بهترین بازیگران فیلمهای ابرقهرمانی؛ از سوپرمن تا وولورین
از شنلها، ماسکها، لباسهای سرهمی تا جلوههای ویژه رایانهای، ژانر ابرقهرمانی طی دههها تکامل پیدا کرده است. این ژانر که با حماسههای اکشن پر از داستانهای پیچیده و قصهگویی همراه شده، اکنون به عنوان فیلمهای فوقالعاده موفق در گیشه مورد پسند بسیاری قرار گرفته است. دیسی باشد یا مارول، در سفر قهرمانان عنصر خاصی وجود دارد؛ شاید حس نوستالژی یا شاید فقط جذابیت دنیای فرازمینی. به هر حال، طرفداران و بازیگران به طور یکسان خواهان بهترین داستانها و فیلمهای ابرقهرمانی هستند.
قطعا فیلمهای ابرقهرمانی به خاطر بازیگران بااستعدادی که در آنها حضور دارند موفق میشوند. این بازیگران نوعی پل ارتباطی محسوب میشوند که به طرفداران اجازه میدهند با دنیای غیرطبیعی ارتباط برقرار کنند. آنها شخصیتهایی را به تصویر میکشند که واقعی و قابل ارتباط به نظر میرسند. در طول سالها، تعداد زیادی از بازیگران بااستعداد لباسهای نمادین پوشیدهاند، اما تعداد کمی از آنها تاثیر ماندگاری بر کل این ژانر گذاشتهاند. این بازیگران برای ایفای نقش ابرقهرمانان در این ژانر به لطف تعهد و جذابیت صرفشان از بقیه متمایز شدهاند. در ادامه بهترین بازیگران فیلمهای ابرقهرمانی را نام بردیم.
- 10 فیلم ابرقهرمانی پرفروش که متعلق به مارول و دی سی نیستند
- 10 قدرت فراطبیعی جذاب که در دنیای سینمایی مارول نادیده گرفته شدند
- 10 فیلم ابرقهرمانی که بدترین جلوههای ویژهی کامپیوتری را دارند
10. وسلی اسنایپس- تیغه
وسلی اسنایپس با احیای قالب یک فیلم ابرقهرمانی، دیوانگی شخصیت نیمه خونآشام، نیمه انسان و ضدقهرمان چرمپوش را به طور کامل پذیرفت و او را به چیزی کاملا تاثیرگذار و نمادین تبدیل کرد. اسنایپس با الهام از لباسهای براق، رفتار خشن و فیزیک قدرتمند، شخصیتی را خلق کرد که با کلیشههای قهرمان نجیب سرشاخ شد، زیرا بلید عصبی و از نظر اخلاقی دارای نقص بود. حق با طرفدارها است که باید از بابت انتخاب این بازیگر عالی شاکر بود. خوشحالیم که او در نهایت به شخصیتی رسید که از خشونت ذاتی، خونسردی و مهارتهای واقعی در هنرهای رزمی بهره میبرد. امروزه طرفداران مشتاقانه منتظر تفسیر ماهرشالا علی از این شخصیت هستند. با این حال کنار زدن سایهی میراث ماندگار اسنایپس کار دشواری خواهد بود.
9. اسکارلت جوهانسون- ناتاشا رومانوف/ بیوه سیاه
ناتاشا رومانوف به عنوان زن اغواگر مدرن با مهارتهای رزمی فوقالعاده، شوخطبعی و زیبایی کلاسیک توجه طرفداران را به خود جلب کرد. در طول سالها، او از کلیشههای سینمایی فراتر رفت و به یک قهرمان پیچیده با گذشتهای تاریک و قلبی پاک تبدیل شد. در حالی که برخی از بازیگران ممکن بود بر جذابیت این شخصیت برای مردان تمرکز کنند، اما تحول عمیق ناتاشا بدون استعدادهای اسکارلت جوهانسون ممکن نبود.
