نقد و بررسی فیلم گریز (The Outrun)

اجرای خیره‌کننده دیگری از سرشه رونان

فیلم گریز (The Outrun) که با نام‌های دیگری هم مانند فرار از سرنوشت و پیشی گرفتن شناخته می‌شود، اقتباسی از کتاب خاطرات امی لیپتروت محصول سال 2016 به همین نام است، که توسط نورا فینگشیدت کارگردانی شده‌است. در این فیلم سرشه رونان در نقش رونا، دانشجوی 29 ساله زیست‌شناسی که با اعتیاد به الکل دست‌وپنجه نرم می‌کند، بازی می‌کند. او در لندن زندگی می‌کند، اما زمانی که ویران می‌شود، به مراکز توانبخشی می‌رود و سپس به جایی که بزرگ شده‌است یعنی جزایر اورکنی برمی‌گردد. جزایر اورکنی، در سواحل اسکاتلند، جایی است که رونا، با درگیری‌های خانوادگی پر از تنش روبرو می‌شود. پدرش دوقطبی است و نیازها و خواسته‌های نامعقول او، رونا را آزار می‌دهد. مادر او یک مسیحی مومن است، که باورهای او مدت‌هاست رونا را سرکوب و خشمگین کرده‌است. در حالیکه رونا برای هوشیار ماندن و مواجهه با خاطرات سال‌ها سوء‌مصرف الکل تلاش می‌کند، خود را در طبیعت جزیره اورکنی می‌یابد، که علاقه‌اش را به تحقیقات علمی دوباره برمی‌انگیزد و زندگی‌اش را بازسازی می‌کند. حالا رونا در یک گروه محیط‌زیستی عضو شده و قرار است به دنبال پرنده در خطر انقراضی به نام یلوه قهوه‌ای بگردد. این تمثیل بزرگ فیلم گریز است. یلوه قهوه‌ای شاید همان گمشده رونا و هزاران زن و مرد مانند رونا باشد. این فیلم داستانی تحسین‌برانگیز و تکان‌دهنده درباره غلبه بر مشکلات زنی را روایت می‌کند، که بسیار پیچیده و منحصربه‌فرد است. در این مقاله مایکت قرار است فیلم گریز را بهتر بررسی کنیم و به شما بگوییم که آیا ارزش تماشا کردن دارد یا خیر.

مشخصات فیلم سینمایی الکتریک استیت
کارگردان نورا فینگشیدت
نویسنده کریستوفر مارکوس، استیون مک‌فیلی
بازیگران سرشه رونان، پاپا اسیدو، ساسکیا ریوز و استیون دیلین
تاریخ انتشار 2021

داستان فیلم گریز

نقد و بررسی فیلم گریز (The Outrun)

نورا فینگشیدت کارگردان فیلمنامه گریز را به همراه امی لیپتروت بر اساس کتاب خاطرات لیپتروت در سال ۲۰۱۶ نوشته‌است. در این فیلم، لیپتروت به رونا تبدیل شده‌است، زنی 29 ساله که وقتی برای اولین بار با او ملاقات می‌کنیم، چشم کبودی دارد و یک زن بازنده و رو به نابودی است. او اهل یک روستای کوچک در جزایر اورکنی است، که در سواحل شمالی اسکاتلند قرار دارد. رونا برای دریافت مدرک کارشناسی‌ارشد در رشته زیست‌شناسی به لندن رفته و در آنجا با دوستان و مردی با بازی پاپا اسیدو آشنا می‌شود. در طول فیلم نشان داده می‌شود که این مرد واقعا رونا را دوست دارد و حاضر است هر کاری برای او انجام دهد. اما گرایش نهفته رونا به اعتیاد او را به یک الکلی تمام‌عیار تبدیل کرده و زندگی‌اش به کلی ویران می‌شود. حالا رونا به خانه برگشته اما با وجود مادر بسیار مذهبی خود با بازی ساسکیا ریوز، بسیار خشمگین است و نمی‌تواند تمام احساسات خود را بروز دهد. پدر رونا هم با بازی استیون دیلین که مبتلا به اختلال دوقطبی است، زندگی پر هرج‌ومرجی در یک مزرعه‌ در آن نزدیکی دارد و با رونا بسیار صمیمی است. رونا نمی‌تواند یک شغل خوب در این منطقه پیدا کند، اما از بازگشت به لندن هم ناامید است و از اینکه دوباره به اعتیاد به الکل و بدتر از آن دچار شود، وحشت دارد. رونا کم‌کم متوجه می‌شود که نجات او در سبک زندگی متفاوتی است. درحقیقت شاید این زندگی در لندن است که او را چنین آشفته کرده‌است. شاید زندگی پرشتاب لندن و تنهایی و دوری از طبیعت زادگاهش، عاملی برای پناه بردن رونا به الکل و مواد مخدر باشد. در تنهایی، او مجبور خواهدشد با خودش روبرو شود. این بدان معناست که رونا باید از همه چیزهایی که او تاکنون می‌شناخته، دور شود. در طول داستان رونا یک سفر شخصی را پیش می‌گیرد، که فراز و نشیب‌های خاص خود را دارد. او در یک انجمن زیست‌محیطی عضو می‌شود. کار او این است که در منطقه به دنبال پرنده‌ای به‌نام یلوه قهوه‌ای باشد. این پرنده در حال انتقراض است و رونا باید تعداد آن را در منطقه موردنظر بررسی کند. همین کار باعث می‌شود که رونا به خلوت، آرامش و شفایی که می‌خواهد دست پیدا کند.

