نقد فیلم شرور (Wicked) : روایتی موزیکال از جادوگر شهر از
هیچکس برای شرور سوگواری نمیکند
داستان جادوگر شهر از بیشاز یک قرن است که در تخیل عمومی جای گرفتهاست. به هر حال، این روایت یک کهنالگوی آمریکایی است: حماسهای از خیر و شر، آسایش خانه و کشش و آزادی جاده، خطرات قدرت و اشتیاق برای تغییر. از زمان پیدایش این داستان، آثار هنری زیادی از روی شخصیتها و روایت کلی جادوگر شهر از، خلق شدهاست. سینما هم سهم خود را از این برداشتها دارد، که سهم کمی هم نیست. در سال 2024، یک فیلم سینمایی دیگر به فهرست اقتباسهای سینمایی این اثر اضافه شد. فیلم موزیکال شرور (Wicked) برداشتی آزاد از رمانی به نام شرور: زندگی و زمان جادوگر بدجنس غرب نوشته گرگوری مگوایر است، که خود از مجموعه داستانهای شهر از نوشته ال. فرانک بایوم و فیلم جادوگر شهر از الهام گرفته است. بهنوعی این اثر هم برداشتی از فیلم جادوگر شهر از محصول سال 1939 با بازی درخشان جودی گارلند است؛ اثری که بهطور خاص چنان در دیانای سینمای آمریکا جا افتاده، که الهامبخش سینماگران زیادی ازجمله مارتین اسکورسیزی، دیوید لینچ، اسپایک لی و جان واترز شدهاست.
شرور محصول سال 2024، اولین قسمت از یک اقتباس دو قسمتی است، که بخش دوم آن قرار است در نوامبر 2025 اکران شود. فیلم شرور فروش بالایی در گیشه داشته و بعضی از جنبههای آن، نظر مثبت منتقدان را بهدست آوردهاست. یک نکته خاص درباره این فیلم بازی و آواز خواننده جوان آریانا گرانده است. باوجود اینکه این هنرمند از کودکی در آثار سینمایی و تلوزیونی زیادی بازی کردهاست، شرور به او درخشیدن در یکی از نقشهای اصلی فیلم را پیشنهاد میدهد. فیلمی که در آن بیشتر از هر زمان دیگری دامنه وسیع آوازی و صدای آریانا گرانده شنیده میشود. اما جدای از این موضوع، آیا این موزیکال متفاوت ارزش تماشا دارد؟ در این مقاله مایکت قرار است فیلم شرور را بیشتر معرفی و بررسی کنیم.
مشخصات فیلم شرور (Wicked) | |
کارگردان | کارگردانجان ام. چو |
نویسنده | وینی هولزمن و دانا فاکس |
بازیگران | سینتیا اریوو، آریانا گرانده، جاناتان بیلی، اتان اسلاتر، بوین ینگ |
تاریخ انتشار | ۲۰۲۴ |
نگاهی به داستان فیلم شرور
فیلم شرور با نشان دادن جشن نابودی الفابا، جادوگر بدجنس غرب، که سینتیا اریوو نقش او را بازی میکند، آغاز میشود. همه مردم در این جشن خوشحال هستند و شهر در آرامشی که انگار بعد از یک طوفان واقعی شکل گرفته، غرق است. این تقریبا همان جایی است، که جادوگر بزرگ شهر از، آن را ترک میکند. اما خیلی زود، گلیندا بهعنوان جادوگر خوب و دشمن الفابا نشان داده میشود. گلیندا با بازی آریانا گرانده، درحالیکه در حباب صورتی خود شناور است، ظاهر میشود. مردم گلیندا را با تحسین تماشا میکنند و مشخصی میشود که او بسیار محبوب است. گلیندا به همراه مردمی که با خوشحالی تمام او را تماشا میکنند، شعاری میدهند، بر این مبنا که هیچکس برای شرور سوگواری نمیکند. مشخص است که شرور همان الفابا جادوگر بدجنس غرب است. گلیندا بهعنوان نماد خوبی در فیلم، شروع به سخن گفتن میکند. بعد از پایان سخن گلیندا، او قصد دارد به قصرش برگردد. اما بنا به خواست مردم شروع به داستان گفتن میکند. این داستان درباره چگونگی آشنایی او و جادوگر بدجنس غرب با یکدیگر در زمان جوانی آنها است. در حقیقت سوالی مطرح میشود مبنی بر اینکه: چرا شرارت اتفاق میافتد؟ و روند داستان نشان میدهد که الفابا اصلا شرور نبوده، بلکه او فقط یک دختربچه بوده، که توسط اطرافیانش به دلیل پوست سبزش طرد شدهاست. اینجاست که مخاطب و مردم مشتاق میشوند بیشتر درباره گذشته الفابا بدانند و گلیندا شروع به داستانگویی میکند.
