نقد سریال هیولا: داستان جفری دامر (Monster: The Jeffrey Dahmer Story)
سریال هیولا: داستان جفری دامر (Monster: The Jeffrey Dahmer Story) را میتوان در دسته فیلمهای بیوگرافی، جنایی و درام جای داد. کارگردانی این سریال را جنیفر لینچ، پاریس باکلی، کلمنت ویرگو و گرگ اراکی مشترکاً به عهده داشتهاند. فصل اول این سریال در سال 2022 تولید و منتشر شد. فیلمنامهی این سریال را ایان برنان، رایان مورفی، دیوید مک میلان، جانت ماک، و ریلی اسمیت به صورت مشترک نوشتهاند. در سریال هیولا بازیگرانی همچون ایوان پیترز، میکائیل لرنید، ختفت فاگناس و کارن مالینا وایت نقش آفرینی کردهاند. موسقی فیلم را نیک کیو، و وارن الیس ساختهاند که کار موفقی از آب در آمدهاست. این سریال توسط سرویس استریم نتفلیکس پخش شد که توانست در همان هفتهی اول صدر نشین این پلتفرم باشد و به محبوبیت بالایی دست پیدا کند.
داستان یک جنایت واقعی
انسان موجود پیچیدهای است. انسان را نمیتوان به طور کامل از ظاهرش شناخت و به مکونات قلب و افکار درون ذهنش پی برد. گاه این انسانِ به ظاهر اشرف مخلوقات به چنان هیولای وحشتناکی تبدیل میشود که میتواند در کمال خونسردی فجیعترین جنایات را در حق همنوع خود انجام دهد. پروندههای جنایی همیشه منبع بسیار خوبی برای ساخت فیلم وسریالهای پلیسی و جنایی هستند. جفری دامر مردی به ظاهر مرتب و موجه اهل ویسکانسین بود. او 16 قتل را در طی چند سال انجام داد. جفری دامر چندین بار توسط پلیس دستگیر شد اما هر بار آزاد میشد. تا این که بالاخره جرمهای او ثابت شد و به عنوان یک قاتل زنجیرهای محاکمه و محکوم شد. دامر شخصیت واقعی بود که دارای پیچیدگیهای متعدد روانشناختی بود. او حرص عجیبی برای کشتن داشت و قربانیان خود را سادیسم وار به قتل میرساند و تکه تکه کرده در اسید حل میکرد. روانپزشکان بعد معاینه و بررسی شخصیت دامر او را مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت اسکیزوتایپال، اختلال شخصیت اسکیزویید و روان پریشی دانستند. مادر جفری دامر هنگامی که جفری ار باردار بوده قرصهای آرام بخش زیادی مصرف میکرده است. در ضمن بعد از بدنیا آمدن دامر والدینش بیشتر اوقات روز سرکار بودند و کمتر به او رسیدگی میکردند. محیط خانه در اغلب مواقع پر تنش بود. ودامر کم کم به بچه ای منزوی تبدیل شد. او بیشتر اوقات خود را صرف پیدا کردن استخوان حیوانات مرده، تمیز کردنشان و نگهدارشان میپرداخت. دامر پسر باهوشی اما ب یعلاقه به درس بود که در نوجوانی به الکل و مواد روی آورد. او بعد از جدای مادر از پدرش تنها یک بار او را ملاقات کرد و دومین بار هنگام محاکمه اش بود.
