آیا سلطنت شرورهای بزرگ دیزنی به پایان رسیده؟
پایان پادشاهی اسکار و اورسولا
تقریباً 30 سال گذشته است، اما اسکار هنوز یکی از بهترین آدم های بد و شرور دیزنی است. امروزه شخصیتهای شرور دیزنی کجا هستند؟انیمیشنهای مدرن دیزنی، دیگر شخصیتهای منفی قوی و خاطرهانگیز را در اولویت قرار نمیدهند، در عوض بر درگیریهای درونی و موضوعی تمرکز میکنند. فقدان شخصیتهای شرور نمادین دیزنی مانند اسکار، گاستون، اورسولا و فرولو در انیمیشنهای تازه این کمپانی مخاطبان را دچار خلأ کرده است. تغییر دیزنی به سمت شرورهای دلسوزتر و ظریفتر ممکن است جالب باشد، اما همچنان داشتن آنتاگونیستهای کاریزماتیک و بیتردید شیطانی ارزش و اهمیت خاصی دارد.
شیر شاه در نهایت به اندازهای بزرگ شد که به خاطر مرگ پدرش احساس گناه نکند، سرنوشت خود را بپذیرد و حکومت کند. این انیمیشن تا ابد یک اثر کلاسیک باقی میماند، که زمان چیزی از ارزشهای آن کم نمیکند و به حق یکی از بزرگترین موفقیتهای دومین عصر طلایی دیزنی است. در حالی که اقتباس «لایو اکشن» این انیمیشن تبدیل به یک بازخوانی بیروح از شد اما نسخه اصلی ذرهای از قدرت خود را از دست نداد، به خصوص وقتی صحبت از آنتاگونیست آن، اسکار (جرمی آیرونز) میشود.
علاوه بر موفقیت این انیمیشن در دوره رنسانس دیزنی، میتوانید ببینید که بخشی از موفقیت این فیلمها بخاطر افراد شرور آن، به یاد ماندنی شده بود که نه تنها به طرز دلپذیر و باورنکردنی شیطان صفت بودند، بلکه در عصر موزیکالهای دیزنی، اعداد و ارقام فوق العادهای به دست آوردند.
امروزه انیمیشنهای دیزنی داستان متفاوتی دارند. ما دیگر آنتاگونیستهای قوی نداریم، اما آثار امروزه بیشتر به دلیل شجاعت کاراکترها و موسیقی بینظیرشان به یاد میمانند. در دهه گذشته، از زمان آخرین شرور بزرگ دیزنی، دکتر فاسیلیه (کیث دیوید) در «شاهزاده خانم و قورباغه» دیزنی بیشتر مشغول ساختن شخصیتهای شروری شده است که تمایلات درونی و موضوعی بد دارند؛ تا اینکه یک فرد واقعا بد و تشنه قدرت و انتقام باشند. برخی ممکن است بگویند که اتفاق یک تحول است، اما چیزی در این زنجیره گم شده است.
- 5 فیلم عصر طلایی دیزنی که سرنوشت این کمپانی را تغییر دادند
- 15 تئوری تاریک انیمیشنهای دیزنی که شما را غافلگیر میکند
- 10 انیمیشن ترسناک دیزنی که برای کودکان مناسب نیستند
شرورهای نمادین دیزنی کجا رفتهاند؟
مسلما، ما در سومین عصر طلایی انیمیشن هستیم، با مجموعهای از موفقیتها که یکی از آنها به «گیسو کمند» برمیگردد. اما این فیلمهای جدید واقعا برای ضدقهرمانهایشان ارزش قائل نیستند. آخرین شرور دیزنی مادر گوتل (دونا مورفی) بود اما او به هیچ وجه به شرورهای درجه یک دیزنی، مانند اسکار، گاستون، اورسولا و فرولو نزدیک نیست.
ترانه “Mother Knows Best” فراموش نشدنی است و میتوانید ببینید که دیزنی سعی میکنند تفاوت بین یک پسر بد واقعبین و یک شخصیت والد منفعل و پرخاشگر که فرزندش را تحقیر میکند نشان میدهد.
