فیلمها قدرت سرگرم کردن، الهام بخشیدن و برانگیختن افکار را دارند. برخی از فیلمها فراتر از سرگرمی صرف میروند و به قلمرو فلسفه وارد میشوند و بینش عمیقی درباره ماهیت هستی، هویت و پیچیدگیهای تجربیات انسانی ارائه میدهند. فیلمهای فلسفی راه خود را به دنیای ما باز کردهاند. شاید همه فیلمها تحت تاثیر فلسفه ساخته نشوند. اما بسیاری از آنها بههرحال کمی فلسفه در خود دارند. با این وجود تعداد زیادی از این آثار، فقط ادعای فلسفی بودن دارند. این فیلمها درحقیقت برای وام گرفتن از نیچه، آب را گلآلود میکنند تا عمیق به نظر برسند. با این حال، فیلمهایی وجود دارد که از نظر موضوعی نهتنها در فلسفه کلی، بلکه در یک فلسفه خاص ریشه دارند. این هم بدان معنا نیست که این آثار فلسفه را درست نشان دادهاند. و از طرف دیگر، تعداد زیادی فیلم فلسفی و فیلمهای مرتبط با فلسفه با کیفیت وجود دارد، که درکل فلسفی هستند، اما به شکلی خاص در موضوع ویژهای عمیق نیستند. به این معنا که برخی از فیلمهای بزرگ ممکن است وفاداری به یک مکتب فلسفی نداشتهباشند، اما بدون شک به موضوعاتی میپردازند، که دانشجویان در کلاسهای فلسفه با آنها سروکار دارند. این میتواند به موفقیت آنها هم کمک کند. زیرا پایبندی به هر یک از مکتبهای فلسفی، میتواند برای بسیاری از مخاطبان ناامیدکننده باشد.
بههر حال در سینمای فلسفی که تا حدودی نادر است، آثار بسیار عمیقی وجود دارد. در این آثار، شما به یک رابطه عمیق بین سینما و فلسفه دست مییابید. به همین دلیل است که ما این فهرست را از فیلمهای فلسفی که باید یاد گرفتن این علم را با آن شروع کنید، آماده کردهایم؛ تا برای اولین بار یا هزارمین بار تماشا کنید.
1. کونان بربر (Conan the Barbarian)
- کارگردان: جان میلیوس
- نویسندگان: جان میلیوس و الیور استون با الهام از کتابی به همین نام اثر رابرت ای. هاوارد
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، جیمز ارل جونز و ماکس فون سیدو
- خلاصه داستان : یک جنگجوی قدرتمند به قصد انتقام خون قبیله و پدر و مادرش که توسط یک جادوگر شیطانی و جنگجویانش در زمانی که او پسربچه بود، کشته شدند، وارد ماجراجویی میشود.
- تاریخ انتشار: 1982
- سوژه فلسفی: فردریش نیچه
ممکن است با دیدن نام این فیلم، تصور کنید که این فهرست خوبی نیست. اما اگر کونان بربر اصلی را ندیدهاید، باید ببینید. کونان بربر نهتنها یک فیلم خوب است، بلکه یک فیلم بسیار فلسفی است. با وجود اینکه دیالوگ کمی در این فیلم وجود دارد و سرگرمکننده است، مباحث فلسفی عمیقی در آن بررسی میشود. در داستان این فیلم پدر کونان و قومش، سیمریانها، در زمان پیش از زمان زندگی میکنند، به اصطلاح، عصر خیالی هیبوری. خیلی زود قبیله کونان توسط تالسا دوم با بازی جیمز ارل جونز و گروه جنگجویانش به قتل میرسند. اما کونان کوچک از مرگ در امان است، و به بردگی فروخته میشود. او در بزرگی به آرنولد شوارتزنگر تبدیل میشود. سپس، او به شخص دیگری فروخته میشود، که کونان را تبدیل به یک گلادیاتور میکند. درنهایت او میتواند آزادی خود را به دست آورد و همین آزادی باعث میشود بلافاصله موردتعقیب قرار گیرد. کونان به آرامگاه یک ژنرال آتلانتیس برخورد میکند و شمشیر مرد مرده را برمیدارد.
تمام این فیلم فلسفی یک آهنگ عاشقانه برای نیچه است. این فیلم از همان ابتدا با یک صفحه سیاه و مشهورترین نقلقول فیلسوف بزرگ نیچه شروع میشود. «آنچه ما را نکشد، قویترمان میکند». نیچه پیشگام مفهوم رنجش بود. تصور او این بود که اولین تجربه اخلاقی انسان در سیستم ارباب-برده است و بهنوبه خود خیر و شر را ایجاد میکند. درحقیقت، بردهها دوست نداشتند برده باشند، بنابراین از اربابان خود رنجیده بودند و میخواستند از همه چیز در مورد آنها متنفر باشند، تا زخمهای خود را مرهم بگذارند. بنابراین ثروتمند بودن، مغرور بودن و زیبا بودن تبدیل به شر شد و نقطه مقابل آن، که نیچه ادعا میکند در یک اصطلاح خوب گنجانده میشود، بهعنوان فروتنی خلاصه شدهاست. نیچه ادعا میکند که فروتنی یک ویژگی خوب نیست. این فقط به این معنی است که شما ضعیف، فقیر و زشت هستید. کونان بربر هیچکدام از اینها نیست. اما مردم باید تلاش کنند، تا مانند اربابان باشند، حتی اگر برده باشند. درواقع، نیچه در اینجا کمی از پایان عمیق خود فاصله میگیرد و از استدلال کینهتوزی خود برای گذار به این ایده استفاده میکند که افراد استثنایی باید اخلاق را به تودهها بسپارند و در عوض از یک قانون درونی پیروی کنند. کونان هم از قانون درونی خود پیروی میکند.
