نقد فیلم عاشقانه لمس (Touch)
درجستجوی عشق ازدسترفته
یادداشتهایی که بین برگهای کتاب قرار گرفتهاند، شکوفههای گیلاس پلاستیکی؛ یک یا دو جمله از یک هایکوی قدیمی ژاپنی … . این واژهها برای هر کسی غیر از مردمی که این یادگارها برایشان همهچیز است، بیمعنی بهنظر میرسد. اما کسانی مانند کریستوفر و میکو که رابطه عاشقانه مخفیانه خود را در لندن در دهه 1960، بهدلیل تعهدات خانوادگی ناتمام رها میکنند، این واژههای معنایی عمیق دارند. کریستوفر یک جوان ایسلندی ملایم و درگیر سیاست است، که از دانشگاه اقتصاد لندن انصراف دادهاست. او ظاهری به سبک جان لنون دارد و بهعنوان ظرفشویی در رستوران ژاپنی متعلق به پدر میکو کار میکند. میکو یک زن جوان خوشصحبت و صریح است، که رفتار آرام و چهره بسیار زیبای او هر کسی را خلعسلاح میکند. سکانسهای فیلم لمس (Touch) بین دهه 1960 و تصاویری از کریستوفر که حالا پیر شدهاست و تلاش میکند تا یک عمر بعد در دوران همهگیری ویروس کویید 19 در لندن و ژاپن، میکو را پیدا کند، در هم آمیخته شدهاند. این نوع داستانهای عاشقانه اغواکننده هستند. آنها در گوش شما زمزمه میکنند که هیچوقت دیر نیست. درعینحال اینگونه آثار نشان میدهند که در دهههای از دسترفته که بر چهره کریستوفر حک شدهاست، گوش دادن به آن زمزمههای اغواکننده درست است یا غلط. لمس فراتر از یک درام عاشقانه، یک اثر هنری انسانی است که شما را به فکر فرو میبرد و جهانبینیتان را گستردهتر میسازد. با نقد این فیلم از myket.ir همراه باشید.
معرفی فیلم لمس (Touch)
- ژانر: درام عاشقانه
- کارگردان: بالتاسار کورماکور
- نویسندگان: اولافور یوهان اولافسون و بالتاسار کورماکور
- براساس: داستانی از اولافور یوهان اولافسون
- موسیقی: هوگنی ایگیلسون
- بازیگران: پالمی کورماکور، میتسوکی کیمورا، اگیل الافسون، ماساهیرو موتوکی و یوکو ناراهاشی
- تاریخ انتشار: 29 می 2024
- امتیاز IMDb فیلم: 7.4 از 10
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 92 از 100
داستان فیلم لمس
لمس به کارگردانی بالتاسار کورماکور، اقتباسی سینمایی از رمانی به همین نام اثر اولافور یوهان. اولافسون است. لمس ایده ارزشمند امید را گسترش میدهد و به زیبایی داستانی تاثیرگذار را میسازد، که محور آن مردی مسن به نام کریستوفر با بازی اگیل الافسون است، که در میان شک و تردیدها در جستجوی عشق واقعی خود است. کریستوفر از زمان مرگ همسرش در سالهای قبل، در ساحل سرد ایسلند بهتنهایی زندگی میکند. روزهای او شامل آواز خواندن در یک گروه کر مردانه، گپ زدن تلفنی با دخترش و گرداندن یک رستوران در دهکده سرد و پر از سکوت است. او در خانه غمانگیز و خاموش و البته خالیاش هم تنها است. کریستوفر در این شرایط نگران مشکلات کوچکی است که در توان حرکتی و حافظه خود تجربه میکند. بنابراین او به پزشک مراجعه میکند و میفهمد که در مراحل اولیه آلزایمر است. به توصیه پزشک کریستوفر باید قبل از اینکه خیلی دیر شود، به امور خود سر و سامان دهد. این اتفاق بهانهای است برای یک سفر طولانی در جستجوی زنی که زمانی عاشقش بودهاست. کریستوفر یک پرواز از ریکیاویک به لندن رزرو میکند، بدون اینکه بابت قرنطینه قریبالوقوع کووید 19 نگران شود. کریستوفر تنها مهمان هتل لندن است، پروازهایش تقریبا خالی است و دختر نگرانش مدام زنگ میزند و از او میخواهد که به خانه بازگردد.
