نقد فیلم ترسناک سلاحها (Weapons)
وحشتی درباره فقدان
فیلم سلاحها (Weapons)، جدیدترین ساخته زک کرگر پس از موفقیت چشمگیر «بربری» (Barbarian) است؛ فیلمی که نه تنها منتقدان ژانر وحشت، بلکه مخاطبان سینمای جدیتر را هم متوجه خود کرد. کرگر در اثر تازهاش پا را از محدوده یک فیلم ترسناک معمول فراتر گذاشته و تلاش کرده با ترکیب عناصر ژانر وحشت با ساختارهای روایی پیچیدهتر و دغدغههای اجتماعی، فیلمی خلق کند که هم هیجانانگیز باشد و هم اندیشهبرانگیز. از همان ابتدا روشن است که او قصد داشته در مسیری حرکت کند که فیلمسازانی چون جوردن پیل یا آری استر طی کردهاند؛ یعنی ساخت آثاری که از دل وحشت، تصویری از جامعه و روان انسان معاصر ترسیم میکنند.
مشخصات فیلم ادینگتون | |
کارگردان | زک کرگر |
نویسنده | زک کرگر |
بازیگران | جولیا گارنر، جاش برولین، آلدن ارنرایک، آستین برامز |
تاریخ انتشار | ۲۰۲۵ |
اهمیت «سلاحها» تنها در روایت داستانی عجیب و رازآلودش نیست، بلکه در شیوه مواجههاش با مقوله فقدان، وحشت جمعی و فروپاشی اعتماد اجتماعی است. کرگر در مصاحبههایش تأکید کرده که الهام اولیه فیلم از تجربهی شخصی او در از دست دادن یک دوست نزدیک آمده است. این تجربه، در متن فیلم به یک سوگ اجتماعی بدل شده که کل یک جامعهی کوچک را درگیر میکند. به همین دلیل «سلاحها» بیش از آنکه صرفا بر پایه صحنههای هولناک یا جلوههای ویژه بنا شده باشد، بر احساسات انسانی و واکنشهای روانی تمرکز دارد.
خلاصه داستان و ساختار
ماجرا در شهر کوچک میبروک در ایالت پنسیلوانیا آغاز میشود؛ جایی که ۱۷ کودک از یک کلاس سوم دبستان بهطور ناگهانی در ساعت ۲:۱۷ بامداد ناپدید میشوند. تنها یک کودک در خانه باقی میماند و همین مساله نقطهی آغاز بحرانی بزرگ در جامعه کوچک شهر است. والدین در شوک و وحشت فرو میروند، پلیس و رسانهها به صحنه هجوم میآورند، و گمانهزنیها دربارهی علت ماجرا آغاز میشود. اما کرگر روایت خود را به شکل خطی و مستقیم پیش نمیبرد، بلکه آن را در چندین فصل و از دید شخصیتهای مختلف تعریف میکند؛ روشی که یادآور آثار چندخطی مانند «مگنولیا» (Magnolia) است.
هر فصل، رویکردی متفاوت به ماجرا دارد: یکی از زاویه دید والدین، دیگری از نگاه مأموران پلیس، و در بخشی دیگر حتی از چشم کسانی که در حاشیهی ماجرا زندگی میکنند. این چندپارگی روایی باعث میشود که تماشاگر مدام بین دیدگاهها جابهجا شود و هیچ حقیقت قطعی و روشنی در دسترسش نباشد. از خلال این جابهجاییهاست که فیلم لایههای عمیقتری از جامعه را آشکار میکند: شایعات، ترسهای پنهان، خشمهای فروخورده و سرزنشهای جمعی.
ساختار چندبخشی فیلم در خدمت مضمون اصلی آن است؛ یعنی نشان دادن اینکه یک رویداد سوگناک چگونه میتواند جامعهای را متلاشی کند و هر کس را به سمت روایت یا توهمی متفاوت بکشاند. این ساختار غیرخطی، اگرچه برای برخی تماشاگران گیجکننده یا کند به نظر میرسد، اما در نهایت بافتی از روایت را پدید میآورد که نه بر یک پاسخ واحد، بلکه بر کثرت دیدگاهها و ابهام واقعیت تأکید دارد. درست همانطور که در زندگی واقعی، هیچگاه حقیقت کامل و شفاف در دسترس همگان قرار نمیگیرد.
