10 شخصیت سریالی که از منبع اقتباسشان بهترند
هر وقت که از یک کتاب برای ساخت سریال اقتباس میشود، همیشه این احتمال وجود دارد که بعضی از شخصیتها به اندازه آنچه در منبع اقتباسشان توصیف شدهاند جذاب نباشند. دلیلش این است که بسیاری از سریالها یا نسخههایی از این شخصیتها ارائه میدهند که به خاطر زمان مورد نظر چندان شرح و بست داده نشدهاند یا برای ادامهدارتر شدن سریال بیش از حد توسعه یافتهاند.
با این حال، سریالهای بسیاری میتوان مثال زد که لایهها و پیچیدگیهای زیادی را به شخصیتها اضافه میکنند و آنها را بهتر از همتایانشان در کتاب نشان میدهند. گاهی اوقات، نسخههای سریالی یک شخصیت بهتر به نظر میرسند، چون بازیگرانی که آنها را به تصویر میکشند، بازیهای برجستهای ارائه میکنند. در ادامه 10 شخصیت سریالی اقتباسی را نام بردیم که از نسخههای توصیف شده در کتاب بهترند.
- 15 شخصیت منفور سریالها که آرامشتان را خدشهدار میکنند
- 18 شخصیت محبوب سریالها – از والتر وایت تا تیریون لنیستر
- 9 سریال محبوب که از آثار ادبی اقتباس شدند
10. جک ریچر در سریال ریچر (Reacher)
جک ریچر برای اولین بار توسط تام کروز در یک فیلم به تصویر کشیده شد، اما نسخه او با استقبال ضعیفی روبرو شد و بینندگان از عدم تطابق هیکل بازیگر با شخصیت شکایت داشتند. خوشبختانه، اقتباس دیگری برای آمازون پرایم ویدیو ساخته شد، و این بار، پلیس نظامی سابق ارتش ایالات متحده، سرکشتر از رمان «قتلگاه» (The Killing Floor) نوشتهی لی چایلد بود.
شخصیت سریالی جک که توسط آلن ریچسون به تصویر کشیده شده، اهل کار گروهی است در حالی که همتای کتابی او ارتشی تک نفره مانند قهرمانان اکشن محبوب دهه 80 است. او به شدت به کاپیتان پلیس و یک افسر مرزی مهربان متکی است. در سریال «ریچر»، داستان پسزمینه جک نیز بسیار بهتر توضیح داده شده است. صحنههای فلش بک نشان میدهد که او چقدر به برادرش جو نزدیک بود، بنابراین اصرار او برای گرفتن انتقام مرگ جو منطقیتر است.
9. دکستر مورگان در سریال دکستر (Dexter)
دکستر مورگان، تحلیلگر خون در اداره پلیس میامی ممکن است به عنوان یکی از بیرحمترین قاتلهای سریالهای تلویزیونی به حساب بیاید، اما در مقایسه با همتای خود در کتاب دوستداشتنیتر است. در رمانهای جف لیندسی، هیچ عنصر انسانی در این شخصیت وجود ندارد. او همانند قاتلان سریالی بدنام تاریخ مانند جان وین گیسی و تد باندی توصیف شده است.
نسخهای که مایکل سی هال در دکستر به تصویر میکشد، بیشتر یک شخصیت باهوش و انتقامجو است تا یک روانی تشنه به خون. او از طریق مونولوگهای قبل از قتل، بینندگان را متقاعد میکند که قربانیان او سزاوار چنین مرگی هستند. علاوه بر این، نسخه سریالی دکستر کار بسیار بهتری برای پوشش دادن جنایات خود و عواقب آن انجام میدهد، تا جایی که حتی ناپدید میشود و هویت خود را تغییر میدهد.
8. جان اچ واتسون در سریال شرلوک (Sherlock)
داستانهای پلیسی «شرلوک هلمز» نوشته سر آرتور کانن دویل بارها برای فیلم و سریال اقتباس شده است، اما مسلما هیچ کدام به خوبی سریال «شرلوک» محصول بیبیسی نیستند. این سریال تمام عناصر اصلی را از جهات مختلف بهبود میبخشد و یکی از شخصیتهایی که در آن به خوبی گسترش داده شده، همکار شرلوک هلمز، دکتر جان اچ واتسون است.
