نگاهی به زندگی پرفراز و نشیب استن لی، خالق دنیای مارول
مردی که دنیای سرگرمی را متحول کرد
استن لی در دهه 1960 دنیای کمیک را متحول کرد. با این حال، او یک تاثیر بزرگ (شاید حتی بزرگتر از حد تصور ما) بر چشم انداز گسترده فرهنگ پاپ امروزی گذاشت. از فیلمهای پرفروش تا فیلمهای تلویزیونی، از بسیاری جهات، فراگیرترین محصولات سرگرمی امروزی را میتوان در ساختهها و نوشتههای استن لی دنبال کرد. لی در خلق بسیاری از شخصیتهای دوست داشتنی مارول کامیکس، از مردان ایکس گرفته تا مرد آهنی و هالک، نقش اصلی خالق این قبیل شخصیتها را برعهده داشته است. در واقع، برای بسیاری، او اگر نگوییم خالق برترین کتاب های کمیک اما به طور کلی، خالق شخصیتهای به یادماندنی دنیای مارول بود.
نویسنده، ویراستار، ناشر، مدیر اجرایی هالیوود و مروج خستگی ناپذیر کمپانی مارول، نقش مهمی را در برههای که طرفداران کمیک آن را عصر طلایی رسانه مینامند، ایفا کرد. استن لی در سال 2018 در سن 95 سالگی درگذشت. در حالی که وارد صدمین سالگرد تولد او میشویم و به بهانه پخش مستند «استن لی» (Stan Le) از دیزنی پلاس، نگاهی به میراث و تأثیر گسترده او در دنیای کامیک خواهیم داشت.
- 10 مرگ وحشیانه دنیای سینمایی مارول
- 9 انیمیشن جذاب برای طرفداران «مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی»
استن لی و فرهنگ پاپ امروزی
همانطور که احتمالا تاکنون شنیدهاید، استن لی چندی پیش در سن 95 سالگی درگذشت. بسیاری از لی به عنوان “افسانه کمیک” تمجید کردهاند که الحق هم کاملاً منصفانه است. او بهعنوان نویسنده، ویراستار، ناشر و در نهایت رئیس مارول کامیکس، برخی از معروفترین ابرقهرمانهای جهان را خلق کرد و گاهی هم این کار را با هم همکاران خویش انجام میداد و به تعریف مجدد این ژانر کمک میکرد. اما تأثیر او بر روی جامعه از دنیای کمیک پیشی میگیرد. در واقع، او یکی از معماران اصلی خود فرهنگ پاپ امروزی است.
لی با نام کامل استنلی مارتین لیبر، در ابتدا میخواست رمان بزرگ آمریکایی خودش را بنویسد. اما ابتدا به یک کار نیاز داشت تا پول رمان خود را بدست آورد. او فردی را در سال 1939 در تایملی کامیکس پیدا کرد که در نهایت این همکاری به مارول تبدیل شد. در آن زمان تولید کتابهای مصور مثل حالا، یک صنعت پر زرق و برق نبود. کار لی هم در آن جا زیاد عجیب و غریب نبود. او در سال 2009 به لس آنجلس تایمز گفت: «در آن روزها [هنرمندان] در خودکار جوهر میریختند، [بنابراین] من باید مطمئن میشدم که جوهرهای همه خودکارها پر شده باشند. “
او اولین داستان خود را در سال 1941 با عنوان «کاپیتان آمریکا انتقام خائن را خنثی میکند» در کمیک کاپیتان آمریکا قلم زد. (این اولین باری بود که او خود را استن لی نامید.) اما لی واقعاً تا دهه 1960 هویت اصلی خود را نشان نداد. رقیب آنها یعنی دی سی کامیکس، با معرفی Martian Manhunter و تجسم دوباره قهرمانان قدیمی عصر طلایی مانند Green Lantern و Flash، عصر نقرهای کتابهای مصور را با موفقیت راه اندازی کرد. مارول میخواست روبهروی دی سی بایستد و در این رقابت تنگاتنگ شرکت کند؛ در نتیجه آنها برای دریافت برنامه مناسب و راه چاره به لی مراجعه کردند. لی بلافاصله با جک کربی همکاری کرد تا Fantastic Four را بسازد، و آن دو به همکاری برای خلق ماندگارترین قهرمانان ابرقهرمانی ادامه دادند. اکثر انتقام جویانی که امروز می شناسیم (به طور مثال: مرد آهنی، هالک، پلنگ سیاه و ثور) توسط لی و کربی خلق شدهاند. لی با استیو دیتکو همکاری کرد تا مرد عنکبوتی و دکتر استرنج را بسازند. در نهایت نیز، او و بیل اورت با همدیگر دردویل را آماده خلق کردند.
