12 سکانس جاودان تاریخ سینمای جنگ
لحظاتی که ما را به دل آتش کشاندند
محبوبیت پایدار سینمای جنگ و ژانر جنگی، ریشه در یک کنجکاوی عمیق و متناقض دارد: این فیلمها به مخاطب اجازه میدهند تا در تجربهای غوطهور شوند که در زندگی روزمره هرگز با آن روبهرو نخواهند شد. با وجود تمام هول و هراسهای جنگ و مهارتی که بسیاری از فیلمسازان در به تصویر کشیدنش دارند، باز هم بارها و بارها و دهه به دهه، تماشاگران به سالنها بازمیگردند تا ببینند اینبار نبردها چگونه و با چه شیوههای خلاقانهای بر پردهی سینما نقش بستهاند. گرچه برخی از این آثار در کلیت خود نیز درخشاناند، اما اغلب بیش از هر چیز با صحنهها و سکانسهای خاصی در یادها میمانند؛ لحظاتی که مرزهای توانایی سینما را درنوردیده و همهی انتظارات تماشاگر را دگرگون ساختهاند.
این سکانسهای نمادین، در طول زمان و همگام با خود ژانر تکامل یافتهاند. جنگ جهانی اول، لحظاتی از واقعگرایی کابوسوار و مکاشفههای تراژیک را به سینما هدیه داد، جنگ ویتنام که الهامبخش شاهکارهای سینمایی دیوانهوار بسیاری بود، صحنههایی سرشار از رنگهای اشباع شده و جنون توهمآمیز را به تصویر کشید و فیلمهای جنگ جهانی دوم نیز مملو از سکانسهایی هستند که ظرفیت انسان برای شرارت و ویرانگری ناشی از تعصب و سلاحهای پیشرفته را به نمایش میگذارند. با در نظر گرفتن این نکته که هر جنگ، شیوهی جدیدی را برای به تصویر کشیدن وحشتها و واقعیتهایش احتیاج دارد، در ادامه با 12 سکانس جاودان تاریخ سینمای جنگ آشنا خواهیم شد.
12. حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds)
سکانس افتتاحیهی کریستف والتس
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: برد پیت، کریستف والتس، ملانی لوران، مایکل فاسبندر، دیانه کروگر
- تاریخ اکران: 2009
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 89 از 10
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.4 از 10
شاهکار کوئنتین تارانتینو، «حرامزادههای لعنتی»، با سکانسی آغاز میشود که به خودی خود یک کلاس درس کامل در باب خلق تعلیق است و یکی از قدرتمندترین افتتاحیههای تاریخ سینما به شمار میرود. در این سکانس، یک کلنل اساس به نام هانس لاندا (با بازی کریستف والتس)، برای بازجویی از یک دامدار فرانسوی وارد خانهی او میشود. ظاهر ماجرا، یک بازرسی عادی برای یافتن پناهجویان یهودی به نظر میرسد، اما آنچه در ادامه رخ میدهد، یک بازی روانی بیرحمانه و نفسگیر است که نمونهاش را در فیلمهای دیگر کمتر دیدهایم.
تنش در این صحنه نه از طریق اکشن، که از طریق کلمات، مکثها و ادب زهرآگین لاندا ساخته میشود. کمتر سکانسی در تاریخ سینما توانسته است به این شکل استادانه، آرامش را به وحشتی غیرقابل تحمل تبدیل کند. این سکانس، زمینهساز اجرای بینظیر و تاریخساز کریستف والتس شد؛ اجرایی که تارانتینو گفته بود اگر بازیگر مناسبش را پیدا نمیکرد، هرگز فیلم را نمیساخت. همچنین این سکانس، شخصیت خود لاندا را به بهترین شکل معرفی میکند؛ ضدقهرمانی که از آن پس، به یکی از منفورترین، هوشمندترین و در عین حال نمادینترین شخصیتهای شرور تاریخ سینمای جنگ تبدیل شد.