سریال هیولا نیز از جمله سریالهایی است که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شدهاست. کارگردانان این سریال با ایجاد فضایی واقعی توانستهاند نظر مخاطب را جذب کنند. آنها از جزئیات زمانی و مکانی پرونده کمال استفاده را بردهاند. فیلمنامهنویسان این سریال تا جایی که امکان داشته به اصل داستان وفادار ماندهاند. سازندگان این سریال توانستهاند یا استفاده از عناصر داستان گویی و عناصر گارگردانی از یک پروندهی مبتنی بر واقعیت یک سریال دیدنی بسازند. سریال هیولا یک سریال خوش ساخت است که بر محور انسان، مسائل روانشناختی و عشق به خشونت میچرخد. این سریال توانسته نظر مخاطبان زیادی را جلب کند. سریال هیولا همزمان که واقعیت ملموس انسان را به تماشاچی نشان میدهد تذکر میدهد که یک انسان تا چه حد میتواند از حیطهی انساییت خارج شده، مرزها را بشکند و تبدیل به یک هیولا شود . دیدن این سریال علاوه بر ایجاد درگیری ذهنی برای مخاطب میتواند باعث ایجاد حس نا امنی شود. لوکیشنهایی که سازندگان فیلم برای فیلمبرداری انتخاب کردهاند بر اساس مکانهای واقعی است با فضاسازی مخصوص فیلمهای جنایی باعث ایجاد حس واقعبینی میشود. نویسندگان فیلمنامه توانستهاند یک داستان واقعی را که البته خود دارای پتانسیل لازم است را با استفادهی بجا از تعلیق و گره افکنی و بازکردن به موقع گرههای ایجاد شده به فیلمنامهای پر تعلیق، نفسگیر و پر تنش والبته غم انگیز تبدیل کننند. کارگردانان این سریال نیز با استفاده از تکنیکهای فیلم سازی و فنهای کارگردانی توانسته یک فیلمنامه خوب را به فیلمی خوب و قابل توجه تبدیل کنند.
بازیگر در فیلم به خصوص فیلمهایی که با شخصیتی پیچیده و غیر معمول سر وکار دارند یکی از فاکتورهای بسیار مهم است. شخصیتهایی پیچیده که در موردشان فیلم ساخته میشوند دارای چالشهای ذهنی غیرقابل باوری هستند که بازیگر با بازی خود باید باور پذیرش کند. بازیگر باید نوع بازی راانتخاب کند که علاوه بر استفاده از میمیک صورت برای انتقال احساسات وعواطف از زبان بدن نیز کمک بگیرد. حتی لحن و تن صدا و طریقه بیان دیالوگها توسط بازیگر بسیار مهم است. انتخاب بازیگران کار بلد یکی از فاکتورهای مثبت این سریال است. ایوان پیترز علاوه براین که توانسته به خوبی از عهدهی نقش یک شخصیت روانپریش و بی رحم و خونسرد بر بیاید از نظر فیزیک بدن و چهره شباهت به جفری دامر واقعی بی شیاهت نیست. بازی این بازیگر چنان روان است که میتواند ارتباط محکمی با مخاطب برقرار کند در واقع ایوان پیترز توجه کامل تماشاچی را به خو جلب میکند.
سریال هیولا فقط یک سریال سرگرم کننده نیست بلکه تبدیل یک واقعیت به یک درام جنایی خوب است. این سریال یکی از فاجعهبارترین پروندهای جنایی را برای مخاطبان به تصویر کشیده است. در این فیلم تماشاچی شاهد خشونت سادیسمی وار هیولا نسبت به قربانیان خود است. سریال از هیچ جزئیاتی نگذشته است و روش کار قاتل را مرحله به مرحله به تصویرکشیده است. به تله انداختن قربانیها، آزارشان، کشتنشان، تکه تکه کردنشان و حل کردنشان در اسید و حتی در بعضی اوقات خورد مقداری از گوشت آنها. این سریال نمایش خشونت محض از طرف یک انسان است. انسانی که در ظاهر کاملاً بی آزار به نظر میرسد.
