نقد سریال کمدی استودیو (The Studio)
غافلگیری بزرگ امسال
سریال استودیو (The Studio) از ست روگن و اوان گلدبرگ، بدون تردید پدیده سریالهای تلویزیونی امسال است. پدیده از این نظر که هیچکس انتظار ظهور چنین سریال کمدی دلنشین، دوستداشتنی و بامزهای را نداشت. «استودیو» به لطف ایده خلاقانه، پرداخت پخته و ریزهکاریهای هوشمندانه، مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و از همین حالا فصل دوم آن تایید شده است.
«استودیو» داستان شخصی به نام متیو رمیک با بازی ست روگن است که به عنوان مدیر اجرایی تولید در یک شرکت فیلمسازی خیالی عظیم هالیوودی به نام کانتیننتال مشغول فعالیت است که به یکباره به عنوان مدیر جدید انتخاب میشود. او که همیشه آرزوی چنین شغلی را داشته است، حالا این فرصت را دارد که فیلمهای هنری مورد علاقهاش را بسازد و جایگاه خودش را در تاریخ سینما ثبت کند، اما به یکباره با سیلی از چالشها و دردسرهای عظیم مواجه میشود و مجبور است جایگاه خود را هم به عنوان یک رئیس، و هم به عنوان یک علاقهمند به سینما که به دنبال ساخت آثار فاخر است، حفظ کند.
مشخصات سریال استودیو | |
خالق | ست روگن، اوان گلدبرگ |
بازیگران | ست روگن، کاترین اوهارا، آیک بارینهولتز، کاترین هان |
استودیو سازنده | اپل تیوی پلاس |
تاریخ انتشار | ۲۰۲۵ |
زمین بازی تخصصی روگن و گلدبرگ
این اولین بار نیست که ست روگن و اوان گلدبرگ یک بستر داستانی در دنیای واقعی را به عنوان ایده مرکزی داستان خود انتخاب میکنند. آنها پیشتر در فیلمهایی چون «این آخرشه» (This is the End – 2013) و «مصاحبه» (The Interview – 2014) دقیقا از همین ترفند استفاده کرده بودند و شخصیتهای دنیای واقعی را وارد روایتهای داستانی خیالی کرده بودند. فرق «استودیو» با آثار قبلی این زوج هنری این است که آنها این بار وارد هالیوود، حوزه تخصصی خود شدهاند! سریال پر از شوخیهای بامزه و خلاقانه با اتفاقات حاشیهای و جریان اصلی هالیوود است. هرچقدر فیلمبازتر باشید، به شوخیهای بامزه بیشتری پی میبرید. همچنین روگن به لطف پشتوانه قوی که در هالیوود دارد، خیلی خوب موفق شده است ستارگان هالیوودی را کنار خود جمع کند. انواع و اقسام بازیگران و کارگردانهای هالیوودی در این سریال دیده میشوند. از کارگردانهای بزرگی چون مارتین اسکورسیزی و ران هاوارد گرفته تا ستارگانی چون آنتونی مکی و زویی کراویتز و چارلیز ترون، تمامشان هم در نقش خودشان بازی میکنند!
در تکتک صحنههای سریال میتوان عشق به سینما و فیلمسازی را احساس کرد. «استودیو» تنها به حضور ستارههای هالیوودی بسنده نکرده است و سرشار از ایدههای خلاقانه است. برای مثال چند قسمت اول سریال هرکدام ژانر و مضمون خاص خودشان را دارند. مثلا قسمت دوم به نام «برداشت بلند» درباره یک روز فیلمبرداری یکی از آثار شرکت کانتیننتال است که قرار است یکی از صحنههایش یک برداشت بلند بدون کات باشد، و کل این قسمت هم واقعا با یک برداشت بلند و بدون کات گرفته شده است. یا قسمت چهارم به نام «حلقه فیلم گمشده» درباره این است که حلقه فیلم یکی از آثار کانتیننتال (به کارگردانی اولیویا وایلد!) گم شده است. از آنجا که فیلم کارگردانی شده توسط اولیویا وایلد فضای نئونوآری دارد، کل این قسمت به سبک آثار نئونوآر و با فضاسازی تیره و تار ساخته شده است!
تمامی صحنههای فیلم با دوربین روی دست گرفته شدهاند و حتی بعضی جاها تصویر محو است و دوربین فوکوس نیست. این در تضاد با فیلمهای پرزرق و برق و بی عیبوایرادی است که این شرکتها میسازند. گویی با این تمهید، ست روگن و اوان گلدبرگ میخواهند به ما یادآوری کنند که پشت صحنه آن فیلمهای هالیوودی شیک و تر و تمیز، چنین بلبشو و شلختگی قرار دارد و همهچیز آنقدری که در خود فیلمها میبینیم، تمیز و زیبا نیست.