جنبههای هنری
بیشک یکی از مهمترین نقاط «سلاحها»، جنبههای بصری آن است. فیلم با بهرهگیری از نورپردازی سرد و فضاهای نیمهتاریک، موفق میشود حتی در سادهترین مکانها مثل آشپزخانه یا حیاط خانه، خفقان و تهدید را القا کند. در اینجا میتوان ردپای سینمای دنی ویلنوو در فیلم «زندانیها» (Prisoners) را مشاهده کرد؛ همان تأکید بر خاکستری بودن فضا، حالوهوای دلگیر و تضاد میان آرامش سطحی حومهی شهر و کابوس نهفته در زیر آن، اینجا هم دیده میشود. این انتخابها فیلم را از همان ابتدا در سطحی جدیتر از یک اثر سرگرمی قرار میدهد.
از سوی دیگر، کرگر در میزانسنهایش بهخوبی از فضای بسته برای افزایش تنش استفاده میکند. قابها اغلب با خطوط عمودی درختان یا در و پنجرهها محدود شدهاند تا احساس گیر افتادن و بیراهی را تشدید کنند. همچنین حرکت دوربین در بسیاری از صحنهها آرام، کشدار و حسابشده است، گویی خودِ دوربین هم در حال جستوجوی حقیقتی پنهان است که هیچگاه آشکار نمیشود. این کندی آگاهانه در تضاد با لحظات شوکآور و ناگهانی فیلم قرار میگیرد و ضرباهنگی پرتنش پدید میآورد.
مضامین اصلی
مهمترین مضمون فیلم، مساله فقدان است؛ فقدان نه تنها بهعنوان تجربهای شخصی، بلکه بهعنوان پدیدهای جمعی که میتواند کل جامعه را متاثر کند. گم شدن ۱۷ کودک، استعارهای بزرگ درباره از دست دادن امنیت، آرامش و اعتماد در سطح اجتماعی است. همانطور که کرگر گفته، او از فقدان یک دوست نزدیک الهام گرفته، اما آن را به مقیاسی وسیعتر بسط داده تا نشان دهد چگونه یک ضربه ناگهانی میتواند بنیانهای اجتماعی را لرزان کند.
مضمون دیگر، فروپاشی اعتماد اجتماعی است. در فیلم میبینیم که پس از حادثه، به جای همبستگی و همدلی، مردم به یکدیگر شک میکنند، انگشت اتهام به سوی بیگناهان میگیرند، و رسانهها بر آتش هراس میدمند. این وضعیت بهخوبی نشان میدهد که جامعهی مدرن چقدر شکننده است؛ کافیست رخدادی غیرقابل توضیح اتفاق بیفتد تا زیرساختهای اعتماد و همزیستی از هم بپاشد. فیلم در اینجا نه فقط ترس فردی، بلکه وحشت اجتماعی را تصویر میکند.
کارگردان فیلم در مصاحبههایش تأکید کرده که الهام اولیه «سلاحها» از تجربهی شخصی او در از دست دادن یک دوست نزدیک آمده است. این تجربه، در متن فیلم به یک سوگ اجتماعی بدل شده که کل یک جامعهی کوچک را درگیر میکند.
در نهایت، فیلم پرسشی فلسفی را پیش میکشد: وقتی با غیاب و پوچی مواجه میشویم، چه واکنشی نشان میدهیم؟ برخی به توهم و تئوریهای توطئه پناه میبرند، برخی به خشونت، و برخی به انکار. در اینجا میتوان ردپای فلسفهی اگزیستانسیالیستی را دید؛ اینکه انسان در برابر بیمعنایی جهان چه موضعی میگیرد.
اهمیت فیلم در ژانر وحشت
«سلاحها» را میتوان بخشی از جریان نوظهوری در سینمای وحشت دانست که منتقدان آن را «ترس متفکرانه» (Elevated horror) مینامند. آثاری چون «برو بیرون» (Get Out) جوردن پیل یا «موروثی» (Hereditary) آری استر هم در این دسته قرار میگیرند؛ فیلمهایی که در عین ایجاد وحشت، لایههای اجتماعی، روانی و فلسفی را هم کاوش میکنند. کرگر با این فیلم نشان میدهد که توانسته مسیر تازهای در کارنامهی خود باز کند و از یک فیلمساز مستعد ژانر به فیلمسازی جدیتر بدل شود.
