نقد فیلم ناپلئون (Napoleon) – حماسه جنگی یا افتضاح تاریخی؟

از جمله فیلم‌هایی که مدت‌ها بود انتظار دیدنش را داشتیم، فیلم سینمایی ناپلئون (Napoleon) به کارگردانی ریدلی اسکات و با بازی واکین فینیکس در نقش این شخصیت بزرگ تاریخی بود. با این حال ناپلئون آن‌طورها که باید، نظرات را برآورده نکرد و جز بازی تحسین‌برانگیز فینیکس، چیز بیشتری برای عرضه نداشت. در این مطلب با معرفی و نقد فیلم ناپلئون همراه باشید.

فیلم سینمایی ناپلئون (2023)

  • کارگردان: ریدلی اسکات
  • بازیگران: یواخین فینیکس، ونسا کربی، طاهر رحیم
  • ژانر: درام، جنگی، اکشن

خلاصه داستان فیلم سینمایی ناپلئون

حماسه‌ای که به شرح ظهور و سقوط ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه و نیز رابطه اعتیادآور و بی‌ثبات او با همسرش ژوزفین می‌پردازد. در ادامه، نقد فیلم ناپلئون را به روایت رسانه‌های دنیا مرور می‌کنیم.

نیویورک تایمز: ناپلئون؛ مرد کوچولوی بداخلاق

معرفی فیلم ناپلئون

گفته می‌شود اورسون ولز زمانی که در اواسط 20 سالگی خود برای اولین بار از استودیویی دیدن کرد که بعداً فیلم «همشهری کین» (Citizen Kane) را در آن فیلمبرداری کرد، آن را به بهترین اسباب‌بازی که یک پسربچه می‌تواند داشته باشد، تشبیه کرد. ولز الهام‌بخشی تعیین‌کننده برای ریدلی اسکات است که بیشتر به خاطر ساخت حماسه‌های تاریخی عظیمی مانند «گلادیاتور» (Gladiator) و «فتح بهشت» (Conquest of Paradise) شهرت دارد. اسکات در این فیلم‌ها و همچنین در آخرین اثر خود، ناپلئون، می‌کوشد بیشترین استفاده را از اسباب‌بازی‌اش کند.

ناپلئون یک فیلم بسیار بزرگ است و داستان خود را از انقلاب خونین فرانسه تا میدان‌های جنگ در سراسر اروپا، آفریقا و به طرز فاجعه‌باری تا روسیه دنبال می‌کند. با این حال، شگفت‌انگیزتر این است که فیلم اغلب عجیب و غریب و گاهی اوقات به طرز تعجب‌آوری خنده‌دار است. شما از اسکات انتظار دارید هنر و تکنیک دقیقی داشته باشد و لذت فیلمی تماشایی را در عظیم‌ترین حالت آن به شما هدیه کند. اما ناپلئون اصلا آن‌طور که فکر می‌کنید نیست.

پاریس، بحبوحه تشنج خشونت در عصر وحشت است و فیلم با خیزش جمعیت، فریادها و صدای خش‌خش فلزی تیغه گیوتین در حال سقوط آغاز می‌شود. اشراف‌زادگان در حال از دست دادن سرهایشان هستند (اسکات در شروع فیلم خود، لحظه اعدام وحشتناک ماری آنتوانت را دوباره خلق می‌کند)، و ناپلئون بناپارت که ناظری در گوشه جمعیت است، به زودی از هرج‌ومرج سود خواهد برد. طولی نمی‌کشد که داستان به جلو می‌پرد؛ اکنون ناپلئون در شهر بندری تولون در جنوب فرانسه است، جایی که به طور استراتژیک ناوگان انگلیسی-اسپانیایی را که شهر را تصرف کرده است، شکست می‌دهد.