علاوه بر این، لی کمک کرد تا این ابرقهرمانان کمی انسانیتر و زمینیتر شوند. در نتیجه این به گسترش جذابیت شخصیتها کمک کرد. پیتر ساندرسون مورخ کمیک نوشت: «مارول در حال پیشروی روشهای جدید داستانگویی و شخصیتپردازی کمیک است. این کمپانی به موضوعات جدیتر پرداخته و در این فرآیند خوانندگان را در سنین نوجوانی و بعد از آن هدایت و جذب میکند. علاوه بر این، در میان این نسل جدید از خوانندگان، افرادی بودند که در سبک جدیدی که مارول پیشگام آن بود، میخواستند خود کمیک بنویسند یا طراحی کنند و این ظرفیت و همکاری باعث شد تا موضوعات خلاقانه مارول برای خلق همچنان فراتر رود.»
فیلم اسپایدرمن و شروع جریان فیلمهای قهرمانی
البته همه این ها به اندازه کافی یک میراث عظیم محسوب میشد. اما مارولی که لی خلق کرد هنوز به پایان راه نرسیده بود. شاید از برخی جهات، واقعاً هنوز شروع نشده بود. به زودی، این ابرقهرمانان شروع به انشعاب به اشکال مختلف در رسانهها و صنایع سرگرمی مختلف کردند. همه ما از کودکی عاشق تماشای (Spider-Man) در تلویزیون بودیم. وقتی بزرگتر شدیم، با پول خودمان قطعاً اسباب بازی اسپایدرمن را خریدهایم. برای سالها، مرد عنکبوتی تصویر غولپیکری بود که سرمایهگذاریهای عمده را جذب میکرد و به یکه قهرمان مارول تبدیل شده بود. شاید بتوان گفت، فیلم مرد عنکبوتی محصول سال 2002 بود که ژانر فیلم ابرقهرمانی را که امروزه بر سینما مسلط است، راه اندازی کرد.
در زمان اکران مرد عنکبوتی، بیشتر ابرقهرمانان مارول که در دنیای کمیک حضور داشتند، کمتر شناخته شده بودند. مطمئنا، هالک طرفدارانی داشت و مردان ایکس از محبوبیت معقولی برخوردار بودند اما مرد آهنی چطور؟ تقریباً کمتر کسی در مورد این ساخته لی نشنیده بود تا اینکه در سال 2008، زمانی که مارول از واگذار کردن آثارش به استودیوهای دیگر برای دستکاری و پول درآوردن خسته شده بود؛ فیلم کوچکی را منتشر کرد که در آن رابرت داونی جونیور در نقش ابرقهرمان اصلی حضور داشت. بعد از فروش چیزی بیش از 300 میلیون دلار، دنیای سینمایی مارول که خاموش بود به یکباره، به لطف استن لی فعال شد.
لی همچنان به ایفای نقشهای کوتاهی در جهان سینمایی ادامه داد. کاملاً به معنای واقعی کلمه حضور او همه را شگفت زده کرده بود. حضورهای کوتاه او برای هر قسمت جدید از این قبیل فیلمها، تبدیل به یک موقعیت کالت شده بود.
چگونه استن لی به مرد اول مارول تبدیل شد؟
کار استن لی خیلی عجولانه و بدون برنامه ریزی با کمیک به پایان رسید. او یک بار به همسرش جوآن گفت: “ما داریم مزخرف می نویسیم. این یک تجارت احمقانه برای یک بزرگسال است.” لی پس از موفقیت اولیه کتاب های کمیک، نگران آینده این رسانه بود. او می خواست داستانهای هوشمندانهتری بنویسد، چیزی که بزرگسالان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
به دنبال توصیه همسرش، لی تصمیم گرفت آخرین داستان این مجموعه را بنویسد. لی با شخصیتهایی که در واقعیت ریشه داشتند، داستانهایی که تنشهای جنگ سرد را هدایت میکردند و روایتی متاثر از داستانهای علمی تخیلی رایج، چهار شگفتانگیز را خلق کرد. این همان داستانی بود که لی میخواست بخواند؛ بنابراین اگر موفق میشد، شاید کمی بیشتر به کمیکها پایبند میبود.