همانطور که کریستوفر دوباره به سمت گذشته خود حرکت میکند و به محله قدیمی خود که در لندن زمانی در آن دانشجو بودهاست، برمیگردد، منبع اشتیاقش برای سفر مشخص میشود. حالا فیلم وارد زمان دیگری میشود و کریستوفر جوان را با بازی پالمی کورماکور دنبال میکند. کریستوفر جوان یک چپگرای متواضع است، که تحصیل خود را رها میکند و در یک رستوران ژاپنی مشغول به کار ظرفشویی میشود. در ابتدا کریستوفر فقط با دیدن یک آگهی استخدام وارد رستوران ژاپنی میشود، اما بعد از ورود با دختری مواجه میشود که قصدش را برای کار در آنجا محکمتر میکند. بعدا معلوم میشود که دختر هم در همان لحظه درگیر کریستوفر شدهاست. بقیه کارکنان رستوران ژاپنی هستند، اما صاحب رستوران، تاکاهاشی سان با بازی ماساهیرو موتوکی، این غول مهربان ایسلندی را که علاقه اش به فرهنگ ژاپنی جالب است، میپسندد. بهعلاوه، یک شباهت طنزآمیز بین ایسلند و ژاپن وجود دارد؛ عشق به ماهی! جدای از این مرد سفیدپوست جذابیتی و آرامشی در رفتار و حتی لحن خود دارد، که اعتماد ژاپنیهای مشغول در رستوران را جلب میکند. گفتار نرم کورماکور و بازی خوب او این را به خوبی نشان میدهد. وقتی کریستوفر از پوستهاش بیرون میآید، ابعاد جذاب دیگری هم در او دیده میشود. به تدریج مشخص میشود که دختری که کریستوفر در رستوران دیده با نام میکو با بازی میتسوکی کیمورا معروف به کوکی، دختر ریسس رستوران است. این دو با وجود همه موانع به هم علاقمند میشوند و حتی عشقی عمیق و احساسی را تجربه میکنند. این فیلم پیچشها و فرازونشیب رابطه آنها را دنبال میکند، که وقتی گذشته میکو بهعنوان یکی از بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما مشخص میشود، شکل تازهای میگیرد.
جستجوی عشق در قابی گیرا و گرم
فضای رستوران در فیلم لمس که بیشتر سکانسها در آن میگذرد، بسیار گرم و گیرا است. از پالت رنگی و نحوه چیدمان صحنه گرفته تا نور و طراحی لباس شخصیتها، همهچیز در این رستوران شما را شیفته خود میکند. رییس رستوران درست مانند چیزی که ما از فرهنگ ژاپنی میشناسیم بسیار متواضع و درستکار است. او یک مرد پرتلاش، سخت و درعینحال لطیف است. این را میتوان از سکانسی که او کاسهای در آشپزخانه میگذارد و کارمندان را تشویق میکند که هرچندوقت یکبار یک هایکوی ژاپنی بسرایند و درون آن قرار دهند میتوان فهمید. از طرفی شخصیت میکو که به عشق کریستوفر تبدیل میشود، در عین صراحتی که دارد بسیار جذاب است. در طول فیلم مشخص میشود که میکو بازمانده حملات اتمی در هیروشیما است و هنوز هم تاوان این فاجعه را پس میدهد. کریستوفر جوان در فضای جدید خود یعنی رستوران بعدهای تازهای از شخصیت خود را کشف میکند. عشق او به میکو روز به روز عمیقتر شده و علاقهاش به فرهنگ جذاب ژاپنی بیشتر میشود. اما طولی نمیکشد که آنچه درامها را میسازد بر سر راه این عشق هم قرار گرفته و مخاطب را متعجب میکند. کریستوفر سالخورده به دنبال عشق خود تا ژاپن و هیروشیما میرود و چیزی که با آن روبرو میشود، بسیار عجیبتر از آن است که بتوانید باور کنید.
عشق، جنگ و دیگر هیچ
جنگها حتی اگر متعلق به سالهای قبل باشند، هنوز هم قربانی میگیرند. حالا ممکن است این قربانی یک عشق باشد. عشقی که میتوانست به شکل دیگری پیش برود و زندگی چندین نفر را بسیار بهتر از چیزی کند که در واقعیت تجربه کردهاند. با رسیدن کریستوفر سالخورده به ژاپن و هیروشیما، حقایقی برای او و البته مخاطب رو میشود، که زشتی جنگ را یادآور میشود. جالب است ژاپنیها برای هر چیزی واژه دارند. این جمله را شما در طول فیلم از زبان کریستوفر جوان میشنوید. یکی از این واژهها هیباکوشا است. این واژه به معنای بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما است. میکو یکی از این بازماندگان است که تقریبا همهچیزش را بهدلیل اینکه در زمان بمباران اتمی هیروشیما در شکم مادرش بودهاست، از دست میدهد.
