نقد فیلم برنده اسکار هنوز اینجا هستم (I’m Still Here)
فریادی از عمق سیاهی
فیلم هنوز اینجا هستم (I’m Still Here) ساختهی والتر سالس، بیش از آنکه صرفاً روایتی تاریخی از دوران دیکتاتوری نظامی در برزیل دههی ۷۰ باشد، پرترهای است از مقاومت خاموش، زوال تدریجی امید و تلاش بیوقفهی انسان برای حفظ حقیقت، حتی زمانی که حقیقت دیگر اثری در جهان بیرون ندارد. فیلم که به شایستگی برنده جایزه اسکار بهترین فیلم بینالمللی هم شد، بهشکلی آرام و درونی، سقوط یک خانواده را در بستر تاریخی سقوط یک ملت به تصویر میکشد، و در این میان، زن را به عنوان محور ایستادگی و پایداری در برابر فراموشی معرفی میکند؛ زنی که حضورش نه تنها در متن زندگی خانوادگی، بلکه در قلب تاریخ پنهان است، و سالس بهخوبی توانسته با تمرکز بر او، از یک تراژدی شخصی، روایتی جهانشمول و انسانی خلق کند.
مشخصات فیلم سینمایی هنوز اینجا هستم | |
کارگردان | والتر سالس |
نویسنده | موریلو هاوزر، هیتور لورگا |
بازیگران | فرناندا تورس، سلتون ملو، فرناندا مونتهنگرو |
تاریخ انتشار | ۲۰۲۴ |
سالس بهجای آنکه ما را به درون شکنجهگاهها ببرد یا وحشت آشکار دیکتاتوری را در تصویرهای بیرونی ثبت کند، دوربینش را در فضای محدود خانه نگاه میدارد و با چشمهای یونیس، همسر ناپدیدشدهی روبنس پایوا، جهان را تماشا میکند. این انتخاب جسورانه و در عین حال شاعرانه، باعث میشود فیلم از جنبهی گزارشی و صرفاً تاریخی فراتر رود و به تجربهای حسی و زیستی تبدیل شود. در این خانه، در سکوتها، در نگاههای مبهم، در لمسهای پرهیزکارانه و در صدای ضعیف رادیو، واقعیتی غریب جاری است: واقعیت انکار، واقعیت زوال تدریجی فردیت در نظامهای سرکوبگر.
سایه سنگین غیبت
«هنوز اینجا هستم» فیلمی درام است که بار آن نه بر دوش دیالوگ، بلکه بر دوش حضور و غیبت است. غیبت روبنس، شوکی آنی است که باقی داستان را شکل میدهد، اما آنچه این غیبت را به امر غایبِ همواره حاضر بدل میکند، حضور یونیس است. فرناندا تورس با ظرافت و کنترل درونی، زنی را به تصویر میکشد که بهظاهر فرو نمیپاشد، اما در هر نگاه، هر حرکت، هر واکنشش، نشانی از ویرانی درونی موج میزند. او بازجویی میشود، تهدید میشود، در خیابانها دنبال نشانی از همسرش میگردد، اما این تحرکات به سرکوبی خاموش ختم میشوند؛ گویی خود زمان، در برزخ فراموشی و بیخبری، او را تحلیل میبرد. اما آنچه فیلم را از یک ملودرام اجتماعی صرف نجات میدهد، تمرکزش بر همین تحلیل تدریجی و درونی است؛ نوعی زوال آرام که نه از بیرون، که از درون شخصیت میجوشد.
در پسزمینهی روایت، موسیقی ظریف و تلخ وارن الیس جریان دارد؛ ملودیهایی که هرگز بر روایت سوار نمیشوند، بلکه چون هوایی سنگین، فضا را اشباع میکنند. در کنار این موسیقی، استفاده از تصاویر آرشیوی، نه تنها بر حس مستندگونهی اثر میافزایند، بلکه نوعی حس نوستالژی معکوس ایجاد میکنند: نوستالژی برای حقیقت، برای زمانهای که حقیقت هنوز معنایی داشت. این تمهیدات فرمی، باعث میشوند که تماشاگر، نه فقط داستان، که حس زمانه را تجربه کند؛ زمانهای که در آن، افراد بهسادگی ناپدید میشدند و هیچکس پاسخگو نبود. تاثیرگذاری این تمهیدها زمانی دوچندان میشود که متوجه میشویم فیلم متأسفانه بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است.
