پمپئی

فیلم پمپئی Pompeii 2014


پخش آنلاین
ژانر:اکشن
امتیاز IMDb:۵.۵
دوبله:دارد
سال ساخت:۲۰۱۴
مدت زمان:۱۰۳ دقیقه
کشور:کانادا
رده سنی:۱۳+

۸۸٪
این فیلم را دوست داشتند ۱۰۴ نفر
یک گلادیاتور برای نجات عشق واقعی خود که با یک سناتور فاسد رومی نامزد شده است، خود را در مسابقه ای با زمان می بیند. همانطور که کوه وزوویوس فوران می کند، او باید برای نجات معشوقش بجنگد، زیرا پمپئی در اطراف او فرو می ریزد.
فیلم با نقل قولی از پلینی جوان شروع می شود که در مورد فریادهای ویرانگری که از شهروندان پمپئی شنیده می شود، با تصاویر قربانیان که در ماگمای جامد محصور شده اند، صحبت می کند. بریتانیا، سال 62 پس از میلاد، فیلم یک دهکده سلتیک سوارکار را نشان می دهد. پسر جوانی به نام میلو از چادر خود بیرون می رود تا مردم خود را در حال مبارزه با گروهی از مهاجمان رومی کشف کند. میلو با ترس می بیند که پدرش قبل از کشته شدن توسط سربازان رومی شجاعانه مبارزه می کند. مادرش او را از هرج و مرج دور می کند، اما اسب سواری به او ضربه می زند. سناتور کورووس (کیفر) رهبر رومیان است. او در حالی که پسر روی زمین دراز کشیده است و این را می بیند، گردن مادرش را می زند و سپس دستور می دهد. بقیه سوارکاران و روستاییان اسیر کشته شوند.رومی ها اجساد آنها را روی هم انباشته می کنند، از جمله میلو که معتقدند او نیز مرده است. پسر بعداً خود را از توده بیرون می کشد و سرگردان می شود. بعداً پیدا می شود. 17 سال بعد (اگوست 79 پس از میلاد) در لوندینیوم، پایتخت بریتانیا، برده‌داری به نام گریکوس (جو پینگ) با بی حوصلگی شاهد نبرد چند برده با یکدیگر است. او خواستار دیدن چیزی است. جدید. برده‌دار در مورد یک گلادیاتور جدید به Graecus می‌گوید که فقط به نام "The" شناخته می‌شود. این وارد میلوی مسن‌تر (کیت هرینگتون) می‌شود که با ناراحتی جلوی جمعیت راه می‌رود. او در مقابل سه گلادیاتور دیگر قرار می‌گیرد و در عرض چند ثانیه، هر یک از آنها را به سرعت می‌کشد. بدون ترحم.گراکوس اکنون کنجکاو شده است آنها در کنار پرنسس کاسیا (امیلی براونینگ) و دوستش آریادنه (جسیکا لوکاس) در کالسکه خود که از رم می آیند همراهی می شوند. کالسکه به دست انداز جاده برخورد می کند و باعث می شود اسبی واژگون شود و به پهلو بیفتد. کاسیا در حالی که از درد می پیچد به سمت پهلو می دود. میلو به برده‌دار بلاتور (کری گراهام) می‌گوید که او را از زنجیر باز کند تا به اسب رسیدگی کند. او این کار را نمی کند تا زمانی که کاسیا این اجازه را بدهد. میلو به سمت اسب می دود و با یک لمس و چند کلمه زمزمه ای او را آرام می کند. او به کاسیا می‌گوید که به پهلویش فشار بیاورد تا درد را احساس نکند. سپس گردنش را می شکند تا آن را از بدبختی نجات دهد. آریادنه از این وحشت زده است اما کاسیا می داند که میلو کار درستی انجام داده است. پس از بازگشت آنها به پمپئی، کاسیا کوه وزوویوس را به خوبی نگاه می کند. او به کاخ خانواده اش که در دامنه های پایینی وزوویوس قرار دارد سفر می کند. در آنجا او با پدر و مادرش سوروس (جرد هریس) و اورلیا آن ماس و مردی که از اسب‌ها مراقبت می‌کند، فلیکس (دالمار. سناتور کورووس) به همراه ستوانش پروکولوس (ساشا رویز) از رم می‌آیند تا با سوروس بسازد. برای امپراطور جدید روم تیتوس.