باب بتچلور مورخ، در کتابش، نگاهی انتقادی به زندگی لی دارد و در نهایت نتیجه گیری میکند که استن لی چطور به «مرد پشت سر مارول» تبدیل شد. Batchelor’s Stan Lee: The Man Behind Marvel بر این موضوع تمرکز دارد که لی از کجا آمده است، چه چیزی بر او تأثیر گذاشته است و چگونه به چهره جاودانه صنعت کمیک تبدیل شده است. به عبارت دیگر، برای استفاده از زبان بومی ژانر ابرقهرمانی، Batchelor سر نخ یا منشا قابل عرضی درباره کار لی به ما میدهد.
لی با نام استنلی مارتین لیبر در شهر نیویورک در سال 1922 به دنیا آمد. والدین او در بین 2.7 میلیون یهودی مهاجر بین سالهای 1875 و 1924 به ایالات متحده آماده بودند. در طول سالهای سخت پس از جنگ جهانی اول و اوایل رکود بزرگ اقتصادی آمریکا او قد کشید و بزرگ شد. لی خاطرات زیادی از والدینش دارد که بر سر تلاش هایشان برای گذراندن زندگی با هم دعوا میکردند. یک برنامه رادیویی یکشنبه شب NBC به نام The Chase and Sanborn Hour برای لی رهایی موثری از ناامیدی نسبت به آینده ایجاد کرد. حمایت اصلی از سوی مادر لی، سلیا، انجام شد. در زمانی که بسیاری از خانوادههای دیگر فرزندان خود را سرکار میگذاشتند، سلیا لی را به مطالعه، آموزش و خلاقیت را تشویق میکرد.
لی به خواندن، نوشتن و طراحی علاقه مند بود، اما کتاب های مصور هنوز یک رسانه شناخته شده نبودند. اگرچه لی مطمئناً کمیک استریپها را در روزنامهها خوانده بود، اما مجذوب فیلمهای اکشن سریالهای ارول فلین و تارزان بود. تماشای داستانهایی که روی صفحهنمایش بزرگ پخش میشوند، بدون شک بزرهایی را که لی بعداً بر روی آثار و محتواهای خود استفاده کرد را کاشت. Batchelor، یک مورخ فرهنگی و همچنین یک زندگی نامه نویس است. او تصویر مفیدی از دورانی که لی در آن بزرگ شد در اختیار خوانندگان خود قرار می دهد. تأثیر سریال های فیلم را می توان به راحتی در توسعه کمیک به طور کلی و نویسندگی لی به طور خاص مشاهده کرد. داستانهای ماجراجویی کوتاه و پرماجرا، روایتهای تک خطی و قهرمانان قوی، همگی محور کار لی هستند.
دهه 30 و روزنهای برای تبدیل شدن به مرد شماره یک مارول
در طول دهه 1930، خانواده لی به مبارزه ادامه دادند؛ زیرا بیکاری در ایالت متحده به 19 درصد رسیده بود. لی برای حمایت از خانوادهاش کاری پیدا کرد. نبرد طولانی پدرش برای یافتن شغل پایدار تأثیر عمیقی بر لی گذاشت، او برای همیشه کار و حرفه را بر همه چیز اولویت داد. این اخلاق کاری قوی زمانی که لی از دبیرستان فارغ التحصیل شد و به عنوان دستیار اسطوره های کمیک، جو سیمون و جک کربی، خالقان کاپیتان آمریکا، در تایملی کامیکس مشغول به کار شد، خودش را نشان داد. سایمون و کربی، تحت ناشر مارتین گودمن، مارول کامیکس را با نام تجاری جدید وارد جریان اصلی کردند و نزدیک به یک میلیون نسخه از اولین شماره کاپیتان آمریکا را فروختند. جلد این کمیک خیلی زود در امریکا نمادین شد چرا که قهرمانی را نشان میداد که آدولف هیتلر را مشت میزند.
این شغل به لی اجازه داد تا صنعت را در عمل تماشا کند و در مورد عملکرد آن نظر بدهد و تصمیم بگیرد که چه مسیری را باید دنبال کند. در نهایت سیمون و کربی به لی اجازه دادند تا داستانی برای کاپیتان آمریکا کامیکس شماره 3 (مه 1941) بنویسد و نام نمادین او به صورت جهانی به عموم معرفی شود. همانطور که همه میگوید، لی می خواست در این موقعیت، نام واقعی خود را برای یک اثر ماندگار در آینده تثبیت کند.