11. بیا و بنگر (Come and See)
قتلعام در بلاروس
- کارگردان: الم کلیموف
- بازیگران: الکسی کراوچنکو، اولگا میرونوا، لیوبومیراس لاوسیاویچیوس، ولاداس باگدوناس، ویکتور لورنتس
- تاریخ اکران: 1985
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 97 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.4 از 10
درام هولناک و فراموش نشدنی الم کلیموف، «بیا و بنگر»، که در اتحاد جماهیر شوروی ساخته شد، یکی از بیرحمانهترین و صادقانهترین بازنماییها از دوران جنگ جهانی دوم در تاریخ سینماست. فیلم، داستان فلیورا، پسر نوجوان و سادهدل بلاروسی را دنبال میکند که در اوج ناامیدی به مقاومت شوروی میپیوندد؛ تشکیلاتی که خود آمادگی چندانی برای نبرد ندارد و آنچه به ظاهر گامی به سوی قهرمانی است، سریعا به کابوسی ویرانگر بدل میگردد. فلورا در میان آشوب جنگ، آرام آرام معصومیت و سلامت عقل خود را از دست میدهد و دچار فروپاشی روانی میشود. این فروپاشی درونی زمانی شدت میگیرد که او شاهد قتلعام غیرقابل تصور روستاییان بیدفاع به دست سربازان نازی است؛ صحنهای که نه تنها خشونت عریان جنگ را به تصویر میکشد، بلکه مرزهای تحمل انسان را نیز در هم میشکند.
«بیا و بنگر» به شکلی کاملا وحشیانه، تصویری بیپرده از قساوتهای جنگ ارائه میدهد، اما قدرت اصلی آن در نمایش این نکته است که جنگ تنها جانها را نمیگیرد، بلکه روح بازماندگان را هم نابود میکند. این سکانس، با واقعگرایی دهشتناک و صداگذاری ذهنی و آزار دهندهاش، تماشاگر را مجبور میکند تا بدون هیچگونه فاصلهگذاری، با وحشت تاریخ مواجه شده و عمق فاجعه را تجربه کند. این یک فیلم جنگی نیست؛ بلکه تجربهی خود دوزخ بر روی زمین است.
10. کشتی (Das Boot)
حمله با بمبهای عمقی به زیردریایی
- کارگردان: ولفگانگ پترسن
- بازیگران: یورگن پروچنو، هربرت گرونمیر، کلاوس ونهمان، هوبرتوس بنگش، مارتین زملروگه
- تاریخ اکران: 1981
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 98 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.4 از 10
شاهکار ولفگانگ پترسن، «کشتی»، یکی از برجستهترین آثار سینمای جنگ جهانی دوم است که داستان آن در سال 1942 و در دل یک زیردریایی آلمانی در اقیانوس اطلس شمالی روایت میشود. این فیلم جاودان سینمای جنگ با تمرکز بر خدمهی جوان زیردریایی که بسیاری از آنها با بیرحمی جنگ بیگانهاند، تضاد میان معصومیت جوانی و وحشتهای بیپایان جنگ را به شکلی استادانه به تصویر میکشد.
این تضاد در سکانس مشهور حملهی بمبهای عمقی به اوج خود میرسد. جایی که ناوهای جنگی بریتانیایی پس از شناسایی زیردریایی، بلافاصله بمبهای عمقی را به سمت آنها نشانه میروند و جهنمی از انفجارهای بیوقفه در اطراف این تابوت فلزی آغاز میشود. از اینجا به بعد تنش به سرعت افزایش مییابد، زیرا خدمهی جوان زیردریایی از خطر واقعی که در آن گرفتار شدهاند آگاه میشوند. صدای مرگبار پینگِ سونار (Sonar Ping- «سیگنال صوتی» یا «پالس صوتی» که دستگاه سونار برای شناسایی اجسام زیر آب ارسال میکند)، پیچهایی که از شدت فشار از دیوارهها بیرون میزنند، صداهای مهیب زیر آب و تکانهای شدید ناشی از موج انفجار همگی دست به دست هم میدهند تا تماشاگر خود بخشی از واقعه باشد و ترومای واقعی این نوع تعقیب و گریز کور و بیامان را با تمام وجود حس کند.
9. نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan)
یورش به ساحل اوماها، نرماندی
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: تام هنکس، تام سایزمور، ادوارد برنز، مت دیمون، وین دیزل
- تاریخ اکران: 1998
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 94 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.6 از 10
استیون اسپیلبرگ پس از موفقیت همه جانبهی «فهرست شنیدلر» (Schindler’s List)، در دومین بازگشت خود به ژانر فیلمهای جنگی و سینمای جنگ، رویکردی کاملا متفاوت در پیش گرفت. او در «نجات سرباز رایان»، به جای تمرکز بر لحظات دراماتیک و روابط شخصیتها، تصویری عریان و بیرحم از جنگ ارائه میدهد؛ رویکردی که در همان سی دقیقهی ابتدایی فیلم، یعنی سکانس هجوم نیروهای متفقین به ساحل اوماها در نرماندی ، به اوج خود میرسد. یک تجربهی حسی بیسابقه برای تماشاگر که هرگز تا پیش از آن شبیهش را روی پردهی سینما تجربه نکرده. اسپیلبرگ با دقتی بیمانند، خونریزی، آشوب و هراس جنگ را بازسازی میکند؛ خشونتی که آنقدر نزدیک و ملموس است که انگار تماشاگر خود در میان آتش و گلوله گرفتار شده.
ترکیب هوشمندانهی صداگذاری فراگیر، لرزش دوربین روی دست، ریتم نفسگیر تدوین و نمایش بیپروای اجساد و جراحتها، باعث شده این سکانس نه تنها به یکی از ماندگارترین صحنههای تاریخ سینمای جنگ بدل شود، بلکه الگویی تازه برای بازنمایی جنگ روی پردهی نقرهای بسازد. سکانس افتتاحیهی جاودان «نجات سرباز رایان» نشان میدهد که سینما چگونه میتواند حقیقت جنگ را بیهیچ پردهپوشی، هم تکان دهنده و هم هنرمندانه، به تصویر بکشد.
8. دانکرک (Dunkirk)
ساحل زیر آتش
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: فیون وایتهد، تام گلین-کارنی، جک لودن، هری استایلز، تام هاردی
- تاریخ اکران: 2017
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 7.8 از 10
حماسهی جنگی سال 2017 کریستوفر نولان، «دانکرک»، بیش از آنکه یک فیلم جنگی سنتی باشد، یک تریلر بقای نفسگیر است که داستانهای پراکندهی افراد در میانهی عملیات تخلیهی نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم را روایت میکند. سکانس افتتاحیهی فیلم، به شکلی استادانه، لحن این تجربهی بیامان و هولناک را تثبیت میکند. در این سکانس، سربازان درمانده در ساحل، با حملهی غافلگیرانهی هواپیماهای دشمن، برای یافتن جانپناه تقلا میکنند و تماشاگر نیز همراه با آنها، در آشوب و استیصال غرق میشود.
این حس ملموس از خطر، با موسیقی متن شوم و نبضدار هانس زیمر، که از تکنیک «تیک تاک» ساعت برای ایجاد تنش بیپایان بهره میبرد، به اوج خود میرسد. شاید «دانکرک» از نظر روایی، انقلابیترین فیلم جنگی سینمای جنگ نباشد، اما سکانسهای نبرد آن، به خصوص این افتتاحیهی کوبنده، تجربهای فراموش نشدنی و کاملا سینمایی از بقا را خلق میکنند که تا مدتها در ذهن باقی میماند.
7. پل رودخانهی کوای (The Bridge on the River Kwai)
مارش اسیران جنگی روی پل
- کارگردان: دیوید لین
- بازیگران: ویلیام هولدن، الک گینس، جک هاوکینز، سهسوئه هایاکاوا، جیمز دونالد
- تاریخ اکران: 1957
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 96 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.1 از 10
در شاهکار حماسی دیوید لین، «پل رودخانهی کوای»، سکانسی وجود دارد که قدرت تاثیرگذاریاش نه در خشونت عریان، بلکه در بار احساسی و روانی خرد کنندهی آن نهفته است. این سکانس، نمایش دهندهی رژهی اسرای جنگی بریتانیایی به رهبری کلنل نیکلسون (با بازی الک گینس) به سوی محل ساخت پل است. آنچه این صحنه را جاودان میکند، نه سرعت یا اکشن، بلکه نمایش چهرههای تکیده و فرسودهی سربازانی است که با وجود تحمل بیرحمانهترین شکنجهها، همچنان تلاش میکنند تا انضباط نظامی و غرور خود را حفظ کنند.