امروزه دیزنی درانیمیشنهای خود تا حد زیادی شرورها را از بین برده، یا باعث شده دیگر در داستان شخصیت اصلی نباشند. Frozen شاهزاده هانس را دارد، اما فیلم ترجیح میدهد به جای اینکه به شما بفهماند او شیطانی است، شرارت او را در جهت پیشبرد داستان به کار بگیرد و نشان دهد که او نیز میتواند رستگار شود و اوج فیلم واقعاً به شکست دادن او بستگی ندارد. «6 قهرمان بزرگ» کالاگان (جیمز کرامول) را دارد، اما به جای یک شخصیت شرور دلپذیر، نشان میدهد که چگونه غم و اندوه میتواند اخلاق یک فرد را از بین ببرد. در واقع این شخصیتها به جای یک شیطان شرور، با آشفتگی درونی روبرو هستند.
به نظر می رسد که دیزنی دیگر واقعاً نمیخواهد شرورهایی داشته باشد که فقط به خاطر شرارت، بد هستند و در عوض میخواهد نشان دهد “شرورها” نیز انسانیت دارند. می توانید در نسخه های لایو اکشن «دیو و دلبر» و «علاءالدین» ببینید، آنها سعی کرده اند داستان را مهندسی معکوس کنند تا گاستون (لوک ایوانز) عاشق خشونت باشد. گاستون، علاوه بر داشتن یک ترانه عالی (چیزی مخاطبان برایش ارزش بیشتری قائلند) قدرت بدنی و کاریزما را نشان میدهد،
اسکار نمادی از گذشته دیزنی است
و در مورد اسکار، نسخه لایو اکشن میتوانست به خوبی نشان دهد که او فقط به دنبال قدرت است. این فیلم بر اساس هملت است و نیازی به توضیح ندارد که چرا کلودیوس پدر هملت را میکشد. گاهی اوقات توضیح پیشینه غیرضروری است؛ چیزی که اسکار را جالب میکند، پیشینه او نیست بلکه داستان اوست.
شخصیت و اعمال و انگیزه او ممکن است ساده باشد، اما کاری که شیر شاه در سال 1994 انجام میدهد، او را کاریزماتیک میکند و از طریق اقداماتش، مضامین بزرگتر فیلم گفته میشوند.
اسکار میخواهد پادشاه شود، اما نمی داند حکمرانی چیست. سلطنت را فقط یک جایزه میبیند که باید آن را بدست بیاورد و وقتی آن را بدست آورد، دنیا را تبدیل به جهنم میکند. او تعادل ظریف طبیعت را با اجازه دادن به کفتارها برای همراهی کردنش بر هم میزند و این امر باعث از بین رفتن منابع غذایی میشود.
مانند سیمبا در کودکی، اسکار فکر میکند که حکمرانی فقط برای انجام کاری است که میخواهید، و فیلم پیامدهای آن رفتار را نشان میدهد. مطمئناً، او شیطان است، اما اعمال او به روایت بزرگتری اختصاص دارد. میتوانیم ببینیم که چرا موفاسا (جیمز ارل جونز) یک حاکم خوب بود و سیمبا باید در مورد بار مسئولیت چه چیزی را درک کند.
منطق متعارف در داستانپردازی این است که شما به یک شرور نیاز دارید که قابل ربط به باقی داستان باشد، اما من مخالفم؛ چون شما در واقع به یک شرور جالب نیاز دارید. لازم نیست همه افراد آسیب عمیقی دیده باشند که داستان آنها را غمانگیز کند یا همدردی بینندگان را بدست بیاورد.
نمیدانم آیا دیزنی هرگز در انیمیشنهای خود به این نوع شرور بازخواهد گشت یا نه، اما بهتر است آن را در نظر بگیرند چرا که تعداد زیادی از بینندگان این سبک داستان را بیشتر میپسندند. لازم نیست تم یا شخصیت را از دست بدهید فقط به این دلیل که آنتاگونیست شیطان است. فقط باید آنها را کاریزماتیک و قانع کننده کنید.
منبع: collider