10 شخصیت شرور انیمیشنهای دیزنی که میتوانستند قهرمان باشند
مرز باریک بین خیر و شر
همه جا چیزی به نام شر، و به همان اندازه شخصیتهایی وجود دارد که بنا به شرایط به شرور تبدیل میشوند. دیزنی مسلما تفاوتی بین این دو قائل نیست، و بینندگان احساس میکنند که تکتک شخصیتهای این کمپانی باید شکست بخورند و نابود شوند تا صلح و عشق حاکم شود. اما اگر طرفداران این انیمیشنها نگاه دقیقتری به داستانها بیندازند، به راحتی متوجه میشوند که چگونه بعضی از شرورها در واقع میتوانستند قهرمان باشند. در ادامه 10 شخصیت شرور انیمیشنهای دیزنی را نام بردیم که مرز بین خیر و شر را طی میکنند.
- ۱۵ انیمیشن احساسی دیزنی که اشکتان را درمیآورند
- 10 سکانس غمانگیز و تکاندهنده انیمیشنهای دیزنی
- آیا سلطنت شرورهای بزرگ دیزنی به پایان رسیده؟
10. ایزما شخصیت شرور انیمیشن زندگی جدید امپراطور (The Emperor’s New Groove)
انیمیشن «زندگی جدید امپراطور» با داستانی سرگرمکننده، امپراتوری لوس و بیعرضه را دنبال میکند که شخصیت شروری به نام ایزما که مشاور سابق سلطنتی او هم هست را اخراج میکند. بعد از آن ایزما سعی میکند به طور مداوم امپراطور را بکشد و تاج و تخت را در اختیار بگیرد. او شرور و کینهتوز به نظر میرسد، اما با نگاهی دقیقتر به داستان مشخص میشود که او هرگز نمیخواست امپراطور کوزکو را بکشد. ایزما در طول خدمتش به خانواده امپراطور که نسلها طول کشید، در واقع امپراطور را از بدو تولد بزرگ کرد.
اگر ایزما توسط حاکم خودخواه و ناسپاس اخراج نمیشد، ممکن بود مربی خوبی برای امپراطور کوزکو باشد و شاید حتی بیشتر امور سلطنتی او را راهنمایی کند، چرا که کوزکو اغلب موجودی سر به هوا بود. اقتدار زنانه ایزما میتوانست دلیلی بر شهرت او باشد و او را به یک قهرمان شایسته تبدیل کند!
9. گستون شخصیت شرور انیمیشن دیو و دلبر (Beauty And The Beast)
گستون به باهوشی و تیزهوشیاش معروف نیست، اما بسیار جذاب است و به خود میبالد که بهترین شکارچی و قویترین مرد شهر است. وقتی بل چندین بار تقاضای او را رد و سپس ادعا میکند که یک جانور وحشی جنگلی را به او ترجیح میدهد، گستون به اندازه کافی تحقیر میشود. بینندگان این انیمیشن داستان را از دیدگاه بل میبینند، اما با نگاهی از طرف مردم شهر، به راحتی میتوان فهمید که چگونه دیو شخصیت شرور و گستون قهرمان این افسانه است.
از این گذشته، بل و پدرش حرفهای بیربطی میزدند که به شهرت آنها به عجیب بودن اضافه میکرد و گستون فقط برای محافظت از مردم شهر و به دست آوردن دختر رویاهایش سعی میکرد دیو را بکشد. گستون ممکن است مغرور باشد، اما چه کسی میتواند او را به خاطر احساساتی طبیعی سرزنش کند. اگر به موفقیت دست پیدا میکرد، قطعا یک قهرمان و یک اسطوره میشد.
