15 بازیگری که نمیتوان هیچ جایگزینی برایشان تصور کرد
در دنیای سینما، برخی بازیگران بهگونهای درخشان عمل کردهاند که نقشهایشان به آنها چسبیده و جداییناپذیر شده است. این بازیگران نهتنها بهخاطر استعداد و تواناییهای بینظیر خود، بلکه بهدلیل تأثیر عمیقی که بر روی مخاطبان گذاشتهاند، تبدیل به اسطورههایی جاودان در دنیای هنر هفتم شدهاند. در ادامه به معرفی ۱۵ بازیگری میپردازیم که هیچکس نمیتواند جایگزینشان شود.
۱۵. مایکل کیتون در نقش بیتل جویس
در فیلم یک زوج بیگناه به طرز تراژیکی جان خود را از دست میدهند، اما بهسرعت متوجه این موضوع نمیشوند. تنها زمانی که نمیتوانند خانه خود را ترک کنند و یک خانواده جدید به آنجا نقل مکان میکند، به چیزی مشکوک میشوند. این زوج که از اوضاع زندگی پس از مرگ بیاطلاعاند. تصمیم میگیرند که یک بیواگزارسیست را استخدام کنند تا خانواده جدید را از خانهشان بیرون کند. مشکل اینجاست که این دیو به نام بتلجویس قصد دارد فراتر از وظایفی که در قرارداد آمده است، عمل کند.
بازی مایکل کیتون در نقش بیتلجویس بهیادماندنی است، حتی اگر تنها چند دقیقه از زمان فیلم به او اختصاص داده شده باشد. دقیقا مانند بازی آنتونی هاپکینز در فیلم سکوت برهها. دلیل اینکه او غیرقابلجایگزینی است این است که کیتون تعادلی بینقص از کمدی و جنون را به نمایش میگذارد و این کار را از طریق اجرایی بینقص و فیزیکی انجام میدهد. آنچه او در این نقش انجام داد، چنان چشمگیر بود که ایده ساخت دنبالهای بدون حضور او کاملا غیرممکن به نظر میرسید. به همین دلیل میتوانید مطمئن باشید که او در دنبالهای که مدتها منتظرش بودیم و در سال ۲۰۲۴ منتشر میشود، حضور خواهد داشت.
۱۴. کتی بیتس در نقش آنی ویلکس
در فیلم میزری نویسندهای به نام پل شلدون بهتازگی آخرین رمان خود را به پایان رسانده است. او این کار را بهعنوان یک عمل نمادین و تکمیلکننده تلقی میکند، چرا که در این رمان، شخصیت مهمی را که در طول حرفهاش به نمایش گذاشته بود، از بین میبرد. در راه بازگشت از سفر خود، شلدون دچار یک تصادف وحشتناک میشود. خوشبختانه، آنی ویلکس او را نجات میدهد و شروع به مراقبت از او میکند. اما چیزی که پل نمیداند این است که ویلکس میداند او کیست و از طرفداران پروپاقرص همان شخصیتی است که شلدون در رمانش کشته است.
اقتباس راب راینر از رمان استیون کینگ به همین نام، یکی از بهترین شرورهای تمام فیلمهای ساخته شده از آثار کینگ را به تصویر میکشد. بازی کتی بیتس در نقش ویلکس تنها یک تجسم فیزیکی از یک ایده نیست. در واقع، بیتس شخصیت ویلکس را به شکلی به نمایش میگذارد که با فیزیک خود او همخوانی دارد؛ اما خوشبختانه او این کار را برای جلب رضایت مخاطب انجام نمیدهد. برعکس، رویکرد بیتس نشاندهنده یک نسخه افراطی از علاقهمندی بیش از حد به یک شخصیت است، و هیچ چیز نمیتواند بهاندازه یک طرفداری سمی تفرقهبرانگیز باشد. این یکی از دو نقشآفرینی است که جایزه اسکار را برای بازیگر خود به ارمغان آورد.