در ادامه فیلم به گذشته برمیگردیم و زمانی که، الفابا با رنگ سبز و چهرهای متمایز به دنیا میآید. پدر و مادر او از دیدن این نوزاد عجیب شوکه میشوند و همین ظاهر متفاوت که کلیدواژه اصلی داستان و فیلم است، او را به کودکی منزوی و آسیبدیده تبدیل میکند. اما این تازه شروع داستان است. در ادامه نشان داده میشود که، هم الفابا و هم گلیندا تازه وارد دانشگاه شیز شدهاند. اگرچه الفابا بهعنوان دانشجو در این دانشگاه ثبتنام نکردهاست، اما آنجا است تا به خواهر کوچکتر و معلولش کمک کند. اما معلم سختگیر دانشگاه شیز یعنی مادام موریبل با بازی میشل ییوی متکبر و افسانهای که از محدودیتهای صوتی خود عبور میکند، پتانسیلهای بالقوهای را در الفابا میبیند. این یک اتفاق بهظاهر بد است که به یک نتیجه شاید خوب منجر میشود. مادام به الفابا آموزش هنر جادوگری را پیشنهاد میکند. اما این گلیندا است که بهشدت به جادوگری علاقمند است. گلیندا از مادام موریبل میخواهد که به او هم درس جادوگری بدهد ولی مادام هیچ استعدادی در او نمیبیند. الفابا و گالیندا بنا بر یک اتفاق هماتاق میشوند. الفابا یک دختر طردشده با رنگ سبز و لباسهای تیرهرنگ است و گلیندا یک دختر شاد با لباسهای روشن. درواقع در اینجا فقط شخصیت این دو نیست که با هم در تضاد هستند، پالت رنگی فیلم در ابتدا میدان نبردی بین رنگ سبز پوست الفابا و رنگ صورتی لباس گلیندا است. اما جلوههای بصری که در ابتدا گیجکننده بهنظر میرسند، با پیشرفت فیلم، هماهنگی پیدا میکنند. صحنهای در جنگلی پر از پوشش خزهای از گیاهان و گلدستههایی از شکوفههای ظریف و گلگون وجود دارد، که سرسبز و دوستداشتنی است و میدرخشد و این یکی از چندین پیروزی قابلتوجه برای بخش طراحی تولید، به رهبری ناتان کرولی است.
الفابا یک دختر طردشده با رنگ سبز و لباسهای تیرهرنگ است و گلیندا یک دختر شاد با لباسهای روشن. درواقع در اینجا فقط شخصیت این دو نیست که با هم در تضاد هستند، پالت رنگی فیلم در ابتدا میدان نبردی بین رنگ سبز پوست الفابا و رنگ صورتی لباس گلیندا است.
الفابا و گلیندا با یکدیگر صمیمی میشوند و یک ارتباط واقعی بین آنها شکل میگیرد. با پیشروی داستان، روایت فرعی مربوط به حیوانات سخنگو پدیدار میشود. حیواناتی که به تدریج توانایی صحبت کردن به زبان آدمیزاد را از دست میدهند. پیتر دینکلیج صدای دکتر دیلاموند، پروفسوری که بز هم است را بازسازی میکند. در روند داستان شخصیتهای شرور سعی میکنند صدای حیوانات را از بین برده و آنها را اسیر کنند. اما الفابا قهرمانانه جلو میرود و از آنها دفاع میکند. اینجاست که چالشهای بزرگی سر راه این شخصیت قرار میگیرد. داستان تا جایی پیش میرود که قدرتهای منحصربهفرد الفابا مشخص میشود و او به نیت بد اطرافیان بهظاهر خوب خود پی میبرد. هرچند گلیندا همچنان شخصیت خوب خود را تا پایان داستان حفظ میکند. البته اینجا پایان داستان نیست، چون در اوج روایت، فیلم به پایان میرسد و باید منتظر ساخت و اکران بخش دوم آن باشیم.