با وجود محدودیت اولیه در محتوا، جوهانسون با ظرافتهایی که در نقش رومانوف ارائه کرد، درخشید و آن را ارتقا داد. از بالا بردن یک ابرو تا یک لبخند کوچک، کاملا مشخص بود که ناتاشا فراتر از آن چیزی است که طرفداران میدیدند. جوهانسون با به نمایش گذاشتن نقاط قوت، آسیبپذیریهای احساسی و عشق شدیدی که به خانوادهی تازهاش داشت، با دقت نقشهای پیچیده از زندگی جاسوس را بافته بود. در میان تمام ماجراهای فضایی جادویی، داستان ناتاشا انسانی و واقعی بود که این موضوع او را بسیار جذابتر میکرد و منجر به فداکاری نهایی دلخراش او میشد. اگر جوهانسون اجرایی عمیق و ملموس ارائه نمیداد، داستان ناتاشا به لحاظ احساسی به این اندازه مورد توجه قرار نمیگرفت.
8. مایکل کیتون- بروس وین/ بتمن
هالیوود علاقه خاصی به بتمن دارد. این علاقه با استعدادهای آدام وست آغاز شد، اما از لحظهای که مایکل کیتون در فیلم «بتمن» (Batman) ساخته تیم برتون، ماسک و شنل سیاه را به تن کرد، فرهنگ عامه برای همیشه تغییر کرد. با وجود اینکه کیتون در ژانر کمدی بازیگری شناختهشده بود، شخصیت شوالیه تاریکی را در آغوش گرفت و حضوری منزوی اما با ابهت را به نمایش گذاشت.
عملکرد کیتون با زبان بدن قدرتمند، نگاههای نافذ و صدایی خشن، سنگ بنایی برای الگوبرداری دیگران شد. اما چیزی که برداشت او از شوالیه شنلپوش را بهتر میکرد، این بود که کیتون اطمینان حاصل کرد بروس وین به اندازه بتمن جذاب باشد، نه یک مزاحم یا شخصیت فرعی. در واقع کیتون گستاخی و آسیبپذیریهای بروس را به اندازهی انرژی جنونآمیز او به تصویر میکشید. او شخصیتی کامل با تعادلی منحصربهفرد بود که ثابت میکرد قهرمانان کمیک به اندازهی هر شخصیت دیگری عمق و پیچیدگی دارند.
7. الیزابت اولسن- واندا ماکسیموف/ واندا ویچ
واندا ماکسیموف یک قهرمان کلیشهای نیست. او شخصیتی است که عشق و فقدان شدیدی را تجربه کرده است، چیزی که میتواند انگیزه خوب اما خطرناکی باشد و هیچ کس نمیتوانست دوگانگی واندا را به زیبایی الیزابت اولسن نشان دهد. اولسن با به تصویر کشیدن ریشههای واندا به عنوان یک شخصیت منفی گمراهشده، به زیبایی تعادلی بین قدرت و آسیبپذیری بوجود آورد و مخاطب را در هر صحنه درگیر خود کرد.
بسیاری از پیشرفتهای شخصیت واندا در سریال «وانداویژن» (WandaVision) شکل گرفت؛ با این حال، این تجربهی اولسن در آن سریال بود که اجرای استادانهی او را در «دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی» (Doctor Strange: In the Multiverse of Madness) تقویت کرد. این فیلم در بین طرفداران نسبتا بحثبرانگیز بود، اما او عامل اتحاد واضحی بود زیرا اکثر مردم تواناییهای اولسن در به تصویر کشیدن خشم و اندوه را تحسین میکردند. این بازیگر داستان واندا را به سادگی از طریق چشمان او روایت کرد و درد، خستگی و اندوه او را به نمایش گذاشت. شاید واندا در این داستان به شخصیت شرور تبدیل شده باشد، اما انگیزههای او پاک بود و با فداکاری نهاییاش آن را جبران کرد. امیدواریم چرخشی معجزهآسا در دنیای مارول بوجود بیاید و طرفداران به زودی دوباره اولسن را ببینند.
6. سر پاتریک استوارت- چارلز اگزاویر
هیچ هواداری هرگز از انتخاب سر پاتریک استوارت برای نقش پروفسور ایکس قدرتمند نگران نبود. استوارت، از لحن دلنشین گفتارش تا حضور همیشه قدرتمندش، انتخابی طبیعی برای بازی در نقش مربی محبوب اما جدیای بود که هر جهشیافتهای میتوانست بر او تکیه کند. استوارت با القای حس حمایت، جملات حکیمانهی الهامبخش و صمیمانه قلب بسیاری را لمس کرد. بهترین لحظات استوارت اغلب از رویارویی با شخصیتهای بزرگ دیگر، مانند مگنیتو با نقشآفرینی یکی دیگر از اسطورههای بازیگری، سر ایان مککلن، نشات میگرفت.