۱۳. آرنولد شوارتزنگر در نقش T800
در مجموعه فیلمهای ترمیناتور سارا و جان کانر ارواح بیگناهی هستند که زندگیشان پس از یک بازدید از آینده بهکلی تغییر میکند. پسر سارا، جان، در آینده به رهبر مقاومت انسانی تبدیل میشود؛ جایی که انسانها در حال مبارزه با ماشینها هستند. ماشینها بهطور مداوم یک ترمیناتور را به گذشته میفرستند تا از تولد جان جلوگیری کنند یا او را در کودکی به قتل برسانند. در اولین قسمت از این مجموعه، T-800 همان ماشین کشنده و غیرقابلمهار است که توسط ستاره اکشن دهه ۸۰، آرنولد شوارتزنگر، به تصویر کشیده میشود.
اما در فیلم بعدی، نسخهای مجددا برنامهریزیشده از T-800 به گذشته فرستاده میشود تا از سارا و جان محافظت کند. فارغ از اینکه چه دیدگاهی نسبت به مجموعه ترمیناتور داشته باشید، این تغییر از آرنولد بد به آرنولد خوب بهطرز بینقصی توسط جیمز کامرون (کارگردان دو فیلم اول) مدیریت شده است. او بهخوبی ارزش تبدیل شوارتزنگر به یک شخصیت مثبت را درک کرد.
همچنین، قسمتهای ۱ و ۲ بیتردید بهترین فیلمهای مجموعه ترمیناتور هستند و بخش بزرگی از این موفقیت به دلیل تصویر تقریبا مقدس و باوقاری است که شوارتزنگر از یک ربات ارایه میدهد؛ رباتی که که بهطور مداوم در حال یادگیری است.
۱۲. استیو کارل در نقش مایکل اسکات
در سریال آفیس کارمندان یک شرکت کاغذ در اسکرانتون، پنسیلوانیا، تلاش میکنند تا از روزمرگیهای خستهکنندهی زندگیشان که توسط محیط یکنواخت اداری تعیین شده، جان سالم به در ببرند. هر یک از آنها نسخهای کارتونی از محیط اداری هستند که شاید برای شما هم آشنا باشد؛ اما هیچکدام از آنها نمیتوانند با مایکل اسکات، مدیر دفتر اسکرانتون داندر میفلین، رقابت کنند. مایکل رهبری است که چنان ناشی، سادهلوح، توهینآمیز و خندهدار است که بهسختی میتوان شخصیتی بامزهتر اما در عین حال پرخطرتر در تمام تلویزیون مدرن پیدا کرد.
استیو کارل، کمدین معروف، به مایکل زندگی بخشید و در بیشتر دوران پخش این سیتکام کمدی شبکه NBC این نقش را ایفا کرد. او مسئول ساختن مایکل بهعنوان شخصیتی بحثبرانگیز بود که میتوانست همزمان شما را بخنداند و به گریه بیندازد. کار کارل در این نقش آنقدر خوب بود که به مایکل هویتی فراتر از جوکهای ناشیانهاش داد. او مطمئن شد که مایکل ترکیبی از بهترین و بدترین ویژگیهای رهبران اداری باشد و نتایج آن را بدون هیچ محدودیتی به نمایش گذاشت. هر بازیگر دیگری در جایگاه کارل تنها یک سایه از او میبود.
۱۱. تام هیدلستون در نقش لوکی
خوشبختانه، داستان لوکی به سمت مضامین پیچیدهتر پیش رفته و اکنون او به یکی از عناصر ضروری دنیای سینمایی مارول (MCU) تبدیل شده است. او یکی از معدود شخصیتهایی است که توانسته یک سریال تلویزیونی موفق را به همراه داشته باشد. در دنیای مارول نمادهای زیادی وجود دارند؛ اما لوکی بدون شک یکی از مهمترین آنهاست. مسئله فقط این نیست که او یک ضدقهرمان عالی است، بلکه جذابیتی که تام هیدلستون به این شخصیت بخشیده، بهسختی قابلرقابت است. در واقع، شاید تنها دلیل محبوبیت بینظیر لوکی و حضور مداوم او در فیلمهایی که قرار نبود در آنها باشد. همین بازی درخشان تام هیدلستون باشد.