8. لیدی ترمین شخصیت شرور انیمیشن سیندرلا (Cinderella)
لیدی ترمین در انیمیشن «سیندرلا» به خوبی میتوانست قهرمان داستان باشد. او تمام تلاش خود را کرد تا مطمئن شود که دخترانش تحت مراقبت قرار میگیرند و بهترین فرصتها را برای بهبود موقعیت خود به عنوان زن در آن عصر و جامعه پیدا میکنند. وقتی شوهرش فوت کرد، دوباره ازدواج کرد و نامادری شد.
با اندکی دلسوزی بیشتر و تلخی کمتر نسبت به زندگی خود، لیدی ترمین میتوانست مادر خوبی برای سیندرلا باشد. اراده او برای موفقیت میتوانست نمونه خوبی برای همه فرزندانش باشد. او تا زمانی که تمام دخترانش (از جمله سیندرلا) در موقعیتهای سودمند و مطمئن برای آینده خود قرار نگیرند، دست از کار نمیکشید. متاسفانه قلب سیاه نتیجه تلخی را به همراه خواهد داشت.
7. شان یو شخصیت شرور انیمیشن مولان (Mulan)
در زمان جنگ و فتح، طرف برنده همیشه احساس غرور و پیروزی میکند، در حالی که طرف بازنده شکستخورده و بدبخت است. در انیمیشن «مولان»، طرفداران نگاهی اجمالی به احساس مولان و کشورش در مورد حمله مغولها دارند.
البته، بینندگان مغولها را به عنوان شرور و شان یو را به عنوان بدترین شخصیت میبینند، اما صفحه را که برگردانید، متوجه میشوید که شان یو قهرمان حمله به یکی از قدرتمندترین کشورها و در واقع تصرف کاخ امپراتوری در نظر گرفته میشود. بنابراین، همه چیز بستگی به دیدگاه شما دارد. شان یو میتوانست رهبر بیباکی باشد که شجاعانه به کشوری بسیار بزرگتر حمله کرد و تقریبا پیروز شد.
6. اورسولا در انیمیشن پری دریایی کوچولو (The Little Mermaid)
اورسولا حقهباز و متفاوتترین شخصیت شرور انیمیشنهای دیزنی است که از یک نوجوان بیگناه و بیچاره برای بازگشت به پادشاهی تریتون استفاده کرد. این شخصیت شرور احساس میکرد که برای کنترل دریا فریب خورده است و خشم خود را بر سر ساکنانش فرود آورد.
اما وقتی آریل برای کمک نزد او آمد، اورسولا تقریبا یک قهرمان بود. اگر فقط پادشاه تریتون بر دریاها تسلط کامل نداشت و به اورسولا آنچه را که لایقش بود نمیداد، شاید او هم به نوبه خود از جادوهای حیلهگرانه خود برای کمک به آریل برای تحقق رویاهایش استفاده میکرد.
5. ادگار آلتازار در انیمیشن گربههای اشرافی (The Aristocats)
در انیمیشن «گربههای اشرافی» پیشخدمت مادام آدلاید، ادگار بالتازار، سالها کارمندی وفادار و فداکار برای خانه و اعضایش بود. طرفداران این انیمیشن به راحتی میتوانند تصور کنند که او چه احساسی داشت وقتی متوجه شد که طبق وصیت مادام آدلاید به حق خود نمیرسد و گربههایش قرار است کل ثروت او را به ارث ببرند.
ادگار در این داستان تقریبا یک قهرمان بود، چون اگر از او قدردانی میشد، حتی پس از مرگ آدلاید، خدمتکار وفادار باقی میماند و از دوشس و بچه گربههایش مراقبت میکرد. او به عادتهای گربهها آگاهی داشت و به خوبی از آنها مراقبت میکرد. این یک نمونه ناب از خط باریک بین قهرمان و شرور است.
4. شیرخان در انیمیشن کتاب جنگل (The Jungle Book)
واقعا چه کسی میتواند شیرخان را قضاوت کند؟ انسانها در حقیقت سالها حیوانات وحشی را میکشتند. شیرخان به خوبی روشن میکند که از انسانها به خاطر روشهای خشونتآمیزشان متنفر است.
