نقد فیلم اوپنهایمر – داستان مردی که دنیا را تغییر داد

روایتی الهام‌بخش و پرسش‌برانگیز برای تحصیل‌کنندگان علم

کریستوفر نولان یکی از بهترین کارگردان‌های تاریخ سینما است. خلق دو شاهکار پرستیژ و یادگاری برای رسیدن به این جایگاه کافی است. اما این کارگردان بزرگ میان ستاره‌ای، تلقین و شوالیه تاریکی را هم در کارنامه خود دارد. حالا انتظار طولانی برای دیدن تازه‌ترین اثر کریستوفر نولان به پایان رسیده و اوپنهایمر اکران شده‌است. با شروع اکران این فیلم ثابت شد، که نولان همچنان توان روایت‌گری هیجان‌انگیز و طرح سؤالات اخلاقی پیچیده و توسعه شخصیت‌ها را دارد. و در این فیلم سوال مهم و در عین حال جذابی را عنوان می‌کند، که کمتر کسی به سراغ آن رفته‌است. «آیا فناوری ارزشش را دارد؟»  

اوپنهایمر

همانطور که ممکن است انتظار داشته‌باشید، این فیلم داستان «جی رابرت اوپنهایمر» است. «جی رابرت اوپنهایمر» فیزیکدانی افسانه‌ای است، که پروژه منهتن را برای ساخت بمب اتمی که در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم علیه ژاپن استفاده می‌شده‌است، رهبری می‌کند. نقش اوپنهایمر را در این فیلم «کیلین مورفی» به طور خیره‌کننده‌ای ایفا می‌کند. اما چرا این فیلم برای هر کسی که مشغول تحصیل علم است، الهام‌بخش خواهد‌بود؟ اگر محصل یا دانشجویید این فیلم را ببینید و البته توصیه می‌کنیم، دو کتاب‌ «پرومته امریکایی» و «ساخت بمب اتمی» را هم مطالعه کنید، تا به پاسخ سوال برسید.

روایت داستان فیلم، به شکلی غیرقابل‌انتظار

اوپنهایمر

مانند بسیاری از فیلم‌هایش، نولان داستان را به ترتیبی تعریف می‌کند، که به هیچ عنوان انتظارش را ندارید. اولین تصویری که از اوپنهایمر در این فیلم می‌بینیم، در یک جلسه استماع امنیتی در سال 1954  است، جایی که او از وفاداری خود به ایالات‌متحده در برابر مقامات دولت که او را به همکاری با حذب کمونیست متهم می‌کنند، دفاع می‌کند. نولان در این روایت مخاطب را بین جلسه استماع و داستان زندگی اوپنهایمر به این سو و آن سو می‌برد و از این طریق سعی می‌کند، اقدامات این شخصیت مهم تاریخی را به تصویر بکشد یا توضیح دهد و حتی توجیح کند.

در این فیلم علاوه بر انتقال میان زندگی و جلسه استماع اوپنهایمر، فلش فورواردهای سیاه‌و‌سفیدی می‌بینیم، که بر شخصیت «لوییس اشتراوس» با بازی «رابرت داونی جونیور» تمرکز دارد، که در تلاش است تا در سال 1959 وزیر بازرگانی دولت امریکا باشد. این شخص که با عزل اوپنهایمر رییس کمیته انرژی اتمی می‌شود، در طول جلسه استماع امنیتی مورد انتقاد کنگره قرار گرفته و جایگاهش به خطر می‌افتد.

قدرت بازیگری در به‌تصویرکشیدن تغییر شخصیت اوپنهایمر، از جوانی تا میانسالی

اوپنهایمر

بزرگترین مزیت ساختار غیرخطی این فیلم این است که به ما کمک می‌کند، با استفاده از پرش بین رویدادها، اوپنهایمر قبل از جنگ را با اوپنهایمر بعد از جنگ مقایسه کنیم. و البته بازی کیلین مورفی در این نقش بی‌عیب‌و‌نقص است. چشمان درشت و باز اوپنهایمر جوان از شدت کنجکاوی و عطش علم می‌درخشد، در حالیکه رفتار پر از خستگی اوپنهایمر میانسال نشان می‌دهد، که مسیر پر فراز‌ونشیب علم، او را زمین زده و به شدت تحت‌فشار مجتمع صنعتی نظامی قرار دارد، که در آن مشغول است.

