نقد رمان کتابخانه نیمه شب

مت هیگ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است که در رشته زبان انگلیسی و تاریخ تحصیل کرده‌است. مت هیگ  که خود با اختلالات ناشی از اضطراب و افسردگی دست پنجه نرم کرده است با نوشتن رمان کتابخانه نیمه شب توانسته زوایای پنهان روح انسان‌هایی را که در ورطه‌ی اختلالات روانشناختی و افسردگی دست و پا می‌زنند، به مخاطب نشان بدهد. او صاحب آثار قابل توجه  و معروف دیگری همچون « چگونه می‌توان زمان را متوقف کرد» و «انجمن پدران مرده» است.

«شما مجبور نیستید زندگی را درک کنید بلکه فقط باید آن را  زندگی کنید. »

داستان از زمانی آغاز می‌شود که نورا سید زن جوانی  که با گربه‌اش زندگی می‌کند دچار فروپاشی روحی می‌شود. این فروپاشی روحی نه با یک اتفاق بزرگ و فاجعه ناگهانی غیر قابل برگشت،  بلکه به مرور و در طی زندگی نورا شکل گرفته است. چالشها و رنجهای کودکی، نوجوانی و اکنون – که او زن جوانی است – منبع تغذیه هیولای افسردگی بوده و هستند.  طی سال‌ها هیولای افسردگی در  روح نورا رسوخ کرده و او را  به سوی پوچی هدایت کرده و باعث شده  نورا که در آغاز این رمان زن جوانی است دچار ناامیدی مطلق شود. نویسنده در ابتدای کتاب با توصیف صحنه‌هایی از زندگی کودکی و نوجوانی نورا مخاطب را تا حدودی در جریان فضای زندگی او قرار می‌دهد. اکنون نورا  احساس می‌کند هیچ چیز از آن همه چیزی که از زندگیش می‌خواسته را بدست نیاورده است و او خسته تر و ناامیدتر از آن است که بتواند حتی یک قدم دیگر بردارد،  بنابراین تصمیم بسیار مهم و سختی می‌گیرد. او مردد است اما فقط به اندازه‌ی فشار یک انگشت کافی است تا نورا خودش را از همه چیز خلاص کند و آن فشار وارد می‌شود.  نورا بالاخره بعد از  کنار گذاشتن تردیدهایش در نهایت تصمیمش را عملی می‌کند.

 تصمیمی که نورا آن را عملی می‌کند به نتیجه‌ی دلخواه او منتهی نمی‌شود.  نورا طبق قانون نانوشته‌ای که همیشه در زندگیش حاکم بوده است به خواسته‌اش نمی‌رسد.  نویسنده بعد از ماجرای تلخ  ابتدای رمان با استفاده از  خلاقیت خود نورا  را به فضا و موقعیتی خیلی خاص می‌برد که نه تنها نورا بلکه مخاطب هم شگفت زده می‌شود. و این سرآغاز سفر نورا سید شخصیت رمان «کتابخانه نیمه شب» است. نورا اکنون در  فضایی بیگانه و فانتزی که به نظر صد در صد غیر واقعی است، حضور دارد. نورا در این  فضای رمزآلود با شخصی برخورد می‌کند که در کودکی تأثیر زیادی بر زندگی او داشته‌است. با این حال نورا ترسیده و حتی حضور آن شخص آشنا هم نمی‌تواند به ترس نورا کمکی کند. او با دیده‌ی شک و بدبینی با موقعیت جدید روبرو می‌شود و می‌خواهد از این ناشناخته بگریزد. اما نویسنده با تردستی و با شخصیت پردازی خوب با کمک  شخص آشنا نورا او را ترغیب می‌کند که بماند. نورا که  به خود آمده است حالا می خواهد بداند کجاست و آنجا چه می‌کند.  

نویسنده در این بخش از رمان بیشتر به فلسفه‌ی زندگی می‌پردازد و انگشت بر روی مسائل روانشناختی انسان تنها می‌گذارد اما نه به گونه‌ای که رمان تبدیل به یک رمان کسل کننده با کلمات پر طمطراق شود. نویسنده با خلاقیت در ماجرا سازی، شخصیت پردازی و دیالوگ نویسی، با قلمی شیوا و روان  همه چیز را برای مخاطب به سادگی بازگو می‌کند و داستان را پیش می برد.