روایتی درباره شفا

طرح فیلم گریز بسیار ساده است. این یک روایت بهبودی است، که برای کسانی که آن را زندگی کرده‌اند، بسیار تاثیرگذار است و برای کسانی که با آن غریبه‌اند، حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد. اما با این وجود فیلم، ماهیتی نسبتا قابل پیش‌بینی دارد: لذت، ویرانی و سپس مسیری پرپیچ‌وخم به سمت بهبودی، مملو از عقب‌نشینی و توقف گام‌ها. احتمالا به همین دلیل است که سازندگان فیلم تصمیم گرفتند داستان رونا را به‌صورت غیرخطی روایت کنند. جزییات زندگی رونا در لندن به آرامی تکمیل می‌شود، و تجربیات گذشته او، به‌ویژه اختلال پدرش که احتمالا با مشکلات خودش ارتباط دارد، به تصویر کشیده می‌شود. بیشتر زمان فیلم گریز به‌صورت فلاش‌بک یا خاطرات مبهم و کمی شلوغ ساخته شده‌است. به‌طور خلاصه، آن‌ها از آن دسته خاطراتی هستند، که برای کسی که در فرآیند ترک الکل است، زنده می‌شود. رونا آن‌ها را به‌گونه‌ای به یاد می‌آورد که هم برای خودش و هم برای تماشاگران، بسیار دردناک است. این خاطرات آنقدر زیاد هستند و چنان رنجی به همراه دارند، که فیلم را عملا به دنیای دیگری می‌کشانند. البته خویشتن‌داری و کنترل بالایی که سرشه رونان روی خود دارد، آن را واقعی نگه می‌دارد، حتی زمانی که فریاد می‌زند، گریه می‌کند، یا کبود می‌شود. برای نشان دادن اینکه رونا چیزی شبیه به زندگی روشنفکرانه و تمایلی شاعرانه دارد، موسیقی متن کلیپ‌هایی از گفتار او، به‌طور خلاصه، درباره موضوعات علمی و فولکلور ارایه می‌دهد که اغلب سرشه رونان با لحنی آموزشی ارایه می‌کند.

اجرای خیره‌کننده دیگری از سرشه رونان

سرشه رونان

سرشه رونان بارها ثابت کرده،‌ که یکی از بزرگترین بازیگران زن نسل خود است. این هنرپیشه ایرلندی که پیش از 20 سالگی نامزد 4 جایزه اسکار شده، بازیگری است که حضورش در یک فیلم دلیل کافی برای تماشای آن است. او پروژه‌هایش را با دقت انتخاب می‌کند و اغلب آنها فیلم‌هایی درباره زنان پیچیده هستند، و بعد تمام خود را در آن نقش فدا می‌کند و نتایجی فراموش‌نشدنی به ارمغان می‌آورد. سرشه رونان برای کار خود به اغراق‌های نمایشی یا نوسانات وحشیانه تکیه نمی‌کند. تحسین‌شده‌ترین نقش‌های او در فیلم‌های تاوان، بروکلین، لیدی برد و زنان کوچک؛ همگی حداقل از بیرون به نظر می‌رسد، به بخشی از خود واقعی‌اش دست می‌یابند. هر چهار نقش سرشه رونان در این آثار زنانی باهوش، فهیم، متفاوت و کمی معصوم هستند و به خردی بزرگ نیاز دارند. با این حال، هیچکدام از این نقش‌ها مانند هم نیستند و بسیار متفاوت هستند.