مورد بعدی که در فیلم کونان بربر وجود دارد، این تئوری است که خدا مردهاست. نیچه، بهعنوان یک فیلسوف، نفرت عجیبی از اخلاق داشت. او اخلاق را بیاساس و بیهوده میدانست. او معتقد بود هیچ چیز مهم نیست، خدا مرده است، و تنها شکل لذت یا خوشبختی که بشر میتواند احساس کند، دستیابی به یک هدف است، صرفنظر از اینکه آن هدف بر چه اساس باشد. در فیلم میبینیم که کونان چیزهایی را میدزدد و احساس خوبی میکند. سپس او مینوشد، زیرا احساس بسیار خوبی دارد و چرا که نه؟ نیچه از دوگانگی آپولونی و دیونیزیایی صحبت میکند. آپولو، خدای عقل و بیانگر منطق، وضوح و هماهنگی است. دیونیسوس، خدای مست شدن و نشاندهنده بینظمی، مستی و احساسات است. این دو خدا یکدیگر را متعادل میکنند و همچنین از طریق نبرد ابدی خود، بیهودگی یکدیگر را نشان میدهند. کونان هم تلاش میکند تا دشمنش را از بین ببرد و بهطور بالقوه پیشرفت کند و هدف داشتهباشد. کونان مخفیانه وارد معبد میشود، گرفتار میشود و تقریبا به صلیب کشیده میشود، تا زمانی که دوستانش او را پیدا کنند و او را نزد یک جادوگر میبرند. نیچه اراده را دوست دارد. او غریزه صیانت از خود را فقط یک تفسیر نادرست میبیند. این فیلسوف بزرگ اراده را قدرت مینامد. کونان مرگ را شکست میدهد، زیرا او آن را دوست ندارد و نبرد نهایی به معنای واقعی کلمه نبرد ارادهها است. او از همه تعصبات قبلی اجتناب میکند، طبق قوانین خودش زندگی میکند، و بهطور کلی آنچه را که میخواهد انجام میدهد. حتی یکی از صحنههای معروف این فیلم، تا حدودی بازنمایی باور نیچه به بازگشت ابدی است. البته باور نیچه تناسخ نیست. او فکر میکند که ما دوباره در بدن خود بازمیگردیم. مثل دایرهای که در آن گرفتار شدهایم و به طور کلی محکوم به تکرار اشتباهات و سختیهای خود هستیم. به طور خلاصه، کونان بربر یک فیلم فلسفی لذتبخش است، نه به دلیل تکیه آن بر فلسفه نیچه، بلکه به دلیل حرفهای زیادی که برای گفتن دارد.
2. ماتریکس (The Matrix)
- کارگردان: لیلی واچوفسکی و لانا واچوفسکی
- نویسنده: لیلی واچوفسکی و لانا واچوفسکی
- بازیگران: کیانو ریوز، لارنس فیشبرن و کری آن ماس
- خلاصه داستان: یک برنامهنویس کامپیوتر از شورشیان مرموز در مورد ماهیت واقعی خود و نقش خود در جنگ علیه کنترلکنندگان میآموزد.
- تاریخ انتشار: 1999
- سوژه فلسفی: افلاطون
نسخه اصلی فیلم ماتریکس نمایشدهنده فلسفه افلاطون است اما دنبالهها سعی کردند فیلسوفان دیگر را هم بررسی کنند، تا کمی تنوع به فیلم بیفزایند. بدون شک، افلاطون پدر فیلسوفان است، اگرچه شاگرد او ارسطو شبیه پسری است که به پدرش پشت میکند. بنابراین نمیتوانیم واچوفسکیها را به خاطر تلاش برای بازسازی باورهای این فیلسوف سرزنش کنیم. تمثیل غار اثری داستانی از افلاطون است، که میتواند کل فلسفه افلاطون را برای کسانی که میخواهند منطق خود را حفظ کنند و همه رسالههای او را نخوانند، خلاصه کند. این یک گفتگوی تخیلی بین دوست افلاطون، سقراط و برادر افلاطون، گلاکون است. در اینجا، سقراط سناریویی را ارائه میکند که نشان میدهد چگونه دنیای واقعی یک توهم است. سناریو از یک غار شروع میشود. در این غار مردمی به شکل زندانی وجود دارد. برخی از زندانیان از بدو تولد به زنجیر بسته شدهاند. پاهایشان طوری بستهاست که آنها را از راه رفتن منع میکند و سر و گردنشان طوری ثابت است، که تمام عمرشان به دیوار خیره شدهاند. یک آتش سوزان بزرگ در پشت آنها وجود دارد که نور و سایه را به دیواری که زندانیان در آن خیره شدهاند، میاندازد. علاوهبر این، یک راهروی مرتفع بین آتش و زندانیان وجود دارد، بهطوری که رهگذران روی همان دیوار سایه میاندازند. مردم راه میروند، گاهیاوقات چیزهایی را روی سر یا بازوهای خود حمل میکنند و سایههای مختلفی ایجاد میکنند. سقراط فرض میکند، زندانیان این سایهها را به عنوان چیزهای واقعی اشتباه میگیرند، نه سایه چیزهای واقعی. و آنها صداهایی را که رهگذران را همراهی میکنند با صدایی که از خود سایهها میآیند، اشتباه میگیرند. تمام جامعه از درک سایههای روی دیوار شکل میگیرد.