سوت زدن آهنگ معروف «مارش سرهنگ بوگی» توسط آنها، به یک سرود مقاومت روانی تبدیل میشود. این سکانس به شکلی تکان دهنده، تم اصلی فیلم را به تصویر میکشد: فرسایش روح انسان در شرایط طاقتفرسا و تلاشی وسواسگونه برای محافظت از آن. برای نیکلسون، حفظ انضباط، تنها راه حفظ انسانیت سربازانش است؛ یک وسواس شریف که در نهایت، به شکلی تراژیک، او را نسبت به واقعیت بزرگتر جنگ، کور میکند.
6. جوخه (Platoon)
مرگ دراماتیک گروهبان الیاس
- کارگردان: الیور استون
- بازیگران: تام برنگر، ویلم دفو، چارلی شین، کیت دیوید، فارست ویتاکر
- تاریخ اکران: 1986
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 88 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.1 از 10
کمتر فیلمی دربارهی جنگ ویتنام به اندازهی «جوخه»ی الیور استون، چنین شناسنامهدار و ماندگار است. فیلم روایتگر تجربههای تلخ و طاقتفرسای سربازی جوان به نام «کریس تیلور» (با بازی چارلی شین) است که در میان جهنم جنگ، به بلوغ و آگاهی تازهای میرسد. در میان شخصیتهای این فیلم ماندگار سینمای جنگ، «گروهبان الیاس» (ویلم دافو) جایگاهی ویژه دارد: او نه تنها مربی و راهنمای تیلور، که وجدان اخلاقی جوخه نیز محسوب میشود؛ انسانی مهربان و درستکار در دل فضایی مملو از خشونت و بیرحمی.
در یکی از پرتنشترین لحظات فیلم، در میانهی نبردی طاقتفرسا، الیاس زخمی و از گروه جدا میافتد. او تا واپسین نفس شجاعانه مقاومت میکند، اما سرانجام در قلب جنگل به محاصره درمیآید و طی یک پاکسازی نهایی، با دستان گشوده – همچون نمادی از پذیرش سرنوشت – سقوط میکند. این تصویر، که به نوعی یادآور مصلوب شدن است، نه تنها یکی از نمادینترین نماهای «جوخه»، بلکه از ماندگارترین تصاویر تاریخ سینمای جنگ است؛ صحنهای که همزمان هم بر قهرمانی فردی دلالت دارد و هم بر بیرحمی بیانتهای جنگ.
5. غلاف تمامفلزی (Full Metal Jacket)
سرگروهبان هتاک دورهی آموزش
- کارگردان: استنلی کوبریک
- بازیگران: متیو موداین، آر. لی ارمی، وینسنت دن آفریو، آدام بالدوین، دوریان هیروود
- تاریخ اکران: 1987
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 91 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.3 از 10
استنلی کوبریک با ساخت «غلاف تمامفلزی» در سال 1987، بار دیگر نشان داد که چگونه میتواند ژانر جنگ را به عرصهای برای کاوشهای عمیقتر انسانی و فلسفی بدل کند. فیلم از همان ابتدا با لحنی پخته و بیپرده آغاز میشود؛ لحنی که تنها از کارگردانی با تجربه و تسلط کامل بر زبان سینما برمیآید. در یکی از ماندگارترین سکانسهای فیلم، گروهبان سختگیر «هارتمن» (آر. لی ارمی) در نخستین مراحل آموزش، سربازان تازهوارد را هدف سیلی بیامان از ناسزاها و تحقیرها قرار میدهد. صحنه در دو بخش طراحی شده است: بخش نخست، معرفی سربازان، و بخش دوم، بازرسی؛ اما آنچه در هر دو مشترک است، روند بیوقفهی زدودن هویت فردی و خرد کردن شخصیت انسانهاست.