توانایی بازگشت لوکی از مرگ، یک ابزار روایی خوب است؛ اما وقتی بازیگری با این میزان کاریزما دارید، دیگر مهم نیست چطور و چه زمانی این اتفاق میافتد. شما فقط میخواهید آن لبخند طلایی و شیطنتآمیز او را دوباره ببینید. تام هیدلستون با اجرای فوقالعاده خود، توانست شخصیتی را که در ابتدا قرار بود یک شرور ساده باشد، به یکی از جذابترین و محبوبترین شخصیتهای دنیای مارول تبدیل کند. لوکی، با پیچیدگیها و تضادهای درونیاش، توانست توجه مخاطبان را به خود جلب کند و از یک دشمن به شخصیتی چندلایه و تأثیرگذار تبدیل شود. این تحولی که لوکی در طول زمان تجربه کرده، از او چهرهای ساخته که تماشاگران نمیتوانند از دیدن دوبارهاش در هر فیلم یا سریالی خسته شوند.
۱۰. جانی دپ در نقش جک اسپارو
در مجموعه فیلمهای دزدان دریایی کارائیب کاپیتان جک اسپارو یک ضدقهرمان است که به همان اندازه که استعداد دارد، رازهایی نیز در دل خود پنهان کرده است. او شاید در ظاهر بیخطر به نظر برسد؛ اما در واقع یکی از نُه ارباب دزدان دریایی هفت دریاها است و همه دزدان دریایی از دور و نزدیک در تلاشاند تا او را شکار کنند. چنین شخصیت پیچیده و ضدقهرمانی تنها با ترکیبی بینقص از ذکاوت و شخصیتی منحصر به فرد که توسط افسانه هالیوود، جانی دپ، جان گرفته است، ممکن بود.
دپ فاش کرده که شخصیت اسپارو ترکیبی از کیث ریچاردز، گیتاریست اصلی گروه رولینگ استونز، و باگز بانی است. اگر فکر میکنید چنین ترکیب عجیبی نمیتواند جذاب باشد، بهوضوح سال ۲۰۰۳ را به خاطر نمیآورید. همه چیز در آن زمان درباره جک اسپارو بود. تمام کودکان در جشنهای هالووین به شکل دزدان دریایی لباس میپوشیدند و او را تقلید میکردند. میراث جک اسپارو غیرقابلانکار است، بهطوری که دیزنی تاکنون از ساخت فیلمی از مجموعه دزدان دریایی کارائیب بدون حضور دپ خودداری کرده است. ولی ممکن است این وضعیت در آینده تغییر کند. اگر روزی جانی دپ دوباره به نقش اسپارو بازگردد، این بازگشت میتواند یکی از موفقترین بازگشتهای تاریخ هالیوود باشد.
جک اسپارو، با حرکات خاص، لهجه جذاب و شوخطبعیهای منحصربهفردش، تبدیل به نمادی در دنیای سینما شد. جانی دپ با اجرای بینقص خود، توانست این شخصیت را از یک دزد دریایی ساده به یکی از بهیادماندنیترین و محبوبترین شخصیتهای سینما تبدیل کند. اسپارو نه تنها یک ضدقهرمان است، بلکه شخصیتی است که با زیرکی، حیلهگری و گاهی حتی بدشانسیهایش، مخاطبان را به خود جذب میکند.
۹. تام هنکس در نقش فارست گامپ
در فیلم فارست گامپ مردی که تمام زندگی خود را با مادرش در حومهی یک شهر کوچک در آلاباما گذرانده است، با انواع و اقسام مواجههها و فرصتهای فوقالعادهای روبرو میشود که زندگیاش را به یک داستان پریان مدرن تبدیل میکنند. گامپ به جنگ میرود، نیمی از گردانش را نجات میدهد، قهرمان پینگ پنگ میشود و یک شرکت بسیار موفق تأسیس میکند. اما تنها چیزی که به نظر میرسد نمیتواند به دست آورد، عشق است.
زندگی مثل یک جعبه شکلات است و شگفتیهای تصادفی سفر گامپ فیلم را به یک کمدی درام عالی تبدیل میکند. آن هم در دستان بازیگری که بهراستی هر لحظه را از آن خود میکند و نسخهای بینقص از یک فرد محدود را به تصویر میکشد. هنکس برای ایفای نقش فارست گامپ جایزه اسکار را برد، درست یک سال پس از اینکه برای بازی در فیلم فیلادلفیا برنده این جایزه شد.
