسی از اوکلند و به طور کلی، مکان داستان میسازد. مخاطب بهجای تماشای صحنه، در حال زیستن در اوکلند است.
طراحی صحنه، نورپردازی گرم و تیره، رنگهای پرزرق و برق و نورهای نئونی، قاببندیهای مینیمال اما پرجزئیات، همهوهمه در خدمت بازآفرینی دهه ۱۹۸۰ هستند. اما چیزی که باعث میشود فیلم از تمام اینها فراتر رود، همزیستی فرهنگهای مختلف است: پانک، هیپ‑هاپ، جاز، و روایتهای لاتینتبار، همه در این فیلم وجود دارند. در این میان، فیلم از گذشته به عنوان بستری برای کنش اجتماعی امروز بهره میبرد – اوکلند بهعنوان نماد مقاومت افراد حاشیه جامعه، و زبان هنر بهعنوان سلاحی برای ابراز بیان در نظر گرفته میشود.
فیلمهایی چون «داستانهای عجیب» همچون یک نفس تازه هستند؛ آثاری که با جسارت در فرم، ارجاعهای فرهنگی و چیدمانی چندپاره، جهانی را بازآفرینی میکنند که اگرچه گذشتهای نوستالژیک دارد، اما بهطرز عجیبی زنده، پرانرژی و امروزی است.
از جنگ رپ تا اسطورهسازی
چهار بخش فیلم از حیث لحن، سبک و محتوا متفاوتاند. و این کاملا یک انتخاب آگاهانه است: هر قسمت نه تنها روایتی مستقل است، بلکه انعکاسی از یک فرم هنری یا فرهنگی خاص هم در خود دارد.
قسمت اول، با تمرکز بر تقابل گروه پانک با نازیها، ساختاری کارتونی، اغراقآمیز و خشن دارد. این بخشی است که بیشتر به فضای کمیکبوکهای سیاسی نزدیک است و نوعی خشم طنزآمیز در خود دارد. قسمت دوم که درباره رقابت دو رپر زن سیاهپوست است، از انرژی بالایی برخوردار است، اما بهسبب پرداخت سطحی، فرصت شخصیتپردازی عمیقتر را از دست میدهد. بااینحال، بازیهای نُرمانی و دامینیک تورن قابل توجه است، و در بستر فضای مرد سالارانه رپ دهه هشتاد، صدای رسای آنها همچون یک هوای تازه است.
قسمت سوم، با حضور درخشان پدرو پاسکال، مسیری متفاوت را طی میکند. در این بخش، ریتم کندتر، لحن تلختر و احساسات عاطفی پررنگتر است. کلینت، قاتلی که در پی رستگاری است، با نگاههای خسته، حرکتهای کند و تردیدهای زیر پوستی، یکی از پیچیدهترین شخصیتهای فیلم است. درنهایت، قسمت چهارم با تمرکز بر اسلیپی فلوید، مرز واقعیت و خیال را درمینوردد و یک شخصیت واقعی بسکتبال را به یک ابرقهرمان افسانهای بدل میکند.
موسیقی، فرم، و بازیها
موسیقی در «داستانهای عجیب» فقط یک عنصر مکمل نیست، بلکه عامل محرک روایت است. رافائل سدیک، آهنگساز فیلم، از موسیقی محلی دهه ۸۰ الهام میگیرد، از نوارهای کاست و جاز گرفته تا پانک تا پاپ؛ و صدای موسیقی همیشه از پسزمینه بیرون میزند و خودش به بخشی از تجربه تبدیل میشود. موسیقی همچنین ابزار پیوند دهنده بین قسمتهاست و مخاطب را از نظر عاطفی با خود همراه میکند.
فرم بصری فیلم هم پر از جسارت و خلاقیت است: تغییر نسبت تصویر، استفاده از گرافیکهای کارتونی، قطعهای ناگهانی، تصاویر پوسترمانند، همه بخشی از زبان بصری غیرمتعارف فیلم هستند. این فرم شاید برای برخی مخاطبان آشفته کننده بهنظر برسد، اما برای فیلمی که ساختارش هم از دل آشوب فرهنگی برمیآید، کاملاً منطبق است. فیلم همچنین از نظر ساختاری و لحن داستان، و حتی برخورد تصادفی روایتها و شخصیتهای مختلف با یکدیگر، شباهت زیادی به «داستان عامهپسند» (Pulp Fiction)، فیلم سال ۱۹۹۴ کوئنتین تارانتینو دارد. حتی عنوان فیلم («داستانهای عجیب») هم شبیه هجوی بر عنوان فیلم «داستان عامهپسند» است.