روی شخصیت طعنهزن واتسون این بار بیش از همیشه تمرکز شده است و بینندگان شاهد عجیبترین و جالبترین شوخیهای او خواهند بود. علاوه بر این، PTSD و افسردگی او که از زمان خدمت در افغانستان نشات میگیرد با تمرکز بیشتری مورد بررسی قرار گرفته است. بعلاوه، داستان پسزمینه او مدرنتر و قابل ربطتر به نظر میرسد، زیرا با شخصیت کتابی که در جنگ دوم انگلیس و افغانستان خدمت کرده، متفاوت است.
7. الکس کمال در سریال گستره (The Expanse)
از جلوههای بصری گرفته تا طرحهای خلاقانه، چیزهای زیادی وجود دارد که «گستره» را تبدیل به یک سریال علمی-تخیلی تماشایی میکند که نباید از دست بدهید. چندین شخصیت از کتاب نیز در این سریال بسیار بهتر نوشتهشدهاند، به ویژه الکس کمال، خلبان همیشه سرخوش روسینانته.
در سریال، الکس کارهایی فراتر از پرواز انجام میدهد. او از شوخی کردن لذت میبرد و حتی عادت دارد با فضاپیما صحبت کند و چیزهایی مانند «بیا عزیزم» و «بزن بریم» به آن میگوید. علاوه بر این، او از آشپزی لذت میبرد و خود را یک سرآشپز چیرهدست میداند. هر زمان که احساس ضعف میکند، موسیقی کانتری به کمکش میآید و سرحالش میآورد.
6. هانیبال در سریال هانیبال (Hannibal)
پس از بازی باورنکردنی آنتونی هاپکینز در نقش هانیبال لکتر در فیلم «سکوت برهها»، شک و تردیدهایی وجود داشت که آیا داستان دیگری درباره این قاتل زنجیرهای ممکن است ساخته شود که بهتر از آن باشد؟ خوشبختانه وجود داشت. از عناصر رویهای گرفته تا داستانهای فرعی عاشقانه، چیزهایی وجود دارد که در سریال «هانیبال» محصول NBC بهتر از فیلمها است.
در این سریال، رابطه لکتر با ویل گراهام جنایتکار، بسیار دقیقتر مورد بررسی قرار میگیرد. از طریق ارتباط آنها، مهارتهای اعمال قدرت، شوخطبعی و کاریزمای قاتل آشکارتر میشود. علاوه بر این لکتر با بازی مدس میکلسن بیشتر باهوش به تصویر کشیده شده است تا ترسناک، از این رو بینندگان بیشتر به خاطر نقشههایش به وحشت میافتند تا کارهایش.
5. جاناتان «بلک جک» رندال در سریال غریبه (Outlander)
بزرگترین شرور سریال «غریبه» بدون شک جاناتان «بلک جک» رندال است. شوالیه انگلیسی که توسط توبیاس منزیس به تصویر کشیده شده است، بسیار خطرناکتر، بیرحمتر، وحشیتر و سادیستتر است، چون تمام تلاش خود را برای سرکوب قیام ژاکوبیت میکند.
در بیشتر موارد، بازی منزیس است که این شخصیت را جذابتر میکند. شیوهای که به کمک آن صحبت کردن، حالات چهره و صدای خود را تغییر میدهد، واقعا قابل توجه است. علاوه بر این، شکنجههای رندال در سریال بسیار دقیقتر است. در کتابها، دایانا گابالدون فقط صحنهها را بهصورت سطحی توصیف میکند، اما سریال همه چیز را با جزییاتی خیرهکننده به تصویر میکشد.
4. اولنا تایرل در سریال بازی تاج و تخت (Game Of Thrones)
از بین تمام رمانهای جورج آر آر مارتین، اولنا، با نام مستعار ملکه خارها، تنها در «طوفان شمشیرها» نقش زیادی دارد، اگرچه او حتی یک آنتاگونیست اصلی هم نیست. اقدامات او فقط از طریق شخصیتهایی مانند سانسا و سرسی بررسی میشود. خوشبختانه، او در سریال «بازی تاج و تخت»، جایی که شوخطبعی، جاهطلبی و ماهیت حیلهگر او آشکارتر میشود، شهرت بیشتری به دست آورد.
