15 بازی ویدیویی که داستان بسیار غم انگیزی دارند
بازیهای ویدیویی قطعا باید به عنوان هنر هشتم در نظر گرفته شود؛ در این صنعت شما میتوانید تلفیقی از هنرهای مختلف مثل موسیقی، کارگردانی، داستان و سناریو را ببینید که به خوبی میتوانند کاربرهای مختلف را درگیر خود کنند. موضوعی که البته همیشه در بازیهای ویدیویی ترند نبود.
بازیهای ویدیویی از ابتدا راجع به گیمپلی بودند و حتی تا همین امروز هم، گیمرها به دنبال تجربه یک گیمپلی جذاب هستند. اما به مرور زمان، استودیوهای بازیسازی به این موضوع پی بردند که یک داستان جذاب در کنار گیمپلی خوشساخت، میتواند کمک ویژهای به جذابتر شدن محصولشان کند.
به همین خاطر بود که حتی از زمان انتشار بازیهای روی کنسولیهای NES64 و PS1، بازیسازهای زیادی بودند که به دنبال گفتن داستانهای جذاب بودند و به همین خاطر، بازیهای معروف و بهیادماندنی زیادی را به صنعت بازیهای ویدیویی هدیه دادند. این ترند تا همین امروز هم ادامه دارد.
حتی در حال حاضر هم بازیهای جذاب بسیار زیادی در حال ساخته شدن هستند که جذابیت آنها در بخش داستانی آنها قرار دارد و خوشبختانه، گیمرها هم بیشتر به اهمیت داستان یک بازی پی بردهاند و به همین خاطر، در دنیایی که پر از بازیهای آنلاین و بتل رویال است، بازیهای کمپین محور و داستانی حالا مورد توجه بیشتری در مقایسه با گذشته قرار دارند.
بعضی از این داستانها بسیار هیجانی و حساس هستند و بعضی از بازیهای ویدیویی هم تمام تلاش خود را میکنند که شما را احساسی کنند و بعضی اوقات، حتی اشک شما را در بیاورند؛ در این مقاله، قرار است به معرفی بعضی از این بازیهای گریهدار بپردازیم.
1. بازی Telltale’s The Walking Dead
بازی واکینگ دد قطعا یکی از این بازیها است که به راحتی میتواند اشک شما را بارها در بیاورد؛ مهم نیست که کدام یک از فصلهای این بازی را تجربه میکنید. با این که فصل اول واکینگ دد همیشه مورد توجه گیمرها قرار میگیرد، اما شک نکنید که تک تک فصلهای این بازی میتواند لحظات احساسی را برای شما داشته باشد.
واکینگ دد در سال ۲۰۱۲ توانست جایزه بهترین بازی سال را به دست بیاورد و هیچ شکی وجود ندارد که دلیل اصلی چنین افتخاری، به خاطر داستان خارقالعاده آن است. با این که گیمپلی بازی ایراد خاصی نداشت، اما نمیتوان کتمان کرد که در مقابل دیگر رقبای آن سال مثل Mass Effect 3، این بازی حرف زیادی برای گفتن نداشت.
2. بازی Max Payne 2
مکس پین به طور کلی در همه قسمتهایش، سعی میکند که یک داستان احساسی را به ما روایت کند که این موضوع در قسمت دوم فرنچایز مکس پین، به نهایت خود رسیده بود. مکس پین ۲ به اندازهای احساسی است که حتی بعد از گذشت تمام این سالها بعد از انتشار این بازی، هنوز هم میتواند مخاطب را با خود درگیر کند.
مکس پین ۲ بیشتر از این لحاظ احساسی بود چون با توجه به اتفاقات احساسی قسمت اول و تمام ناراحتیهایی که شخصیت مکس به همراه داشت، حالا او وارد یک ماجرای احساسی دیگر شده بود و این بار توانستیم که جنبه متفاوتی از شخصیت مکس را ببینیم که در قسمت اول، به خوبی به آن پرداخته نشده بود.
