فیلم سینمایی زنبور (The Wasp) یک تریلر روانشناختی است. این فیلم محصول مشترک انگلیس و آمریکا است که در سال 2024 تولید و پخش شدهاست. نائومی هریس در نقش هِدر و ناتالی دورمر در نقش کارلا بازیگرانی هستند که در فیلم «زنبور» نقش آفرینی کردهاند. کارگردان فیلم گی یم مورانس است. نویسندگی فیلمنامهی فیلم را مورگان لوید مالکوم به عهده داشتهاست. این فیلم اقتباسی است از نمایشنامهای که خود مورگان لویدمالکوم در سال 2015 نوشته بودهاست.
فیلمهای روانشناختی و معما گونه فیلمهای محبوبی هستند که طرفداران بسیاری دارد. انسان نیاز به هیجان و چالش دارد و چه چیزی بهتر از یک فیلم روانشناختی معمایی که در عین حالی که از تخیل بهره گرفتهاست واقعیت ذات بشر را به نمایش میگذارد و میتواند داستانی واقعی باشد که در اطرافمان در جریان است. این گونه فیلمها داستانی را دست مایه قرار داده و در لا به لابه لایههای فیلم چالشهای روانشناختی و رفتار شناسی انسان را بر ملا میکند. انسان این موجود پیچیده به تماشای این گونه فیلمها می نشیند تا هم لذت ببرد و هم به درک و شناخت تازهای از خود و جامعه دست بیابد.
داستان«زنبور» از آنجایی آغاز میشود که زنی سیاهپوست و متأهل به نام هِدر بعد از مدتها به سراغ همکلاسی قدیمی خود کارلا میرود. هدر از کارلا میخواهد تا کار بزرگی را برایش انجام بدهد. درخواست هدر آنقدر غیرعادی و خطرناک است که در ابتدا کارلا با تندخویی آن را رد میکند. اما هدر، کارلا را راضی میکند تا او را به هدفش برساند. او به کارلا پیشنهادی میدهد که کارلا نمیتواند آن را رد کند. کارلا تصمیم میگیرد هدر را به خواستهاش برساند و در مقابل چیزی را که هدر به او پیشنهاد داده را بدست بیاورد. آنها با یکدیگر قرار گذاشته و نقشه میریزند. فیلم از این پس به میدانی تبدیل میشود که چالشها، رازهای نهفته و فکرهای خطرناک یکی یکی برملا میشوند. در سکانس افتتاحیه فیلم و شروع داستان با این که همه چیز غیرعادی است اما به ظاهر شفاف است. تماشاچی با فیلم خوش ساخت و پر تعلیقی سر و کار دارد که قدم به قدم پیش میرود. او کنجکاو و منتظر است. تا این که شوک اول را دریافت میکند. حالا دوباره تعلیق شروع شده و تنش فیلم بالا میرود. مخاطب اطلاعات جدید را دریافت کرده و با آن هماهنگ میشود. تا این که شوک دوم را دریافت میکند. حالا بازی چرخیده و مخاطب سعی میکند تا با فضای جدید خود را وفق بدهد. نویسنده و کارگردان فیلم چنان اطلاعات را به مخاطب میرسانند که علی رغم این که مخاطب فکر میکند همه چیز را میداند اما خیلی چیزها به خوبی از دیدش پنهان شدهاند، چیزهایی که یه هیچ وجه نمیتواند حدسشان بزند. بعد از مدتی شوک سوم از راه میرسد و تماشاچی واقعاً غافلگیر میشود. حالا دیگر مخاطب به پایان داستان رسیده و احساس میکند دیگر فرصتی برای پیچش دیگری نیست اما کارگردان با هنرمندی، درست در صحنهی انتهایی، آخرین شوک را وارد میکند. پیچشهای داستانی فیلم سینمایی «زنبور» خیلی خوب جاسازی و پرداخت شدهاند. فیلم ترکیب زیبایی است از تعلیق و شوک.