پشیمانی‌های ریز و درشت نورا سید در سبد ذهن او تلنبار شده‌اند. کار خلاقانه‌ی آقای نویسنده در این رمان فیزیکی کردن و جسمیت بخشیدن به مفاهیم انتزاعی است. نورا می‌بیند همه پشیمانی‌هایش که مسبب اصلی  نشخوارهای ذهنیش هستند کلاسه شده و مرتب در دسترس هستند. نویسنده که خود سالهای زیادی با اختلالات روانشناختی دست به گریبان بوده است باتوصیفات درست و خلق صحنه‌هایی قابل درک  به خوبی نشان می‌دهد که چگونه پشیمانی‌های سمج و خودسرزنشگری‌های مدوام شروع به تخریب روح انسان می‌کنند.

در ادامه‌ی داستان نورا از موقعیتی که برایش فراهم شده‌است استفاده می‌کند و برای تغییر آنچه سرنوشتش می‌نامد دست به انتخاب می‌زند تا شاید افسار زندگی را  به دست بگیرد. مت هیگ  توصیفات را به گونه‌ای می‌چیند که حس ناب تجربه‌های جدید شخصیت داستان را  به خوبی به خواننده‌اش  منتقل می‌کند. او ابتدا نورا  را در موقعیتهای جدید می‌گذارد سپس با قلمی شیوا حس و حال تعجب زده و  سرخوشی او را در موقعیت جدید توصیف کرده و به مخاطب نشان می‌دهد. در ادامه مخاطب با خواندن توصیفات ودیالوگها همراه با نورا می‌فهمد که این واقعاٌ آن چیزی نبوده که می‌خواسته‌است.  در واقع در رمان «کتابخانه نیمه شب» مخاطب و شخصیت  هر دو کنار یکدیگر مسیرهای جدید را تجربه می‌کنند. نورا سید درطول داستان انتخاب‌های متعددی انجام می‌دهد اما هیچ کدام  انتظارات و توقعات او را بر آورده نمی‌کنند و این باعث می‌شود که نورا برای دست یافتن به یک موقعیت ایده‌آل، امن و سرشار از شادی تقلای بیشتری کند و دست به انتخاب‌های بیشتر و بیشتری بزند و اینگونه داستان ادامه پیدا می‌کند بدون این که مخاطب را خسته کند. زمان یکی از المان‌های داستانگویی است که هر نویسنده‌ای می‌داند که می‌تواند از آن به عنوان فاکتوری جذابیت بخش استفاده کند. مت هیگ در رمان «کتابخانه نیمه شب» از عنصر زمان به خوبی سود برده است. او برای نورا و انتخاب‌هایش محدودیت  زمانی تعریف کرده است. نورا می‌داند که فرصت ندارد تا ابد دست به انتخاب زده و مدام تجربه کند پس باید دست بجنباند.  نویسنده  با این کار هیجان را به داستان تزریق کرده است.

در انتهای داستان نویسنده شخصیت رمانش نورا سید را به جایی می‌رساند که به درک جدیدی از زندگی دست پیدا می‌کند. نورا می‌فهمد که نمی‌تواند همه‌ی اتفاقات زندگی را کنترل کند و می‌فهمد که هیچ انتخاب ایده‌آلی و کاملی وجود ندارد. «فهم اینکه مکانی که می‌خواستید به آن فرار کنید دقیقاٌ همان مکانی است  که از آن فرار کرده اید، چیزی کاملاٌ مکاشفه‌ای است. »

نام غیر معمول – کتابخانه نیمه شب

کتابخانه نیمه شب

کتاب‌ها با نامهایی که با خود حمل می‌کنند معرفی می‌شوند. نام،  اولین فاکتوری است که می‌تواند یک مخاطب را جذب و یا دفع کند. انتخاب نام «کتابخانه نیمه شب» توسط نویسنده نشان از هوشمندی و البته خوش سلیقگی او دارد.  علاوه  بر این که اصطلاح «کتابخانه نیمه شب» کمی غیرمعمول است مرموز  نیز  است. مخاطب با خواندن نام این کتاب توقع دارد با فضایی معماگونه روبرو شود. توقع مخاطب درست است اما فضای معماگونه‌ی «کتابخانه‌ی نیمه شب» از آنگونه فضاهای معماگونه‌ی پلیسی جنایی نیست. داستان به معماهای عمیقتری که به فلسفه‌ی زندگی ربط پیدا می‌کند، می‌پردازد.

ایده‌ی اولیه این رمان  ایده‌ای بسیار تکراری است که طی سالهای متمادی به شکلهای مختلف در سبکهای مختلف ادبیات، و یا در ژانرهای مختلف سینما مورد استفاده قرارگرفته‌است. اما این نویسنده توانسته با آمیختن المانهای روانشناختی، مفاهیم فانتزی و فلسفی زندگی  فضایی غیر تکراری و در عین حال چالش برانگیز را خلق کند. مت هیگ  توانسته از یک ایده‌ی تکراری داستانی متفاوت به رشته تحریر درآورد و مخاطب را جذب کند.   

