7 کلیشه پرکاربرد و تکراری فیلمهای ترسناک
وقتی وحشت جایش را به تکرار مکررات میدهد
خطوط داستانی در فیلمهای ترسناک در طول سالهای مختلف با چالشهای بسیاری مواجه شدهاند اما همواره سعی کردند خلاقیت را در نظر بگیرند. «هالووین» جان کارپنتر به پرورش کلیشههای جنسیتی در این ژانر کمک کرد و طرفداران مدتها در معرض آن بودند اما کارپنتر سعی کرد با رشد روانی و عاطفی شخصیتها در فیلم، کارش را به خوبی انجام دهد. تماشاگران توانستند با داستان گیجکننده مایکل مایرز ارتباط برقرار کنند و روابط عاطفی گاه و بیگاه او را با خواهرش لوری استرود (جیمی لی کرتیس در هالووین، از نظر ماهوی خواهر او در بسیاری از فرانچایزها بود)، را کشف کنند. مایکل آنقدر نسبت به روابط خود با دیگران سوءظن داشت که تصمیم گرفت لوری را بکشد؛ اما به نوعی هرگز کار را تمام نکرد. متأسفانه بسیاری از فیلمهای ترسناک از کلیشه «دختری که در انتهای داستان پیروز میشود» و دیگر مولفههای این چنینی با درجات متفاوتی از تعلیق استفاده میکنند. در این مقاله قرار است به سراغ همین کلیشههای اساسی در ژانر وحشت برویم.
- نقد فیلم ترسناک «مرده شیطانی برمیخیزد» (Evil Dead Rise)
- 8 شخصیت سریال «مردگان متحرک» که باید اسپین آف ویژه خودشان را داشته باشند
منشأ کلیشهها در فیلمهای ترسناک
منشأ کلیشهها میتواند ناشی از راحتی ارائه مولفهها و فرمولهای آشنا یا دشواری در ارائه ایدههای تازه باشد، اما چیزی که غیرقابل انکار است عدم تعلیق در فیلمهای ترسناک به دلیل قابل پیشبینی بودن آنها است. کلیشههای قدیمی که همه میلیاردها بار دیدهاند را کنار بگذارید، ممکن است برای یک بار هم که شده اتفاق متفاوتی بیفتد. تولیدات زمانی رونق می گیرند که از آنچه فرمول مرسوم داستان سرایی در نظر گرفته میشود دور شده و سرگرمی تازهای خلق شود. مخاطبان میتوانند تفاوت بین یک فیلم نوآورانه با فیلمی که از مولفههای کلیشهای غیراصولی استفاده میکند را درک کنند؛ بنابراین میتوان ادعا کرد که فیلمهای ترسناک میتوانند با اجتناب از کلیشه های ژانر وحشت کار را به درستی انجام دهند.
7- ماشینی که روشن نمیشود، شروری که نزدیک میشود!
Friday the 13th Part 2، و Mother’s Day و همچنین بسیاری دیگر از فیلم های ظاهرا ترسناکی که این کلیشه خسته کننده را نشان می دهند؛ همگی در این عامل مشترک هستند. درست زمانی که یک شخصیت به ماشینش نیاز دارد تا آن را روشن کند و پا به فرار بگذارد؛ ماشینش روشن نمیشود (حالا یا از طریق باتری خالی یا از طریق مخزن سوخت خالی). این لحظه، تعلیقی آغاز میشود که چرا ماشین اینقدر احمقانه و به طور غیرمنتظره، درست زمانی که شخصیت(ها) باید از دست شرور فیلم فرار کنند از کار میافتد. این عامل در کسری از ثانیه به اصطلاح وحشت محض را در مخاطب تا سر حد جنون برمیانگیزد.
سکانسی در Jeepers Creepers وجود دارد که دری (جاستین لانگ) و خواهرش تریش (جینا فیلیپس) در تلاش برای راه اندازی کامیونی هستند و دقیقا همین فرمول نخ نما شده را شاهد هستیم (بله همان سورپرایز بزرگ) که واقعاً ترسناکترین خلقت این کلیشه تا به امروز است. در حالی که تریش و دری ناامیدانه در حال تلاش برای راندن کامیون هستند، موجود خزنده (ویکتور سالوا) و شرور فیلم در حال خوردن سر یک آدمیزاد است. این موضوع نه تنها بسیار ناخوشایند است بلکه نشان دهنده اعتماد به نفس شرور برای رسیدن به آنها در موعد مقرر است. کلیشه های فیلمهای ترسناک پیش پا افتاده و بسیار ساده هستند اما گاهی اوقات برخی از فیلمهای ترسناک این کار را به خوبی انجام میدهند و با اینکه بارها شاهدشان بودیم ولی باز هم دلچسب هستند.