آنها قصد دارند شهر را بازسازی کنند، با این حال کورووس نیز چشمش به کاسیا است، کسی که در طول اقامتش در رم، بدون اطلاع والدینش با او آشنا شده بود. در همین حال، میلو به همراه بقیه به سیاه چال برده می شود. در حالی که او بی سر و صدا غذا می خورد، یک برده بزرگتر با او روبرو می شود و می داند که میلو کسی است که برادرش را کشته است. (Adewale. آن شب، فلیکس سوار بر اسب مورد علاقه ویرس، از میان مزرعه ای نزدیک به وزوویوس می گذرد. ​​زمین شروع به لرزیدن و غرش می کند. اسب ترسیده، فلیکس را از پشتش پرت می کند. زمین شروع به ترکیدن می کند. فلیکس شروع به دویدن می کند. اما شکافی در زیر باز می شود صبح روز بعد در میدان پمپئی، گلادیاتورها در حال تمرین هستند. آتیکوس در آخرین روز خود به عنوان یک برده است و هنگامی که در روز آینده مبارزه کند، آزاد خواهد شد. او در طول یک مبارزه آزمایشی در آرنا یک رقیب را صدا می کند و میلو پاسخ می دهد. آن دو با شمشیرهای چوبی خود در مقابل گلادیاتورهای دیگر دوئل می کنند. میلو آتیکوس را به زمین می‌چسباند که برده عصبانی از قبل خنجر می‌کشد تا پشت مایلو را بکوبد، اما آتیکوس مرد را با لگد دور می‌کند. میلو خنجر را در کنار مرد می بیند. بعداً در سلول های آنها، میلو از آتیکوس می پرسد که چرا او را نجات داده است. او پاسخ می دهد که یک گلادیاتور نباید با چاقو در پشت خود بمیرد. مرگ آنها باید از جبهه باشد. ناگهان زمین شروع به لرزیدن می کند. آتیکوس آمدن میلو را از وزوویوس یادآوری می‌کند. آن شب، دو مرد در طی یک جشن به کاخ برده می‌شوند. یک زن برای زمانی که آتیکوس به طور ضمنی جنسی است هزینه می کند) در حالی که میلو به دیدن کاسیا برده می شود. ویرس، مضطرب از زلزله برگشته است. او به میلو اجازه می دهد تا به طور خصوصی از اسب مراقبت کند، اما سپس به او می پیوندد. سوارش می‌شود و بعد از مدتی دستش را می‌گیرد و روی پشتش می‌پرد. آنها سوار بر اسب از قصر خارج می شوند و توسط Bellator و نگهبانان تعقیب می شوند. میلو از کاسیا می خواهد که به رومی ها بگوید که او او را مجبور کرده است، اما او اصرار دارد که حقیقت را بگوید، که این ایده او بوده است. کورووس تقریباً میلو را می کشد، که اکنون برای اولین بار از زمان کودکی با مردی که مردمش را سلاخی می کرد روبرو می شود، اما کاسیا با گفتن اینکه از رحمتش سپاسگزار خواهد بود از او در امان است. میلو 15 ضربه شلاق به عنوان تنبیه دریافت می کند که کاسیا، آریادنه و سوروس در میان کسانی هستند که مجبور به تماشا هستند. زمین دوباره می لرزد که آتیکوس می گوید نشانه ای از خدایان است. میلو پس از دیدن دوباره Corvus معتقد است که این حقیقت دارد. او معتقد است که به اندازه کافی برای چیزی بزرگتر زنده مانده است. روز بعد (24 اوت 79 پس از میلاد) نبرد در عرصه رخ می دهد. در کمال تعجب گلادیاتورها، آنها درگیر نبرد تکی نیستند، بلکه مجبورند در حالی که به ستونی زنجیر شده اند، با ده ها سرباز رومی مبارزه کنند. Corvus کلمه می دهد و مبارزه را آغاز می کند. سربازان رومی به سمت گلادیاتورها حرکت می کنند. هنگامی که سرباز نیزه ها را به سمت آنها پرتاب می کند، سپرهای خود را بالا می برند. آنها به شارژ ادامه می دهند و با استفاده از شمشیرهای خود با آنها مبارزه می کنند. میلو و آتیکوس با هم به مقابله می‌پردازند و ستون را می‌شکنند تا به رومی‌ها بیفتند تا اینکه تنها دو بازمانده باشند. در همین حال، کورووس به کاسیا می‌گوید که سوروس به او برای