داستان لی منجر به فرصتهای بیشتری در دورهای شد که صنعت کمیک به محتوای مکرر نیاز داشت. لی که به سرعت در جایگاههای بالاتر قدم بر میداشت، شروع به نوشتن داستان های طولانی تر و ویرایش آثار نویسندگان دیگر کرد. حالا، استنلی لیبر که هنوز یک نوجوان بود، به استن لی تبدیل شده بود: یک ستاره در حال ظهور در تجارت انتشارات کمیک. حتی شانس او پس از چرخش نامشخصی با برکناری سایمون و کربی و ارتقای لی به ریاست بخش کمیک ادامه یافت.
جنگ جهانی دوم و رشد مهارتهای استن لی
در طول جنگ جهانی دوم، لی در سپاه سیگنال ارتش ایالات متحده (با تمرکز بر ارتباطات) خدمت کرد. در ایالات متحده مستقر شد و به بهبود مهارت های نویسندگی خود ادامه داد. مارول زمانی که لی در حال تکمیل وظایف ارتشش بود، محیطی را ایجاد کرد تا از مهارتهای او استفاده کند که شامل یک دوره آموزشی ویدیویی (فیلم آموزشی) بود که فرانک کاپرا نیز در آنجا کار میکرد. در آنجا لی مهارتهای نویسندگی خود را از طریق کار بر روی فیلمنامهها و کتابچه های راهنمای آموزشی، علاوه بر ویرایش فیلم و طراحی پوسترهای تبلیغاتی، به خوبی انجام میداد. در این دوران بود که لی از پتانسیل رسانه های جمعی برای سرگرم کردن و آموزش مخاطبان خود کمک گرفت.
در طول سالهای پس از جنگ، کمیکها شاهد رشد خوانندگان خود بودند، حتی زمانی که مخاطبان از ابرقهرمانها رویگردان شدند و به سراغ داستانهای جنایی عمومی، وسترنها و ژانرهای زن محور مانند رمانس رفتند (برای اولین بار توسط سیمون و کربی برای کمیک اقتباس شد). بدتر از آن، روند رو به رشدی از آثار مذهبی با موضعیت جنگ های صلیبی، ضد کمیک وجود داشت. بتچلور از سازمان ملی ادبیات شایسته و فردریک ورتام، روانشناس مشهوری که کتاب اغوای بیگناهان (1954) را نوشت، به عنوان بازیگران اصلی بی اعتمادی فزاینده نسبت به کمیک ها یاد می کند.
لی تلاش کرد تا از طوفان فرهنگی و کاهش شدید فروش جان سالم به در ببرد که خود باعث شده بود تا بسیاری در صنعت کمیک به دنبال کاری دیگر باشند. پس از یک سری پروژه های شکست خورده، لی با دیگر سازندگان کمیک موفق مانند استیو دیتکو و جک کربی تماس گرفت و شروع به ایده پردازی برای داستان های جدید کرد. لی ایده هایی برای بازگرداندن کمیک ها به ژانر ابرقهرمانی داشت؛ ایده هایی که با دید پرتوهای کیهانی شروع شد که به بخشی از چهار شگفت انگیز ختم میشد.
دیدگاه جدید لی برای روایتهای ابرقهرمانی با تمرکز بر رئالیسم تعیین شد. او میخواست «غیرواقعی را واقعی کند؛ زیرا اگر یک ابرقهرمان زمینی را در محیطی آشنا قرار دهید، داستان کلاسیکی خواهید داشت». داستانهای لی شخصیتهای مرتبط و رویدادهای جاری را در بر میگرفت که ماجراهای خارقالعاده و روزمره را با هم ترکیب میکرد. در حالی که اعضای کمپانی مطمئن نبودند، چهار شگفتانگیز با خوانندگان ارتباط برقرار کنند، لی و همکارش کربی از فرصتی برای خلق مفهوم جدید خود استفاده کردند و با فروش پررونق چهار شگفت انگیز پاداش خوبی دریافت کردند. Batchelor ادعا می کند که این جا درست لحظهای بود که استن لی صنعت کتابهای مصور را از سقوط نجات داد.
ناشر لی، مارتین گودمن، چهره شناخته شدهای بود که روز به روز به شهرت او اضافه میشد. با موفقیت Fantastic Four، لی میتوانست سرمایهگذاری بیشتر روی شخصیتهای ابرقهرمانی را توجیه کند. رویکرد بزرگ بعدی او به این ژانر، این بار همکاری با دیتکو بود. شاهکار آنها مرد عنکبوتی است که اولین حضور خود را در سال 1962 ثبت کرد. در حالی که گودمن هم از نام شخصیت و هم از کاراکتر این ابرقهرمان نوجوان شکایت میکرد و ناراضی بود، لی به کارش ادامه داد و ادامه داد. در نتیجه شخصیت فوق العاده موفق مرد عنکبوتی در کنار هویتهایی مثل با ثور، هالک، مرد آهنی، دکتر استرنج و مردان ایکس درخشید. لی میگفت: «وقتی در یک برد پیروز هستید، متوقف نمیشوید.»