3. بازی Red Dead Redemption 2
حتی اگر ۱۰ درصد گیمر هم باشید، قطعا تا به حال نام رد دد ردمپشن ۲ را شنیدهاید؛ این بازی که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد قطعا یکی از بهترین بازیهای راکستار و حتی تاریخ ویدیوگیم است که یک داستان بیمانند را در صنعت بازیهای ویدیویی بیان میکند که نمونه آن را تا به حال ندیدهایم.
رد دد ردمپشن ۲ یک داستان پر از فراز و نشیب دارد اما در جای جای این بازی، راکستار تمام سعی خود را کرده است که احساسات مخاطب را شدیدا درگیر با بازی کند و حتی پایانبندی این بازی به قدری خارقالعاده و البته گریهدار است که به گفته خیلیها، این بازی یکی از بهترین پایانبندیهای تاریخ ویدیوگیم را دارد.
4. بازی To The Moon
زمانی که راجع به بازیهای ویدیویی صحبت میکنیم، خیلیها بازیهای مستقل را نادیده میگیرند؛ اما از دل این بازیهای مستقل، بعضی اوقات الماسهای بیمانندی خارج میشود که یکی از این بازیهای جذاب و بیمانند، عنوان To The Moon است که تمرکز اصلی سازندگان این بازی روی داستان و شخصیتپردازی آن خلاصه شده.
روایت این بازی قطعا نقطه قوت آن است و شما در این بازی داستان زندگی یک پیرمرد در حال مرد را میشنوید که از رویایش برای سفر به کره ماه صحبت میکند. داستان بازی از همان ابتدا شما را با خود درگیر میکند اما هر چقدر بیشتر رو به جلو حرکت میکنید، برانگیخته شدن احساسات، دیگر دست شما نخواهد بود.
5. بازی The Last of Us: Part 2
به عقیده خیلی از طرفدارهای سری لست آو اس، خیلی از رویدادهایی که داخل این بازی افتاد لازم نبود و نویسندگان بازی باید رویکرد متفاوتی را در پیش میگرفتند؛ اما چه از رویدادها راضی باشید و چه نتوانید با آن ارتباطی برقرار کنید، هیچ شکی وجود ندارد که این بازی در ایجاد لحظات احساسی و گریهدار خارقالعاده عمل کرد.
لحظات احساسی و گریهدار در قسمت اول هم حضور پررنگی داشت اما در قسمت دوم این فرنچایز، به حداکثر خود رسید و بعضی اوقات واقعا نمیتوانستیم باور کنیم که ناتی داگ چه راهی را طی میکند تا بتواند ما را از لحاظ احساسی، با این بازی درگیر کند. موضوعی که احتمالا در قسمتهای بعدی این بازی هم خواهیم دید.
6. بازی Get Even
بازی Get Even هیچوقت به جایگاهی که لیاقتش را داشت نرسید؛ نه تنها خیلی از گیمرها این بازی را نمیشناسند، بلکه وقتی این بازی را تجربه میکنید، احتمال زیادی وجود دارد که متوجه مفهوم کلی این بازی نشوید و نتوانید با آن ارتباط برقرار کنید. اما شک نکنید که با یک الماس روبهرو هستید.
این بازی در بخش داستان و روایت به شدت میدرخشد؛ شما از ثانیه یک این بازی تا ثانیه آخر، در بخش داستان و روایت این بازی غوطهور هستید و هر چقدر که بیشتر روی داستان و شخصیتها سرمایهگذاری میکنید، این درگیرکنندگی بیشتر میشود. لحظات احساسی و گریهدار این بازی هم قطعا ملموس و غیرقابل انکار است.
7. بازی Spec Ops: The Line
زمانی که یک بازی مثل اسپک آپس: د لاین را شروع میکنید، شاید به هیچوجه فکر نکنید که این بازی میتواند اشک شما را در بیاورد. اما زمانی که به سکانسهای گریهدار و دلخراش این بازی برسید، قطعا سورپرایز خواهید شد و تعجب خواهید کرد که چطور یک بازی شوتر سوم شخص میتواند تا این اندازه با احساسات شما بازی کند.