ازدواج رضایت داده است. اورلیا شوکه شده و سوروس می گوید که او چنین کاری نکرده است. کورووس با گفتن اینکه تمام خانواده‌اش را آویزان می‌کند، مگر اینکه او رعایت کند، آنها را باج‌گیری می‌کند. متأسفانه، او این کار را می کند. سپس میلو روی سکو می ایستد و عصایی را در دست دارد و عقاب رومی روی آن است و گریه می کند: "من در برابر قدرت روم تعظیم نمی کنم، روی آن تف می کنم. با شمشیر خود، میلو و آتیکوس تقریباً توسط یک جوخه شلیک تیر به اعدام محکوم می شوند، اما قبل از اینکه کورووس بتواند انگشت شست را پایین بیاورد، کاسیا با شست بالا مداخله می کند و سپس، زمین دوباره غرش می کند... درست قبل از وزوویوس در نهایت فوران می کند. عرصه فرو می ریزد، بسیاری از مردم سقوط می کنند یا توسط سنگ های گدازه له می شوند. بقیه شهروندان عقب نشینی می کنند در حالی که کاسیا را می برند. ستونی به بالکن می افتد که کورووس، سوروس و اورلیا ایستاده اند. همانطور که سوراخی باز می شود. در زمین میدان، میلو پروکولوس را به داخل آن هل می‌دهد و آنها را به سیاه‌چال می‌آورد، این دو با هم دعوا می‌کنند و پروکولوس دست بالا را می‌گیرد، اما میلو همه زندانیان را آزاد می‌کند تا او را تعقیب کنند. پروکولوس فرار می‌کند و در را می‌بندد و Bellator را ترک می‌کند. پشت سر تا سر حد مرگ کتک بخورد. آتیکوس تحت تأثیر کار او قرار گرفته است. در بالکن، سوروس و اورلیا از خواب بیدار می شوند، به شدت ضعیف شده اند. او کوروس را می بیند که بیهوش دراز کشیده است و به سوروس می گوید که او را بکشد. سوروس چاقویی را برمی‌دارد و تقریباً آن را به کورووس می‌چسباند تا اینکه مرد از خواب بیدار شود. او به سوروس می گوید که دیگر با او تجارت نخواهد کرد و سپس او را به چوب می اندازد. او با پروکولوس می رود. سوروس پیشانی او را می بوسد و دست او را قبل از مرگ می گیرد. اندکی بعد، میلو یک اورلیا را پیدا می کند که به سختی زنده است، که به او می گوید که برای نجات او، کاسیا را در ویلای مجاور پیدا کند. او پس از آن می میرد. وزوویوس شروع به پرتاب گلوله های آتشین می کند که بر پمپئی می بارد و در حالی که شهروندان به سمت بندر می دوند، شهر را به آتش می کشد. Graecus هزینه عبور خود را در یک کشتی پرداخت می کند، اما یک گلوله آتشین روی کشتی او فرود می آید و در حالی که کشتی از بندر خارج می شود غرق می شود. سایر شهروندان در هرج و مرج کشته می شوند و قادر به فرار از گلوله های آتش نیستند. کورووس و پروکولوس نیز در حین فرار مردم را می کشند. میلو به سمت ویلایی می دود که کاسیا و آریادنه در آن هستند. سقف سقوط کرد و تقریباً کاسیا کشته شد. میلو در را می شکند و او را نجات می دهد. آریادنه در حالی که سرفه می کند برایش آب می آورد. این سه نفر قبل از اینکه ویلا خراب شود از آن بیرون می آیند. زمین لرزه ها دوباره اتفاق می افتد و باعث شکسته شدن صخره نزدیک ویلا می شود. آریادنه به سمت میلو و کاسیا می دود و دومی دستش را دراز می کند تا دوستش را بگیرد، اما وقتی آریادنه از لبه می افتد و می میرد دیگر خیلی دیر شده است. میلو کاسیا را از آنجا بیرون می‌آورد. آتیکوس از جمله کسانی است که به سمت بندر می‌دوند. آب شروع به بالا رفتن می کند و از ساحل دور می شود. مردم از کشتی ها یا از تخته ها سقوط می کنند. سونامی ناشی از زلزله آتشفشانی شکل می گیرد که به سمت شهر می رود. آتیکوس سر