درحقیقت توانایی بزرگ سرشه رونان در این است که به ما این حس را می‌دهد، که ذهن شخصیت‌هایش همیشه در حال کار است، چیزی که واقعا فقط از طریق چشم‌ها و حالات تقریبا نامحسوس چهره، جرقه‌های خشم، شادی، شور و درد قابل‌انتقال می‌توان درک کرد. شاید بتوان انتظار داشت فیلم گریز، که در آن رونان نقش یک معتاد در حال بهبودی را بازی می‌کند و به شدت با پاکی و هوشیاری دست‌وپنجه نرم می‌کند، نقشی معمولی‌تر از نقش‌های همیشه او است. اما این نقش هم در جای خود متفاوت است. یک زن خارج از کنترل، زنی در راه شفا که نمونه آن در جامعه وجود دارد. اما رونان یک هنرپیشه معمولی نیست و او گریز را، تبدیل به چیزی زیبا و لذت‌بخش می‌کند. 

هرگز آسان نمی‌شود، فقط سخت‌تر می‌شود

گریز حول یک سوال اصلی حلقه می‌زند که: آیا ممکن است یک الکلی بدون الکل شاد باشد؟ حتی رونا این را از یک الکلی در حال ترک دیگر می‌پرسد، که او را در جزیره کوچکی که در جستجوی زندگی به آنجا می‌رود، می‌بیند. پاسخ او بسیار صریح است، بیشتر به این دلیل که او نمی‌داند چگونه پاسخ دهد. او می‌گوید: این هرگز آسان نمی‌شود. فقط سخت‌تر می‌شود. حقیقت جاری در این پاسخ، رونا را به یکباره می‌سوزاند، اما حالتی که روی صورت رونا شکل می‌گیرد و او آن را دریافت می‌کند، به‌نظر درست است، و درواقع موضوع چیزی بیش از اعتیاد به الکل است. درحقیقت همه معتاد نیستند، اما همه چیزهایی دارند که آنها را تهدید می‌کند. پس این نسخه برای همه جواب می‌دهد که، زندگی هرگز آسان نمی‌شود، فقط سخت‌تر می‌شود. اما طبیعت عجیب‌وغریب و وحشی نقشی کلیدی در شفای رونا ایفا می‌کند و فینگشیت به تصویر کشیدن سواحل و آب‌های اورکنی را به شکلی سرد، آرام‌بخش و شگفت‌انگیز، انجام می‌دهد. این جزیره کوچک در تضاد شدید با دنیای مبهم لندن و حتی روستای کثیفی که والدینش در آن زندگی می‌کنند قرار دارد. زندگی در این مکان کمی دردناک اما کاملا نشاط‌آور است، که این همان شفا است.

پرداختی متفاوت از یک سوژه تکراری

فیلم گریز

ساختن یک فیلم خوب درباره اعتیاد می‌تواند چالش‌برانگیز باشد، زیرا موضوع آن معمولا تکراری است: نشانه‌های معتاد بودن، ناتوانی در ترک و بلاخره رها شدن. این نسخه برای هر فیلمی که درباره اعتیاد است، صدق می‌کند. درباره موضوع اعتیاد به الکل و یا موادمخدر، هزاران فیلمی که این بیماری‌ها را به‌تصویر کشیده‌اند، وجود دارد. اما گریز با تمرکز بر رنج یک معتاد جوان، رذیلت‌های انسانی را به تمایلات حیوانی تشبیه می‌کند، در حالیکه تلاش می‌کند جنبه‌ای متفاوت از آنچه بهبودی به‌نظر می‌رسد بیابد. فیلم تا حدی موفق می‌شود که به شیوه‌ای غیرزمانی گفته ‌شود و خاطرات و حسرت‌ها را با کمی ابهام به هم پیوند می‌دهد. انگار آنچه می‌بینیم در ذهنی آشفته است. گریز با توصیف موجودات افسانه‌ای اسکاتلندی آغاز می‌شود: تغییر شکل‌دهنده‌هایی که می‌توانند بین اشکال جذاب و فریبنده انسانی به فوک‌هایی معمولی تبدیل شوند. برای من، این می‌تواند نشان دهنده جذابیت مواد و الکل برای کسانی باشد که در حال ترک مواد هستند، یا می‌تواند نشان‌دهنده خود رونا باشد: انسانی پیچیده که فقط می‌خواهد شناور شود. گریز روی الگوهای حیوانات مهاجر و رفتارهای آنها تاکید می‌کند، به ویژه از آنجایی که رونا در طول روند بهبودی خود به دنبال پرنده‌ای به نام یلوه قهوه‌ای در معرض خطر انقراض است. فیلم مفهوم سفر را از طریق پیاده‌روی‌های مداوم در امتداد خطوط ساحلی نشان می‌دهد. همچنین مهاجرت از محل سکونت به جایی دیگر و حیواناتی که برای یافتن غذا، محل زندگی خود را ترک می‌کنند، به همین موضوع اشاره دارد و رونا هم همین کار را می‌کند.

