اپیزودهای ماندگار: «ما چکار کردیم؟» از سریال سرقت پول

در باب مقاومت

سریال سرقت پول (Money Heist) به طور کلی شروع طوفانی داشت و به خاطر ریتم سریع، فراز و فرودهای پرهیجان و شخصیت‌های دوست داشتنی، از همان قسمت‌های ابتدایی موفق شد مخاطبان زیادی را مجذوب خود کند. همین ویژگی‌ها باعث شد که با وجود افت محسوس در یکی، دو فصل پایانی، همچنان مخاطبان ثابت خودش را داشته باشد. و همچنین به لطف همین ویژگی‌ها، این سریال قسمت‌های ماندگار زیادی دارد که در قلب مخاطبان جای گرفته است. اما قسمت پایانی فصل اول با نام ما چکار کردیم؟، یکی از کامل‌ترین قسمت‌های این مجموعه بود. چرا که هم با تعلیق‌های تماشایی مخاطب را منتظر فصل‌ بعدی نگه داشت، هم با یک صحنه پایانی تماشایی، خیلی خوب موفق می‌شد مضمون کلی سریال و دغدغه اصلی پروفسور را به تصویر بکشد.

بررسی اپیزود «ما چکار کردیم؟» از سریال سرقت پول

این قسمت از جایی شروع می‌شود که اسلو زخمی شده و رو به مرگ است. از سوی دیگر، راکل و تیمش به دنبال پیدا کردن سرنخی از محل سکونت تیم سارقان هستند. تنش و هیجان به اوج خود رسیده است. پروفسور تا همین‌جا هم با حوادث پیش‌بینی نشده زیادی دست و پنجه نرم کرده است. او به خوبی متوجه شده است که فرقی ندارد چه میزان برنامه‌ریزی و تفکر و استراتژی آماده کند، بالاخره حوادث ناگهانی رخ می‌دهند که بخشی از نقشه او را خراب می‌کنند. همین اتفاقات باعث می‌شوند که ما یک جنبه دیگر از شخصیت پروفسور را مشاهده کنیم. اگر تا به حال او را یک نابغه کمال‌گرا می‌دیدیم که دوست دارد همه چیز به شکلی بی‌نقص انجام شود، حالا دیگر متوجه شده‌ایم که او علاوه بر این‌ها، هوشی فوق‌العاده دارد و با نهایت انعطاف‌پذیری می‌تواند خود را با هر نوع اتفاق و تغییری وفق دهد. این ویژگی‌ تازه او را به محبوبیتی دو چندان نزد مخاطب می‌رساند. یک نابغه همذات پنداری در مخاطب بر نمی‌انگیزاند، چرا که ویژگی دارد که در تمام افراد دیده نمی‌شود. اما رعایت خونسردی، انضباط و انعطاف پذیری در میانه بحران، ویژگی‌هایی است که مخاطب را به وجد می‌آورد. چرا که او می‌تواند بحران‌های پروفسور را با بحران‌های شخصی زندگی خود مقایسه کند و با پروفسور و قدرت تصمیم‌گیری او احساس نزدیکی بیشتری کند.

در این قسمت اتفاقات پرهیجان زیادی رخ می‌دهد. از تلاش پروفسور برای به قتل رساندن مادر راکل گرفته تا کشف عمارت محل تمرین و برنامه‌ریزی تیم دزدان توسط نیروهای پلیس. اما دو اتفاق مهم در این قسمت رخ می‌دهد که مخاطبان را به درک تازه‌ای در مورد سریال و ماهیت شخصیت خود پروفسور و برلین، یار همیشگی او می‌رساند. اتفاق اول مربوط به صحنه‌ای است که گروگانگیرها دو راه پیش روی گروگان‌های خود می‌گذارند: یا به آن‌ها بپیوندند و یک میلیون یورو دریافت کنند، و یا همچنان گروگان آن‌ها باقی بمانند و منتظر اتفاقات پیش رو باشند. تعداد اندکی از آن‌ها چنین پیشنهادی را می‌پذیرند. در فصل‌های بعدی بهتر متوجه می‌شویم که این دزدهای نقاب‌پوش به محبوبیت عظیمی میان مردم می‌رسند. مردم آن‌ها را رابین هودهای عصر جدیدی می‌بینند که از ثروتمدان حریص می‌دزدند و به آن‌ها ضربه می‌زنند. آن‌ها را قهرمانان خود می‌پندارند. البته این دزدهای دوست داشتنی هم همیشه این نظریه را قبول داشته‌اند و بر روی آن پافشاری کرده‌اند. صحنه مواجه کردن گروگان‌ها با یک دو راهی هم گواه پذیرش چنین نظریه‌ای از سوی شخصیت‌های اصلی سریال «سرقت پول» است. کمتر گروگان‌گیری را می‌توان پیدا کرد که این‌قدر راحت به افراد تحت گروگان خود اعتماد کند و به آن‌ها پیشنهاد عضویت در گروه خودشان را هم بدهد. صحنه پایانی این قسمت و کل فصل اول، به خوبی تفکر پشت این پیشنهاد و به طور کلی، دیدگاه آرمانی این دزدان را مطرح می‌کند.