همه فریاد می زند که در جهت مخالف بدوید. مادری از دخترش جدا می شود و نمی تواند به او برسد و همه او را می کشند. آتیکوس دختر را نجات می دهد و مادرش را به مکان امن راهنمایی می کند و این دو را دوباره به هم می پیوندد. میلو و کاسیا از دیدن هر دوی آنها خوشحال می شوند. او به آنها اطلاع می دهد که دیگر نمی توانند خود را به ساحل برسانند، بنابراین تصمیم می گیرند به سمت جنوب به سمت تپه هایی که اکثر مردم اکنون به آنجا فرار می کنند، بروند. با دانستن اینکه آنها به اندازه کافی سریع با پای پیاده حرکت نمی کنند، برای آوردن اسب به میدان مسابقه می دوند. کاسیا اجساد والدینش را در حالی که دست در دست هم گرفته اند پیدا می کند. همانطور که او برای آنها سوگواری می کند، توسط پروکولوس اسیر می شود. در همان زمان، میلو و آتیکوس از سربازان رومی فرار می کنند. آن‌ها می‌بینند که کورووس در غلاف کاسیا را به گاری خود می‌بندد، آماده است تا با او حرکت کند و سربازان را رها می‌کند تا میلو را بکشند. او و آتیکوس با هم به راحتی همه آنها را قبل از فرار کوروس می کشند. آتیکوس به میلو می‌گوید که برود کاسیا را بیاورد و او برای مبارزه با پروکولوس بماند. دو گلادیاتور با یکدیگر خداحافظی می کنند و قول می دهند که به زودی دوباره یکدیگر را ببینند. هنگام خروج، آتیکوس در یک مبارزه شمشیر با پروکولوس مبارزه می کند. علیرغم مبارزه خوب، آتیکوس با شمشیر به چوب می زند. "یک بربر برابر با یک رومی نمی‌میرد، او غر می‌زند. آتیکوس شمشیر را می‌شکند و با لبه شکسته مچ دستش را می‌گیرد و به آرامی آن را تا گردن خود می‌برد. ببینید آیا یک رومی می‌تواند برابر با یک گلادیاتور بمیرد." پروکولوس شروع به التماس رحمت می کند، اما آتیکوس پاسخ می دهد: "یک گلادیاتور قبل از اینکه لبه شکسته را به گردنش بچسباند و او را بکشد، التماس نمی کند. مایلو در حالی که کوروس را در خیابان ها تعقیب می کند، سوار ویرس می شود. کاسیا تکه چوبی را از آن جدا می کند. گاری و قفل خود را باز می کند. او سعی می کند به Corvus حمله کند، اما قبل از اینکه Corvus با برخورد ارابه اش به دست انداز برخورد کند، او را از گاری می اندازد. دوئل. او در حالی که وزوویوس یک بار دیگر فوران می کند، به بازوی کورووس ضربه می زند، و یک توپ آتشین به زمین می ریزد. دود پر می شود و کاسیا شکلی را می بیند که از آن بیرون می آید. به خاطر تیغه اش اما کاسیا او را به یک صخره زنجیر می کند. میلو به کورووس یادآوری می کند که او کسی است که خانواده اش را کشته است، اما او تصمیم می گیرد مستقیماً کورووس را نکشد. او با کاسیا سوار می شود زیرا فوران نهایی موجی از خاکستر را می فرستد و همه را آتش می زند. در سراسر شهر در حالی که آتیکوس مشتی را به نشانه سلام به آسمان بلند می کند و سرنوشت خود را در آغوش می گیرد، زیرا می داند که به عنوان یک مرد آزاد خواهد مرد. ادامه دادن. میلو می‌داند که اسب هر دوی آنها را می‌برد، بنابراین به کاسیا می‌گوید که بدون او ادامه دهد. او قبول نمی کند، نمی خواهد آخرین لحظات خود را با دویدن بگذراند. این دو به چشمان یکدیگر نگاه می کنند و تنها بوسه خود را به اشتراک می گذارند، تنها چند ثانیه قبل از اینکه آنها نیز توسط ابر خاکستر از بین بروند. فیلم با تصویری از بدن میلو و میلو که در ماگمای جامد محصور شده اند، به پایان می رسد و هنوز در یک بوسه پرشور قفل شده اند.