فیلم فارست گامپ یکی از آن آثار نادری است که توانسته دلهای مخاطبان را از سراسر جهان تسخیر کند. این فیلم، ترکیبی بینقص از طنز، درام و احساسات انسانی است که به لطف کارگردانی رابرت زمکیس و بازی خارقالعاده تام هنکس به یکی از ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل شده است. شخصیت فارست گامپ، با تمام سادگی و بیریاییاش، توانسته است نمایندهای از انسانیت در خالصترین شکل آن باشد؛ انسانی که بدون توجه به محدودیتهای ذهنیاش، با قلبی بزرگ و عزمی راسخ، مسیر زندگیاش را طی میکند.
۸. هیو لوری در نقش دکتر گرگوری هاوس
در سریال تلویزیونی هاوس دکتر گرگوری هاوس یک نابغه پزشکی است که ریاست بخش تشخیص بیماریهای پیچیده را در بیمارستان آموزشی پرینستون پلینزبورو بر عهده دارد. با این حال، هاوس پزشک معمولی و دلسوزی نیست. بلکه او پزشکی بدگمان، بیادب و عجیب و غریب است که همیشه وقتی تلاش میکند بیماریهای پیچیده و نادر را تشخیص دهد، درست از آب درمیآید. در طول تمام سریال، بسیاری از چیزها تغییر کردند، اما روشهای هاوس هرگز تغییر نکرد.
هاوس که بهطور استادانهای توسط بازیگر انگلیسی هیو لوری به تصویر کشیده شده است، یکی از آن شخصیتهایی است که نمیتوان از دوست داشتنش در دنیای شیرینگونه سریالهای پزشکی خودداری کرد. هاوس فردی بدخلق است اما در عین حال فوقالعاده باهوش، و همین ترکیب باعث میشود هر قسمت از سریال با یک پایان دراماتیک و جذاب به اتمام برسد. لوری به دقت از فیلمنامه پیروی میکند، اما راز اصلی در به تصویر کشیدن هاوس در فیزیک بدنی و حرکات او نهفته است. او به قدری نقش هاوس را به درستی ایفا کرده است که تصور کسی دیگر در این نقش تقریباً غیرممکن به نظر میرسد.
شخصیت دکتر هاوس، با تمام تناقضها و تضادهایش، تبدیل به یکی از ماندگارترین شخصیتهای تلویزیونی شده است. او پزشکی است که از قواعد سنتی پزشکی پیروی نمیکند و اغلب با تیمش، بیمارهایش و حتی دوستانش به تندی برخورد میکند. اما چیزی که هاوس را از دیگر پزشکان درامهای تلویزیونی متمایز میکند، توانایی او در حل پیچیدهترین معماهای پزشکی است که به ندرت کسی جز او میتواند از پس آنها بربیاید.
۷. سیگورنی ویور در نقش الن ریپلی
آنچه که سفر سیگورنی ویور در نقش الن رپلی را در مجموعه فیلمهای بیگانه جذاب و موثر میسازد. این است که در طول چهار فیلم، که هرکدام توسط کارگردانان کاملا متفاوت ساخته شدهاند. این بازیگر توانسته است بهطور کامل یک خط داستانی منطقی را به تصویر بکشد. در فیلم اول، رپلی تنها یکی از اعضای خدمه است و به لطف زیرکی و شانس خود، به تنها بازمانده تبدیل میشود، در حالی که یک هیولا بیرحم جان باقیماندههای خدمهی ناسترومو را میگیرد.
در فیلم اول بیگانه، الن رپلی به عنوان یک شخصیت نسبتا عادی معرفی میشود؛ اما با پیشرفت داستان و مواجهه با تهدیدی کشنده، او به قهرمان فیلم تبدیل میشود. او با استفاده از زیرکی، شجاعت و ارادهی قوی خود، توانست بهتنهایی زنده بماند و از مرگ نجات یابد. این ویژگیها باعث شد که رپلی به عنوان یک قهرمان زن به یاد ماندنی در تاریخ سینما شناخته شود.