احیای ژانری که نمیدانستیم از دستش دادهایم
لمس به کارگردانی بالتاسار کورماکور، پدر پالمی کورماکور بازیگر نقش کریستوفر جوان، هنر یک فیلمساز کهنهکار را به رخ میکشد. کورماکور با اعتبار زیادی که از ساخت آثاری پرهزینه و بزرگ مانند هیولا، شناور و 2 اسلحه، به دست آوردهاست، ژانری بینظیر را احیا میکند که نمیدانستم از دست دادهایم. اجراهای لطیف این اثر و نشان دادن عشقی کلاسیک و اشکآور و همچنین پرداختن به مضمون حساس عشق بین دو فرهنگ متفاوت، از ویژگیهای مهم اثر تازه کورماکور است. این اثر بسیار صریح و درعینحال ملایم است. طرفداران ژانر عاشقانه که بیشتر بهدنبال عشقی تودرتو هستند، از این اثر ناامید خواهند شد زیرا، لمس یک عاشقانه ناب و ساده است و هیچ تعقیبوگریز یا تصادفی با ماشین در روایت آن وجود ندارد. این اثر یک داستان عاشقانه بسیار احساسی است که در قالبی از مضامین مهمی مانند جنگ شکوفا میشود. لمس نشان میدهد کورماکور جذابیت بصری عاشقانه را درک میکند، زیرا این فقط درباره ابراز شور و اشتیاق نیست، بلکه درباره تصاویر است، و این هنرمند در این زمینه کم نمیگذارد. حتی اگر کریستوفر و میکو خیلی ساده با هم در اتوبوس نشستهاند، ترکیبهای کورماکور به شما احساس تماشا کردن یک نقاشی زیبا را میبخشد. بازوهای مردانه کریستوفر در ژاکت پشمی خامهایرنگ و سرش که متمایل به سمتی است که میتواند به چشمان میکو خیره شود، انگشتانشان به هم گرهخورده کریستوفر و میکو و نور خورشید که به همان اندازه که باید طلایی است، از عناصر زیباییشناسی این سکانس است.
آواتاری برای امیدها و رویاهای عاشقانه
فیلم لمس چند ویژگی خوب دارد که آن را به یک اثر شستهرفته و باکیفیت تبدیل میکند. برای مثال میتوان درباره فیلمبرداری این اثر که هنر برجستین بیورگولفسون است، صحبت کرد. تصاویر در این فیلم به دو شکل مختلف دیده میشود. زمان حال که کریستوفر تنها و سالخورده را نشان میدهد، رنگها همه سرد و خاکستری هستند. اما در زمان گذشته که کریستوفر جوان است، رنگها همه گرم و ملایم هستند. همچنین موسیقی به پیش بردن رویکرد فیلمساز کمک زیادی میکند. این موسیقی که ترکیب پیانو و سازهای زهی است، به قلب و روح شما نفوذ کرده و عاشقانه کورماکور را تکمیل میکند. همچنین بازیهای فیلم لمس همگی درخشان هستند و شخصیتها شما را با خود همراه میکنند.
فیلم لمس را باید ببنید تا بتوانید از فرهنگ و زبان خاص ژاپنی لذت ببرید، یک عاشقانه گیرا را تجربه کنید و از همه مهمتر با نگاه کورماکور به موضوعاتی مانند جنگ و سیاست آشنا شوید. این عاشقانه ملایم و بیپروا حاوی پایانی دلانگیز است، که بههمان اندازه کلاسیک و از نظر احساسی طنینانداز است. اگر بخواهیم منصفانه صحبت کنیم، هیچ یک از زندگیهای این زوج بهاندازهای که در یک رمان میتوان شرح داد، کامل به تصویر کشیده نمیشود، اما شاید لازم نباشد؛ چراکه آنها بهعنوان آواتاری برای امیدها و رویاهای عاشقانه عمل میکنند. این اثر تمام لذت و دردی را که وقتی وارد یک عاشقانه خوب میشویم به دنبال آن هستیم، به نمایش میگذارد. لمس درحقیقت عاشقانهای غنی از یک فیلمساز کهنهکار است، که میتواند در فهرست فیلمهای موردعلاقه شما قرار گیرد.