آنجا که سخن از گفتن بازمیماند، موسیقی آغاز میشود!
این گفته معروف که آنجا که سخن از گفتن بازمیماند، موسیقی آغاز میشود؛ در فیلم موزیکال شرور کاملا مشهود است. اگر از طرفداران بزرگ موسیقی و فیلمهای موزیکال هستید، بدونشک از تماشای شرور لذت بیشتری خواهیدبرد. البته این فیلم نسبت به بسیاری از فیلمهای موزیکال دیگر، موسیقی را به شکلی ملایم بهکار بردهاست. درواقع در این فیلم شما کمتر شاهد قطعات موسیقی طولانی و خستهکننده خواهیدبود. اما در عوض تکیهکلامهای کوتاهی که به صورت آوازی توسط بازیگران اجرا میشود در فیلم، فراوان است و این بههیچوجه زننده نیست. همانطور که میدانید آریانا گرانده خواننده معروفی است، که تعداد قابلتوجهی از بزرگان موسیقی او را موردتحسین قرار دادهاند. در این فیلم این خواننده جوان و زیبا تمام توان خود را برای خواندن آهنگهایی که بنا به گزارشها آوازشان به صورت زنده در صحنه فیلمبرداری ضبط شدهاست، به کار میبندد. البته گرانده علاوهبر صدا و آواز شندینیاش، بسیار روان و دلچسب بازی میکند. پس این فقط صدا نیست، که شخصیت گلیندا را در دل مخاطب جا میکند. با اینحال، آریانا گرانده بهعنوان خواننده دامنه آوازی بسیار گستردهای دارد و از آخرین نت آن در اینجا استفاده میکند. اما مهمتر از آن، استعدادش برای اجرای کمدی فیزیکی است. هر بار پرت کردن دنباله موهای صاف او، بیننده را به خنده میاندازد و او از این حرکات زیاد دارد.
از طرفی الفابا وجود دارد. صدای غنی و مخملی سینتیا اریوو زیر بار طرد شدن و تمسخرهای الفابا میشکند. چشمانش کبودیهایی را نشان میدهد که پوستش نمیتواند. الفابا که بیشتر توسط پدرش طرد شده و توسط دیگران موردتمسخر قرار میگیرد، از دوران کودکی به بعد با تفاوتهایش مبارزه میکند، یک مشکل وجودی که او را منزوی و عملا در یک حباب سبز استعاری محصور میکند. این یکی از مواردی است که سینتیا اریوو در همان اوایل با نوع بازی و فیزیک بدنی و انزوای قابللمس خود نشان میدهد. این تصویر بهطور اساسی، تضاد قابلتوجهی با صدای آواز خواندن بسیار رسا و جذاب او ایجاد میکند، که پنجرهای را به روی وجود درونی او باز میکند. صدا و آوازهای سینتیا اریوو هم در فیلم شرور به یک برگ برنده تبدیل شدهاست. درحقیقت این از جمله مواقعی است که مخاطب میتواند راحتتر با شخصیت غریب الفابا ارتباط برقرار کند. اینجاست که با وجود منزوی بودن الفابا و این موضوع که او نمیتواند با دیگران ارتباط برقرار کند، از طریق موسیقی و آواز خواندن بهراحتی احساسات خود را نشان میدهد.
