نقد فیلم ترسناک پیادهروی طولانی (The Long Walk)
پیادهروی تا مرز فراموشی
در میان آثار اقتباسی از نوشتههای استیون کینگ، فیلم پیادهروی طولانی (The Long Walk) جایگاه ویژهای دارد، نه بهخاطر حضور عناصر ترس و فراطبیعت، بلکه بهسبب واقعگرایی تلخ و اضطرابآور آن. فرانسیس لارنس، کارگردان آثاری چون «من افسانه هستم» (I Am Legend) و «بازیهای گرسنگی» (The Hunger Games)، این بار سراغ نخستین رمان کینگ رفته و جهانی را بر پرده آورده که خشونتش به جای هیولاهای خیالی، از خود انسان سرچشمه میگیرد. نتیجه، فیلمی است میان ویرانشهر و درام روانشناختی، میان بقا و نمایش، و میان حرکت و مرگ. لارنس با وفاداری نسبی به روح اثر، دنیایی خلق میکند که از نظر عاطفی خستهکننده و از نظر فلسفی پرکشش است: جهانی که در آن تنها قانون، «ادامه دادن» است.
| مشخصات فیلم خانهای از دینامیت | |
| کارگردان | فرانسیس لارنس |
| نویسنده | جیتی مولنر (اقتباس از رمانی به همین نام از استیون کینگ) |
| بازیگران | کوپر هافمن، دیوید جانسن، گرت ورینگ، چارلی پلامر، مارک همیل |
| تاریخ انتشار | 2025 |
این فیلم ترسناک در نگاه نخست ممکن است شبیه ادامهای از جهان «بازیهای گرسنگی» بهنظر برسد، اما در لایههای عمیقتر تفاوت بنیادینی با آن دارد. اینجا خبری از شورش یا قهرمانسازی نیست؛ هیچ وعدهای از آزادی در کار نیست. «پیادهروی طولانی» فیلمی است درباره فقدان امکان رهایی، درباره نسل جوانی که در مسابقهای مرگبار شرکت میکند و در هر لحظه زیر نگاه تماشاگرانی است که به تدریج انسانیت خود را از دست میدهند. لارنس از یک داستانی ساده جهانی میسازد که در آن مرز میان انسان و دستگاه حاکم فرو میریزد.
اقتباس از کتاب و زمینه تاریخی

رمان «پیادهروی طولانی» که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، در حقیقت نخستین اثر بلند استیون کینگ است، و پیش از آنکه او به شهرت برسد نوشته شده است. همین پیشزمینه تاریخی به فیلم وزن خاصی میدهد، زیرا ما با اثری طرفیم که ریشه در اضطرابهای دوران جنگ سرد دارد؛ دورانی که ترس از قدرت مطلق دولت و بیمعنایی رقابت انسانی درون نظامهای اقتدارگرا، بهصورت استعاری در قالب «پیادهروی تا حد مرگ» نمود یافت. لارنس در اقتباس خود، این مضمون تاریخی را حفظ کرده اما آن را به زبان قرن بیستویکم ترجمه میکند؛ جایی که دولتهای تمامیتخواه جای خود را به نظام رسانهای دادهاند و نظارت دیگر با زور انجام نمیشود، بلکه با میل به دیده شدن صورت میگیرد.
اقتباس لارنس از نظر ساختاری به خط روایی رمان وفادار است: مسابقهای میان پنجاه جوان که باید بیوقفه راه بروند و در صورت توقف، با اخطار سوم کشته میشوند. با این حال، فیلم از روح زمانه امروز تغذیه میکند و به جای ترس از سرکوب سیاسی، ترسی از تهی شدن معنا در جهان دیجیتال را بازتاب میدهد. این جابهجایی زمانی و محتوایی هوشمندانه است، زیرا به فیلم اجازه میدهد تا بدون تکیه بر عناصر نوستالژیک، در جهان امروز تنفس کند. از نظر اقتباسی، لارنس موفق میشود به آنچه بسیاری از آثار مبتنی بر کینگ از آن عاجزند دست یابد: خلق فضایی که هم به منبع ادبی احترام بگذارد و هم سینمایی باشد.
همچنین باید به انتخاب لحن فیلم اشاره کرد. لارنس نه به دام ملودرام میافتد و نه خشونت را به جلوهای تجاری تبدیل میکند. او، مانند خود رمان، از ترس به سکوت میرسد. خشونت در «پیادهروی طولانی» نه در خون، بلکه در تکرار نهفته است. هر گامِ بیشتر، خود نوعی شکنجه است. از این منظر، فیلم اقتباسی است که به روح استعاری کتاب وفادار میماند: «پیادهروی» بهعنوان استعارهای از زندگی در جهان نوین، جهانی که توقف در آن معادل مرگ است.
در فیلم «پیادهروی طولانی» با اثری طرفیم که ریشه در اضطرابهای دوران جنگ سرد دارد؛ دورانی که ترس از قدرت مطلق دولت و بیمعنایی رقابت انسانی درون نظامهای اقتدارگرا، بهصورت استعاری در قالب «پیادهروی تا حد مرگ» نمود یافته است.
بقا و نمایش