در انتها اوپنهایمر پرچمدار علمی که در آن می‌درخشیده‌ نیست و از کارش برای رسیدن به اهدافی استفاده کرده‌است، که از آنها پشیمان است و حتی احساس می‌کند دیگر برایش ارزشی ندارد. کیلین مورفی در این فیلم کاری می‌کند که اوپنهایمر به عنوان یک شخصیت، همیشه جذاب باشد و حتی اگر مضامین فیلم در لحظاتی گیراییش را از دست می‌دهد، او اجازه نمی‌دهد چشم از فیلم بردارید.

افسوس که نمی‌توان غول را به درون چراغ جادو برگرداند

اوپنهایمر

اوپنهایمر و دانشمندان همکارش با هدف پایان دادن هرچه سریع‌تر به جنگ و نجات جان انسان‌ها، بمب می‌سازند.‌ اما همین بمب‌ها ارتش‌ کشورهای مختلف را وارد رقابتی برای استفاده از تسحیلات هسته‌ای کرده و در نهایت زندگی‌های بیشتری که حتی شامل نسل‌های امروز و آینده هم است، به خطر می‌افتد. از آنجاییکه اوپنهایمر فناوری خود را به سفارش دولت خلق کرده‌است، متاسفانه  قدرت و اختیاری برای کنترل آن ندارد. او در نهایت به عنوان یک مدافع علیه ساخت تسلیحات هسته‌ای با بمب هیدروژنی، تلاش‌های زیادی کرده و همین باعث می‌شود به او به چشم یک منافق نگاه کنند.

این یک مثال عینی از شکست در غول را به درون چراغ جادو برگرداندن است، که نمونه آن در تاریخ زیاد وجود دارد. بعضی منتقدان معتقدند اشکال فیلم نولان این است که از مراحل اولیه زندگی اوپنهایمر بدون اینکه به اندازه کافی آن را بسط دهد، می‌گذرد. با این حال، وقتی جریان فیلم وارد «لوس‌آلاموس» (مکانی در نیومکزیکو که بمب در آن ساخته می‌شود) می‌شود، این خلا اهمیتش را از دست می‌دهد.

هنر تدوین موازی و تاثیر آن در گیرایی داستان

اوپنهایمر

یکی از برجسته‌ترین نقاط فیلم، تدوین موازی صحنه‌هایی است که در آن یک افسر اطلاعاتی نظامی باهوش، اوپنهایمر را درباره جاسوسی برای حذب کمونیست سین‌جین می‌کند و موقعیت‌هایی در آینده، که اوپنهایمر مجبور می‌شود دوباره آن مکالمه را مرور کند و از پاسخ‌هایی که حالا کمتر صحیح به نظر می‌رسد، دفاع کند. درواقع اوپنهایمر دوستانی دارد، که به نوعی با کمونیست ارتباطاتی دارند و او آنها را پوشش می‌دهد. همین باعث می‌شود «اشتراوس» و دیگر مقامات نظامی او را یک خطر امنیتی بدانند. در این انتقال بین موقعیت‌ها، یکی از سوالات اصلی فیلم که امروز دغدغه بزرگی به حساب می‌آید، مطرح می‌شود. ایدئولوژی قطبی‌سازی جامعه چگونه روابط شخصی بسیار نزدیک را به خطر می‌اندازد؟

یک بلاک‌باستر گیرا، درست مانند همه فیلم‌های قبلی نولان

اوپنهایمر

در مجموع، با اینکه اوپنهایمر به دلیل مشکلات جزیی که در فیلمنامه‌اش وجود دارد، بهترین اثر نولان نیست، اما بدون شک به کیفیت فیلم‌شناسی او می‌افزاید. بعید است امسال بلاک باستر دیگری اکران شود، که بخواهد داستان تاریخی ارزشمندی را برای مخاطب تعریف کند، یا سؤالات مهم اخلاقی را تحلیل کند. و اگر چنین اثری خلق شود، محال است حتی به اندازه نصف فیلم اوپنهایمر جذاب باشد.

منبع: pbs

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
تماشای رایگان ×