فیلمهای مردان ایکس کارخانهی استعداد بودند، اما استوارت بیشتر به خاطر اجرای تکاندهندهاش در فیلم «لوگان» (Logan) برجسته شد. پس از تقریبا دو دهه، طرفداران چارلز را از یک جنبه کاملا جدید و آسیبپذیر، نه به عنوان یک رهبر قابل اعتماد، بلکه به عنوان مردی هذیانگو و شکسته دیدند که تحت تاثیر تروماها و بیماریهایش قرار داشت. این یک نقشآفرینی تکاندهنده و پرمخاطره بود. دیدن این ویژگی به عنوان پایان چارلز اگزاویر قدرتمند، آزاردهنده بود و هیچکس نمیتوانست آن را بهتر از استوارت انجام دهد.
5. آنجلا باست- ملکه راموندا
چه کسی گفته است که شخصیتهای مکمل نمیتوانند صحنه را از آن خود کنند؟ این قطعا در مورد آنجلا باست صدق میکند، زیرا او در هر فرصتی صحنه را در دست میگرفت. باست با نگاهی نافذ و قدرتمند و ایستادگیای که قدرت و نجابت را ساطع میکرد، همیشه نقش ملکه راموندا را با وقار و شور و حرارت به تصویر میکشید. باست با تکمیل حمایت سرسختانهاش به عنوان یک رهبر با مهر مادری، اطمینان حاصل کرد که این مادر فوقالعاده ابرقهرمان باوقار، خوشسخن و قدرتمند باشد.
درخشش او در فیلم «پلنگ سیاه» فوقالعاده بود، اما «پلنگ سیاه: واکاندا» (Black Panther: Wakanda) به او اجازه داد تا به درستی بدرخشد. باست با به تصویر کشیدن رنج یک مادر داغدار، آسیبپذیریهای ملکه راموندا را آشکار کرد و غم او را به درون مونولوگهای تکاندهندهای هدایت کرد که طرفداران از شنیدنش مات و مبهوت شدند. از خشم فزاینده تا غم، شایسته بود که باست تمام جوایز و نامزدیهای معتبر را برای اجرای خود دریافت کند.
4. هیو جکمن- لوگان/ وولورین
تصور دنیایی که در آن هیو جکمن ولورین نباشد سخت است. البته اگر تداخلهای دقیقه آخری در برنامهریزی وجود نداشت این اتفاق میتوانست بیفتد. در واقع جکمن با وجود اینکه دومین انتخاب بود، خودش را به عنوان بهترین انتخاب ثابت کرد و استادانه تمام اشکال خشم و آشفتگی را به این شخصیت از نظر احساسی پیچیده منتقل کرد. لوگان هم ترسناک است و هم آسیبدیده و طرفداران شاهد تغییر او از یک گرگ تنها به یک محافظ واقعی خانواده بودند. بله، در طول مسیر اشتباهاتی در فیلمها وجود داشت، اما عملکرد جکمن همیشه نقطه قوت بود. لوگان به عنوان نمایشگاهی واقعی از استعدادهای جکمن عمل کرد، زیرا او بر روی آسیبپذیری شخصیت و مبارزات او با مرگ تمرکز کرد. بعد از پایانی تاثیرگذار در داستان محبوبش، تعجب طرفداران از حضور او در «ددپول و وولورین» (Deadpool & Wolverine) طبیعی است. از طرف دیگر، چه کسی از دیدن جکمن با پنجههای آدامانتیوم هیجانزده نمیشود؟
3. کریستوفر ریو- کلارک کنت/ سوپرمن
در میان چندین بازیگری که نقش مرد فولادی را برعهده داشتند، هیچکس به سطح استاندارد تعیینشده توسط کریستوفر ریو بینظیر نزدیک هم نشده است. ریو که خود را به عنوان یک نماد فرهنگ عامه تثبیت کرد، قدرت ابرقهرمانی این شخصیت را با قلب انسانیت او به طور کامل متعادل کرد. برداشت او از سوپرمن به شخصیتی الهامبخش امید و نیکی ختم شد، چیزی که نقشآفرینیهای مدرن با توجه به نشان دادن چهرهای عبوس و درهم از این شخصیت فاقدش هستند.