یک روز یک زندانی آزاد میشود. او برای برداشتن آب به کمک نیاز دارد و باید بایستد. شخصیتی فرضی چیزهای واقعی را به این شخص نشان میدهد که از کوزه آب شروع میشود، اما زندانی نمیتواند آن را درک کند. در اینجا، سقراط طرح را پیش میبرد و شروع به فرض کردن بسیاری از رویدادها میکند. فرض کنید زندانی مجبور است به آتش نگاه کند. او کور میشود و سعی میکند به جای آن به سایهها نگاه کند. فرض کنید کسی زندانی را گرفته و او را به زور از غار بیرون میکشد، آیا زندانی از دست آن مرد عصبانی نمیشود؟ و بیایید بگوییم بیرون زمان ظهر است. خوب، ظهر بیرون از غار بسیار روشنتر از آتش است، بنابراین اکنون آن مرد دوباره نابینا میشود و نمیتواند واقعیت را ببیند. او متوجه میشود که خورشید منبع فصول و سالها، و بهنوعی علت همه چیزهایی است که او و همراهانش دیدهاند. قهرمان زندانی سقراط، پسر خوبی است و بنابراین تصمیم میگیرد به غار و پیش برادرانش بازگردد تا حقیقت را به آنها بگوید. منظورم این است که او به این فکر میکند که اینجا من، یک آدم دنیوی با فصلها و چیزهای دیگر هستم، پس چرا من کمی عقل به این گنگهای مانده در لجن ندهم؟ با نگاهی به کتاب جمهوریت افلاطون که یک اثر تخیلی است، ماتریکس بهعنوان یک فیلم فلسفی کمی گنگ، از آن پیروی میکند. اما این فیلم اثر خوبی است، زیرا ایده افلاطون را گرفته و با آن بازی میکند. در این فیلم نئو میتواند ماتریکس را تغییر دهد، همانطور که زندانی آزادشده در کتاب افلاطون میتواند تغییراتی ایجاد کند.
3. پرتقال کوکی (A Clockwork Orange)
- کارگردان: استنلی کوبریک
- نویسنده: استنلی کوبریک با الهام از رمانی به همین نام از آنتونی برجس
- بازیگران: مالکوم مک داول، پاتریک مگی و مایکل بیتس
- خلاصه داستان: در بریتانیای آینده، الکس دلارج، مجرم کاریزماتیک، زندانی میشود و داوطلب میشود تا برای یک درمان تجربی که توسط دولت در تلاش برای حل مشکل جرم و جنایت جامعه توسعه داده شدهاست، شرکت کند. اما همهچیز طبق برنامه پیش نمیرود.
- تاریخ انتشار: 1971
- سوژههای فلسفی: انزجاردرمانی و شرطیسازی روانی بی اف. اسکینر
پرتقال کوکی اولین فیلم در این فهرست محسوب میشود، که بهشدت تحتتاثیر یک فلسفه است اما آن را نقد میکند. این فیلم بهطور مبتکرانه، این کار را با تبدیل کردن قهرمان خود به بدترین حرامزادهای که تا بهحال برای بشر شناخته شدهاست، انجام میدهد. تماشای پرتقال کوکی سخت است. شخصیت اصلی این فیلم با گروه رفقای خود به تجاوز و ضربوشتم مردم برای تفریح میروند. او یک شرور واقعی است و دلیلش مشخص نیست. حتی یک صحنه وجود ندارد که پدرش او را در خانه کتک بزند تا بتوانید حدس بزنید که او فقط محصول محیطش است. نه، او این کارها را بهتنهایی انجام میدهد و بدون شک اراده آزاد دارد.
بی اف. اسکینر بهمعنای واقعی یک فیلسوف نیست، اگرچه این باعث نمیشود که تعداد زیادی از مردم ادعا نکنند که او فیلسوف است یا از او پیروی نکنند. او روانشناسی است، که خود را فیلسوف میداند و رفتارگرایی رادیکال را در فلسفه علم رفتار بررسی میکند. او معتقد است که این اشتباه است که تصور کنیم کل مسئله این است که چگونه انسان را آزاد کنیم. به عقیده این روانشناس، مسئله این است که روش کنترل انسان را بهبود بخشیم. در ذات خود، او طرفدار جبرگرایی و انزجاردرمانی است، که فرض میکند هر چیزی که اتفاق میافتد نمیتواند به شکل دیگری اتفاق بیفتد، زیرا تحتتاثیر مواردی است، که منجر به آن اتفاق شدهاست. اسکینر پیشنهاد میکند، چرا آن چیزها را کنترل نکنیم تا در نتیجه بتوانیم مردمان را کنترل کنیم؟ او فکر میکند که میتواند جبرگرایی را با دادن رفتارهای خاص به انسانها و تنبیه برای دیگر رفتارها، به منظور ایجاد یک انسان دلخواه اثبات کند.