اولین بار در قسمت سیزده است که به بن‌مایه سریال «سرقت پول» پی می‌بریم و به شناخت کاملی از شخصیت پروفسور می‌رسیم. این که هدف مبارزه است، هدف مطرح کردن افرادی از طبقه پایین جامعه است که معمولا زیر پای قدرتمندان و ثروتمندان له می‌شوند و کسی صدایشان را نمی‌شنود.

این صحنه شب قبل از عملیات را به تصویر می‌کشد. برلین و پروفسور پشت یک میز شام، تنها و رو به روی هم نشسته‌اند. برلین از پروفسور می‌خواهد که اگر نقشه به خوبی پیش نرفت و با شکست مواجه شد، او از مهلکه بگریزد و جان خود را نجات دهد. پروفسور اما چنین پیشنهادی را رد می‌کند. او به برلین می‌گوید که نقشه حتما به خوبی اجرا می‌شود، و حتی اگر چنین رخ نداد، آن‌ها یک گروه مقاومت هستند که همیشه در کنار هم می‌مانند. او به برلین یادآوری می‌کند که دزدی از بانک و سرقت پول تنها یکی از نقشه‌های جانبی آن‌هاست، مساله اصلی، مقاومت و مبارزه علیه ساختار قدرتی است که مردم را به بازیچه دست خود تبدیل کرده است. او سپس آهنگ «بلا چاو» (بدرود ای زیبا) را برای برلین زیر لب می‌خواند، یک ترانه قدیمی ایتالیایی که در در بحبوحه جنگ جهانی دوم بین نیروهای مقاومت ایتالیا و ضد فاشیسم، بسیار محبوب شد: «یک روز از خواب بیدار شدم/ دشمن همه‌جا را گرفته بود/ ای پارتیزان مرا با خودت ببر/ بدرود ای زیبا، بدرود ای زیبا.»

سریال سرقت پول

پروفسور به برلین می‌گوید که پدربزرگش که در جنگ جهانی دوم در ایتالیا خدمت می‌کرده، این آهنگ را یاد گرفته و به او منتقل کرده است. «بلا چاو» در طول سریال «سرقت پول» بارها پخش می‌شود. هم خود شخصیت‌های اصلی آن را بارها می‌خوانند و هم خود آهنگ چندین بار پخش می‌شود. حتی تا قبل از قسمت سیزده فصل اول هم این آهنگ را در سریال می‌شنویم. اما اولین بار در قسمت سیزده است که به لطف این آهنگ، به بن‌مایه سریال «سرقت پول» پی می‌بریم و به شناخت کاملی از شخصیت پروفسور می‌رسیم. این که هدف، مبارزه است، هدف اثبات خود و به صدا درآوردن فریادی رسا در دنیا است، هدف مطرح کردن افرادی از طبقه پایین جامعه است که معمولا زیر پای قدرتمندان و ثروتمندان له می‌شوند و کسی صدایشان را نمی‌شنود. به همین دلیل پروفسور تمام عمر و زندگی خود را پای این نقشه ریخته است. او به دنبال هدف آرمانی است که از پدر و پدربزرگ خود به ارث برده است و می‌خواهد این آرمان بزرگ را عملی کند.

قبلا هم اشاره کردیم که «سرقت پول» در فصل‌های بعدی با افت شدیدی مواجه شد و نتوانست انتظارات را برآورده کند. اما آن‌چه که در دو فصل اول این سریال دیدیم، یک داستان اعتراضی به زبانی بکر و هوشمندانه بود که دغدغه‌های بزرگی در سر داشت. و همین باعث شد که به چنین محبوبیتی در سراسر جهان برسد. قسمت ۱۳ از فصل اول سریال، نقطه اوج سریال بود که هم فصل اول را به شکلی باشکوه به پایان می‌رساند، و هم مخاطب را تشنه اتفاقات فصل بعدی نگه می‌داشت.

مشخصات سریال سرقت پول
خالق الکس پینا
نویسنده الکس پینا، اشتر مارتینز لوباتو، خاویر گومز
بازیگران آلوارو مورته، اورسولا کوربرو، پدرو آلنسو
تاریخ انتشار فصل اول ۲۰۱۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
تماشای رایگان ×