عشق به سینما
یکی از مهمترین نقاط قوت سریال، خود شخصیت مت رمیک است. مت به لطف بازی فوقالعاده ست روگن، پرداخت بسیار عمیقی دارد و ما را به درک بیشتری از ساختار هالیوود و افراد حاضر در آن میپردازد. او هم مثل خیلی از ما یک عشق فیلم واقعی است که با هدف ساخت آثار مورد علاقه خود وارد هالیوود شده است، اما چرخدندههای عظیم نظام سرمایهداری به او فشار میآورند و مجبورش میکنند دوباره به سمت آثار تجاری و گیشهمحور روی بیاورد. در یک لایه عمیقتر، میتوان گفت که شاید راز موفقیت کل دستگاه عظیم هالیوود در همین است. که هیچوقت یک سازوکار تجاری و ماشینی صرف نبوده است. در بطن خود، همیشه عاشقان سینمایی داشته است که تلاش کردهاند فراتر از پول و اقتصاد و سرمایه، این میراث هنری بزرگی که به آنها به ارث رسیده است را حفظ کنند و به نسلهای بعدی منتقل کنند. قسمت هشتم که در مراسم سالیانه گلدن گلوب میگذرد، پرداخت بسیار دقیقی از مت ارائه میدهد و ما را به درک عمیقتری از او میرساند.
مت ازدواج نکرده است و بچهای ندارد، تمام زندگیش در عشق به سینما خلاصه شده است. یکی از زیباترین قسمتهای سریال جایی است که مت با یک پزشک وارد رابطه عاشقانه میشود و یک شب به جمع آنها میرود. نه او آنها را درک میکند و نه آنها میفهمند مت چرا اینهمه به سینما علاقه دارد و اصلا درباره چهچیزی صحبت میکند. در نهایت مت مجبور به ترک خانم پزشک میشود. او از مسیری که انتخاب کرده است راضی است، یک صحنه سینمایی تماشایی، یک فیلمنامه معرکه، و حتی نامزد شدن در جوائز گلدن گلوب باعث میشود که او تمام نیش و کنایهها را نادیده بگیرد و از مسیری که تا اینجا پیش رفته است راضی باشد. واقعا سینما باید جای عاشقان مجنونی چون مت باشد!
کمی محافظهکار و محتاط
شاید تنها نقطهضعف سریال «استودیو» این است که با محافظهکاری و ترس جلو میرود. سریال بیشتر سعی میکند نگاه طنز و سرخوشانهای به پشت صحنه دستگاه عظیم هالیوود داشته باشد و چندان روی زشتیها و مشکلات حقیقی هالیوود تمرکز نمیکند. تا حدی باید به سازندگان سریال حق بدهیم. اگر قرار بود «استودیو» نگاه موشکافانه دقیقی به سازوکار هالیوود داشته باشد، قطعا این همه ستاره هالیوودی حاضر نمیشدند در این سریال حضور داشته باشند، آن هم با هویت واقعی خودشان.
ولی از سوی دیگر، سریال در بعضی موارد لحن کاملا محتاطی به خود میبرد و از این نظر لطمه خورده است. برای مثال بحث تنوع نژادی و رعایت حقوق اقلیتهای جنسی در چند سال اخیر به یک معضل بزرگ برای هالیوود تبدیل شده است و شرکتهای بزرگی همچون والت دیزنی و اچبیاو را وارد چالشهای عظیمی کرده است. چرا که از یک طرف مخاطبان چندان طرفدار چنین رویکردی نیستند و از طرف دیگر، حاکمیت تفکرات چپگرایانه و جنبشهای بیداری (ووک) بر دستگاه هالیوود، همچنان شرکتهای فیلمسازی را مجبور میکند که از این رویه پیروی کنند. سریال «استودیو» چندان به سراغ این قضیه نمیرود. تنها در قسمت هفتم با عنوان «انتخاب بازیگران»، در محافظهکارانهترین شکل ممکن به این مساله اشاره میشود. آن هم به صورتی که انگار این فرآیند کاملا طبیعی است و باید بالاخره با آن کنار آمد.
سریال «استودیو» تنها به حضور ستارههای هالیوودی بسنده نکرده است و سرشار از ایدههای خلاقانه است. در تکتک صحنههای سریال میتوان عشق به سینما و فیلمسازی را احساس کرد.
برای عاشقان سینما، مخصوصا آنهایی که مثل خود مت رمیک با فیلمهای کلاسیک هالیوودی عاشق سینما و جادوی همیشگی آن شدهاند، «استودیو» یک ضیافت دلنشین است. سریال با یک تعادل فوقالعاده، تقریبا به تمام جنبههای مهم هالیوود میپردازد. هم سازوکار پیچیده و صنعتیمحور تولید فیلم را به نمایش میگذارد، و هم به ترسیم سینما دوستهایی مثل مت رمیک، پتی لی و سال سپرستین میپردازد که با وجود تمام این مشکلات و سختیها، همچنان پای عشق خود ماندهاند و تلاش میکنند هر سال چند فیلم خوب در سالنهای سینما اکران کنند و جادوی سینما را زنده نگه دارند. درست مثل خود هالیوود، راز موفقیت «استودیو» هم در این است که خیلی خوب موفق میشود تعادل بین هنر و صنعت را حفظ کند و اثری ارائه میدهد که در عین پر زرق و برق بودن، سرشار از خلاقیتهای هنری دلنشین است. بیصبرانه منتظر فصل بعدی این سریال غافلگیر کننده و دوستداشتنی هستیم.
نقاط قوت:
- ایده خلاقانه
- روایت جذاب و زیرکانه
- شخصیتپردازی عمیق
نقاط ضعف:
- لحنی نسبتا محافظهکارانه