شخصیت اصلی یعنی الکس دلارج در پرتقال کوکی درنهایت دستگیر میشود. الکس، این را فرصتی برای رهایی از زندگی معمولی میبیند. در زندان روشی درمانی به نام انزجاردرمانی روی او امتحان میشود. این درمان شامل دادن داروهایی است که بیمار را بیمارتر میکند، سپس او را روی صندلی میبندد و او را مجبور میکنند تا فیلمهای خشونتآمیز را تماشا کند و چیزهایی را تجربه کند که آنها معتقدند به ترک رفتار خشونتآمیز کمک میکند، مانند موسیقی آهنگساز مورد علاقهاش، بتهوون. در ابتدا، الکس از اینکه همه چیزهایی را که دوست دارد به دستش میدهند، هیجانزده است، اما وقتی بیماری شروع میشود، دیوانهوار عصبانی میشود. الکس پس از آزادی از زندان، با مجموعهای از حوادث روبرو میشود و به دلیل درمانش نمیتواند از خود در برابر دیگران دفاع کند. او به قربانی تبدیل شدهاست. مهمتر این است که او هنوز هم میخواهد خشن و شرور باشد، اما هر بار که تلاش میکند به شدت بیمار میشود و باید متوقف شود. درنهایت، سلسله شکنجههای او به دست دیگران، دولت را به سمت معکوس کردن روند درمان سوق میدهد. او هیجانزده میشود. در پایان، بیانیه فیلم فلسفی این است که تکنیکهای پیشنهادی اسکینر، میتوانند عمل کنند، اما درنهایت چیزی را تغییر نمیدهند، زیرا ذهن بیمار حتی اگر نتواند براساس تکانههای خود عمل کنند، همچنان منحرف باقی میماند. این درمان اراده آزاد را تغییر نمیدهد. همانطور که در فیلم میبینیم، همهچیز و همه توطئه کردهاند، تا الکس را تغییر دهند، اما او نمی خواهد تغییر کند.
4. رستگاری در شاوشنگ (The Shawshank Redemption)
- کارگردان: فرانک دارابونت
- نویسنده: فرانک دارابونت براساس داستانی کوتاه از استیون کینگ
- بازیگران: تیم رابینز، مورگان فریمن و باب گانتون
- خلاصه داستان: دو مرد زندانی طی چند سال با هم پیوند میخورند و با کمک یکدیگر آرامش و در نهایت رستگاری را پیدا میکنند.
- تاریخ انتشار: 1994
- سوژههای فلسفی: اگزیستانسیالیسم
این فیلم فلسفی به خاطر دو ویژگیاش عالی است: مورگان فریمن و تیم رابینز. مورگان فریمن چون این اولین فیلمی بود که مردم فهمیدند که اگر به فریمن فرصت بدهند روایت کند و حرف بزند، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. در رستگاری در شاوشنگ حرفهای فریمن فلسفی و عمیق است. و تیم رابینز هم در همین حین بازی میکند. اما او بهعنوان یک قهرمان وجودی عمل میکند، که ممکن است نیاز به توضیح داشتهباشد. اگزیستانسیالیسم اکنون بهقدری مورداستفاده قرار میگیرد که معنای آن محدود شدهاست و بهعنوان بحران وجودی شناخته میشود. اگر بخواهیم مفید و مختصر این مفهوم را شرح دهیم به این جملات میرسیم که در فیلم گفته میشود: «فقط کار خود را انجام بده، مرد. دیگران یا جامعه را بهخاطر اعمال خود سرزنش نکن». هدف مردی که از اگزیستانسیالیسم پیروی میکند این است که، ارزشهای خود را به هیچچیز مادی مرتبط نکند. البته رستگاری در شاوشنک فلسفهای را اتخاذ میکند، که هرگز نمیتوان بهطور مداوم با آن زندگی کرد. در این فیلم اندی دوفرن به هر حال، راهی برای زندگی پیدا میکند و شاید در این دنیای دیوانه افسرده نشود. در واقع، ایده اندی درباره شادی بهطرز وحشتناکی شبیه زندگی کسانی است، که در خانههای سالمندان زندگی میکنند.
حالا بیایید به ژان پل سارتر، یکی از معدود فیلسوفانی که صرفا اگزیستانسیالیست است، نگاه کنیم. نقلقول رایج او و اساس اصول فلسفی او این است که متاسفانه انسان محکوم به آزادی است. آیا این چیز خوبی نیست؟ رستگاری در شاوشنک درواقع برای اولین بار، تنها راه قابلقبول برای زندگی اگزیستانسیالیستی را ارائه میدهد.
5. 12 مرد خشمگین (12 Angry Men)
- کارگردان: سیدنی لومت
- نویسنده: رجینالد رز
- بازیگران: هنری فوندا، لی جی. کاب و مارتین بالسام
- خلاصه داستان: یک نفر از اعضای هیئتمنصفه که مخالف همه است، در یک محاکمه قتل بهآرامی موفق میشود دیگران را متقاعد کند که پرونده آنطور که در دادگاه بهنظر میرسد واضح نیست.
