چرا دنیای بازیهای ویدیویی به دیوید لینچ مدیون است؟
دیوید لینچ کارگردان افسانهای تویین پیکس و دیگر آثار کلاسیک کالت، در ۷۸ سالگی درگذشت. خانوادهاش در پستی در فیسبوک اعلام کردند: “با تأسف عمیق، ما درگذشت مرد و هنرمند دنیای سینما، دیوید لینچ، را اعلام میکنیم و از شما خواهش میکنیم که در این زمان، به حریم خصوصی ما احترام بگذارید. حالا بدون دیوید، خلا بزرگی در زندگی ما ایجاد شده، اما همانطور که او همیشه به این نکته اشاره میکرد، «چشمتان را روی دونات بگذارید، نه روی حفره آن».
دیوید لینچ افسانهای
دیوید لینچ، کارگردان، هنرمند تجسمی، موسیقیدان و بازیگر آمریکایی، یکی از چهرههای شاخص و تأثیرگذار در تاریخ سینما محسوب میشود. او با سبک رویاگونه، سورئالیستی و پر از نمادهای مبهم خود، دنیایی مرموز و گیجکننده را در آثارش خلق کرد که همواره مخاطب را به تفکر و تفسیر وا میدارد.
لینچ با فیلمهای شناخته شدهی خود مانند «کلهپاککن»، «مرد فیلنما» «مخمل آبی»، «از ته دل وحشی»، «بزرگراه گمشده»، «داستان استریت»، «جاده مالهالند» و سریال محبوب «توئین پیکس» به شهرت جهانی رسید. این آثار با وجود پیچیدگی و گاه تاریک بودن، همواره مورد توجه منتقدان و علاقهمندان سینما قرار گرفتهاند و به عنوان آثار کلاسیک و ماندگار در تاریخ سینما شناخته میشوند.
سبک بصری خاص لینچ، استفاده از موسیقی متن تأثیرگذار، بازیهای قوی بازیگران و روایتهای غیرخطی و پر از تعلیق، از ویژگیهای بارز آثار او به شمار میرود. لینچ با جسارت به سراغ موضوعاتی مانند خشونت، جنایت، رویا، کابوس و روانشناسی شخصیتها میرفت و با رویکردی سورئالیستی، به تفسیر و تحلیل آنها میپرداخت.
لینچ علاوه بر سینما، در زمینههای نقاشی، مجسمهسازی و موسیقی نیز فعالیت داشت و آثار هنری متعددی خلق کرد. او همچنین به عنوان یک معلم و مربی شناخته میشود و در کارگاههای آموزشی، به آموزش علاقهمندان به سینما و هنر میپرداخت. دیوید لینچ را میتوان یک هنرمند همه جانبه و خلاق دانست که با آثار خود، مرزهای سینما را جابهجا کرد و به مخاطبانش تجربههای سینمایی منحصربهفردی را ارئه داد. او با سبک رویاگونه و سورئالیستی خود، به یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین فیلمسازان قرن بیستم و بیست و یکم تبدیل شده است.
هدیه دیوید لینچ به جهان ما
آثار دیوید لینچ، تأثیر غیرقابل توصیفی بر رسانههایی داشته است که امروز آن ها را میشناسیم. فیلمها و سریالهای تلویزیونی او به قدری نمادین هستند که به طور منظم از اصطلاح «لینچی» استفاده میشود؛ درست مثل زمانی که از واژههای «کافکایی» یا «اورولینی» استفاده میکنیم. آثار او به خاطر ویژگیهای رویاییاش شناخته میشوند و سورئالیسم و وحشت را در تعادلی کامل با روزمرگی و حتی کمدی قرار میدهند.
دسته آثار دیوید لینچ، بیتردید تاریک هستند، اغلب بر جنون و فساد انسانی تمرکز دارند، و به جای واقعیت، از منطق رویا و خیال پیروی میکنند. تماشاگران، اغلب با فیلمهایش دچار سردرگمی میشدند و او به شدت از توضیح دادن جزئیات خودداری میکرد. یک بار گفته بود که «Eraserhead» معنویترین فیلم اوست و وقتی از دیوید لینچ خواسته شد که بیشتر دربارهی این فیلم توضیح دهد، با خوشرویی پاسخ داد: “نه، توضیح نمیدهم.” با اینحال، دوست داشتن لینچ یعنی دوست داشتن زندگی، و فلسفه او که اغلب از طریق آثارش منتقل میشد، فلسفهای بود از عشق رادیکال و شادی در برابر وحشت؛ یک بیرحمی غیرقابل تصور که یکی از زیباترین هدیههایی است که او به جهان داده است.