در هسته فیلم، ترکیب غریبی از بقا و نمایش وجود دارد. شرکتکنندگان جوان در مسابقهای حضور دارند که ظاهراً داوطلبانه است، اما در واقع چیزی جز قربانی شدن جمعی در برابر تماشاگران نیست. فیلم از همین تضاد برای ساختن مضمون اصلی خود بهره میگیرد: انسان در برابر جامعهای که از رنج او لذت میبرد. اینجا بقا دیگر به معنای زندگی نیست، بلکه به بازی تبدیل شده است. با هر مرگی که رخ میدهد، شور و هیجان جمعیت بیشتر میشود و تماشاگران از فاصلهای امن به نابودی انسانها نگاه میکنند. این همان نقدی است که لارنس از دوران ما ارائه میدهد: عصری که درد دیگر خصوصی نیست، بلکه به یک خوراک تصویری تبدیل شده است.
فیلم به شکلی هوشمندانه نمایش را به آیینی مذهبی بدل میکند. شرکتکنندگان در حالی راه میروند که مردم در حاشیه جاده برایشان فریاد میزنند، گویی در مراسمی مقدس شرکت دارند. این همزمانی مرگ و تقدس، یادآور جامعهای است که مرز اخلاق را در پای نمایش قربانی میکند. در اینجا میتوان تأثیر اندیشه گی دبور و مفهوم «جامعه نمایش» را بهوضوح دید؛ جهانی که در آن همه چیز به تصویر بدل میشود، حتی رنج و مرگ. لارنس در این بخش از فیلم با ظرافتی استعاری، خودِ سینما را نیز در معرض پرسش قرار میدهد: آیا تماشای فیلمی درباره مرگ تدریجی انسانها خود نوعی مشارکت در همان چرخه نیست؟
در این میان، مفهوم بقا نیز معنایی متناقض مییابد. برنده مسابقه کسی است که تا آخر بماند، اما چه چیزی از او باقی میماند؟ فیلم در پاسخ، تصویری از انسان خسته و تهی ارائه میدهد که در پایان دیگر نمیداند چرا راه میرود. بقا در اینجا نه پیروزی که محکومیت است. همین تناقض میان حرکت و بیمعنایی، از «پیادهروی طولانی» فیلمی فلسفی میسازد، در مرز میان اگزیستانسیالیسم و کابوس اجتماعی.
کارگردانی و ژانر

فرانسیس لارنس در کارنامهاش همواره میان دو قطب حرکت کرده است: سرگرمی و تفکر. او میداند چگونه از ساختار فیلم پرهزینه گیشهپسند برای بیان ایدههای فلسفی بهره گیرد. در «پیادهروی طولانی» نیز همین مهارت به کار میآید. لارنس بهخوبی آگاه است که تماشاگر امروز درگیر ریتم سریع و رویدادهای متوالی است، اما این جسارت را دارد که علیه این ریتم عمل کند. او از حرکت پیوسته شخصیتها برای ایجاد ایستایی استفاده میکند؛ تناقضی که جوهره فیلم را میسازد. دوربین در بیشتر صحنهها همقدم با شخصیتهاست، اما این حرکت به جای آزادی، بیشتر حس اسارت را منتقل میکند.
از نظر ژانری، فیلم در مرز میان علمیتخیلی، درام اجتماعی و تریلر روانشناختی حرکت میکند. لارنس با حذف اغراقهای ژانری، به نوعی سادگی خشن میرسد که یادآور آثار اولیه سینمای دهه هفتاد است. او از هر عنصر بیرونی، اعم از موسیقی پرشور یا تدوین سریع، پرهیز میکند تا مخاطب در فضای خفقانآور و تکراری داستان غوطهور شود. این انتخابها نشان از درک عمیق او از ذات اثر دارد: «پیادهروی طولانی» درباره راه رفتن نیست، بلکه درباره ناتوانی از ایستادن است. همین رویکرد باعث شده فیلم در میان آثار اقتباسی از کینگ، جایگاهی متمایز پیدا کند.
لارنس همچنین در هدایت بازیگران جوان عملکرد درخشانی دارد. بازیها طبیعی، کنترلشده و دور از اغراقاند. شخصیتها نه قهرماناند و نه ضدقهرمان، بلکه انسانهاییاند که به آرامی در برابر نظامی غیرانسانی تحلیل میروند. این تعادل میان فرم و محتوا، میان نمایش و خستگی، از ویژگیهای نادر فیلم است.
رابطه فیلم با جریانهای فرهنگی معاصر