- تاریخ انتشار: 1957
- سوژه فلسفی: سقراط
12 مرد خشمگین یک فیلم فلسفی درباره یک محاکمه است، اما شما هرگز جلسه محاکمه را در دادگاه نمیبینید. همهچیز در اتاق مشورت هیئتمنصفه به سبک نمایش یکپردهای میگذرد. هنری فوندا نقش هیئتمنصفه شماره 8 را ایفا میکند. او تنها کسی است که حاضر نیست گناهکاری متهم را در اولین رای تایید کند. او از نظر فنی رای به بیگناهی متهم میدهد، اما روشن میکند که درواقع فکر نمیکند که بتواند به همین سادگی رای به گناهکاری متهم بدهد. این باعث میشود که همه دچار تردید شوند. 12 مرد خشمگین نمونهای درخشان از این حقیقت است که، سینما برای موفق شدن نیازی به سروصدا و تجملات ندارد. همه فکر میکنند متهم جوان بهدلایل مختلف مجرم است و بهتدریج مشخص میشود که هیچکدام از آنها دلیل قانعکنندهای برای این ادعا ندارند. درحقیقت همه اعضای هیئت منصفه در خارج از اتاق مشورت، دارای تعصبات و باورهایی هستند، که باعث شدهاست رای بر گناهکاری متهم بدهند. اما هیئتمنصفه شماره 8 آنها را با یک فرضیه ساده شکست میدهد.
مهمترین کار سقراط سوال پرسیدن بود. با انجام این کار، او سیستم اعتقادی دیگران را از بین میبرد و آنها در نهایت مجبور میشدند اعتراف کنند که اشتباه کردهاند. او معتقد بود هیچچیزی معنایی ندارد. البته این باعث نشد که سقراط امیدش را برای دیدن روزی که کسی پاسخ واقعی برای همه سؤالات او داشتهباشد، از دست بدهد. یکی از نقلقولهای معروف سقراط این است که «من فقط میدانم که هیچچیز نمیدانم». پرسش بیوقفه او از ماهیت دموکراتیک حاکمان آن زمان در آتن، او را به پدیده اجتماعی دوره خود تبدیل کرد و درنهایت منجر به دستگیری، محاکمه و حکم اعدام او شد. درواقع، یکی از دلایلی که او از این شرایط فرار نکرد این بود، که میدانست تمایلش به آزار دادن مردم با سؤالات، باعث میشود هر کجا که میرود در همان موقعیت قرار بگیرد. مرد شماره 8 در 12 مرد خشمگین، بهترین جانشین سقراط است. همیشه سخت است که تعصب شخصی را از چنین چیزی دور نگه دارید. در ادامه فیلم به نظر میرسد 9 نفر از اعضای اتاق مشورت احساس میکنند که متهم بیگناه است، اما آنها فقط روی احتمالات قمار میکنند و ممکن است باز هم اشتباه کنند. هیچ هیئتمنصفهای نمیتواند مردی را مجرم اعلام کند، مگر اینکه مطمئن باشد. در واقع، این فیلم مدیون سقراط است، زیرا به نداشتن یک باور از پیش تعیینشده، پرسیدن سوالات برای رسیدن به حقیقت و … اتکا میکند.
در پایان، شما هیچ پاسخ قطعی دریافت نمیکنید، اما متوجه میشوید که باید به این فکر کنید که آیا دلیل واقعی برای اعتقاد خود دارید یا خیر. البته هر فرد دارای تفکر انتقادی، درواقع هر روز به شکلی از روش سقراط استفاده میکند. اما 12 مرد خشمگین تنها فیلمی است که در آن شخصیت اصلی، که در این شرایط یک قهرمان است، هرگز نمیگوید که پاسخی قطعی دارد. او فقط با پاسخهای دیگران مخالفت میکند و همیشه بحث را به آنها برمیگرداند. او همچنین هرگز نسبت به باورها خیلی هیجانزده نیست. او مانند سقراط با رفتار پدری که در حال تماشای یک بچه کوچک است که تلاش میکند یک سفینه فضایی از لگوها بسازد، دیده میشود. این فیلم فلسفی همچنین احساس خوبی درباره زندگی به شما میدهد، زیرا میتوان امیدوار بود که افرادی وجود دارند که مانند مرد شماره 8، بهسادگی شما را بالای دار نفرستند.
6. روز گراندهاگ (Groundhog Day)
- کارگردان: هارولد ریمیس
- نویسنده: هارولد ریمیس و دنی روبین
- بازیگران: بیل موری و اندی مک داول
- خلاصه داستان: یک مرد هواشناس متوجه میشود که بهطور غیرقابل توضیحی در یک روز خاص زندگی میکند.
- تاریخ انتشار: 1993
- سوژه فلسفی: فردریش نیچه
شخصیت اصلی این فیلم، مردی است که در زمینه هواشناسی فعالیت میکند. او یک روز متوجه میشود که در روز گراندهاگ گیر افتادهاست و همهچیز برایش در یک چرخه تکرار و تکرار میشود. وقتی از منشور نیچه نگریسته میشود، روز گراندهاگ فیلمی فلسفی درباره بازگشت ابدی و مردی است که سعی میکند ارزش های خود را شکل دهد. او تنها زمانی چرخه را میشکند که خود را به یک فرد با استعداد تبدیل میکند و از هر نظام ارزشی موجود، از جمله ماتریالیسم، جدا میشود.
7. نمایش ترومن (The Truman Show)
- کارگردان: پیتر ویر
- نویسنده: اندرو نیکول
- بازیگران: جیم کری، لورا لینی و اد هریس
- خلاصه داستان: یک فروشنده بیمه متوجه میشود که تمام زندگی او درواقع یک برنامه تلویزیونی است، که بهصورت زنده در حال پخش شدن است.