ارتباط بین بازیهای ویدیویی و دیوید لینچ
شک نداریم که به عنوان یکی از تاثیرگذارترین کارگردانهای دوران معاصر، سینما به شکلی که ما امروز میشناسیم پس از او تغییر کرده است. استیون اسپیلبرگ به رسانه Indiewire گفت که دیوید لینچ یکی از قهرمانان او بوده و افزود: “فیلمهای او امتحان زمان را پس دادهاند و همیشه اینطور خواهند بود.” مارتین اسکورسیزی نیز گفت: “او همه چیز را عجیب و غریب، آشکار و جدید کرد. امروز، روز غمانگیزی برای سینماگران، علاقهمندان به سینما و هنر سینما است و ما خوششانس بودیم که دیوید لینچ را می شناختیم.”
نیکولاس کیج نیز به رسانه Deadline گفت که لینچ “یک نابغه بینظیر در سینما بود؛ یکی از بزرگترین هنرمندان این زمان و هر زمان دیگری.” سایر کارگردانان و افراد شناخته شده دیگر از جمله جیمز گان، نائومی واتس، کایل مکلاکلن، جین شونبروئن، فرانسیس فورد کاپولا و ادوار رایت همدردی خود را نسبت به فوت دیوید لینچ ابراز کرده و درباره میراث ماندگار او صحبت کردهاند.
اما بدون شک، خلا وجود او تنها در یک حوزه احساس نمی شود و دیوید لینچ و آثارش، زندگی افرادی را که بازیهای ویدیویی محبوب ما را میسازند را نیز تحت تاثیر قرار داده است. به عنوان نمونه، سام لیک از استودیو Remedy Entertainment به شدت تحت تاثیر آثار لینچ قرار گرفته است و حتی توییت کرد که نام رمز بازی «آلن ویک» Big Fish نام دارد که به زندگینامه لینچ با نام “Catching the Big Fish” اشاره میکند.
توسعهدهندگان بازی The Legend of Zelda: Link’s Awakening از «تویین پیکس» به عنوان یک منبع الهام برای ساخت بازی نام بردهاند و گفتهاند که این سریال به آنها در ساخت شخصیتهایی «مشکوک» در بازی کمک کرده است. کارگردان هنری Silent Hill آثار دیوید لینچ را به عنوان یک منبع الهام برای Silent Hill 2 ذکر کرده و گفت که فیلم «Lost Highway» تاثیر زیادی بر نسخه اولیه داستان بازی گذاشته است. بازی Deadly Premonition نیز به دلیل شباهتهای زیادی که به تویین پیکس دارد، مورد توجه قرار گرفته است.
بازی Disco Elysium که بسیاری از علاقمندان و منتقدان از آن به عنوان یکی از بهترین بازیهای ساخته شده یاد میکنند، تأثیرات غیرقابل انکاری از آثار دیوید لینچ دارد و با مهارت Inland Empire که نام یکی از فیلمهای اوست به لینچ ادای احترام میکند. Suda51 در چندین عنوان خود به لینچ ادای احترام کرده است و بازی Life is Strange در نسخه اولیه خود به «تویین پیکس» ارجاع دارد و در ایستراِگها به آن اشاره شده است. علاوه بر موارد ذکر شده، آثاری مانند: Persona و The Evil within نیز دیده میشود.
یکی از نکات جالبی که دربارهی دیوید لینچ قابل ذکر است، زیبایی شناسی آثار او است که به گل رز تشبیه شده است؛ گل رز زیبایی که خارهای فراوانی دارد و درک مخاطب از واقعیت را به چالش میکشد. از جلوههای بصری خیرهکننده تا مضامین عمیقاً نهفته، لینچ الهامبخش بسیاری از توسعهدهندگان بازی برای درآمیختن ترس، جذابیت و سورئالیسم در روایتهای خود است.
موضوع مطرحشده در ردیت، بحث مفصلی را در مورد عناوینی که به طور مستقیم، تحت تاثیر آثار لینچ قرار گرفتهاند ایجاد کرد. از سری فانتزی «آلن ویک» (Alan Wake) تا ماجراجویی وهمآور «پیشبینی مرگبار» (Deadly Premonition) – که اغلب توئین پیکس: بازی” لقب گرفته است. این عناوین، آن جوهره اصلی آثار لینچ را به خوبی به تصویر میکشند. این بازی تجسم کاملی از داستانگویی روحمانند لینچ است که در قالب یک معمای قتل در یک شهر کوچک روایت میشود؛ جایی که وقایع عجیب و غریب مانند یک کمدی جذاب اما ماورایی رخ میدهند. بازیکنان در دنیایی حرکت میکنند که واقعیت آن زیر سوال میرود.
باقی مانده دیوید لینچ
در یک مصاحبه درباره دوست و همکار فقید دیوید لینچ، «آنجلو بادالامنتی»، لینچ گفت: من باور دارم که زندگی یک پیوستار است و هیچکس واقعاً نمیمیرد و فقط بدن فیزیکیشان را رها میکنند و ما دوباره همدیگر را ملاقات خواهیم کرد. مرگ آنجلو غمانگیز است اما اگر به این صورت که گفتم فکر کنید، ذهن را ویران نمیکند.