یکی از دلایل اهمیت «پیادهروی طولانی» در سال ۲۰۲۵، توانایی آن در بازتاب روح زمانه است. فیلم در جهانی میگذرد که مرز میان نظارت و نمایش از میان رفته است. جوانان داوطلب مسابقه، بازتاب نسل امروزند که در شبکههای اجتماعی، خود را در معرض نگاه بیپایان دیگران قرار میدهند. لارنس این ایده را بیآنکه مستقیم به آن اشاره کند، در ساختار فیلم تنیده است: راه رفتن مداوم زیر نگاه دوربینها، تصویری از زندگی معاصر است؛ زندگی که در آن هر حرکت ثبت میشود و هیچ خلوتی وجود ندارد.
فیلم همچنین نقدی بر فرهنگ رقابت و بهرهکشی از جوانی است. در جامعهای که موفقیت را با بقا یکی میداند، شخصیتهای فیلم درگیر بازی میشوند که از پیش باختهاند. این همان چرخهای است که امروز نیز در اشکال متفاوت، در دنیای کار و رسانه، تکرار میشود. لارنس در بازنمایی این وضعیت از اغراق پرهیز میکند و اجازه میدهد منطق سرد دستگاه، خود سخن بگوید. نتیجه، فیلمی است که هم تمثیلی است و هم هشدارآمیز.
از سوی دیگر، فیلم در گفتوگو با جریانهای فرهنگی روز، از مفهوم «تماشاگر بیتفاوت» استفاده میکند. جمعیتی که مرگ را تشویق میکنند، شباهتی هولناک به بینندگان واقعی پیدا میکنند که خود در سالن سینما یا پشت صفحه نمایش نشستهاند. لارنس با این ترفند، مرز میان مخاطب و نمایش را برمیدارد و تماشاگر را در گناه جمعی شریک میکند. این همان لحظهای است که فیلم از سطح روایت فراتر میرود و به تأملی اخلاقی بدل میشود.
نقاط ضعف

با وجود همه استحکامهای فرمی و مفهومی، «پیادهروی طولانی» بینقص نیست. مهمترین ضعف آن در ریتم است. فیلم عمداً بر تکرار و سکون تکیه دارد، اما در بخشهایی از نیمه دوم، این تکرار به یکنواختی میرسد و از تأثیر دراماتیک میکاهد.
نکته دیگر، پایان فیلم است. لارنس تصمیم گرفته تا پایان را مبهم و فلسفی نگه دارد، اما این ابهام گاه به سردرگمی نزدیک میشود. در حالی که رمان با نمادی قوی به پایان میرسد، فیلم در نقطهای متوقف میشود که نه رهایی را نشان میدهد و نه سقوط را. شاید همین دوگانگی بخشی از پیام اثر باشد، اما در سطح روایت، نوعی ناتمامبودن حس میشود.
در نهایت، میتوان گفت که فیلم بیش از حد به مفهوم متکی است و گاهی از احساس فاصله میگیرد. شخصیتها، با وجود بازیهای دقیق، کمتر مجال دارند تا درونیاتشان را بروز دهند. لارنس چنان بر فرم و ایده تمرکز کرده که انسان گاه در سایه ساختار محو میشود. این نقطه ضعف، هرچند کوچک است، مانع از آن میشود که «پیادهروی طولانی» به شاهکار کامل تبدیل شود.

«پیادهروی طولانی» فیلمی است سنگین، آرام و بیرحم؛ روایتی از جهانی که در آن حرکت جای معنا را گرفته و بقا با رنج یکی شده است. فرانسیس لارنس با بهرهگیری از ساختار مینیمال و زبان بصری خستهکننده، موفق میشود جهانی خلق کند که بیش از آنکه دیده شود، احساس شود. این فیلم نه تنها اقتباسی درخشان از نخستین رمان استیون کینگ است، بلکه تصویری از وضعیت انسان معاصر ارائه میدهد: انسانی که زیر نگاه جمعی میدود، نفس میکشد، میمیرد و همچنان ادامه میدهد.
میانه سینمای پرهیاهوی امروز، «پیادهروی طولانی» ما را به سکوت، تأمل و کندی دعوت میکند. فیلم یادآور این حقیقت ساده اما فراموششده است که گاهی بزرگترین ترس، در نبود مقصد نهفته است. راه رفتن در این فیلم، استعارهای از زیستن است؛ حرکتی بیپایان میان امید و پوچی. در جهانی که همه میدوند تا دیده شوند، لارنس با شجاعت، فیلمی درباره کسانی ساخته است که فقط راه میروند تا شاید در بیمعنایی معنایی بیابند.
نقاط قوت:
- وفاداری هوشمندانه به رمان استیون کینگ
- کارگردانی عالی
- نقد اجتماعی و فلسفی عمیق
نقاط ضعف:
- طولانی بودن بیش از حد بخش میانی فیلم
- پایانبندی نهچندان قاطع و مبهم
- تکرار مضمونهای آشنا در آثار ویرانشهری مشابه