از نظر بازیگری، پدرو پاسکال بیرقیب است. او شخصیتی خاکستری، چندلایه و درعینحال آسیبپذیر میسازد. دیگر بازیگران نیز هرکدام در قابهای محدود خود خوش میدرخشند، اگرچه گاهی وقتها احساس میشود شخصیتهای فرعی بهقدر کافی پرداخت نشدهاند.
مقاومت، هویت، و تاریخ حاشیهها
«داستانهای عجیب» در دل آشفتگی فرم، یک حرف جدی برای گفتن دارد: تلاش برای بقا در یک جهان تبعیضآلود. چه آن پانکها که در برابر نازیها میایستند، چه زنانی که در نبرد رپ صدا پیدا میکنند، چه مردی که در جستوجوی بخشش است، همه در حال جنگیدن با نظمی ازپیش تعریف شدهاند. فیلم از عدالت حرف میزند، اما نه عدالت رسمی و دادگاهی، بلکه عدالتی شاعرانه، حاشیهای، گاه خونین، و گاه سوررئال.
همچنین، فیلم درباره روایتگری یک پرسش بنیادین مطرح میکند: چه کسی داستانها را میگوید؟ چه کسانی حذف میشوند؟ چه صداهایی سرکوب میشوند و چه صداهایی به خاطره جمعی راه مییابند؟ در این میان، نور سبز فرازمینی که در هر قسمت دیده میشود، استعارهای از نیرویی پنهان است، شاید عدالت باشد، یا روح مقاومت، یا شاید حافظهای جمعی که در فضا جریان دارد.
یکی از ویژگیهای قابل تحسین «داستانهای عجیب»، سادگی و جسارت آن، در صنعتی است که بیش از حد به جلوههای ویژه و نامهای شناختهشده وابسته شده. فیلم نه به بازیگران فوقستاره متکی است، نه به ساختارهای پرطمطراق. بلکه با استفاده از هنر بومی، روایتهای حاشیهای و شخصیتهای معمولی، روایتی جهانی میسازد.
در دورهای که سینمای جریان اصلی تمایل دارد سرنوشت انسانها را به جهانهای علمی-تخیلی پرخرج واگذار کند، فیلمی چون «داستانهای عجیب» که با چند روایت محلی، یک جهان اجتماعی را زنده میکند، یادآور ارزشهای اصیل سینماست.
نقاط ضعف
فیلم در خلق فضای فرهنگی اوکلند، طراحی صحنه، ترکیب موسیقی و تصویر، و جسارت در روایت موفق است. اما ایرادات ساختاری هم دارد: پراکندگی بیش از حد قسمتها، افت ریتم در برخی بخشها، پرداخت ناقص شخصیتهای فرعی، و گاه فرم بیش از حد شلوغ و آشفته، از جمله ایرادهای مهم فیلم هستند. برخی قسمتها میتوانستند بهتنهایی فیلم کوتاههای مستقل خوبی باشند، و شاید در قالبی منسجمتر، تاثیرگذارتر عمل میکردند. همچنین برخی قسمتها (مثل قسمت دوم، مسابقه رپ)، پایان خوبی ندارند، در واقع خیلی زود داستان را به انتها میرسانند. در حالی که ما به عنوان مخاطب، منتظر داستان بیشتری هستیم.
«داستانهای عجیب» یک تجربه سینمایی متفاوت است؛ پرشور، گاه خام، گاه ناهماهنگ، اما صادق و تأثیرگذار. آنا بودن و رایان فلک، در این فیلم بهدنبال کمال فرمی یا روایت منسجم نیستند، بلکه میخواهند بازتاب یک صدای خاموششده باشند. فیلم آنها شبیه دفترچهای از یادداشتهای پراکنده یک شهر است، از اشک و خون و موسیقی، از صداهایی که تا امروز در حافظه سینمای آمریکا کمتر شنیده شدهاند.
«داستانهای عجیب» بعید است بتواند همه را راضی کند، بهویژه مخاطبانی که انتظار روایتی یکدست دارند را احتمالا سردرگم میکند، اما برای آنها که به دنبال سینمایی زنده، مردمی، چندلایه و فرهنگی هستند، «داستانهای عجیب» پیشنهادی تازه و قابل تأمل است، فیلمی که با قلب و احساس ساخته شده است.
نقاط قوت:
- کارگردانی عالی
- داستانهای جذاب
- روایت غیر خطی
نقاط ضعف:
- کمی پراکنده است.
- بعضی داستانها پایان خوبی ندارند