این بازی به شکل خارقالعادهای، تصویر واقعی و سیاه جنگ را نشان میدهد و به طرز ملموسی اعلام میکند که جنگ به هیچوجه و برای هیچکس انصاف نیست و با تجربه یک جنگ تمام عیار، به هیچوجه نمیتوانید به حالت قبل و اولیه خود بازگردید؛ البته بازی بعدی که راجع بهش صحبت میکنیم هم دقیقا چنین حس و حالی دارد.
- جریانسازترین استایلهای بصری بازیهای ویدیویی
- تاریکترین بازیهای استراتژیک
- 10 شخصیت بازیهای ویدیویی که به بتمن شباهت دارند
8. بازی Metal Gear Solid 4: Guns of Patriots
متال گیر سالید یکی از طولانیترین فرنچایزهای ویدیوگیم تاریخ است که خیلیها آن را پدر سبک نقشآفرینی میدانند؛ دلیل شهرت زیاد متال گیر سالید به خاطر کارگردان مطرح آن در دنیای ویدیوگیم یعنی هیدیو کوجیما است که تا به امروز بازیهای بسیار جذابی را به دنیای ویدیوگیم هدیه داده است.
قسمت چهارم این بازی یعنی «سلاح میهنپرستان» از لحاظ داستانی آخرین قسمت از این بازی است که در آن مرگ شخصیتهای بسیار مهمی را میبینیم؛ شخصیتهایی که با آنها در طول این فرنچایز خو گرفتهایم و کشته شدن این شخصیتها تنها به خاطر قرار گرفتن در یک جنگ اشتباه، برای همه طرفدارهای این سری دردناک است.
9. بازی Heavy Rain
دیوید کیج از جمله کارگردانهای تاریخ بازیهای ویدیویی است که اهمیت بسیار زیادی به بخش داستانی بازیهایش میدهد؛ او حتی در بازیهایش گیمپلی را بارها فدای داستان و شخصیتپردازی کرده است تا بتوانیم یک تجربه سینماتیک بسیار جذاب داشته باشیم و در انجام این کار هم بسیار موفق بوده است.
اما نمیتوان کتمان کرد که گریهدارترین و احساسیترین بازی استاد دیوید کیج، به معنای واقعی کلمه بازی «بارش سنگین باران» یا Heavy Rain است؛ بازی که در آن تمرکز ویژهای روی اهمیت خانواده و تلاش یک پدر برای نجات فرزندش به میان میآورد و این در حالی است که شخصیت اصلی به جز این موضوع، دغدغههای دیگری هم دارد.
10. بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice
هلبلید از شگفتیهای نسل هشتم بازیهای ویدیویی بود؛ زمانی که تریلرهای این بازی منتشر شد و تایید شد که این بازی در حقیقت یک عنوان AA است، هیچکس تصور نمیکرد که این عنوان تا این اندازه بتواند مورد توجه مخاطبها قرار بگیرد و رسانههای ویدیوگیم، تا این اندازه از بازی تعریف کنند.
داستان هلبلید راجع به شخصیت زنی به اسم سنوا است که در دنیای آزگارد، به دنبال همسر خود میگردد؛ سختیهایی که این زن برای رسیدن به هدف خود در بازی طی میکند قطعا احساسات شما را درگیر خواهد کرد. یکی از دلایلی که میتوانید تفاوت این شخصیت با دیگر شخصیتهای بازیهای ویدیویی همسبک را احساس کنید، این است که سنوا درگیر بیماری اوتیسم است که چنین موضوعی در بازیهای ویدیویی بینظیر بود.
11. بازی Call of Duty: Modern Warfare 2
افرادی هستند که حتی گیمر تلقی نمیشوند اما هیچوقت یک قسمت جدید از سری کالاف دیوتی را از دست نمیدهند؛ بعد از شروع سابسری مدرن وارفر، شهرت کالاف دیوتی پرش فوقالعادهای داشت و چنین محبوبیتی در بین بازیهای ویدیویی، به معنای واقعی کلمه خارقالعاده بود.