افزایش فروش کمپانی مارول
گام بعدی لی بهبود بازاریابی مارول بود که با گنجاندن بهروزرسانیهای انتشارات، بیوگرافی نویسندگان، و شایعاتی درباره صنعتی که در پشت کمیکهای جدید بود، انجام شد. لی و تیمش مارول را از تیراژ 18 میلیونی در سال 1961 به 32 میلیون در سال 1965 رساندند. کلوپ های هواداری شروع به ظهور در دانشگاه ها کردند، مدیران تلویزیون شروع به تماس کردند (که منجر به چندین برنامه انیمیشن بر اساس شخصیت های مارول شد) و لی در این برنامهها پشت سر هم ظاهر میشد. نمایش دیک کاوت شخصیتهای لی در بین خوانندگان تاثیر زیادی گذاشت و هر روز طرفداران جدیدی را به خود جذب کردند. در حالی که تنشهای فرهنگی دهه 1960 به اوج خود میرسید، لی به جهان کمیکهایی هدیه داد که میتوانستند با زمان تغییر کنند.
لی پس از جان سالم به در بردن از خرید شرکت مارول، به ارزش آموزشی و فرهنگی کمیکها ادامه داد. در حالی که برخی از خوانندگان میخواستند از دوران دردسرساز خود فرار کنند، لی احساس میکرد که وظیفه اوست که از پلتفرم کمیک برای همیشه استفاده کند. او در کار خود به موضوعات جنگ، صلح، شورش و حقوق شهروندی میپرداخت. اگرچه او در تلاشهایش برای برقراری ارتباط با نسل جوان درگیر آزمون و خطا بود، اما در نهایت با انتشار مرد عنکبوتی شگفتانگیز شماره 96، داستانی در سال 1971، صنعت کمیک را مجدد تغییر داد. اداره ممیزی کمیک (CCA) قوانینی را علیه هرگونه اشاره به مواد مخدر، حتی در زمینه مبارزه با مواد مخدر، اعمال کرد. شمارههای جدید ناشران همیشه تأییدیه CCA را به همراه داشتند. اما لی از مهر و موم ممیزی رد شد و پیام خود را در اولویت قرار داد. این شماره موفقیت آمیز بود و به مارول آزادی جدیدی برای کشف خطوط داستانی برای بزرگسالان داد.
اما حتی با جذب خوانندگان جدید و بزرگسالی که لی جذب کرده بود؛ مارول (مانند همه شرکتهای کمیک) مشکل کاهش خوانندگان را تجربه کرد. لی تا سال 1972 به رتبه و جایگاه ناشر مارول رسیده بود، اما بازار کمیک، به ویژه بازار ابرقهرمانان، راکد بود و در پایان دهه، او به دنبال راههای جدید تولید اثر به جای دیگری رفت: هالیوود!
استن لی و هالیوود
نقل مکان از شهر نیویورک به لس آنجلس فرصتهای جدید بسیاری را نوید میداد. با این حال، لی در دهه 1970 و 1980 با آوردن خلاقیتهای خود به سینما و تلویزیون تنها موفقیت اندکی را تجربه کرد. سریال تلویزیونی «هالک شگفتانگیز» با بازی بیل بیکسبی و لو فریگنو شاید بزرگترین موفقیت او بود، اما از سال 1982 پخش آن کنسل شد. اسپینآفی با تمرکز بر She-Hulk نیز پخش کوتاهی داشت. چیزی که لی را در موقعیت خود نگه داشت این بود که او به چهره ابدی مارول کامیکس تبدیل شده بود. طرفداران او را هر جا که می رفت محاصره می کردند و علیرغم مشکلات مالی فزاینده در نیویورک، لی با آن چهره خندانش در طول دههها به نمایندگی از مارول ادامه داد.
دهه 1990 دهه عجیبتری بود. مارول از ادغام دیگری جان سالم به در برد و دستمزد لی سه برابر شد، اما برنامههایی برای ساخت فیلمهای بلند با شخصیتهای مارول باید انجام میشد، همچنان متوقف میشد. رمانهای گرافیکی بزرگسالان مانند بازگشت شوالیه تاریکیِ فرانک میلر و نگهبانانِ آلن مور و دیو گیبونز در اواسط دهه 1980 به گسترش مخاطبان بزرگسال کمیک ادامه دادند و به دنبال موفقیتهای عظیم «بتمن» در سال 1989 ساخته تیم برتون و فروش انبوه کتاب کمیک دی سی، مرگ سوپرمن (1992)، ابرقهرمانان بخش بزرگتری از آگاهی فرهنگی تودهها را به خود اشغال کردند. لی به پیشبرد پروژهها و برقراری ارتباط در هالیوود ادامه داد و امیدوار بود که موفقیت دی سی را در پرده نمایش بزرگ دنبال کند.