در انیمیشن «کتاب جنگل» دیزنی، موگلی یک پسر کوچک بامزه است که توسط حیوانات در جنگل بزرگ شده. بینندگان موگلی را دنبال میکنند و شیرخان را از چشمان او دشمن میبینند. تنها چیزی که شیرخان برای قهرمان شدن لازم داشت این بود که پسربچه را فرصتی برای آموزش اهمیت حیات وحش ببیند و شاید حتی به او احساس وظیفه اخلاقی برای محافظت از این سرمایه طبیعی بدهد. اگر این اتفاق میافتاد داستان بسیار متفاوت، و شیرخان قهرمان قلمرو حیوانات میشد.
3. ملیفیسنت در انیمیشن زیبای خفته (Sleeping Beauty)
ملیفیسنت که به خاطر دگرگونیهای شیطانی و نفرینهای وحشتناک جادوی سیاه معروفترین شخصیت شرور انیمیشنهای دیزنی در نظر گرفته میشود، به همین راحتی میتواند قهرمان انیمیشن «زیبای خفته» باشد. او خواهر سه پری دیگر بود و همیشه احساس متفاوت بودن، طرد شدن و رانده شدن میکرد.
هنگامی که او برای دیدن شاهزاده خانم تازه متولد شده به جشن رسید، به خاطر حضورش مورد تمسخر قرار گرفت. به او گفتند که او دعوت نشده و نباید در جشن حضور داشته باشد. بدتر از آن ملکه بیتوجه از او پرسیده بود که آیا از دعوت نشدن ناراحت است یا خیر. اگر فقط با او با مهربانی و پذیرش بیشتری رفتار میشد، شاید ملیفیسنت یک هدیه شگفتانگیز به آرورا میداد و داستان مسیر مثبتتری میگرفت.
2. سندروم در انیمیشن شگفتانگیزان (The Incredibles)
سندروم در انیمیشن «شگفتانگیزان» پسر کوچکی بود که با علاقه وافری به آقای شگفتانگیز نگاه میکرد. سندروم اصرار داشت که به آقای شگفتانگیز کمک کند تا افراد بد را شکست دهد، اما همیشه مانع از کار میشد و اوضاع را بدتر میکرد. سندروم به عنوان یک نابغه بزرگ شد و قول داد که انتقام خود را از شگفتانگیزان به خاطر تجربه غمانگیز دوران کودکیاش بگیرد.
بنابراین، اگر آقای شگفتانگیز کمی بیشتر به آن پسر کوچک توجه میکرد و بدون آسیب رساندن به احساساتش و بر هم زدن رویاهایش، همه چیز را واضح تر برای او توضیح میداد، چه اتفاقی میافتاد؟ سندروم به جای تبدیل شدن به شخصیت شرور انیمیشنهای دیزنی، یک قهرمان میشد. تنها چیزی که او نیاز داشت الگویی بود که او را با کلمات مثبت تشویق کند و در مسیر درست قرار دهد.
1. بوریس و جاسپر در انیمیشن 101 سگ خالدار (101 Dalmatians)
کروئلا د ویل شرور وحشتناک انیمیشن «101 سگ خالدار» دیزنی است. اما از طرف دیگر، آدمهای او تقریبا قهرمانهایی بودند که این فیلم به آنها نیاز داشت. کروئلا دست آنها را برای برخورد با تولهسگها باز گذاشته بود و تنها کاری که بوریس و جاسپر باید انجام میدادند این بود که تولهها را به مقامات تحویل و گزارش دهند که چه کسی آنها را برای این کار کثیف استخدام کرده است.
آنها ممکن بود پاداش زیادی برای اطلاعات خود دریافت، و علنا یک تاجر بانفوذ و نیات بیرحمانه او را افشا کنند. این خبر قطعا بوریس و جاسپر را به عنوان قهرمانان شهر در صفحات اول اخبار قرار میداد.
منبع: screenrant