هیولا و پلیس
یکی از مسائلی که در این سریال مطرح میشود بیکفایتی و بی مسئولیتی پلیس است. پلیسی که وظیفهاش محافظت از جان و مال مردمی است که به او اعتماد دارند. دم و دستگاه گسترده پلیس که وظیفهی امنیت جامعه را برعهده دارند وقتی دچار فساد و اهمال گری میشود، میتواند صدمات غیرقابل جبرانی به بار بیاورد و ما در این فیلم شاهد این ماجرا هستیم که هر بار پلیس قاتل را آزاد کرده به میان مردم میفرستد و قاتل میرود تا قربانی بعدی خود را پیدا کرده و در کمال خونسردی او را بکشد. از طرفی این هیولا است که جان مردم را به خطر انداخته است و از طرفی دیگر این پلیس است که چنان سرگرم زد و بندهای داخلی خود است که توجهای به خطری به این بزرگی ندارد. و در این میان این مردم بیدفاع هستند ک قربانی خوی شیطانی قاتل و اهمالگری وفساد پلیس میشوند. سریال هیولا علاوه بر این که بر روی شخصیت دامر زوم کردهاست به اندازهکافی به قربانیان این هیولای خشن نیز پرداخته است. در واقع در بخشهایی از سریال از زاویه دید قربانی وارد داستان شدهاست. دوربین با قربانیان همراه شدهاست و طریقهی به دام افتادنشان را نشان دادهاست. در این سریال دامر به عنوان یک هیولا، مردم به عنوان قربانیان و پلیس به عنوان نیروی ضد شر مانند سه خط هستند که در مسیر داستان فیلم با هم برخوردهایی دارند سپس از یکدیگر جدا میشوند تا زمانی که در پایان داستان و سریال بالاخره این سه خط در یک نقطه به هم میرسند و آن پایان داستان دامر است. ایجاد و بازسازی نقاط تلاقی این سه خط در جاهای مناسب بخشهای سریال قرار دارد به طوری که داستان را به خوبی به سمت پایان هدایت میکند. دامر واقعی سالها بعد در زندان به دست یک زندانی دیگر در یک نزاع کشته شد.
اما نقدی که عدهی زیادی به این سریال وارد کردهاند، این موضوع است که سازندگان سریال هیولا نگاهی انسانی به قاتل دارند و موضوع را بیش از حد دراماتیک نشان دادهاند. گاهاً دیده شده فیلمهایی که با انتخاب یک زاویه دید خاص و علاوه بر آن با شگردهای فیلمنامه نویسی و کارگردانی میتوانند حس همدردی مخاطب را با شخصیت منفی فیلم برانگیزند و این جادوی سینما است که میتواند تماشاگر را به آنسویی که میخواهد با خود ببرد. به راستی برای درک یک انسان تا به کجا میتوان پش رفت؟ آیا درک کردن مساوی است با نادیده نگرفتن؟ آیا اگر انسانی در هجوم رفتارهای غیر انسانی قرار گرفت این حق را دارد تا با دیگران رفتاری غیر انسانی داشته باشد؟ سئوالاتی از این دست که بر اساس مفاهم روانشناختی به وجود میآید گاه چنان پیچیده و گیج کننده هستند که میتواند برای عامهی مردم غیر قابل درک باشد.
سریال هیولا سریال بسیار پر طرفداری است که شاید بیشتر از نیمی از محبوبیتش را مدیون واقعی بودن داستانی است که فیلم بر اساس آن ساخته شدهاست. مردم همیشه نسبت به پرونده ها و حوادث واقعی کنجکاو هستند. آنها یک روز صبح از خواب بیدار شده و متوجه میشوند که همسایه دیوار به دیوارشان یک قاتل زنجیرهای بوده یا تعمیرکار سر خیایان یک آزارگر جنسی بوده و یا مأمور گاز یک سارق ماهر است. این حوادث علاوه بر ایجاد نا امنی، کنجکاوی مردم را برمیانگیزد و آنها میخواهند، بدانند چگونه و چرا یک انسان به ظاهر معمولی میتواند این گونه دهشتناک، بی اخلاق و زیادهخواه باشد. سریال هیولا به تماشاچی فرصت میدهد تا زندگی مردی را ببیند که همهی آنچه از یک موجود یک انسان میسازد را زیر پا میگذارد و تبدیل به یک هیولا میشود.