روایتی زنده و پویا
در فیلم شرور کارگردان اجازه میدهد که داستان نفس بکشد. این فیلمساز برداشتی را از داستان کلاسیک به تصویر کشیدهاست، که با حوصله شخصیتها را معرفی میکند. دلایل وجودی شخصیتهای اصلی را توضیح میدهد و نشان میدهد که چرا هر کدام به آنچه که در نهایت هستند تبدیل شدهاند. در حقیقت با وجود این فیلم ما باید بهعنوان مخاطب زمان بیشتری را صرف درک عمیقتری از پیشینه الفابا کنیم و بفهمیم چرا او نسبت به وضعیت اسفناک حیوانات در از، تا این اندازه نگران است. ما باید بفهمیم که چرا الفابا که در طول این فیلم تا این اندازه مهربان و بیآزار است، در نهایت به جادوگر بدجنس غرب تبدیل میشود، که هیچکس برای مرگ او سوگواری نمیکند. در فیلم همچنین توضیح داده میشود، که چرا گلیندا بهعنوان جادوگر خوب معرفی میشود. شخصیت گرانده اولین کسی است که جادوگر سبز رنگ را همانطور که هست میبیند؛ یک زن جوان به شدت آسیبدیده که آرزوی تعلق داشتن دارد. همچنین فرصت بیشتری هم برای ایجاد ارتباط و درک نوع رابطه و دوستی بین گلیندا و الفابا در این فیلم وجود دارد. در فیلم شرور همچنین شخصیتها نوعی واکنش عاطفی از خود نشان میدهند، که کاملا توسط مخاطب احساس میشود. این شخصیتها با کمک بازی خوب بازیگران، با مخاطب ارتباط برقرار کرده و کاملا ملموس است؛ هرچند که در یک دنیای جادویی جریان دارد. غیر از بازیگران عوامل دیگری هم به بار دراماتیک فیلم کمک کرده و احساسات مخاطب را برمیانگیزانند. بسیاری از قطعههای موسیقی هم در طول فیلمبرداری به صورت زنده اجرا شدهاند و این به بازیگران اجازه دادهاست، تا اجرای طبیعی، احساسی و خارقالعادهای داشتهباشند. درحقیقت برای یک فیلم موزیکال که بر اساس داستان جادوگر شهر از ساخته شدهاست، این فیلم احساسات زیادی را به جریان میاندازد.
شیمی متقاعدکننده آریانا گرانده و سینتیا اریوو
اگرچه الفابا از خواهرش، مراقبت میکند، از نظر عاطفی در دانشگاه شیز بیدار و آگاه میشود، جایی که استعدادهای جادویی او توسط یک مربی دیده میشود. او و گلیندا به طور جداگانه با یک شاهزاده نهچندان جذاب آشنا میشوند و بهتدریج الفابا عشق را هم تجربه میکند. اینجا اولین باری است که روی دیگری از الفابا دیده میشود. او میتواند به بروز احساسات خود نزدیک شده و از بعد آسیبدیده و ترسیدهاش فاصله بگیرد. دانشگاه شیز همچنین جایی است، که انسانیت الفابا در نهایت توسط همسالانش تشخیص داده میشود.
اما اریوو و گرانده از همان ابتدا به خوبی با هم کار میکنند و شیمی آنها هر لحظه متقاعدکنندهتر میشود، زیرا کمدی جای خود را به مضامین سنگینتری میدهد و داستانی درباره دو زن متفاوت به داستانی از عشق، احترام متقابل و دوستی زنانه عمیق میشود.
دوروتی مترسک، آدم حلبی و شیر ترسو را داشت. الفابا و گلیندا همدیگر را دارند. بازیگران فیلم شرور از آریانا گرانده گرفته تا میشل ییو میدرخشند. آریانا گرانده با مژههای بلند و لباسهای عروسکی خود، سبکسری و انرژی گلیندا را زنده میکند. همانطور که گفتیم این هنرمند بازی بسیار روانی دارد، که هیچچیز غیرواقعی در آن دیده نمیشود. او همچنین با دامنه وسیع صدایش بارها و بارها در طول فیلم شوخی میکند و نتهای بلند را به جملات ساده تبدیل میکند. مسلم است که سینتیا اریوو کار سختتری دارد. الفابا کسی است که از طرد شدن و اندوه به عشق، سختگیری و در نهایت خشم میرسد. بازی او یک اجرای خاص نیست، اما شخصیت الفابا را به خوبی میسازد. به همین دلیل است که با اینکه الفابا شخصیت منفور فیلم محسوب میشود که قرار نیست کسی برایش سوگواری کند، مخاطب بهخوبی او را در قلب خود راه میدهد. حتی کار به جایی میرسد که با تمام شدن فیلم، هیچکس دوست ندارد الفابا به جادوگر بدجنس غرب تبدیل شود. هرچند این بخشی از روند داستان و پیام اصلی آن هم است.