در غیر این صورت، نمیفهمم چطور ممکن است که وقتی کسی را میبینم که مرده، باور کنیم که آن شخص برای همیشه از بین ما رفته و این همان چیزی است که همه ما محکوم به انجام آن هستیم. معذرت میخواهم، اما این اصلاً منطقی به نظر نمیرسد. این یک پیوستار است و در پایان داستان، همهمان خوب خواهیم بود.
هرجا که نگاه کنید، در ژانرها، رسانهها، تمها و حتی جغرافیا و فرهنگهای مختلف، دیوید لینچ حضور دارد. تاثیر او به قدری وسیع و همهجانبه است که روش دیدن او از جهان و نمادشناسیاش در تمام چیزهایی که دوست دارید، چه بدانید و چه ندانید، حک شده است. دوست داشتن دیوید لینچ یعنی دل خود را اصلاح کنید یا بمیرید.
این یعنی باور داشته باشید که در پایان داستان، همهمان خوب خواهیم بود، یعنی با عشق به جهان نگاه کنید و جهان هم با عشق به لینچ نگاه میکند. تاثیر او برای دههها و شاید بیشتر ادامه خواهد داشت و به این ترتیب، او هرگز واقعاً نخواهد رفت و فکر میکنم او درست میگوید، مرگ غمانگیز است، اما نه به آن اندازه ویرانکننده.
با درگذشت لینچ، بازیهایی که تحت تأثیر او قرار گرفتهاند، ابعاد جدیدی پیدا میکنند و به نوعی، به روح او در هنر و رسانه ادای احترام میکنند. عضو اجتماع ردیت با نام selib اندوه عمیق خود را از فقدان لینچ ابراز کرد و در عین حال، به تبلیغ عجیب پلیاستیشن 2 که توسط دیوید لینچ ساخته شده بود، اشاره کرد؛ جایی که یک عروسک نوزاد آوازهخوان، آن حس عجیب و آزاردهندهای را که طرفداران به آن عادت کردهاند، برمیانگیزد.
این تبلیغ نشان میدهد که چگونه لینچ توانست یک محصول ساده را به یک اثر هنری وهمآور تبدیل کند که نه تنها بازیکنان را در مورد محصول، بلکه درک آنها از واقعیت را نیز به چالش میکشد. این خلاقیت وهمآور، همراه با نگاه او به مسائل پوچ و مضحک، به حوزههای متعددی از توسعه بازیها نفوذ کرده است و تضمین میکند که او برای سالهای آینده همچنان یک چهره کلیدی باقی بماند.
توسعه دهندگانی که عاشق دیوید لینچ بودند
دیوید لینچ از طریق فیلتر بازیهای ویدیویی، دنیایی جذاب و گاهی آزاردهنده را برای بازیکنان خلق کرده است. واضح است که تخیلات بصری لینچ، ناخواسته مسیرهایی را در صنعتی که برای پیشروی مرزها تلاش میکند، ایجاد کرده است. از بازیهایی که زیباییشناسی او را بازتاب میدهند تا توسعهدهندگانی که علناً او را به عنوان منبع خود معرفی میکنند، حضور لینچ در دنیای بازیهای ویدیویی، حتی مدتها پس از مرگ او همچنان احساس خواهد شد.
این تأثیر بر بسیاری از توسعهدهندگان بازی گسترش یافته است که آشکارا از سبک متمایز لینچ الهام میگیرند. برای مثال، هیدئو کوجیما به ادغام عناصر سورئال در آثار خود معروف است؛ عناصری که یادآور روشهای داستانگویی لینچ هستند. Ebolatastic در ردیت اشاره کرد که متال گیر سالید 5: (Metal Gear Solid V: The Phantom Pain) عناصر داستانگویی و کاوشهای لینچ را به نمایش میگذارد. بازیکنان اغلب در حین پیشرفت در بازیهای کوجیما، خود را در حال پرسش در مورد روایتهای عمیقتر و انگیزههای درکشده مییابند. محو شدن مرز بین واقعیت و سورئال، مخاطب را درگیر نگه میدارد، گویی که در یک رویای لینچی گرفتار شدهاند.
میراث داستانگویی سورئال و نوآوری شگفتانگیز او شکوفا خواهد شد و نسلهای آیندهی خالقان و بازیکنان را تحت تأثیر قرار خواهد داد. با پذیرش ماهیت وهمآور، اما عمیقاً جذاب آثار لینچ، بازیکنان برای همیشه در میان روایتهای رویایی که در لایههای پیچیده و پیامدهای غیرمنتظره قرار گرفتهاند، سرگردان خواهند بود و هر بار که بازی را تجربه میکنند، چیزهای بیشتری برای کشف کردن دارند.
منبع: The Gamer