کوبریک با مهارت نشان میدهد که چگونه زبان توهینآمیز و رفتار تحقیر کننده، نه فقط ابزار نظم نظامی، بلکه شیوهای برای انسانزدایی است؛ فرآیندی که سربازان را از «فردیت» تهی کرده و به اجزایی از یک ماشین جنگی بدل میسازد. دوربین آرام اما بیرحمانه بر چهرههای سربازان مکث میکند، و ریتم تند دیالوگها همچون ضربات مداوم چکشی است که بر روان آنها فرود میآید. این صحنه فقط نمایش خشونت کلامی نیست؛ بیانیهای است دربارهی بهای سنگینی که نظامیگری بر روح انسان تحمیل میکند. کوبریک با ترکیب قدرتبخش فرم سینمایی و تلخی واقعیت، تجربهای میآفریند که هم به یاد ماندنی است و هم هشدار دهنده؛ یادآور این حقیقت که جنگ از لحظهی آموزش آغاز میشود، پیش از آنکه حتی به میدان نبرد برسیم.
4. در جبههی غرب خبری نیست (All Quiet On The Western Front)
یورش ناگهانی تانکها به سنگرها
- کارگردان: ادوارد برگر
- بازیگران: فلیکس کامرر، آلبرشت شوخ، آرون هیلمر، دانیل برول، ادین حسنوویچ
- تاریخ اکران: 2022
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 90 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 7.8 از 10
اگرچه به نظر میرسد ژانرهای جنگ و وحشت به طور طبیعی با هم همپوشانی داشته باشند، کمتر پیش آمده که این ترکیب به اندازهی بازآفرینی برندهی اسکار «در جبههی غرب خبری نیست» به کارگردانی ادوارد برگر، چنین موثر اجرا شود. فیلم اگرچه در تصویر زندگی روزمرهی سربازان در سنگر، نوآوری چشمگیری ارائه نمیدهد، اما سکانسی دارد که فراتر از قواعد معمول سینمای جنگ حرکت میکند و مرز میان تاریخ و کابوس را در هم میشکند.
ماجرا ساده است: گروهی از سربازان آلمانی ناگهان با پیشروی تانکها از دل «زمین بیطرف» غافلگیر میشوند، اما قدرت اجرا همه چیز را تغییر میدهد. تانکها نه صرفاا ماشینهای جنگی، بلکه همچون هیولاهایی کابوسزده از دل تاریکی سر برمیآورند؛ هیولاهایی آهنین که بر خاک و انسان بیامان میتازند. صحنه با چنان شدت و وحشتی پرداخته شده که بیش از یک بازنمایی تاریخی، شبیه رویارویی با لشگری از موجودات هولناک شبانه به نظر میرسد. برگر در این سکانس، مرز میان رئالیسم و وحشت را محو میکند و به تماشاگر نشان میدهد که جنگ جهانی اول، خود چیزی فراتر از تاریخ است: کابوسی جمعی که حتی یک قرن بعد هم از یاد نرفته است.
3. شکارچی گوزن (The Deer Hunter)
بازی رولت روسی
- کارگردان: مایکل چیمینو
- بازیگران: رابرت دنیرو، کریستوفر واکن، جان کازال، جان سویج، مریل استریپ
- تاریخ اکران: 1978
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.1 از 10
آنچه فیلم «شکارچی گوزن» ساخته مایکل چیمینو را از بیشتر آثار مربوط به جنگ ویتنام متمایز میکند، نمایش هولناک زندگی سربازان در سه مقطع پیش از جنگ، در جریان نبرد و پس از آن است؛ سفری فرساینده که گویی چندین عمر به طول میانجامد. با این حال نقطهی اوج فیلم در بخش میانی و در دل اردوگاهی به نام ویتکنگ رقم میخورد. جایی که شخصیتهای اصلی در اسارتاند و ناگزیر میشوند برای سرگرمی زندانبانان، «رولت روسی» بازی کنند. این صحنه نه تنها یکی از تکان دهندهترین لحظات سینمای جنگ است، بلکه استعارهای عریان از بیرحمی بیمنطق جنگ محسوب میشود؛ جایی که زندگی انسانها به دستمایهای برای شرطبندی تقلیل مییابد.