در فیلمهای بعدی، شخصیت رپلی به تدریج تحولاتی اساسی را تجربه میکند. در بیگانهها (Aliens)، او به عنوان یک مادر شجاع و مدافع قوی به تصویر کشیده میشود که در تلاش است تا یک گروه از بازماندگان را از دست هیولاهای بیگانه نجات دهد. این فیلم به رپلی عمق بیشتری میبخشد و نشان میدهد که او نه تنها یک قهرمان، بلکه یک مادر دلسوز و محافظ است. سیگورنی ویور با اجرای بینظیر خود در هر چهار فیلم، توانسته است به خوبی نشان دهد که یک قهرمان زن میتواند در برابر تهدیدات و مشکلات مختلف، از جمله هیولاهای بیگانه، همچنان قوی و پیروز باقی بماند. تنوع و عمق شخصیت رپلی که بهخوبی توسط ویور به تصویر کشیده شده، باعث شده که او به یکی از نمادهای قهرمانی زن در سینما تبدیل شود.
۶. مایکل جی فاکس در نقش مارتی مک فلای
در مجموعه فیلمهای بازگشت به آینده مارتی مکفلا، نوجوانی است که دوستی او با یک دانشمند دیوانه او را مجبور میکند سفری شگفتانگیز در زمان را تجربه کند. دهه 1950، آیندهای نهچندان دور و غرب وحشی از جمله دورانهایی هستند که مارتی در یکی از موفقترین سهگانههای تاریخ سینما به آنها سفر میکند. نقش مایکل جی فاکس به عنوان مارتی، بهخودیخود، به یکی از نمادهای فرهنگ پاپ تبدیل شده است.
مارتی هرگز یک شخصیت اکشن نیست. در عوض، او یک فرد معمولی است که میتواند اشتباه کند و از اسکیتبرد استفاده کند. او ورزشکار نیست زیرا قد کافی ندارد؛ اما به اندازهای چابک است که هر بار شرور داستان را شکست دهد. در عین حال ما را بخنداند. همراه با دکتر براون، آنها زوج اساسی سینمای دهه 1980 هستند. مایکل جی فاکس با اجرای فوقالعاده خود در نقش مارتی مکفلا، به شکل بینظیری توانسته است تصویر یک نوجوان کنجکاو، بامزه و دلنشین را به نمایش بگذارد که در برابر پیچیدگیهای سفر در زمان و موقعیتهای مختلف قرار میگیرد. نقش او به گونهای طراحی شده است که شخصیت مارتی همواره در مرزهای ژانر کمدی-علمی تخیلی باقی بماند و با دنیای اطرافش هماهنگ باشد.
در این سهگانه، مایکل جی فاکس نه تنها به خاطر بازیگری قوی و شگفتانگیز خود، بلکه به خاطر اینکه توانسته است شخصیت مارتی را به شکلی باورپذیر و واقعی به تصویر بکشد، مورد ستایش قرار گرفته است. مارتی به عنوان یک نوجوان معمولی که به طور تصادفی وارد ماجراهای عجیب و غریب میشود، به خوبی توانسته است بیننده را جذب کند و ارتباط عمیقی با او برقرار کند.
- 10 نقشآفرینی برتر هنری کویل
- رتبهبندی قویترین قهرمانهای اکشن با بازی جیسون استاتهام
- بهترین نفشآفرینیهای رایان رینولدز – از «مدفون» تا «ددپول»
۵. رابرتداون جونیور در نقش تونی استارک
رابرت داونی جونیور با به تصویر کشیدن تونی استارک، از یک شخصیت سطحی و کمعمق به رهبری گروه ابرقهرمانان که با خطرناکترین دشمنان جهان مبارزه میکند. پیشرفت کرد؛ اما چیزی که همیشه با او باقی ماند، طنز و صداقتی بود که او به شخصیت استارک اضافه کرد و باعث شد که او به یکی از ستونهای اصلی فیلمهای مارول تبدیل شود.
تونی استارک، که ابتدا به عنوان یک میلیاردر و کاپیتان صنعت در دنیای سینما معرفی شد. با ورود به دنیای ابرقهرمانان و تبدیل شدن به مرد آهنی به شخصیتی چند بعدی و جذاب تبدیل شد. او نه تنها به خاطر قدرتهای خارقالعادهاش، بلکه به خاطر شخصیت بامزه و کنایهآمیزش در میان تماشاگران محبوبیت پیدا کرد. داونی جونیور با اجرای بینظیر خود توانست ویژگیهای منحصر به فردی مانند شوخیهای هوشمندانه، نیشهای کنایهآمیز و یک شخصیت پیچیده را به تصویر بکشد که در دنیای مارول بسیار تاثیرگذار بود.