انسان موجودی هوشمند است که توانایی سازگاری، خلق و عبور از بحران‌های مختلف  را دارد. اما چیزی که همیشه مورد توجه و خواسته‌ی او بوده پیش‌بینی آینده است. آرزویی که بشر با تمام توانایی‌های حیرت‌آور و اختراعات شگفت انگیزش هنوز نتوانسته به آن دست یابد.  پیش بینی قاطع آینده چه برای عامه‌ی مردم در زندگی روزمره چه برای اندیشمندان پیرامون جهان هستی معمایی است جذاب و در عین حال حل نشدنی. مت هیگ این نویسنده‌ی حرفه‌ای و خلاق در رمان «کتابخانه‌ی نیمه شب» دقیقا دست برروی این دغدغه‌ی چالش‌برانگیز  گذاشته است. او به خواننده نشان داده‌است که چگونه حسرت برای از دست دادن انتخاب‌هایی که به موفق بودنشان در آینده اطمینان داریم – در صورتی که ممکن بود آنطور که می خواستیم پیش نمی‌رفت – می‌تواند زندگی را به بن بست برساند.

آیکون برنامه طاقچه | دانلود کتاب صوتی و الکترونیک

طاقچه | دانلود کتاب صوتی و الکترونیک

حجم:۵۳.۹ مگابایت

دانلود برنامه طاقچه

انسان و دغدغه‌هایش

کتابخانه نیمه شب

یکی از فاکتورهایی که مت هیگ به آن پرداخته است نشخوارهای ذهنی است که یکی از شایعترین درگیری‌های ذهنی آدمی است. این اختلالا روانشناختی که انسان را تا مرز خودکشی می‌رساند نتیجه  شکست در رسیدن به اهداف، پشیمانی، سرزنش و اعتماد نداشتن به موقعیت کنونی خویش است. نویسنده توانسته با مهارت و در بطن داستان به فاکتورهای فوق بپردازد.  

فاکتور دیگری که نویسنده با کمک شخصیت پردازی نورا به آن پرداخته و آن را جلوی دید مخاطب قرار داده است، آسیبی است که انسان از حس مسئولیت وسواس گونه‌ای که نسبت به اطرافیانش دارد نشأت می‌گیرد. یکی از دغدغه‌های شخصیت داستان آسیب‌هایی است که او ناخواسته و با تصمیماتش به دیگران زده است یا خیال می‌کند زده است. به طور مثال نورا مدام خود را بابت ترک گروه موسیقی که با برادرش در آن شریک بودند، سرزنش می‌کند. نورا مطمئن است که اگر او در آن زمان آن تصمیم اشتباه را نمی‌گرفت اکنون خود و برادرش در موقعیت بهتری بودند.

نویسنده کمالگرایی شخصیت رمانش را نیز  هدف قرارداده است. روح نورا در طلب یک زندگی کامل است گرچه به ظاهر در زندگی روزمره‌ی خود تن به موقعیت‌های نصفه نیمه داده‌است. اما او از هیچ چیز لذت نمی‌برد زیرا در ته ذهنش اعتقاد دارد که زندگی واقعی چیزی فراتر از زندگی کنونی او است. زندگی که او درحال حاضر با آن فرسنگ‌ها فاصله دارد و هیچ وقت نمی تواند آن را داشته‌باشد. به همین علت او این زندگی نصفه نیمه را تاب نمی‌آورد. اما مت هیگ با خلق موقعیتی منحصر به فرد برای نورا او را به سمتی هدایت می‌کند که با تجربه‌ی انتخاب‌های متعدد در انتهای داستان  بتواند حس تازه‌ای را کشف کند و خویشتن خویش را از پنجره‌ی جدیدی ببیند. نورا و البته خواننده با کمک نویسنده  به درک تازه‌ای از زندگی می‌رسند.

خواننده‌ی رمان «کتابخانه‌ی نیمه شب» از ابتدای داستان شخصیت را قدم به قدم دنبال می‌کند. او در تجربه‌های نورا  شریک می‌شود و حس شادی، غم، ترس و نا امیدیش را درک می‌کند.

«کتابخانه‌ی نیمه شب» اثری ارزشمند با ماجرایی غیرمعمول است که خواننده را با خود به دنیایی می‌برد که نمی‌تواند به طور واقعی و فیزیکی اتفاق بیفتد اما به راحتی می‌تواند یک تجربه زیستی منحصر به فرد را برای خواننده رقم بزند. اگر فرصتی برای برطرف کردن حسرتهایتان داشتید، آیا کار متفاوتی انجام می‌دادید؟   

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
دانلود مایکت ×