در سریال، او قلب واقعی خاندان تایرل است و داستانهای بیشتری به او داده میشود و فرصت دارد تا بر تعدادی از بزرگترین رویدادهای داخل و خارج از وستروس تاثیر بگذارد. دایانا ریگ هم در این نقش به قدری خوب است که چهار بار نامزد جایزه امی و به یکی از بازیگران برتر سریال تبدیل شد.
3. جان پاتر در سریال حمله متقابل (Strike Back)
میدانیم که اولین قهرمان داستان «حمله متقابل» شخصیتی دلسوز است که برای خانواده خود ارزش زیادی قائل میشود. او حتی به کودکی که دو تن از همرزمانش را کشته بود، امان داد، کاری که باعث شد دیگر همکارانش گیج شوند. جالب اینجاست که ویژگیهای اخلاقی و احساسات پاتر در کتابها تعریف نشده است.
در رمان کریس رایان، این شخصیت یک سرباز تکبعدی است که دستورالعملها را دنبال و همیشه تمام تلاش خود را برای تکمیل ماموریت میکند، حتی اگر وظیفهای که در دست دارد برخلاف اصول او باشد. نسخه سریالی جان پاتر برای کسانی که به توسعه شخصیت اهمیت میدهند جذابتر است.
2. کلی جنسن در سریال 13 دلیل برای اینکه (13Reasons Why)
در رمان پرفروش جی اشر، کلی تنها کسی است که برای مرگ هانا سرزنش نمیشود. حتی تصدیق میکند که اصلا نباید در لیست هانا باشد. متاسفانه، این کلی را به شخصیتی کسلکننده تبدیل میکند. کلی به عنوان یک انسان خوب کلیشهای ظاهر میشود که احساساتی نسبت به هانا داشت اما هرگز کاری در مورد آن انجام نداد.
خوشبختانه، سریال «13 دلیل برای اینکه» با امتناع از نشان دادن کلی به عنوان یک فرشته، این موضوع را تصحیح میکند. اگرچه او ممکن بود به اندازه بقیه دانشآموزان بدخواه نباشد، اما سریال بر این واقعیت تاکید میکند که اگر اینقدر بیتفاوت نبود، میتوانست برای نجات هانا کاری انجام دهد. بنابراین بینندگان نسخه بسیار بهتری از کلی را میبینند که با احساس گناه و پشیمانی دست و پنجه نرم میکند در حالی که امیدوار است بتواند اوضاع را درست کند.
1. جک رایان در سریال جک رایان (Jack Ryan)
کارلتون کیوز و گراهام پولند، سازندگان سریال «جک رایان»، اقتباس از رمانهای تام کلنسی را کنار گذاشتند و در عوض تصمیم گرفتند داستانهای متفاوتی تعریف کنند. این تصمیم خوبی بود چون این شخصیت بیشتر از آنچه در کتابها به نظر میرسد در سریال شبیه یک جاسوس واقعی است. او بیشتر بر روی اطلاعات نظارت و استخراج تمرکز میکند تا ضرب و شتم آدم بدها.
نسخه جان کرازینسکی از این شخصیت نیز نسبت به همتای کتابی خود ایده بهتری در مورد نحوه هدایت ژئوپلیتیک دارد. در کتاب، رایان اغلب غریزی عمل میکند، اما در سریال، تمام تلاش خود را میکند که از خطوط دیپلماتیک عبور نکند. هر زمان که قرار باشد از خطوط دیپلماتیک فراتر برود سعی میکند روی آن سرپوش بگذارد. به لطف این تغییرات، «جک رایان» به عنوان یکی از بهترین سریالهای جاسوسی شناخته میشود.
منبع: cbr
بله جان واستون بسیار نقش جالب و دیدنی داشت و همشم بخواطر مارتین فریمن بود که این نقش رو زیبا بازی کرد😍🙃