البته تمام فیلمهای «سوپرمن» ریو عالی نبودند، اما نمیتوان انکار کرد که حتی فیلمهای بدش هم تا چه اندازه تاثیرگذار هستند. تصویر قهرمان شنلپوش توسط ریو، کلاسیک، جذاب و نوستالژیک است و تماشای آن همیشه دلنشین است. شاید به این دلیل که ریو این دوگانگی را به خوبی به تصویر میکشد. کلارک کنت و سوپرمن شخصیتهای متمایزی هستند و او به طور یکپارچه بین آنها جابجا میشود. ریو از یک آدم دستوپاچلفی تا یک جنتلمن خوشپوش، واقعا همه چیز را به درستی اجرا کرد.
2. چادویک بوزمن- تیچالا/ پلنگ سیاه
از همان لحظهای که چادویک بوزمن با حضور در فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» (Captain America: Civil War) زینتبخش پردههای نقرهای شد، با شخصیت قدرتمندش هر صحنهای را در اختیار گرفت. او با هدایت کردن تمام وجودش به سوی حکمت و مهربانی در به تصویر کشیدن پادشاه واکاندا، بارها و بارها خود را به عنوان رهبری قدرتمند ثابت کرد که توانایی به دوش کشیدن بار احساسی این شخصیت پیچیده در دنیای داستانی پرجزئیاتش را دارد.
چادویک بوزمن نقش تیچالا، مردی استوار، خانوادهدوست و مدافع سرسخت مردمش را برعهده داشت. انسانیت او در طول اجرا درخشید و به مردم نشان داد که قهرمان بودن به چه معناست. متاسفانه دنیا خیلی زود بوزمن را از دست داد و غیبت او شکاف بزرگی به جا گذاشت که دنیای سینمایی مارول هنوز هم نمیتواند آن را پر کند. با پذیرش شکوهمندانهی تاثیری که نقشآفرینی او بر دنیا میگذاشت، بوزمن یک پیشگام واقعی و الهامبخش بود و برای همیشه به عنوان پلنگ سیاه محبوب باقی خواهد ماند.
1. رابرت داونی جونیور- تونی استارک/ مرد آهنی
میشود گفت اگر رابرت داونی جونیور برای نقش مرد آهنی انتخاب نمیشد، دنیای سینمایی مارول به شکل امروزی وجود نداشت. در واقع به سختی میشود تمایز قائل شد که شخصیت تونی استارک کجا تمام میشود و رابرت داونی جونیور از کجا شروع میشود. هر دو به عنوان رهبر در جایگاه خود دیده میشوند و از میزان یکسانی ذکاوت و جذابیت برخوردارند. با این حال، به نظر میرسد استارک با ویژگیهای باهوش، میلیاردر و خیرخواه بودنش از او جلو میزند.
در طول ۹ فیلم، طرفداران شاهد بیشترین پیشرفت شخصیت در مرد آهنی بودند. استارک که کارش را به عنوان یک طراح اسلحه عیاش و خودخواه شروع کرد، با یک رویداد آسیبزا مواجه شد که در نهایت مسیر زندگی او را به سمت چیزی بسیار بزرگتر و بهتر تغییر داد. بدون استعداد رابرت داونی جونیور، شاید طرفداران به دنیای سینمایی مارول و سفر این قهرمان دلبستگی پیدا نمیکردند. فداکاری نهایی استارک در «انتقامجویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame)، روایتی دایرهای شکل را کامل کرد که قلب همه را به درد آورد. داونی جونیور یک نیروی محرکه است و به لطف او است که دنیای سینمایی مارول تا به امروز همچنان پابرجا باقی مانده.
منبع: collider
عجیبه
به نظر من که هیو جکمن باید نامبر وان میشد