چیمینو با این سکانس، جنبهای از جنگ را برملا میکند که اغلب در سایه میماند: لحظات به ظاهر «بیاهمیت» که در واقع میتوانند زندگی و روان انسانها را برای همیشه ویران کنند. بازی رولت روسی در «شکارچی گوزن» تنها نمایش قساوت دشمن نیست؛ نمایانگر شکنندگی انسان در برابر شرایطی است که او را وادار میکند تا مرگ را در چشمان دوستانش ببیند. همین است که این صحنه در حافظهی سینما به عنوان کابوسی فراموش ناشدنی باقی مانده است.
2. اینک آخرالزمان (Apocalypse Now)
پرواز هلیکوپترها با موسیقی «پرواز والکیریها»ی واگنر
- کارگردان: فرانسیس فورد کوپولا
- بازیگران: مارلون براندو، مارتین شین، رابرت دووال، دنیس هاپر، فردریک فورست، جری زیسمر، لارنس فیشبرن، هریسون فورد
- تاریخ اکران: 1979
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 98 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.5 از 10
«اینک آخرالزمان» فرانسیس فورد کوپولا، شاید آشوبزدهترین و در عین حال درخشانترین حماسهی سینمایی دربارهی جنگ ویتنام باشد؛ فیلمی عجیب که پشت صحنهاش به اندازهی محتوای روی پرده پر از جنون و بحران بود. این فیلم که اقتباسی آزاد از رمان کوتاه «دل تاریکی» اثر جوزف کنراد است، جسورانه بر شرارتهای ارتش آمریکا در جریان جنگ تمرکز میکند.
معروفترین نمونهی این رویکرد در سکانسی است که طی آن یک اسکادران بالگرد، روستایی کوچک در ویتنام را بمباران میکند، در حالی که موسیقی باشکوه و متناقض ریچارد واگنر، «پرواز والکیریها»، در پسزمینه پخش میشود. این تضاد هولناک – موسیقیای باشکوه و حماسی در برابر صحنهای آکنده از خون و ویرانی – نهتنها خشونت را ملموستر میکند، بلکه آن را به نمایشی جنونآمیز تبدیل میسازد؛ گویی جنگ خود یک اپرای کابوسوار است. این سکانس جاودان سینمای جنگ با مهارت بینظیر کوپولا در ترکیب جنون و خشونت، به یکی از پرارجاعترین و ماندگارترین لحظات تاریخ سینما و فرهنگ عامه بدل شد و نشانههایی از آن را در فیلمهای جنگی دیگر، انیمیشنها و حتی تبلیغات تلویزیونی نیز میتوان پیدا کرد.
1. شعلهها (Incendies)
سکانس افشای حقیقت تکان دهندهی نامهها
- کارگردان: دنی ویلنوو
- بازیگران: لوبنا آزابل، ملیسا دسورمو پولین، ماکسیم گودت، رمی ژیرار، آلن آلتمن
- تاریخ اکران: 2010
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.3 از 10
آخرین فیلم فرانسوی زبانِ دنی ویلنوو، «شعلهها»، یکی از نفسگیرترین و ویرانگرترین پیچشهای داستانی تاریخ سینما را در خود دارد. پیچشی که صحبت دربارهاش بدون افشای کامل داستان آن تقریبا غیرممکن است. اما فارغ از این غافلگیری، خود فیلم یک سفر آرامسوز اما عمیقا آزار دهنده به قلب جنگهای چریکی است. داستان در یک مکان نامشخص – که گمان میرود لبنانِ در دوران جنگ داخلی پس از 1975 باشد – میگذرد و مخاطب را در فضایی پر از تنش و وحشت فرو میبرد.
مکاشفهی نهایی فیلم، بیشتر به پایان یک فیلم ترسناک شباهت دارد تا یک درام جنگی. این یک غافلگیری صرف نیست، بلکه حقیقتی است که تمام پایههای داستان را فرو میریزد و به شکلی بینقص، پیام اصلی فیلم را منتقل میکند: جنگ، ظرفیت به واقعیت درآوردن غیرقابلتصورترین احتمالات را دارد و میتواند زخمهایی بر جای بگذارد که فراتر از مرگ و ویرانی فیزیکی است.
منبع: screenrant