گاهی مسحورکننده، گاهی خستهکننده
شرور همانقدر مسحورکننده است، که خستهکننده است. درست است که کارگردان در این فیلم، یکی از موزیکالهای بزرگ زمان ما را ساختهاست، که یک سفر خیالانگیز به سرزمینی رویایی است، اما گاهی خودش هم فراموش میکند که در چه دنیایی زندگی میکند. با وجود طولانی بودن این فیلم و وفاداری بیرحمانه به بازیگران، گاهی مخاطب خسته میشود. شرور با وجود همه جاهطلبیها و تکنیکهای سینماییاش، احساس نمیکند که میتواند، نسبت به منبعش آزادانه برداشت شود. بخش زیادی از فیلم شامل جمعیت زیادی است، که صحبت میکنند و آواز میخوانند. این در بحث تولید تا حدودی مزیت است، اما وقتی به مخاطب میرسد، میتواند خستهکننده باشد. همچنین جمعیت از اساس تودهای خالی از احمقها هستند، که بهراحتی تحریک میشوند و نسبت به یک بحران متزلزل هستند. آنها همه و همیشه ناشنوا هستند. در همین حال، ما همچنان منتظر هستیم تا شخصیتهای اصلی ظرافتی از احساسات را بهنمایش بگذارند، چیزی ظریف و انسانی، چیزی که ما را وادار کند فراتر از جایگاه آنها به عنوان نماد، فکر کنیم. در بخش انتهایی فیلم که قرار است الفابا وردهای جادویی را بخواند و چالشی که با جادوگر شهر از و مادام دارد، روایت کمی خستهکننده میشود. در اینجا مخاطب انتظار دارد که روند داستان تغییر بزرگی داشته و اتفاقی هیجانانگیز را نشان دهد، اما درحقیقت هیچ اتفاق مهیجی نمیافتد. درواقع فیلم شرور هماناندازه که میتواند در بعضی جنبهها و بخشهایش مخاطب را جذب خود کند، در بعضی از قسمتها شما را پس میزند و این اشکال بزرگ فیلم است. درحقیقت فیلم میتوانست کوتاهتر باشد و بعضی از بخشهای اضافه از آن حذف شود. یا شاید بهتر بود این داستان در قالب یک مینیسریال پرداخت شود تا کارگردان بتواند با حوصله به مضامینی که میخواهد رسیدگی کند.
فیلم شرور به شیوههای تازهای تاثیرگذار است. تمثیل شرور هم بهاندازه کافی صریح و هم مبهم است، که بتوانیم آن را با هر محیط سیاسی یا اجتماعی که بخواهیم، تطبیق دهیم. کاملا مشخص است که شاهکارهای جورج اورول تاثیر آشکاری بر کتاب مگوایر داشتهاند. همچنین رمان اصلی جادوگر شهر از اثر ال. فرانک باوم و هم فیلم کلاسیکی به همین نام محصول سال 1939، منابع الهام اصلی این اثر هستند. یک نظریه جذاب و ماندگار وجود دارد که میگوید؛ هدف واقعی ال. فرانک باوم از نوشتن این کتاب، حمله به سیاستهای اقتصادی آمریکا در اوایل قرن بودهاست. بهعبارت دیگر، تنش بین شرور و سرزمین خیالی از همیشه وجود داشتهاست. فهمیدن دلیل آن آسان است. جهان بیشازحد سوریال و عجیب است، و نمیتوان آن را واقعی در نظر گرفت و حتما باید معنایی داشتهباشد. شاید به همین دلیل است که کارگردان سعی نکردهاست به فیلم خود هیچ رنگی از واقعیت یا وزن واقعی بدهد. حتی وقتی دوربین او در آسمان میچرخد، از رودخانهها عبور میکند یا در دهکدهها حرکت میکند، همهچیز مانند صدای پسزمینه، دلپذیر و غیرواقعی به نظر میرسد. هرکسی که انتظار دارد کارگردان به این تصاویر روح بدهد، همانطور که پیتر جکسون با سرزمین میانه در حماسههای ارباب حلقهها پیش میرود، بدونشک ناامید خواهدشد. در حقیقت شرور، تصاویرش و کل فیلم، بدونشک بزرگ و مهم هستند، اما اغلب کمعمق هم هستند. این فیلم توجه بیشتری از ما نمیخواهد و حس کنجکاوی ما را درباره جهان خود برنمیانگیزاند. در حقیقت شرور در مقیاس تاثیر میگذارد، اما در عمق نه. و فیلم همچنان مضامین اصلی را که گاهیاوقات به ضرر خود میبیند، کنار میگذارد. احساس بیکفایتی و نامطلوب بودن الفابا پس از چندین تغییر شخصیتی قابلتوجه، کمتر ملموس و متقاعدکننده میشود. این شاید یکی از بزرگترین مشکلات شرور باشد. علیرغم ادای آن بهعنوان یک فیلم نوآورانه از یک متن کلاسیک، کمتر زمانی در تماشای شرور بیننده از نوآوری در سینمای اقتباسی شگفتزده میشود.