روح گمشده‌ای که فقط به‌دنبال پیدا شدن است

گریز

داستان رونا پر از فروپاشی است. او برای تحصیل در رشته زیست‌شناسی به لندن می‌رود و در زندگی شبانه در آنجا غرق می‌شود. علاوه‌بر این، فیلم نگاهی اجمالی به دوران کودکی او دارد و به‌ویژه جدایی والدینش، که دلیلی برای قرار دادن داستان‌های فرعی بیشتر در فیلم است، تا زمینه‌ اعتیاد رونا رو مشخص کند. بدون‌شک، تجربه کردن یک رویداد آسیب‌زا می‌تواند منجر به اعتیاد شود، اما گریز نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها موجودات پیچیده‌ای هستند، و داشتن این چند دلیل برای اینکه رونا از مسیر درست خارج شد، کمی ساده‌ به نظر می‌رسد. همانطور که می‌بینیم رونا در حال و در گذشته حرکت می‌کند. درحقیقت ما روح گمشده‌ای را می‌بینیم که فقط به دنبال پیدا شدن است. گریز رونا را به‌عنوان فردی که فقط باید الکل مصرف کند معرفی نمی‌کند. رونا دارای یک شخصیت چندوجهی است و به‌هیچ‌عنوان قابل پیش‌بینی نیست. در واقع می‌توانید کشمکش‌های ذهنی رونا را در هر لحظه احساس کنید. او همیشه با خود درگیر است، زیرا نمی‌تواند وضعیت موجود را بپذیرد. رونا هر لحظه در حال تلاش برای بهتر شدن است. او این تضاد را در زندگی خود درک کرده و می‌خواهد آن را از بین ببرد. رونا نمی‌تواند یک الکی بازنده باشد که حتی نزدکترین آدم زندگی‌اش به‌راحتی او را ترک می‌کند. او بزرگتر و درخشان‌تر از این است، که یک زن الکی تردشده باشد. 

گیر افتادن در حلقه‌های روایی مشابه

علی‌رغم نکات مثبت زیادی که فیلم گریز دارد، این اثر سینمایی خاص در حلقه‌های روایی مشابهی گرفتار می‌شود. البته در عین‌حال که احساس می‌کنید رونا در حال شنا کردن در یک استخر کوچک گیر کرده‌است، اجرای سرشه رونان او را از آب بیرون می‌کشد تا روی دو پا راه برود و فاصله بیشتری بگیرد. درحقیقت گریز زیباتر، جذاب‌تر و قوی‌تر از فیلم‌های معمول درباره اعتیاد است، حتی اگر خطاهای مشابهی را مرتکب شود. از تصاویر فوق‌العاده گرفته تا داستان‌های افسانه‌ای. گریز شبیه دفتر خاطرات رونا است و آن را به اندازه کافی آسیب‌پذیر و جذاب می‌کند، که قابل‌تماشا باشد. اما فیلم هیچ علاقه زیبایی‌شناختی، هیچ حس کشف و هیچ ریسک خلاقانه‌ای را برانگیخته نمی‌کند. گیرایی جدی روایت مانع از هر چیزی می‌شود که به آزادی هنری شباهت دارد، و شکاف بین ورودی احساسی داستان و خروجی احساسی فیلم به‌طرز وحشتناکی زیاد است. این حس محدودیت، در تضاد با فرم دراماتیک جسورانه‌ای است، که لیپتروت و فینگشیدت که در فیلمنامه همکاری داشتند، ایجاد می‌کنند. فیلم با جهش در زمان شروع می‌شود، از کودکی رونا در اورکنی تا دوران دانشجویی او در لندن تا بازگشت او به زادگاه خود. درحقیقت رونا توسط گذشته‌اش تسخیر می‌شود و مدام آن را به یاد می‌آورد.