۴. پت موریتا در نقش اقای میاگی
فیلم درام ورزشی حماسی بچه کاراتهکار آغازگر یک مجموعه سینمایی بود که با ورود دنیل لاروسو به لسآنجلس از شهری بزرگ و آغاز مشکلاتش در دبیرستان، شروع شد. او به دلیل تازهوارد بودن و تفاوتهای فرهنگیاش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. خوشبختانه، نگهبان ساختمان محل زندگی دنیل و مادرش، که با نام آقای میاگی شناخته میشود، چیزهای زیادی درباره دفاع شخصی میداند. آقای میاگی به دنیل کاراته و همچنین انضباط را آموزش میدهد. این آغاز سفری است که دنیل را به قهرمانی میرساند و در نهایت باعث شد این مجموعه همچنان پس از گذشت دههها محبوب و پرقدرت باقی بماند.
پت موریتا در نقش آقای میاگی به شکلی اصیل و باورپذیر ظاهر شد. بهطوری که حتی با وجود اینکه هر سه فیلم اصلی این مجموعه تقریبا دارای خط داستانی مشابهی بودند باز هم تماشای آموزشها و راهنماییهای آقای میاگی برای نجات روز همچنان جذاب و دلچسب بود. اجرای موریتا از این شخصیت به قدری کامل و تاثیرگذار بود که توانست این شخصیت را برای ده سال به همان شکل نگه دارد. بهسختی میتوان به شخصیت آقای میاگی فکر کرد بدون اینکه به یاد اجرای بینظیر موریتا بیفتیم.
یکی از دلایل موفقیت فیلم بچه کاراتهکار بدون شک اجرای خارقالعاده پت موریتا در نقش آقای میاگی بود. او توانست ترکیبی از خرد، سختگیری، و مهربانی را در این شخصیت به نمایش بگذارد که بینندگان را به شدت تحت تاثیر قرار داد. آموزشهای میاگی فراتر از تکنیکهای کاراته بودند؛ او به دنیل درسهای زندگی میداد، درسهایی درباره صبر، تعهد، و احترام. این جنبه از شخصیت میاگی بود که تماشاگران را جذب کرد و باعث شد این فیلم نه تنها به یک اثر ورزشی، بلکه به یک داستان الهامبخش درباره رشد شخصی و پیروزی بر مشکلات تبدیل شود.
۳. هریسون فورد در نقش ایندیانا جونز
نقشآفرینی هریسون فورد در نقش ایندیانا جونز، او را پس از به تصویر کشیدن شخصیت هان سولو در جنگ ستارگان به اوج شهرت رساند. این بار او یک نسخه مدرن از قهرمانان سریالهای فیلمی اوایل قرن بیستم را بازی کرد. قهرمانی که همیشه پیروز میشد؛ اما بازی فوقالعاده فورد به قدری متعادل بود که به ما اجازه میداد نقصها و ضعفهای این شخصیت را در پشت رفتارهای به ظاهر بینقص و آنیاش، که با استفاده از چیزی جز یک شلاق و یک تفنگ انجام میشد، ببینیم.
این شخصیت به گونهای طراحی شده که توانسته است برای نسلهای مختلف جذابیت داشته باشد. ایندیانا جونز به عنوان یک پروفسور باستانشناسی که در جستجوی گنجهای گمشده است، نمایانگر ترکیبی از دانش و شجاعت است. او نه تنها یک ماجراجو است. بلکه فردی است که برای محافظت از تاریخ و جلوگیری از افتادن اشیای باستانی به دست افراد شرور مبارزه میکند. این جنبه از شخصیت او باعث شده تا ایندیانا جونز فراتر از یک قهرمان معمولی باشد؛ او نمادی از تعهد به حقیقت و عدالت است.
۲. روآن اتکینسون در نقش مستر بین
مستر بین یک سریال کمدی بریتانیایی است که با معرفی شخصیتی عجیب و دستوپا چلفتی توانست به مخاطبان جهانی دست یابد. این شخصیت همواره با یک کت قهوهای، پیراهن سفید، کراوات قرمز، شلوار قهوهای و کفشهای مشکی دیده میشود. مستر بین به تنهایی زندگی میکند و با وجود اینکه خودکفاست، رفتار کودکانهاش او را در موقعیتهای روزمره دچار مشکلات گوناگونی میکند. تمام اینها بدون اینکه حتی یک خط دیالوگ بگوید، توسط بازیگری به تصویر کشیده شده که بدون او این شخصیت احتمالا هرگز به وجود نمیآمد.