ورود ژوزفین به داستان

ژوزفین (با بازی خوب ونسا کربی) بلافاصله پس از ورودش به داستان، توجه ناپلئون را به خود جلب و خط داستانی دوم را آغاز می‌کند. ژوزفین، بیوه‌ای که شوهرش سرش را در عصر وحشت از دست داده، اخیرا از زندان آزاد شده است. اصلاً معلوم نیست که او واقعا چه چیزی را در ناپلئون، غیر از یونیفرم نظامی، شهرت فزاینده و علاقه آشکارش به او می‌بیند. او به عنوان یک زن در جامعه آن زمان (نسبتا) فقیر است و بچه دارد، بنابراین ناامیدی نقش مهمی را در سرنوشتش ایفا می‌کند، اگرچه فیلم نشان می‌دهد که آنچه ژوزفین واقعاً می‌خواهد، قدرت است.

پس از ظاهر شدن ژوزفین، فیلم به دو خط داستانی تقسیم می‌شود؛ یکی شامل لشکرکشی‌های نظامی ناپلئون و دیگری رابطه این زوج. این نوع ساختار، طرح دوگانه الگوی آشنای هالیوود قدیمی است که دارای دو رشته در هم تنیده -شامل ماجراجویی و عاشقانه- است که با هم همه‌چیز را به پایان می‌رساند. اما آنچه در اینجا غیرمعمول است، این است که دو خط داستانی چگونه در مسیرهای موازی اجرا می‌شوند و هیچ‌گاه به یکدیگر متصل نمی‌شوند. زمانی که ناپلئون با اتریشی‌ها، بریتانیایی‌ها و روس‌ها روبه‌رو نمی‌شود، با ژوزفین مبارزه می‌کند که تقریباً به اندازه دشمنان خارجی‌اش او را آزار می‌دهد.

شخصیت‌پردازی ناپلئون

این فیلم که توسط دیوید اسکارپا نوشته شده است، ظهور و سپس سقوط بی‌امان ناپلئون در ورطه قدرت استبدادی را نشان می‌دهد. او خود را امپراتور می‌نامد و در میان دسیسه‌های سیاسی، میدان‌های نبرد خونین و برخی معاشرت‌های گاه و بی‌گاه با ژوزفین، که همیشه او را کوچک می‌کند، پیش می‌رود. ناپلئون در فیلم سینمایی ناپلئون، مرد کوچکی است و رابطه‌اش با ژوزفین، او را کوچک‌تر می‌کند. بخش‌های متناوب متن به عنوان سرفصل‌های مختلف عمل می‌کنند، نقش زمان‌شناسی را در داستان پایه‌گذاری کرده و حوادث بعدی را اعلام می‌کنند. شخصیت‌های تاریخی می‌آیند و می‌روند، اما در بیشتر موارد، فیلم به پیچیدگی‌های انقلاب و سلطنت ناپلئون و همچنین دلایلی که فرانسه در جنگ‌های بی‌پایان در بسیاری از جبهه‌ها غرق شده است، می‌پردازد.

صحنه‌های جنگ فوق‌العاده، نیرومند، دلخراش و به درستی گروتسک هستند. صحنه‌سازی پیچیده اسکات و استفاده از انبوهی از بازیگران انسانی و اسب‌ها، با انفجار توپ، دود و صداهای ارتشی مردانی که بر فراز مزارع به سمت مرگ می‌دوند، دیوانگی جنگ، گرما و وحشت آن را منتقل می‌کند. همان‌طور که جنگ به شدت ادامه می‌یابد، تعداد کشته‌ها افزایش می‌یابد و حالا متوجه می‌شویم چرا اسکات اینقدر به نبوغ نظامی برجسته ناپلئون بی‌علاقه به نظر می‌رسد.

در صحنه‌های اولیه، به نظر می‌رسد ناپلئون یکی دیگر از نقش‌آفرینی‌های کم‌حرف فینیکس، شخصیتی بی‌ثبات، به طرز معمایی آسیب دیده و خشن است. تفاوت این است که این ناپلئون، اغلب به چیزی بیشتر از نوزادی عصبانی شبیه نیست و حتی نمی‌دانیم که او چه می‌خواهد.