واقعیتهای پنهان
آنچه فیلم «زنبور» به آن پرداختهاست چالشهای روانشناختی، خشمهای فرو خورده و عقدههای دفن شدهی دو زن است که نتوانستهاند خود را درمان کنند. شاید حتی نفهمیدهاند که بیمار هستند. فیلم « زنبور» با نقبی که در گذشتهی شخصیتها میزند سعی میکند به ریشهی رفتار شخصیتهایش بپردازد. این فیلم مانند یک مقالهی روانکاوی به تماشاچی نشان میدهد که چگونه خشونت خانگی، رفتار نادرست والدین و حتی بیتفاوتی دیگران نسبت به قربانیان اینگونه سوءاستفادهها، میتواند آسیبهای جبران ناپذیری را به بار بیاورد. شخصیتهای فیلم «زنبور» در تقابل با یکدیگر و به یاد آوردن و مرور خاطرات نوجوانی سعی میکنند تا به درک دیگری از خود و رفتار شناسی خود برسند اما خشم یکی و نا امیدی دیگری به چنان درجهای رسیده که هیچ کدام نمیتوانند حقیقت وجودی و هویت مستقل خویش را باز یابند. آنها هر دو اسیر تارهایی هستند که سبک زندگی خانوادگیشان به دورشان تنیده است. آنها نمیتوانند خود را از این گرداب که هر لحظه بیشتر درآن فرو میروند خلاص کنند. فیلم مصر است تا جبر پذیری انسان را به تصویر بکشد از نظر فیلم انسانها قربانی محیط و اطرافیان بخصوص والدینشان هستند و ناگزیر از تحمل و قبول زندگی هستند که دیگران برایشان رقم زدهاند. در واقع در این فیلم تقدیر و سرنوشت حرف اول را میزند. انسان نمیتواند مسیر زندگیش را تغییر بدهد. چیزی که از همان دوران نوجوانی پذیرفته بودند. آنها بزرگ شده به بلوغ جسمی و جنسی رسیدهاند اما به بلوغ فکر نرسیدهاند. در واقع این دو زن همان دو دختری هستتند که در نوجوانی خواسته و ناخواسته به یکدیگر صدمه زدهاند. طی روند فیلم رازهایی که برملا میشوند هولناکتر و هولناکتر شده و صدمات وارده سختر و سختر میشود و در نهایت و در آخر فیلم به همهی شخصیتها صدماتی وارد میشود که به هیچ عنوان قابل جبران نیستد.
ایده و پرداخت
ایده فیلم ایده جالب توجهی است که به خوبی پرداخت شده است. فضای فیلم علی رغم این که لوکیشن اصلی لوکیشنی شیک و با کلاس و روشن است اما فضا به شدت خفه و سرد است. شخصیتهای فیلم هرکدام به نوبهی خود و به گونهای متفاوت به پوچی رسیدهاند. آنها هر دو در میان فروپاشیدگی روحی و روانی خود در حال دست و پا زدن هستند. این فیلم فیلمی چند لایه و شخصیت محور است. فیلم زنبور» حرفهای زیادی دارد که در رابطه با آسیبهای ناشی از سبک نادرست زندگی خانوادگی بزند. و اما فلسفهی فیلم به جبرپذیری انسان پرداخته است. آنچه این فیلم بر آن اصرار دارد سرنوشت گرایی است، اعتقاد به جبر زندگی است. نویسنده شخصیتهایی را انتخاب کرده که از تغیر مسیر زندگی خود به سوی بهتری عاجز هستند. آنها سالهاست که احساسات و عواطف متناقض، گره خورده، نا متعادل و آسیبزا را با خود حمل کردهاند و نمی توانند از آنها خلاصی یابند. یکی از شخصیتها فرافکنی میکند و دیگرانی که از خود ضعیفتر هستند را به جبرانی ظلمی که در حقش شده است، مجازات میکند و دیگری تا اکنون نتوانسته در مقابل ظلمی که از طرف شخصیتی همسن خودش از خود مراقبت کند. هر دو قربانان سرنوشت هستند و قربانیان سبک ناسالم زندگی خانوادگیشان وهیچ کاری از دستشان بر نمیآید جز تخریب یکدیگر.