- تاریخ انتشار: 1998
- سوژه فلسفی: افلاطون
جیم کری در این فیلم نقش مردی به نام ترومن را بازی میکند، مردی که در یک نمایش واقعی و بیرحمانه زندگی میکند و تنها کسی است که در آن اختیاری ندارد. شباهتها به تمثیل غار افلاطون آشکار است، اما نمایش ترومن با قرار دادن بیش از یک پیچش داستانی در روایت قدیمی، قدمی دیگر را برمیدارد. در مجموع، این یک اثر اورجینال فلسفی و بهتر از ماتریکس است، اما بهاندازه آن با فلسفه افلاطون سازگار نیست. نمایش ترومن فیلمی جذاب با درونمایه طنز است، که سؤالاتی را درباره واقعیت، آزادی شخصی و تاثیر رسانهها در زندگی ما مطرح میکند. جیم کری اجرای برجستهای را در این فیلم ارائه میدهد و مفهوم تفکربرانگیز فیلم، تماشاگران را به تفکر درباره ماهیت زندگی خود و انتخابهایی که میکنند، دعوت میکند.
8. گاتاکا (Gattaca)
- کارگردان: اندرو نیکول
- نویسنده: اندرو نیکول
- بازیگران: ایثن هاک، اوما تورمن و جود لاو
- خلاصه داستان: مردی که از نظر ژنتیکی نسبت به دیگر اعضای جامعهاش در مرتبه پایینتری است، برای دنبال کردن رویای همیشگی خود برای سفر به فضا، هویت یک فرد برتر را به خود میگیرد.
- تاریخ انتشار: 1997
- سوژههای فلسفی: جبرگرایی
در آینده، اصلاح نژاد از جایی شروع میشود که اسکینر متوقف شد. قبل از تولد، متخصصان دیانای همه افراد را تغییر میدهند، تا به آنها در هوش فکری و فیزیکی کمک کنند. اما این برای وینسنت فریمن بد است. پدر و مادر شخصیت اصلی فیلم او را رها کردند تا در جامعهای از ابرمردان ژنتیکی که بهترین شغلها را تنها براساس گزارشهای دیانای خود به دست میآورند، مطرود باشد. بنابراین، فریمن برای پنهان کردن هویتش به یک نمونه برتر پناه میبرد، تا ناسا را فریب داده و به او شغلی بهعنوان فضانورد بدهند. این فیلم لذتبخش است اما، بر روی سوژه اشتباه متمرکز شدهاست. این فیلم بیشتر به تلاش فریمن برای پنهان کردن هویت ژنتیکی خود علاقه دارد، بهجای اینکه نشان دهد او به درستی شایسته این شغل است. اما به هر حال سوژه همیشه داغ فلسفی یعنی جبرگرایی، در این فیلم بررسی میشود.
- تاریخچه هوش مصنوعی در سینما با 11 فیلم پیشگامانه
- 15 فیلم با لوکیشن مزرعه برای علاقمندان به زندگی روستایی
- بهترین سکانسهای سهگانه پدرخوانده
9. زیبای امریکایی (American Beauty)
- کارگردان: سام مندس
- نویسنده: آلن بال
- بازیگران: کوین اسپیسی، آنت بنینگ و تورا برچ
- خلاصه داستان: یک پدر ساکن در حومه شهر که از خود ناامید شدهاست، دچار بحران میانسالی میشود.
- تاریخ انتشار: 1999
- سوژه فلسفی: اگزیستانسیالیسم
لستر برنهام با بازی کوین اسپیسی، دچار بحران وجودی شدهاست. کل فیلم یک آهنگ عاشقانه دیگر برای یک باور فلسفی است. در این فیلم لستر برنهام با زنی زندگی میکند که دیگر هیج احساس و عشقی بینشان نیست. این دو نفر رابطه بسیار سردی دارند و به همین دلیل لستر از خودش ناامید شدهاست. اما در همین زمان، یک روز لستر به مدرسهای که دخترش در آن تحصیل میکند میرود تا در جشنی با دخترش شرکت کند. در همین حال است که او بهترین دوست دخترش را میبیند و شیفته او میشود. این اتفاق در عین حال که باعث میشود لستر حالا دیگر انگیزهای برای زندگی داشتهباشد، او را دچار بحرانهای وجودی میکند.
10. میراث باد (Inherit the Wind)
- کارگردان: استنلی کریمر
- نویسنده: ندریک یانگ و هارولد جیکوب اسمیت
- بازیگران: اسپنسر تریسی، فردریک مارچ و جین کلی
- خلاصه داستان: بر اساس یک پرونده واقعی در سال 1925، دو وکیل بزرگ به نفع و علیه یک معلم علوم متهم بحث میکنند.
- تاریخ انتشار: 1960
- سوژه فلسفی: سقراط
میتوانیم این فیلم فلسفی را در دسته علم در مقابل دین قرار دهیم. داستان میراث باد مربوط به محاکمه واقعی معلمی است، که با قانون عدم آموزش تکامل مخالف است. استفاده وکیلمدافع از روش سقراطی برای ایجاد تردید درباره همهچیز مربوط به دفاعیات دادستان، از جمله وکیل و شاهد کلیدی آن، درخشان است. با اینحال، به سبک سقراطی معمولی، فیلم فلسفی تظاهر نمیکند که به هر طریقی اظهارنظر کند. در این فیلم معلمی که برخلاف قانون ایالتی تئوری تکامل و اصول داروین را تدریس میکند، محکوم میشود. مسلم است که این محکومیت با فشار کشیشها انجام میشود. اما وکیل مدافع در جبهه مخالف کشیشها و راویان کتاب مقدس قرار دارد.