6- عاشق نشوید وگرنه حکمتان مرگ است
میتوان تعداد بسیار زیادی فیلم ترسناک را نام برد که در آنها یک زوج جوان و جذاب تمایلات عاشقانهای به هم دیگر دارند و با پایانی تلخ مواجه میشوند. مایکل مایرز جوان خواهر بزرگش جودیت را در هالووینِ کلاسیک جان کارپنتر مورد آزار و اذیت قرار داد و اعمال جنایتکارانه خود را آغاز کرد و طبق این روند، تعداد زیادی فیلم ترسناک گزنده را به مخاطبان هدیه داد. این احتمال وجود دارد که اگر چند شخصیت در یک فیلم اسلشر رفتار شیطنت آمیزی داشته باشند، به احتمال زیاد زنده نخواهند بود تا بخواهند از دست شرور فیلم در بروند؛ بنابراین به شکل وحشتناکی انتخاب میشوند و از بین میروند.
ظاهراً فیلمهای ترسناک علاقهای به افرادی ندارند که تمایلات عاشقانه و رمانتیک دارند و میخواهند آنها را به خاطر نمایش عواطف بیحد و حصرشان روی پرده و گذراندن اوقات خوش تنبیه کنند. طرفداران سینه چاک ژانر ترسناک به خوبی میدانند که غلتیدن سریع در این چرخه احساست گرایانه، متأسفانه منجر به حکم اعدامی برای شخصیت شرکت کننده در این چرخه رمانتیک خواهد بود.
5- زمین خوردن هنگام فرار از دست شرور
بیشتر اوقات قربانیان بالقوه فیلمهای ترسناک زمانی که توسط یک قاتل چاقو به دست تعقیب می شوند کاملاً هول میشوند و تعادلشان درست وسط یک تعقیب و گریز حیاتی به هم میخورد. از «شب مردگان زنده» گرفته تا «کابوس در خیابان الم» و فیلم «جمعه سیزدهم»، شخصیتها (اغلب زنها) در نامناسبترین زمان تعادلشان را از دست می دهند و روی زمین میافتند. این مولفه برای قاتل حکم یک شکار حاضر و آماده را دارد. زمانی که قهرمان داستان از دست یک شرور فرار میکند، سرش را به عقب میچرخاند تا ببیند شرور چقدر از او فاصله دارد و درست در چنین موقعیتی روی زمین میافتد و قاتل به او نزدیک میشود.
فیلم The Cabin in the Woods به طرز غیر قابل باوری بسیاری از مولفههای کلیشهای در فیلمهای ترسناک را در خود دارد. از جمله کلیشه زمین خوردن و افتادن که به صورت خستهکنندهای مورد استفاده قرار گرفته است. در حالی است که مخاطبان واقعاً میتوانند از یک صحنه تعقیب و گریز خوب صرفاً به دلیل عامل تحریک کننده آدرنالین سرمست شوند اما انگار باید حتما از این کلیشه زمین خوردن استفاده شود تا جذابیت صحنه تعقیب و گریز به نوعی بیشتر شده و شخصیت شرور بتواند به جای قربانیان از کف داده، یک شکار درست داشته باشد.
4- تمام شدن باتری تلفن در بزنگاههای حساس
علیرغم این واقعیت که اتصالات تلفنی در قرن بیست و یکم بسیار بهتر از همیشه عمل میکنند (اینترنت نسل جدید 5g)، فیلمهای ترسناک مشکلی با ترویج عدم آنتن دهی یا تمام شدن شارژ موبایل و… ندارند. به عنوان مثال، «مرا به جهنم بکش» (که با ایده کلیشهای بسیار سرگرم کنندهای شروع میشود) گوشی تلفن همراه را به عنوان بیمصرفترن تکنولوژی دنیا نشان میدهد. بیایید رو راست باشیم، شارژ کردن تلفن همیشه نشان دهنده شانس بیشتری برای زنده ماندن است.
تلفنها چه سیگنال نداشته باشند و چه فقط باتریهایشان ضعیف باشد هیچ گاه در فیلمهای ترسناک کار نمیکنند. حتی Get Out یکی معروفترین فیلم ترسناکی است که همین مولفه کلیشه ای را دارد. پس فیلمهای ترسناک به طور مکرر به باتری رو به اتمام یا آنتن همیشه قطع شده تلفن همراه قهرمان اصلی اشاره دارند. حداقل جای شکرش باقی است که شخصیتها در Cloverfield کمی هوشمندانه رفتار میکنند و میان حمله هیولاها کمی وقفه ایجاد میکنند تا در فروشگاه برق ذخیره شود و بتوانند شارژ دریافت کنند.