احتمالا خیلی از شما تا به حال این بازی را تجربه کردهاید و دقیقا میدانید که چرا این بازی میتواند بسیار احساسی و گریهدار باشد. در این بازی بعضی از شخصیتهای موردعلاقه و دوستداشتنی سری به وحشیانهترین شکل ممکن به قتل میرسند و با توجه به سبک شوتر اول شخص بازی و بینظیر بودن این عمل، باید به استودیوی اینفینیتی وارد، یک احسنت و دستمریزاد گفت.
12. بازی Mass Effect 3
مس افکت از بزرگترین دستاوردهای استودیوی بایوور محسوب میشود؛ استودیوی بایوور، به خاطر ساخت بازیهای نقشآفرینی بسیار جذاب معروف بود و بازی مس افکت ۳ که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد هم قرار بود که یکی از بهترین بازیهای این سری باشد؛ با این که مس افکت ۳ از لحاظ تجاری و رسانهها آن موفقیت بزرگ نبود اما از لحاظ ایجاد لحظات احساسی و گریهدار، قطعا موفق عمل کرد.
بایوور هم در این بازی یک جهش بزرگ برداشت و سعی کرد که مفهوم بازی را به سمت پیامهای ضدجنگ ببرد؛ البته جنگ انسانها در این بازی با خودشان نیست و بیشتر با نیروهای شیطانی و بیگانه فضایی میجنگند؛ اما سکانسهای گریهدار و ناراحتکنندهای که در این میان ساخته شد، تا ابد در یاد طرفداران این سری باقی میماند.
13. بازی Assassins Creed: Revelations
سری اسسینز کرید، بارها سعی کرد که از لحاظ احساسی مخاطبها را درگیر خود کند اما بیشتر، حس هیجان بود که توانست سوار بر قلب مخاطبها شود و دنبال کردن داستان اتزیو به اندازهای هیجان انگیز بود که سکانسهای غمانگیز بازی مثل دار زدن پدر اتزیو در مقابل چشمانش هم نتوانست این حس را به ما منتقل کند.
با این که از لحاظ تجاری و دیدگاه رسانهها، قسمت Revelations آن پرش بزرگ برای یوبیسافت نبود، اما این که قرار بود برای آخرین بار داستان اساسین ایتالیایی محبوب یعنی اتزیو را دنبال کنیم، آن هم در حالی که اتزیو پیر و فرتوت شده، یکی از مواردی بود که قطعا در انتهای بازی، ما را از صمیم قلب ناراحت میکرد.
14. بازی God of War
حالا که راجع به پیر و فرتوت شدن کاراکترهای مورد علاقهمان صحبت کردهایم، بد نیست که یادی از خدای جنگ یعنی کریتوس هم بکنیم. کریتوس از خشنترین و سرسختترین شخصیتهای تاریخ بازیهای ویدیویی است که به خاطر کاریزمای بالای این شخصیت و پایبند بودن به هدفش، به راحتی توانستیم با او ارتباط بگیریم.
در سال ۲۰۱۸، وقتی این شخصیت بعد از چند سال غیبت مجددا برگشت، همه طرفداران سری جا خوردند؛ این کریتوس کاملا با شخصیت قدیمیاش تفاوت داشت و با وجود سرسخت و با اوبوهت بودنش، دیگر آن دلسنگی قبلی را نداشت و در طول ماجراجویی جدیدش، بارها توانستیم او را در حال ضعف ببینیم که برای همه ما عجیب بود.
15. بازی Life is Strange
استودیوی Dontnod بعد از ساختن بازی لایف ایز استرنج، به شهرت زیادی دست پیدا کرد؛ ایده ساخت بازی لایف ایز استرنج به طور مشخصی از بازیهای تلتیل برداشته شده بود و به نظر میرسید که سازندگان این بازی قصد دارند که تمرکز اصلی خود را روی روایت یک داستان جذاب و درگیرکننده بزارند.
داستان بازی در کنار شخصیتپردازی خارقالعاده باعث شد تا بتوانیم راحت با کاراکترهای این بازی و ماجراجویی آنها ارتباط برقرار کنیم. نویسندگان بازی هم بارها در سکانسهای مختلف توانستند با احساسات ما بازی کنند و حتی در بعضی اوقات، مطمئن باشید که میتوانیم برای برخی رویدادها و اتفاقات بازی، گریه کنید.