11. قلب من هاکبی (I Heart Huckabees)
- کارگردان: دیوید او. راسل
- نویسنده: جف بائنا و دیوید او. راسل
- بازیگران: داستین هافمن، ایزابل هوپر، جود لا، جیسون شوارتزمن، لیلی تاملین، مارک والبرگ، نائومی واتس، ایسلا فیشر، جونا هیل، ریچارد جنکینز، کوین دان، تیپی هدرن، سعید تغماوی، باب گانتون، تالیا شایر و جین اسمارت
- خلاصه داستان: آلبرت مارکوفسکی بهدنبال بررسی اگزیستانسیال برای درک معنای زندگی است، که منجر به کاوشی سورئال و کمدی از این باور میشود.
- تاریخ انتشار: 2004
- سوژه فلسفی: ماهیت وجودی
قلب من هاکبی یک فیلم عجیب و تاملبرانگیز است، که طنز را با مضامین عمیق فلسفی ترکیب میکند. این فیلم با گروه بازیگران ستاره و داستانسرایی هوشمندانهاش، نگاهی سرگرمکننده و دروننگر به پرسشهای وجودی و جستجوی هدف ارائه میدهد. در این فیلم شخصیت اصلی یعنی آلبرت مارکوفسکی، بهدنبال درک معنای زندگی است. همین جستجو او را در مسیری قرار میدهد که کاوشی سورئال در باورهای اگزیستانسیال با چاشنی کمدی است.
12. بیگانه (The Stranger)
- کارگردان: لوکینو ویسکونتی
- نویسنده: لوکینو ویسکونتی و سوزو چکی دامیکو با الهام از رمان بیگانه اثر آلبر کامو
- بازیگران: مارچلو ماسترویانی و آنا کارینا
- خلاصه داستان: مورسو، مردی بیتفاوت، درگیر قتل میشود و موضوعات بیگانگی و پوچ بودن وجود انسان را بررسی میکند.
- تاریخ انتشار: 1967
- سوژه فلسفی: اگزیستانسیال
بیگانه براساس رمان معروف نویسنده بزرگ آلبر کامو ساخته شدهاست. این اثر با روایت درونگرایانه خود، شما را مجذوب میکند. بازی مارچلو ماسترویانی در این فیلم، بهطرز درخشانی ماهیت جداشده و منزوی قهرمان داستان را به تصویر میکشد و فیلم را به سفری فلسفی و وجودی تبدیل میکند، که ارزش تجربه کردن را دارد. درضمن اگر کتاب بیگانه آلبر کامو را نخواندهاید، در اولین فرصت آن را مطالعه کنید، زیرا ارزش بارها خوانده شدن را دارد.
13. اکس ماکینا (Ex Machina)
- کارگردان: الکس گارلند
- نویسنده: الکس گارلند
- بازیگران: دامنل گلیسون، آلیسیا ویکاندر، سونویا میزونو، و اسکار آیزاک
- خلاصه داستان: کالب، بهعنوان یک برنامهنویس، با یک ربات انساننمای پیشرفته بهنام آوا ارتباط برقرار میکند و سوالاتی را درباره آگاهی، هویت و پیامدهای اخلاقی ایجاد موجودات هوشمندتر مطرح میکند.
- تاریخ انتشار: 2015
- سوژه فلسفی: مرزهای اخلاقی هوش مصنوعی
اکس ماکینا یک فیلم علمی تخیلی مسحورکننده و تفکربرانگیز است، که به اصول اخلاقی هوش مصنوعی میپردازد. این فیلم با بازیهای گیرا و خط داستانی جذاب خود، مضامین عمیق فلسفی را بررسی میکند و در عینحال تجربه سینمایی خیرهکننده ارائه میدهد.
14. جان مالکوویچ بودن (Being John Malkovich)
- کارگردان: اسپایک جونز
- نویسنده: چارلی کافمن
- بازیگران: جان کیوسک، کامرون دیاز، کاترین کینر، اورسن بین، جان مالکوویچ و مری کی پلیس
- خلاصه داستان: کریگ شوارتز دریچه ای را در ذهن بازیگر جان مالکوویچ کشف م کند، که منجر به کاوشی در درک خود، هویت و جستجوی معنای زندگی میشود.
- تاریخ انتشار: 1999
- سوژه فلسفی: ماهیت هویت انسانی
جان مالکوویچ بودن فیلمی تخیلی و بینظیر است، که هوشمندانه مضامین هویت و میل به فرار از وجود خود را بررسی میکند. این فیلم با داستان عجیبوغریب و کمدی سیاه خود، بررسی منحصربهفرد و قابلتاملی از وضعیت انسان و ماهیت هویت شخصی ارائه میدهد.
15. عجیبتر از داستان (Stranger than Fiction)
- کارگردان: مارک فورستر
- نویسنده: زک هلم
- بازیگران: ویل فرل، مگی جیلنهال، داستین هافمن، کویین لطیفه، اما تامسون، تونی هیل، تام هولس، لیندا هانت و کریستن چنووس
- خلاصه داستان: هارولد کریک بهعنوان مامور اداره مالیات کار میکند. او تنها است تا اینکه صدای زنی شروع به روایت زندگیاش میکند و او این صدا را میشنود.