یکی از لحظات ماندگار فیلم، سکانسی است که یونیس و دختر نوجوانش برای بازجویی برده میشوند. این صحنه، بدون نمایش خشونت فیزیکی، تنها با زبان بدن، با سکوتهای سنگین و با اضطراب پنهان کودک، فضای وحشتآلود و سراسیمگی آن دوران را احضار میکند. در این سکانس، فیلم به اوج بیان خود میرسد: اینکه چگونه دیکتاتوری، حتی پیش از شکنجه، با ترس و ابهام، زندگی را میبلعد. صحنهی دیگر، پایان فیلم است: یونیس سالخورده، در تاریکی نشسته، به تصویر همسرش در تلویزیون خیره شده، و خاطرهای را مرور میکند که شاید وجود نداشته باشد. این پایان، پایان حقیقت است؛ پایانی که در آن، فقط نگاه باقی میماند و خاطره، بهمثابهی آخرین سنگر مقاومت. فیلمهایی همچون «هنوز اینجا هستم» باید ساخته شوند و باید مورد ستایش قرار بگیرند، نه صرفا به خاطر ارزشهای هنری و فنی، بلکه به خاطر اینکه نوری بر تاریکترین لحظات تاریخ بشر میتابانند و حقیقتی تلخ را از دل تاریخ بیرون میکشند.
تلاش برای حفظ حقیقت
«هنوز اینجا هستم» دربارهی خانواده است، اما خانوادهای که پیوسته فرو میپاشد و از نو شکل میگیرد. دربارهی جستجوی حقیقت است، اما حقیقتی که مدام از دست میرود و در مه زمان گم میشود. دربارهی قدرت زن است، اما نه قدرت به معنای غالب، بلکه به معنای ایستادگی در سکوت، استقامت در برابر نابودی. فیلم به ما نشان میدهد که چگونه تاریخ، همانقدر که با وقایع بزرگ نوشته میشود، با زندگیهای خرد و گمنام شکل میگیرد، و هر انسانی که در برابر فراموشی مقاومت میکند، خود به حافظهی زندهی یک ملت بدل میشود.
با این حال، نمیتوان از کاستیهای فیلم نیز چشمپوشی کرد. ریتم کند و گاه ایستا در برخی لحظات، ممکن است باعث شود که فیلم برای برخی تماشاگران خستهکننده جلوه کند. همچنین، برخی شخصیتهای فرعی، مانند فرزندان خانواده یا همسایگان، تنها بهصورت تیپ حضور دارند و عمقی نمییابند. شاید اگر سالس فرصت بیشتری برای پرداخت این شخصیتها میگذاشت، گسترهی تأثیر فاجعه بر جامعهی پیرامون نیز بهتر آشکار میشد. همچنین، با وجود انتخاب درست برای تمرکز بر زاویهی دید یونیس، گاه تماشاگر ممکن است احساس کند که فیلم در تکرار وضعیتها و حالات عاطفی، کمی دچار سکون شده و از پیشروی در داستان بازمانده است. درست است که این رکود و سکون وضعیتی است که این خانواده در آن گرفتار شده است، ولی این روند متأسفانه به چشم اسفندیار فیلم تبدیل شده و بعضیجاها اذیتکننده میشود.
فیلمهایی همچون «هنوز اینجا هستم» باید ساخته شوند و باید مورد ستایش قرار بگیرند، نه صرفا به خاطر ارزشهای هنری و فنی، بلکه به خاطر اینکه نوری بر تاریکترین لحظات تاریخ بشر میتابانند و حقیقتی تلخ را از دل تاریخ بیرون میکشند.
اما این ضعفها، در برابر قوتهای اثر، کمرنگاند. فیلم، با همهی کندی و سکوتش، تجربهای عاطفی و فکری به تماشاگر میدهد، تجربهای که در آن، درک یک دوران، نه از طریق شعار و خطابه، بلکه از طریق لمس لحظات، حس اضطراب، و تأمل در چهرهی انسانی ممکن میشود. والتر سالس نشان میدهد که سینمایش، سینمای انسان است؛ انسانی کوچک در برابر قدرت بزرگ، انسانی تنها در برابر دیوارهای بلند، اما انسانی که میایستد و نمیگذارد حقیقت بمیرد.
«هنوز اینجا هستم»، بیش از هر چیز، بیانیهای است علیه فراموشی، علیه سکوت، علیه انکار. بیانیهای که به ما یادآوری میکند، تا زمانی که کسی حقیقت را به یاد بیاورد، هنوز امیدی برای عدالت باقی است. این فیلم، با تمام تلخیاش، در نهایت، فیلمی امیدبخش است؛ امید به حافظه، به مقاومت، به زنده ماندن. و در جهانی که حقیقت روز به روز شکنندهتر میشود، شاید همین کافی باشد که بگوییم: «هنوز اینجا هستم.»
نقاط قوت:
- ترسیم دقیق جزئیات برزیل دهه ۱۹۷۰
- روایتی دقیق و سنجیده
نقاط ضعف:
- ریتم کند
- پرداخت سطحی شخصیتهای فرعی
امتیاز: ۹ از ۱۰