استن لی و امروز ما
بقیه داستان همان چیزی است که طرفداران امروزی بیشتر با آن آشنا هستند. مجموعه فعلی فیلمهای موفق مارول، برنامههای تلویزیونی، بازیهای ویدیویی و کمیک. (X-Men 2000) و (Spider-Man 2002) رونق ژانری بزرگی را آغاز کردند که راه را برای مگافرانچایز فعلی با حضور قهرمانان مارول (البته نه مردان ایکس که حقوق فیلم آن متعلق به فاکس قرن بیستم است) هموار کرد. همچنین اخیراً برگشت مرد عنکبوتی، پس از قراردادی با سونی برای آوردن آن شخصیت به دنیای سینمایی مارول را شاهد بودیم. خود لی، با پیروی از سنت آلفرد هیچکاک، در هر فیلمی که شخصیتهای مارول را در بر میگیرد، نقش کوتاهی میگیرد و در این مرحله به چهره برتر و محبوب طرفداران مارول و کمیک تبدیل شده است.
Stan Lee: The Man Behind Marvel به ما نشان می دهد که چگونه لی به یک نماد بزرگتر از یک فعل عادی تبدیل شد. با این حال، Batchelor نمیخواهد ما فراموش کنیم که لی به عنوان یک نویسنده قوی و مبتکر کارش را شروع کرد. مرد عنکبوتی فقط یک عنوان موفق نبود، بلکه نحوه نوشتن ابرقهرمانان توسط صنعت را تغییر داد. همانطور که لی گفته است: «مرد عنکبوتی یک حالت ذهنی است. او نماد رؤیاها، ترسها و ناامیدیهای پنهانی است که همه ما را آزار میدهد.» Batchelor به ما نشان میدهد که طرفداران این شخصیتها چگونه مدتهاست که به لی علاقه مند هستند؛ زیرا شخصیت قابل دسترس او لی را به اندازه کمیکهای موجود در قفسههای کتاب در دسترس طرفداران قرار میدهد.
با این حال، برخلاف بسیاری از طرفداران، Batchelor توانست با لی بنشیند و گفتگوهای جذابی درباره زندگی او داشته باشد. Batchelor مینویسد: در ملاقات با لی، شخص احساس میکند که نه با یک ستاره که با یک فرد معمولی گفت و گو میکند. آدم احساس میکند که استن لی دوست داشته در نوجوانی به یک بازیگر ساده تبدیل شود و بعداً به نوعی هویت مشهور تبدیل شده که او را قادر ساخته نگرش و روحیه گستاخانه شهر نیویورک را که در جوانی در اطراف خود میدیده، در آثارش ایجاد کند.به بلوغ رسیدن لی در دوران رکود بزرگ و پس از آن، و القای او به خدمت درست در زمانی که حرفه اش در حال اوج گیری بود، امکانات لازم را برای ایفای نقش این مرد سرسخت فراهم کرد. با این حال، بتچلور اعتراف میکند که «بر همگان روشن است که لی متفکر و خلاق است؛ اما او به سؤالات جوری پاسخ میدهد که انگار بعد از این همه سال هنوز نمیتواند خوشبختی و نبوغ خود را باور کند. میدانید چرا صدها و هزاران نفر برای دیدن او صف می کشند؟ چون که متواضع بودن لی یکی از دلایل زیادی است که طرفداران او را دوست دارند. او هم یک غول حرفهای است و هم طرفدار پرشوری دارد.» این شخصیت آنقدر ساده و قابل دسترس است که Batchelor به خوبی در بیوگرافی خود این ویژگیها را در مستند استن لی ثبت کرده است.
در حالی که لی قبلاً زندگی نامه خود را نوشته است (و همانطور که می توان انتظار داشت در قالب کتاب کمیک چاپ شده است) قبل از مصاحبه بتچلور، هیچ مطالعه جدی در طول این کتاب زندگینامهای درباره این شخصیت بسیار تأثیرگذار وجود نداشت. بتچلور معتقد است که کمیک، مانند بسیاری از رسانه های سرگرمی، به طور منظم باید در محافل دانشگاهی به عنوان یک رشته تحصیلی جدی دفاع شود. با جمع آوری آرشیوی از استن لی در دانشگاه وایومینگ، Batchelor به خوانندگان نشان می دهد که چرا لی و کمیک ها برای تاریخ فرهنگی ایالات متحده ضروری و مهم هستند.