- تاریخ انتشار: 2006
- سوژه فلسفی: اراده و انتخاب
هارولد کریک، صدای یک روای را در ذهنش میشنود، که منجر به سفری برای کشف خود و تفکر درباره اراده آزاد و انتخابهای فردیاش میشود. عجیبتر از داستان، فیلمی جذاب و دروننگر است، که کمدی و درونگرایی فلسفی را بهطور یکپارچه در هم میآمیزد. این فیلم با شخصیتهای دوستداشتنی و مفهوم هوشمندانهاش، پرسشهای وجودی را مطرح میکند و قدرت انتخابهایمان را در شکلدهی به زندگیمان یادآوری میکند.
16. گزارش اقلیت (Minority Report)
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- نویسنده: اسکات فرانک و جان کوهن براساس داستانی کوتاه از فیلیپ کی. دیک
- بازیگران: تام کروز، کالین فارل، سامانتا مورتون، استیو هریس، نیل مکدونا، ماکس فون سیدو، اشلی کرو، کارولین لاگرفلد و دیوید هورنزبی
- خلاصه داستان: سیستمی وجود دارد که جنایات را قبل از وقوع پیشبینی میکند و همین باعث میشود که دیگر هیچ جرم و جنایتی وجود نداشتهباشد.
- تاریخ انتشار: 2002
- سوژه فلسفی: جبرگرایی
در جامعهای که میتوان جنایات را پیشبینی کرد، جان اندرتون هدف همان سیستمی میشود که زمانی به آن اعتقاد داشت و باعث تأمل در مورد عاملیت شخصی و تعادل بین امنیت و آزادی میشود. گزارش اقلیت بهکارگردانی استیون اسپیلبرگ، یک تریلر علمی تخیلی جذاب و از لحاظ بصری خیرهکننده است، که معضلات اخلاقی و ماهیت اراده آزاد را بررسی میکند. این فیلم با طرح هیجانانگیز و پرسشهای اخلاقی پیچیدهاش، بحثهای فلسفی عمیقی را درباره جبرگرایی و استقلال فردی مطرح میکند.
17. پی (Pi)
- کارگردان: دارن آرنوفسکی
- نویسنده: دارن آرنوفسکی
- بازیگران: سین گیلوت، مارک مارگولیس، بن شنکمن، سامیا شعیب، پالاما هارت، آجی نایدو، جوانو گاردون و استیون پرلمن
- خلاصه داستان: داشمندی به نام ماکسیمیلیان کوهن باور دارد که جهان از عدد ساخته شدهاست.
- تاریخ انتشار: 1998
- سوژه فلسفی: ماهیت هستی
ماکس کوهن، ریاضیدانی باهوش، شیفته اعداد میشود و به جستجوی حقیقت جهانی میپردازد. او محدودیتهای دانش، واقعیت و معنا را بررسی میکند. فیلم پی دارن آرنوفسکی اثری قوی و روشنفکرانه است، که بینندگان را در ذهن قهرمان وسواسی خود غرق میکند. فیلم با جلوههای بصری سیاهوسفید و روایت تفکربرانگیزش، به پرسشهای فلسفی پیرامون ماهیت هستی و جستجوی دانش میپردازد.
18. زندگی بیداری (Waking Life)
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
- نویسنده: ریچارد لینکلیتر
- بازیگران: ترهور جک بروکس، لورلای لینکلیتر، ویلی ویجینز، تیموتی اسپید لویچ و آلکس جونز
- خلاصه داستان: شخصیت اصلی هر بار سعی میکند از خواب بیدار شود، متوجه میشود در خواب دیگری است و با آدمهای مختلف آشنا میشود.
- تاریخ انتشار: 2001
- سوژههای فلسفی: ماهیت وجودی
در فیلم انیمیشنی زندگی بیداری قهرمانی که نامش معلوم نیست، در یک سفر رویایی که مرزهای بین خواب و بیداری و رویا و واقعیت را محو میکند، درگیر یک سری گفتگوهای فلسفی میشود. زندگی بیداری ریچارد لینکلیتر یک فیلم بصری مسحورکننده و محرک فکری است، که طیف گسترده ای از موضوعات فلسفی را ازطریق روایت رویایی خود بررسی میکند. این فیلم بینندگان را به تامل در پرسشهای وجودی دعوت میکند و در گفتگوهای عمیق درباره آگاهی، ماهیت واقعیت و رازهای وجود انسان شرکت میکند.
این فیلمهای فلسفی، روایتهای جذابی را ارائه میکنند، که ادراکات ما را به چالش میکشد، شرایط انسانی را بررسی میکنند، و ما را وادار میکنند تا به پرسشهای عمیق فلسفی فکر کنیم. از کمدیهای اگزیستانسیال گرفته تا داستانهای علمی تخیلی ذهنی و درامهای دروننگر. هر فیلم تماشاگران را به سفری فلسفی دعوت میکند و ما را تشویق میکند تا واقعیت خود را زیر سوال ببریم، جایگاه خود را در جهان پیدا کنیم و درباره اسرار هستی تأمل کنیم.
منبع fictionphile, medium