از نظر روایی، در ژانر وحشت فیلمی با ساختار چندبخشی اینچنینی به ندرت دیده میشود. معمولاً فیلمهای ترسناک بر یک خط داستانی متمرکز هستند، اما «سلاحها» تلاش کرده با روایت موازی، ابعادی وسیعتر را بررسی کند. این نوآوری باعث میشود فیلم نه تنها در ژانر وحشت، بلکه در کل سینمای جریان اصلی آمریکا تجربهای خاص به شمار آید.
«سلاحها» با وجود ساختار غیرمتعارف و موضوعات سنگین، توانسته فروش قابل توجهی داشته باشد و نشان دهد که تماشاگران امروزی نیز آمادهاند آثاری پیچیدهتر و غیرکلیشهای را در ژانر وحشت بپذیرند. این امر میتواند راه را برای فیلمسازان دیگر باز کند تا از مرزهای رایج ژانر عبور کنند و به دنبال زبانهای تازه باشند.
نقاط ضعف
با وجود تمام نقاط قوت، «سلاحها» بیعیب نیست. نخستین ایراد آن به ریتم برمیگردد. فیلم در نیمه اول بسیار پرقدرت و درگیر کننده عمل میکند، اما هرچه جلوتر میرود، پوچتر و حتی مضحکتر میشود، آن ایده اولیه فوقالعاده به سادهترین و سرسریترین شکل ممکن به پایان میرسد. گویی تهیهکنندگان فیلم به این باور رسیدهاند که همین ایده اولیه فوقالعاده کافی است و نیازی به یک پایان عالی نیست. «سلاحها» اگر در نیمه دوم خودش هم به اندازه نیمه اول پرقدرت عمل میکرد، با یکی از بهترین فیلمهای ترسناک تاریخ طرف بودیم.
ساختارچند بخشی اگرچه به حفظ تنوع فیلم کمک زیادی کرده است، از طرف دیگر باعث شده است که نتوانیم آنچنان که باید با شخصیتها همذاتپنداری کنیم. چون داستان آنها خیلی زود تمام میشود و سریع به سراغ داستان بعدی میرویم. شاید اگر تعداد شخصیتها و داستانهای فرعیشان کمتر میشد و بیشتر روی عمق این داستانها تمرکز میشد، با روایت قویتری طرف بودیم. در مجموع، «سلاحها» متاسفانه از ظرفیتهای فوقالعادهای که دارد تمام استفاده را نمیکند و در خامدستانهترین شکل ممکن به پایان میرسد.
«سلاحها» اثری است که نشان میدهد ژانر وحشت میتواند فراتر از هیجانهای سطحی و لحظهای باشد و به بستری برای کاوش اجتماعی و فلسفی تبدیل شود. زک کرگر با این فیلم نه تنها توانسته جایگاه خود را بهعنوان یکی از فیلمسازان مهم موج جدید تثبیت کند، بلکه اثری خلق کرده که میتواند الهامبخش فیلمسازان دیگر برای عبور از قالبهای کلیشهای باشد.
فیلم با بهرهگیری از ساختار چندبخشی، سبک بصری خفقانآور و مضمونهایی چون فقدان و بیاعتمادی، تجربهای تماشایی و در عین حال تلخ به تماشاگر ارائه میدهد. گرچه ضعفهایی در ریتم، شخصیتپردازی و در پایانبندی وجود دارد، اما در مجموع این نواقص در برابر دستاورد کلی فیلم چندان پررنگ نیستند.
نقاط قوت:
- ساختار چندبخشی و چندصدایی که روایت را پیچیده و چندلایه میکند
- پرداختن به مضامین عمیق مانند فقدان و بیاعتمادی اجتماعی
- جسارت در عبور از کلیشههای رایج ژانر و ارائه تجربهای متفاوت
نقاط ضعف:
- ریتم کند و کشدار در برخی بخشها بهدلیل روایت چندبخشی
- رها شدن برخی خطوط داستانی فرعی بدون جمعبندی مناسب
- عدم توازن در شخصیتپردازی؛ برخی کاراکترها سطحی باقی میمانند
- پایان بد