خلق جهان مارول
پالت داستان سرایی مشترک معروف به جهان مارول در سال 1961 رونمایی شد. زمانی که گودمن به علاقه روزافزون به کتابهای ابرقهرمانی علاقه نشان داد و به استن لیِ نویسنده و جک کربی هنرمند دستور ساخت چهار شگفتانگیز را داد. با انتشار (Fantastic Four no) در 1 نوامبر 1961 داستان را با کنار هم قرار دادن آن ها برای تعامل با یکدیگر به شیوهای واقع گرایانه، از جمله قهرمانانی که اغلب با یکدیگر دعوا یا مشاجره میکنند، اصیلتر کرد. این روند با سیل دیگری از شخصیتهای ابرقهرمانی که توسط مارول کامیکس در اوایل دهه 1960 معرفی شدند، از جمله مرد عنکبوتی، هالک شگفت انگیز و مردان ایکس ادامه یافت.
لی اکثر کتابهای مارول را در آن زمان نوشت که جک کربی و استیو دیتکو مهمترین و تأثیرگذارترین هنرمندان بودند. این رویکرد واقع گرایانه تر به شخصیت پردازیها باعث شهرت بیشتر مارول شد و شروع به جذب خوانندگان در دانشگاه کرد. آن ها در این داستانها همچنین شروع به پرداختن در حوزه مسائل اجتماعی مانند آلودگی، روابط نژادی و سوء مصرف مواد کردند. یک داستان مرد عنکبوتی مربوط به سال 1971 که به سوء مصرف مواد مخدر میپردازد، باید بدون تأیید اداره ممیزی کامیک، (نهادی که از سال 1954 به بعد محتوای کمیک را کنترل میکرد) منتشر شد. این امر باعث شد تا اداره ممیزی کامیک، در سیاست خود در این گونه موارد تجدید نظر کند.
اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 شاهد ظهور نسل جدیدی از استعدادهای خلاق در مارول بودیم. در سال 1967، جیم استرانکو شروع به نوشتن و ترسیم داستانهایی کرد که در کتاب مجموعه داستانهای عجیب او، نیک فیوری، نقش مامور مخفی را داشت. استرانکو در آثارش تحت تأثیر فیلمهای جیمز باند و جنبشهای روانگردان و اپ آرت قرار گرفت و داستانهای حاصل از آن، جلوههای بصری پیشگامانهای را با تکنیکهای داستان سرایی به همان اندازه نوآورانه در هم آمیخت. کریس کلرمونت نویسنده و جان برن هنرمند در سال 1975 همکاری طولانی را در فیلم (The Uncanny X-Men) آغاز کردند. این زوج با شخصیتهایی مانند Wolverine و داستانهای پیچیده آن، سری پرفروشی را احیا کردند که خیلی زود فرانچایز X-Men را به یکی از پرفروشترین فیلمهای مارول تبدیل کرد.
در سال 1985 مارک گرونوالد به عنوان نویسنده کاپیتان آمریکا یک دوره 10 ساله مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. در همان سال او همچنین مینی سریال Squadron Supreme (1985-1986) را شروع کرد، یک برداشت ساختارشکنانه از ابرقهرمانان که قبل از رمان گرافیکی آلن مور، یعنی Watchmen، انتشار یافته توسط دی سی کامیکس ارائه شد. در دهه 1980 نیز حضور فرانک میلر در Daredevil اتفاق افتاد که آن کتاب را به سمتی تیره تر و تلخ تر برد و فروش خوب آن در نتیجه باعث شد تا درآمد کاهش یافته کمپانی را احیا کرد و آن را به یکی از پرفروش ترینهای مارول تبدیل کرد. در سال 1988 تاد مک فارلین به عنوان هنرمند در فیلم مرد عنکبوتی شگفتانگیز، اجرای محبوبی را آغاز کرد. چهار سال بعد، مک فارلین و تعدادی از هنرمندان محبوب دیگر، از جمله جیم لی، اریک لارسن، و راب لیفلد، مارول را ترک کردند و کمپانی رقیب یعنی ایمیج کامیکس را تأسیس کردند، شرکتی که به سازندگان اجازه میداد حق چاپ شخصیتهای خود را حفظ کنند.