روآن اتکینسون با اجرای خود به این شخصیت زندگی بخشید. او با یک اجرای فیزیکی بینظیر و بدیع، به مخاطبان مدرن بخشی از کمدیهای صامت که ابتدا توسط هنرمندانی مانند چارلی چاپلین، هارولد لوید و باستر کیتون معروف شده بودند را تقدیم کرد.
اجرای اتکینسون از شخصیت مستر بین بسیار دقیق و ظریف است. او از لحاظ فیزیکی به بزرگان کمدی صامت شباهت دارد، اما از نظر محتوا و زمینه، اجرای او عمیقتر است. مستر بین عمدتا در موقعیتهای عادی و روزمره حضور دارد. ولی اجرای کمدین توانمند این شخصیت، آنقدر خندهدار است که هر سناریویی را به دلخواه خود تغییر میدهد و به آن جلوهای کمدی میبخشد.
۱ . چادویک بوزمن در نقش تی چالا (پلنگ سیاه)
پس از آنکه چادویک بوزمن در فیلم کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی نقش پلنگ سیاه را به تصویر کشید. مدت زیادی نگذشت که استودیوی مارول تصمیم به ساخت یک فیلم مستقل برای این شخصیت گرفت. فیلم پلنگ سیاه با موفقیت بزرگ و تاثیر فرهنگی عمیقی همراه بود، چرا که این فیلم به عنوان نخستین فیلم ابرقهرمانی با بازیگران عمدتا سیاهپوست، یک نقطه عطف مهم در تاریخ سینمای هالیوود به شمار میرود.
نتیجه این تلاشها یک فیلم تحسینشده و برنده جوایز اسکار بود که توسط یک ستاره اکشن به نام چادویک بوزمن هدایت شد. بازی بوزمن در نقش تیچالا چنان تاثیرگذار بود که پس از مرگ غمانگیز او، تصمیمی سخت گرفته شد تیچالا یا همان پلنگ سیاه بدون حضور بوزمن دیگر وجود نخواهد داشت. چادویک بوزمن با اجرای بینظیر خود نه تنها شخصیت تیچالا را به یک نماد فرهنگی تبدیل کرد. بلکه به دنیای سینمایی مارول نیز اعتبار بیشتری بخشید. او توانست با ظرافت و قدرت، شخصیت یک پادشاه را که باید بین مسئولیتهای سنگین سلطنت و انسانیت خود تعادل برقرار کند، به تصویر بکشد.
فیلم پلنگ سیاه همچنین به دلیل نمایش فرهنگ و تاریخ آفریقا به شکلی شگفتانگیز و معتبر، مورد تحسین قرار گرفت. واکاندا به عنوان یک کشور خیالی، نمادی از پیشرفت و تکنولوژی پیشرفته است که ریشه در سنتها و فرهنگ غنی آفریقایی دارد. این فیلم توانست از طریق داستان خود، اهمیت هویت فرهنگی و ریشههای تاریخی را برجسته کند. تا به مخاطبان جهانی نشان دهد که قدرت واقعی در پذیرش و حفظ این هویتها نهفته است.
سخن آخر
در پایان، میتوان گفت که این بازیگران با ویژگیهای منحصر به فرد و تواناییهای بازیگری استثنایی خود، به سینما و تلویزیون هویت و روحی تازه بخشیدهاند. شخصیتهایی که آنها خلق کردهاند، به قدری خاص و تاثیرگذار هستند که جایگزین کردن آنها غیرممکن به نظر میرسد. در پایان، لازم میدانم از دوستان عزیزم، عرفان، شیوا و هلن جان که منتقدان بزرگ و غیررسمی فیلم و سریال در حوزهی داخلی و خارجی هستند. تقدیر و تشکر کنم. با بهرهگیری از تخصصها و دانش بالای خودشان، آنها نقش مهمی در راهنمایی من در نگارش این مقاله داشتند تا به شکلی جامع و کامل تقدیم حضور شما مخاطبان گرامی شود.
خیلی ها میتوانستند نقش آیرون من را بازی کنند.