ورایتی: دوپاره در میان میدان جنگ و زندگی خصوصی

واکین فینیکس در فیلم سینمایی ناپلئون

متنی که پس از دو ساعت و نیم تماشای فیلم در پایان ناپلئون ظاهر می‌شود، به اطلاع می‌رساند که امپراتور خودخوانده فرانسه بر 61 نبرد نظارت داشته است. با این حال، کارگردان فقط شش نبرد را برای ما نشان داده است و انگیزه‌های کارگردان از این انتخاب، نامشخص است. دقیقاً مانند انگیزه‌های ناپلئون بناپارت، با بازی واکین فینیکس، که نقشی مبهم و عجیب و غریب و ضد کاریزماتیک ارائه می‌دهد.

هم اسکات و هم فینیکس، از این شخصیت‌پردازی استقبال می‌کنند و معمایی را به تصویر می‌کشند که ناپلئون را به عنوان یک نابغه نظامی بداخلاق متحجر نشان می‌دهد: کسی که می‌داند چگونه در میدان نبرد راهش را طی کند، اما به همان اندازه در دعواهای داخل خانه دست ضعیف‌تر را دارد. در فیلمنامه‌ای که دیوید اسکارپا نوشته است، ناپلئون بیشتر توجه‌ها را از شخصیت اصلی به سمت همسر او، ژوزفین ژوزفین بوآرنه (ونسا کربی) معطوف می‌کند. رابطه ناپلئون و ژوزفین بسیار پرچالش است، تا جایی که ناپلئون وقتی از روابطی که او در غیابش دارد مطلع می‌شود، مأموریت خود را در مصر رها می‌کند تا به خانه سفر کرده و با ژوزفین مقابله کند. 

اسکات به عنوان یک کارگردان پرسابقه، تجربه زیادی در فرو بردن تماشاگران به دل جنگ‌های همه‌جانبه دارد. در اینجا، او یک گام به عقب برمی‌دارد و فرمت صفحه نمایش عریض را می‌پذیرد. اسکات زندگی حرفه‌ای ناپلئون را از دوران ناشناخته بودن او به عنوان یک افسر جوان آینده‌دار که شاهد گیوتن زدن ماری آنتوانت بود، تا تبعید او در جزیره سنت هلن دنبال می‌کند. اگرچه ژوزفین هفت سال زودتر از ناپلئون درگذشت، اما حرف آخر را در این فیلم او می‌زند.

قدرت روایت جنگ‌ها

هر زمان که کارگردان و قهرمان داستان خود را در میدان جنگ می‌بینند، ناپلئون یادآور می‌شود که اسکات چه استعدادی در ساخت صحنه‌های جنگی دارد. او صحنه‌های بسیار پیچیده را طوری تنظیم می‌کند که می‌توانیم استراتژی گسترده میدان جنگ را درک کنیم. با این حال، این فیلم ممکن است مخاطبان را به کتاب‌های تاریخی خود بازگرداند تا دربارهاین سوال بسیار اساسی پاسخ پیدا کنند که چرا اصلا این دیکتاتور فرانسوی جنگ‌افروز است.

فینیکس تا حد زیادی مسئول این سردرگمی است، زیرا او این شخصیت نمادین را به تفسیر خود بازی می‌کند: مرد-کودکی ناامن و ضداجتماعی که حداقل می‌توان گفت یک برداشت غیرمتعارف از ناپلئون است. به غیر از کلاه، دیگری جزئیات او چندان شبیه ناپلئون نیست. رویکرد نرم و لطیف این بازیگر او را از ریسک بازی با لهجه‌ای بیگانه دور می‌کند (اسکات بعد از «خانه گوچی» (House of Gucci) تلاش کرد دیگر در این دام نیفتد) و با این حال، ناپلئون متفاوت از همسالانش در دربار فرانسه صحبت می‌کند. ناپلئون در نهایت از همان مشکل سوژه‌اش رنج می‌برد: جاه‌طلبی‌های فیلم بیشتر از آن است که اسکات بتواند مدیریت کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
تماشای رایگان ×