در بخشی از فیلم یکی از هدر در مورد زنبوری میگوید که قربانیانش را زنده نگهداشته و از آنها تغذیه میکند. شخصیت چنان از این مقوله سخن میگوید که انگار استاد حشرهشناسی است که بر کرسی دانشگاه تکیه زده و به دانشجویانش درس میدهد و این از ضعفهای فیلم است. گرچه نوع زنبوری که از آن سخن گفته میشود نماد جالب و در عین حال درستی از زیر متن فیلم است.
در واقع میتوان گفت نا امیدی یکی از شخصیتهای فیلم است. نا امیدی در ذهن قربانی لانه میکند. ناامیدی وقتی جاگیر شد شروع به رشد میکند او برای بزرگ شدن از عشق، شادی و رویای قربانی تغذیه میکند. نا امیدی دست بردار نیست تا زمانی که قربانی خود را از پا در بیاورد. در واقع نا امیدی از خود قربانی برای نابودی او استفاده میکند او چنان همهی وجود قربانیش را تسخیر میکند که در نهایت قربانی با هوشمندی نقشه میکشد تا زندگی خویش را تخریب کند.
بازیها و کارگردانی
بازیگران فیلم بازی خوبی از خود ارائه میدهند و میتوانند احساسات و عواطفشان را به مخاطب منتقل کنند. بازی بازیگر نقش کارلا روان است حتی سبک راه رفتن و مدل نشستن این بازگر گویای نوع شخصیتش است. نائومی هریس نیز دست کمی از ناتالی دورمر ندارد. راه رفتن هدر درست خلاف سبک راه رفتن کارلا است و این نشان دهنده تضاد شخصیتی بین این است. هر دو بازیگر به خوبی از عهدهی نقشی که به آنها محول شده برآمدهاند. کارگردان با استفاده از فلاشبکهای بجا و البته زیبا داستان فیلم را جلو میبرد. کارگردان فیلم «زنبور» کارگردانی
کار بلد است که ژانر و قواعدش را می شناسد و علاوه بر آن میداند چگونه با ذهن مخاطب بازی کند تا او را غافلگیرکند. نویسنده و کارگردان هر دو مخاطب را میشناسند و میدانند او از فیلم چه میخواهد. اما این فیلم با تمام نقاط قوتی که دارد. شاهکاری نیست که تا سالها در ذهن تماشاگر بماند. و یاتأثیر بی بازگشتی را بر تماشاچی داشتهباشد، اما یک فیلم دیدنی است. تعداد شخصیتهای فیلم «زنبور» انگشت شمار و لوکیشنهایش محدود هستند. با این وجود این فیلم فیلمی است که تمپوی بالایی دارد و فضایش به هیچ عنوان خسته کننده و حوصله سر بر نیست. انتخاب رنگ و مدل لباس بازیگران هوشمندانه ودر راستای هدف زیر متن فیلم است. در فیلم «زنبور» چیزهایی مانند اثاثیه لوکس، نور زیاد، رنگ، فضای سبز وحتی بچهی بازیگوش که لازمه یک فضایی شاد است، وجود دارد. اما کارگردان با هوشمندی فضایی به شدت سرد و تلخ ایجاد کرده است که حس بد و ناامنی را به خوبی به مخاطب القاء میکند.
فیلم «زنبور» یک شاهکار نیست اما فیلمی خوش ساخت است که به خوبی میتواند کنجکاوی تماشاگر را تحریک کرده و او را تا پایان به دنبال خود بکشد. این فیلم میتواند تلنگری باشد برای تجدید نظر در مورد بعضی از رفتارهایمان و یا تلنگری باشد برای تفحص دردرون خود. توقع دیدن یک فیلم خیلی تاپ و درجه اول را نداشته باشید اما این فیلم خوش ساخت برای یکبار دیدن فیلم فوقالعادهای است. مخصوصا پیچشهای داستانیش که حسابی تماشاچی را غافلگیر میکند.