3- کلیشه «بر اساس یک داستان واقعی»
The Exorcist ،The Amityville Horror ،The Conjuringو حتی Child’s Play همگی بر اساس یک سری اتفاقات واقعی ساخته شدهاند. اگرچه برخی از خطوط داستانی ساختگیتر از بقیه هستند اما باید بگوییم که کلیشه «بر اساس یک داستان واقعی» مشکل اصلی این قبیل فیلمها نیست. واقعاً ترسناک است که به این فکر کنیم که چگونه فیلمهای ترسناک بر اساس رویدادهای واقعی ساخته شدهاند، با این حال گاهی اوقات این موضوع به دروغ توسط تهیهکنندگان مطرح میشود تا از ترس مخاطبان استفاده کنند و تنها هدفشان افزایش واکنشهای تبلیغاتی و در نهایت رشد فروش باکس آفیس است.
همچنین گاهی اوقات شعار «بر اساس یک داستان واقعی» یک دروغ محض است. این شعار به عنوان پوششی پشت فرانچایز The Conjuring قرار گرفته است. این عامل باعث شده تا این فرانچایز مجموعهای از تراژدی های مجزا را به فیلم گره بزند تا ترس را در بینندگانش ایجاد کند. وقتی مخاطبان متوجه شوند که داستان ظاهراً «واقعی» به هیچ وجه بر اساس واقعیت نیست، کل ماجرا شبیه یک کار کلیشهای به نظر میرسد. به علاوه، ممکن است برخی از شکوایههای حقوق معنوی اثر و صورتحسابهای قانونی برای کپی کاری این قبیل آثار به وجود آید که استودیوهای تولید اگر از لیبل داستان واقعی استفاده نکنند، درگیر آن میشوند. (شما این مورد را شوخی در نظر بگیرید) فرمول ظاهری «بر اساس یک داستان واقعی» که برای برانگیختن ترس و وحشت استفاده میشود در واقع اغلب از اتفاقات زندگی واقعی نشأت نمیگیرند. پس باید این مورد را در نظر بگیریم که مخاطبان فیلم های ترسناک اکثراً افراد عاقل و بالغ هستند که از این دروغ خسته شده اند.
2- اتحاد گروه برای مقابله با شرور
وقتی یک قاتل سریالی دیوانه در حال حملات مکرر و شریرانه است و به طور پیوسته افراد را یکی یکی از لانه بیرون می آورد و میکشد شاید بهترین ایده این باشد که برای مقابله با او از بقیه اعضای گروه جدا نشوید. واقعاً در اعداد قدرت وجود دارد و شانس بقای یک شخصیت تنها زمانی افزایش مییابد که تصمیم میگیرد با کمک متحدان خود در مقابل شخصیت شرور قرار بگیرد. در حالی که رفتن هر شخصیت به راههای جداگانه ممکن است روی کاغذ بینقص به نظر برسد اما قاتل بدون شک در حال انجام یک جست و خیز کوچک و بهانهای برای حماقت انفرادی افراد است زیرا شخصیت ها در چنین موقعیت هایی بهطور جادویی در دسترس قرا میگیرند و به راحتی و بدون دردسر از بین میروند.
1- عروسکهای تسخیر شده
لطفا از ساختن عروسک های کودکانه جهت تبدیل شدن به قاتلان سریالی در فیلمهای ترسناک خودداری کنید، خوب نیست بینندگان بارها و بارها این قبیل نمایشهای کلیشهای از شرورهای کودکانه و عروسکی را بینند. از قسمتهای اول Twilight Zone تا Child’s Play، Dead Silence Dolls Puppet Master، Annabelle و بسیاری دیگر همگی در این مولفه یکسانند (بدون بیاحترامی به آنابل چون او یک عروسک واقعی است که در یک جعبه شیشه ای نگهداری میشود و هر زمانی ممکن است بیرون بیاید).
عروسکها شوم هستند و اگرچه این فیلمهای ترسناک مستقیماً برای بچهها ساخته نشدهاند، اما این عروسکهای شیطانی از چهره کودکانه الهام میگیرند. این یک ناهماهنگی فیزولوژیکی و روان شناختی عجیب است، اما کل المانهای داستانهای عروسکی در فیلمهای ترسناک به شدت قدیمی و نخنما است.
منبع: movieweb