در فلاش‌بک های لندن، رونا دیده می‌شود که مدام در مهمانی است، با موسیقی بلند می‌رقصد، هرچه دستش باشد می‌نوشد، در توالت بار استفراغ می‌کند، از یک بار اخراج می‌شود، اواخر شب در پیاده‌رو می‌خزد، روی شیشه‌های شکسته زخمی می‌شود و کتک می‌خورد. او در آنجا دوست نزدیکی به نام دینین با بازی پاپا اسیدو دارد، اما سوء‌مصرف الکل او بر رابطه‌اشان تاثیر منفی می‌گذارد. او در جلسات ترک اعتیاد گروهی شرکت می‌کند. بسیاری از حوادث زندگی رونا در گذشته و حال، جرقه‌هایی از احساس قوی و تجربه واقعی را نشان می‌دهند، اما فینگشیت آن‌ها را چنان سریع رها می‌کند و از صحنه‌ای به صحنه دیگر می‌رود، که فیلم به‌طور عجیب و نادرست عجله می‌کند. به نظر می‌رسد رژه خاطرات به جای بازتاب ذهن قهرمان داستان در حال حرکت، موضوعات از پیش‌ تعیین‌شده را به تصویر می‌کشد.

خالی از کشف و خلاقیت

The Outrun

یک نقد دیگر که به فیلم وارد است این است که، کنش‌هایی که با اشتیاق و علاقه قابل‌لمس به تصویر کشیده می‌شوند، به تکه‌هایی کاهش می‌یابند، که حس کنجکاوی را برنمی‌انگیزاند. به‌عنوان مثال، وقتی رونا با انجمن حفاظت از پرندگان برای نظارت بر یک گونه پرنده در جزیره کار می‌کند، سرپرستش راهنمایی مختصری به او می‌دهد، سپس شب است و رونا در ماشین است و گزارش موردنیاز خود را ارایه می‌کند. بعدا در ساحل، او با پای برهنه روی سنگ‌ها راه می‌رود، روی سنگ‌ها می‌دود، روی سنگ‌ها می‌نشیند. از پنجره خانه، او را می‌بینیم که برای چند ثانیه نشسته و می‌نویسد، سپس پشت میز نشسته و در حال خواندن یک مقاله اقیانوس‌شناسی در رایانه‌اش است، که با یک تماس آزاردهنده از پدرش مواجه می‌شود و تلفن را قطع می‌کند. همانطور که صحنه‌های پی‌درپی صرفا نشان می‌دهند که چنین اتفاقاتی رخ داده است، ویژگی‌های بیرونی و درونی و همچنین گفتگوهای فیلم هم هرگز به این نتیجه نمی‌رسد. در حقیقت در این بخش فیلم صرفا اطلاعاتی را ارایه می‌دهد و در نتیجه، داستان مانند تصاویر استوری‌بورد از توضیحات یک خطی در یک فیلمنامه ادامه پیدا می‌شود، که مناطق و طبیعت وحشی بزرگ سواحل اسکاتلند پس‌زمینه‌ آن است. البته برای انتقال سریع احساسات همراه با رویدادها، کارگردان بر دوربین تکیه می‌کند. وقتی رونا می‌رقصد، دوربین با او می‌چرخد. وقتی رونا متفکر است، دوربین متفکرانه کنارش می‌نشیند. هنگامیکه او در پنجره خانه خود وانمود می‌کند که یک کشتی را هدایت می‌کند، تصویر مانند کشتی از این طرف به آن طرف متمایل می‌شود. و هنگامی که او به دلیل نیاز مبرم به نوشیدنی چیزی شبیه حمله اضطراب را تجربه می‌کند، دوربین به‌طرز ناآرامی دور او می‌چرخد.

آیا فیلم گریز ارزش تماشا دارد؟

The Outrun

بله. بدون‌شک فیلم گریز ارزش تماشا دارد. این اثر حرف‌هایی برای گفتن دارد که هر جایی در دسترس نیستند. فیلم گریز مضامین مهمی را به تصویر می‌کشد که می‌تواند کاملا الهام‌بخش باشد. چه شما با مشکل اعتیاد به هر چیزی دست‌وپنجه نرم کرده‌باشد و چه چنین تجربه‌ای نداشته‌باشید، گریز می‌تواند برایتان یک درس زندگی مهم باشد. درضمن این اثر سینمایی نقاط مثبت بیشتری نسبت به نقاط ضعف دارد و از این نظر باید به آن اعتماد کرد. در نهایت بازی خوب سرشه رونان در فیلم گریز یک لذت و سرگرمی از جنس سینما است، که حیف است از دستش بدهید.

نقاط قوت

  • داستان الهام‌بخش و گیرا
  • پرداختن به مضامین مهم و اثرگذار
  • بازی درخشان سرشه رونان

نقاط ضعف

  • گیر افتادن در حلقه‌های روایی مشابه
  • خالی از کشف و خلاقیت
  • تکیه بیش‌از حد به حرکات دوربین

امتیاز فیلم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
تماشای رایگان ×