ترکیبی از سادگی روایی و درخشش سینمایی
یکی از لذتهای پایدار داستان جادوگر شهر از از زمان پیدایش، که مانند فیلمهای ساختهشده در هالیوود قدیم بینقص است، ترکیبی از سادگی روایی و درخشش ذاتی سینمایی آن است. این ویژگی تقریبا در تمام اقتباسهای اثر دیده میشود، چون ماهیت داستان جادوگر شهر از همین است. مانند بسیاری از تولیدات بزرگ استودیویی، اولین فیلم محصول سال 1939 هم غرق در دریایی از چهرههای سفید است، که تنهایی و تمایز چهره سبز، بامزه و شاید تمسخرآمیز همان جادوگر بدجنس غرب، برجسته میشود. این شخصیت بهعنوان نشانگر تفاوت عمل میکند، تفاوتی که ممکن است کودکان را ترسانده باشد، اما دیگرانی را هم هیجانزده کردهاست. بهلطف سینما است که این شخصیت تا این اندازه درخشان میشود. با گذشت زمان، شهر از داستانهای دیگری را خلق کرد، از جمله فیلم جادوگر که بهعنوان یک اثر موزیکال با بازیگران کاملا سیاهپوست اقتباس شدهبود، جایی که سیدنی لومت آن را با دایانا راس در نقش دوروتی و مایکل جکسون در نقش مترسک کارگردانی کرد. اما فیلم شرور محصول 2024 مستقیما به تفاوت نژاد نمیپردازد و به بینندگان واگذار میکند که با آن درگیر شوند یا نه. درحقیقت روایت ساده فیلم شرور، پتانسیل زیادی برای به چالش کشیدن دغدغههای انسان معاصر دارد. اما آیا این چشمانداز جهانی چند نژادی و چند قومیتی بر فراز رنگینکمان دستنخورده باقی خواهدماند. خیلی چیزها در خطر است و آینده روشن به نظر نمیرسد، اما امیدوارم الفابا و گلیندا استقامت کنند.
انتظاراتی که برآورده نشد
فیلم شرور بهشدت موردانتظار مخاطبان سینما و علاقمندان به این نوع اثر سینمایی بود؛ بهخصوص افرادی که داستان کلاسیک شهر از را دوست دارند. مخاطبان انتظار زیادی برای اکران و تماشای این فیلم کشیدند؛ اما در بیشتر موارد، انتظارات آنها برآورده نشد. زمان نمایش فیلم شرور دو ساعت و چهل دقیقه است و این اثر را خستهکننده میکند. نکته دیگری که مخاطب را دلسرد میکند، تقسیم داستان به دو فیلم است. یعنی طرفداران باید تقریبا یک سال تا تماشای فیلم پایانی صبر کنند. درحقیقت فیلم فاصله زیادی با یک اثر اقتباسی موفق دارد، هرچند بههیچعنوان نمیتوان از نقاط قوت آن چشم پوشید. با این وجود وقتی شما بهعنوان فیلمساز به سراغ برداشت از اثری میروید که در فرهنگ عام جایگاه ویژهای دارد، باید تمام توان خود را بهکار گیرید. چراکه مخاطب از شخصیتها و روایت اصلی تصاویر زیادی در ذهن دارد که بههیچعنوان نمیخواهد خراب شود. البته اگر بگوییم فیلم شرور این تصویر را خراب کرده، بیانصافی است اما، میتوانست بهتر نشان دادهشود. در آخر اینکه، با وجود ایراداتش، فیلم شرور همیشه سرگرمکننده است، نه فقط به این دلیل که برداشتی از داستان جادوگر شهر از است. در این فیلم همچنین تماشای شخصیتهای رنگارنگ و نامتعارف در حال آواز خواندن، رقصیدن و گاهی پرواز در هوا بدون لباس ابرقهرمانی، سرگرمکننده است.
نقاط قوت:
- نقشآفرینی و شیمی خوب بین بازیگران
- قطعات موسیقی در فیلم
- پرداختن به مضامین مهم
نقاط ضعف:
- طولانی و گاهی خستهکننده بودن
- دو بخشی شدن فیلم
- عمیق نشدن در مضامین