انتقام جویان: عصر اولتران
در طول دهه 1990 و اوایل دهه 2000، موج جدیدی از نویسندگان، از جمله برایان مایکل بندیس (دردویل، انتقامجویان)، جاناتان هیکمن (چهار شگفتانگیز) و اد بروبیکر (کاپیتان آمریکا)، که به دلیل برداشتهای بالغ و گاه بحثبرانگیزشان از مارول شناخته شدند دور هم جمع شدند. دهه 2010 شاهد ظهور موج جدیدی از استعدادها بود. نویسنده مت فراکشن و هنرمند سرشناس دیوید آجا که از نظر بصری خالق Hawkeye بود، نویسنده قدیمی مرد عنکبوتی، دن اسلات، با هنرمندی به نام مایک آلرد، برای برداشتی جسورانه از یک شخصیت کلاسیک همکاری کردند. سیلور سرفر و جی. ویلو ویلسون و هنرمند مشهور دیگری به اسم آدریان آلفونا شخصیت خانم مارول را ساختند که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. در نتیجه راه جدیدی را ساختند که بسیار جذاب بود.
در قرن بیست و یکم، سود مارول به طور فزایندهای از فروش اسباببازیها، بازیهای ویدیویی و سایر کالاهایی که محبوبترین شخصیتهای آنها را به نمایش میگذاشتند در کنار تولید مجموعهای از فیلمهای موفق تجاری به دست میآمد. انتقام جویان از همه نظر متفاوت بود! قرار دادن این همه شخصیت در یک فیلم برای پخش به روی پرده سینماسختی های زیادی داشت. زیرا همه شخصیتها در یک دنیای مشترک قرار داشتند. این طرح بلندپروازانه سود زیادی را با The Avengers (2012) به همراه داشت، فیلمی که مرد آهنی، ثور و کاپیتان آمریکا را کنار هم و در یک داستان واقعی به نمایش میگذاشت! سه قهرمانی که موفقیتهای بزرگی کسب کرده بودند و بیش از 1.5 میلیارد دلار در سراسر جهان فروخته بودند. دنیای سینمایی مارول، همان طور که شناخته میشود، به یکی از پردرآمدترین فرانچایزهای تاریخ سینما با این فیلم تبدیل شد. موفقیت آن موجی از برنامههای تلویزیونی را ایجاد کرد که با Agents of S.H.I.E.L.D شروع شد.
در ادامه «دردویل» (2015-2018)، «جسیکا جونز» (2015-2019) و «لوک کیج» (2016-2018)، مجموعه ای از سریال های مورد ستایش منتقدان که در نتفلیکس پخش شدند، موج جدیدی را به وجود آورد. در سال 2015، توافقی بین دیزنی و سونی شد که در نتیجه مرد عنکبوتی را (که قبلاً فقط در فیلمهای تولید سونی حضور داشت) وارد دنیای مشترک خود کردند. این شخصیت متعاقباً برای استفاده در هر دو استودیو در دسترس رقباد بود. مارول استودیو، صاحب امتیاز بخش فیلم و تلویزیونی این شرکت، به رکوردهای خود با انتقام جویان ادامه داد. مارول همچنین سینماها را با قهرمانان نسبتا ناشناخته ای مانند «نگهبانان کهکشان 2014»، «مرد مورچهای 2015» و «دکتر استرنج 2018» پر کرد. علاوه بر این، «پلنگ سیاه 2018» اولین فیلم مارول بود که در این سالها برنده یکی از جوایز مهم اسکار در زمینه طراحی صحنه و لباس شد. این کپانی به مدد استن لی تا سال 2022 بیش از 20 فیلم تحت لوای دنیای سینمایی مارول اکران کرد و مجموع فروش جهانی این فرنچایز به 35 میلیارد دلار رسید.
مستند «استن لی؛ فیلمی درباره خالق مارول کامیکس
حالا مستندی از استن لی ساخته شده که تمام این جزئیات را بسیار بسیار دقیقتر و شیواتر بیان میکند. اگر شما هم مشتاق این هستید که اطلاعات خود را در این زمینه تکمیل کنید، پیشنهاد میکنیم که حتما سری به این مستند جذاب و دیدنی بزنید، تا جزئیات بیشتری از زندگی مرد پشت سر مارول، حامی مارول و کسی که دنیای ابرقهرمانی مارول را ساخت و زنده نگهداشت، کسب کنید. امیدواریم از این مطلب لذت برده باشید و توانسته باشیم در این مقاله از مایکت اطلاعات مهمی در ارتباط با یکی از بزرگترین نویسنده های دنیای کتاب های مصور به شما ارائه کنیم.