انیمیشن کلاوس با دوبله فارسی - Klaus 2019
درباره انیمیشن کلاوس
انیمیشن کلاوس در سال 2019 در ژانر انیمیشن ساخته شده است. تماشای آنلاین و رایگان Klaus از مایکت با دوبله و زیرنویس فارسی بدون نیاز به دانلود.
داستان انیمیشن کلاوس
یک عمل ساده محبت آمیز همیشه جرقه دیگری می زند، حتی در یک مکان یخ زده و دور. وقتی پستچی جدید، جسپر، با کلاوس اسباببازی دوست میشود، هدایای آنها یک دشمنی قدیمی را حل میکند و یک سورتمه پر از سنتهای تعطیلات را تحویل میدهد.
فیلم با تحویل نامه شروع می شود. نامه را در حالی که از طریق سیستم اداره پست میگذرد دنبال میکنیم تا سرانجام به گروهبان مته آکادمی سلطنتی پست میرسد. احضاریه ای برای یکی از دانش آموزان به نام جسپر جوهانسون (پدر جیسون رئیس آکادمی است و جسپر را به امید آموزش مسئولیت به او ثبت نام کرده است. اما جسپر یک دلقک خودخواه است و ترجیح می دهد وقت خود را به استراحت بپردازد. عملکرد کلی مجلل او توسط گروهبان مته با تحویل نامه کاملاً افتضاح تلقی می شود.پدرش استنباط می کند که جسپر این کار را عمدا انجام می دهد زیرا او "مجازات" دیگری می خواهد. در شهر کوچکی به نام اسمیرنسبرگ. او همچنین به او اولتیماتوم میدهد: 000 نامه را در یک سال تحویل دهید، در غیر این صورت از خانواده جدا میشود. اسمیرنسبرگ بهطور افسردهکنندهای خاکستری و سرد است. وقتی جسپر از راه میرسد، کشتیبان کنایهآمیز موگنس (نورم مکدونالد) به او میگوید که زنگ را در میدان شهر به صدا درآورد تا از او استقبال شود. وقتی او این کار را انجام میدهد، نزاع بزرگی بین مردم شهر شروع میشود. معلوم میشود که این زنگ به نام "زنگ نبرد" شناخته میشود. شهر تقسیم شده است. به دو قبیله کروم ها و الینگبوها که سال هاست با یکدیگر می جنگند. جسپر موفق می شود در مدرسه ای نزدیک پنهان شود. او با معلم مدرسه خانم آلوا (رشیدا) ملاقات می کند. والدین از فرستادن فرزندان خود به مدرسه امتناع می ورزند (آنها نمی خواهند فرزندانشان با قبیله مخالف تعامل داشته باشند) بنابراین مجبور شده است ماهی بفروشد. درآمد خود را پس انداز می کند تا سرانجام بتواند اسمیرنزبرگ را ترک کند. قایقنشین جسپر را پیدا میکند و او را به خانه جدیدش میبرد: اداره پست مخروبه، پر از برف و جوجهها. پسری که در همان حوالی سورتمه میکشد، گلوله برفی را به سمت جسپر پرتاب میکند و او را بازنده میخواند. صبح روز بعد، جسپر برای جمعآوری نامهها بیرون میرود اما هیچکدام را پیدا نمیکند. او سعی میکند از مردم شهر نامههایشان را بخواهد، اما بیش از حد مشغول دعوا و شوخیکردن با یکدیگر هستند. در یکی از خانهها، جوانی که نقاشی میکشد، جلوی پایش میآید. او پیشنهاد میکند آن را «پست» پس بدهد، اما پدرش تعقیب میکند. دو هفته بعد، جسپر شانسی نداشت. با این حال، هنوز یک خانه است که او هنوز امتحان نکرده است: جنگلبان، آقای کلاوس (J.K. Simmons) که دور از شهر زندگی میکند. خانه خالی است، بنابراین جسپر به خودش اجازه میدهد. در زیرزمین، او صدها اسباب بازی دست ساز پیدا می کند. کلاوس برمی گردد و جسپر فرار می کند و کیفش را رها می کند. نقاشی قبلی می افتد، و کلاوس آن را با کنجکاوی برمی دارد. او می خواهد بداند پسر کجا زندگی می کند. جسپر او را به خانه می برد، اما بسته ای که کلاوس می خواهد او را ترک کند برای صندوق پست خیلی بزرگ است و حیاط پر از تله است. او در نهایت به داخل دودکش بالا و پایین میرود (با احترام. بیرون از خانه پسرک در مورد دیدار کلاوس به همه گفت و اکنون همه آنها می خواهند نامه هایی را برای او ارسال کنند و از آنها اسباب بازی بخواهند. نموداری روی دیوار میسازد تا تعداد نامههایش را پیگیری کند. جسپر به خانه کلاوس باز میگردد، جایی که جنگلبان خانههای پرندگان را در درختها آویزان کرده است. او نامههایی را به او نشان میدهد و او را متقاعد میکند که اسباببازیهای زیرزمینش را اهدا کند. کلاوس موافقت میکند. .پسر در حیاط با اسباب بازی خود بازی می کند و دختر کوچکی به او ملحق می شود والدین آنها این را می بینند و به سرعت آن دو را از هم جدا می کنند زیرا آنها از قبیله های مخالف هستند. ) و خانم کروم (جوان . به آنها گفته می شود که این قبیله ها قرار نیست با هم اختلاط کنند و دلیل اینکه آنها به جنگ با یکدیگر ادامه می دهند سنت است. بچهها قول میدهند که دوباره این اتفاق بیفتد، اما خانم کروم محتاط است. در مورد آقای کلاوس و اینکه چطور او شبها از دودکش پایین میآید و اسباببازیها را پشت سر میگذارد (و دوست دارد. در واقع، جسپر) بین بچهها صحبت میشود. در یکی از خانهها، جسپر متوجه پسری میشود که از زندگی قبلی به سمت او گلوله برفی پرتاب کرده است و یک تکه زغال در جوراب ساق بلندش میگذارد. در اداره پست، یک سامی دختری به نام مارگو سعی میکند هدیهای بخواهد، اما چون انگلیسی صحبت نمیکند، جسپر او را نادیده میگیرد، چند نفر از بچهها به او میگویند که نوشتن بلد نیستند، بنابراین او تصمیم میگیرد آنها را برای آلوا بفرستد (از آنجایی که .Alva، با این حال، از این پیشرفت جدید خوشحال نیست، زیرا بسیار نزدیک است که بتواند آن را ترک کند. بچه ها اصرار دارند که چگونه نام خود را بنویسند، بنابراین او شروع به برداشت پول از پس انداز خود برای وسایل مدرسه می کند. به قدری افزایش یافت که اسب دیگر واگن را می کشد. کلاوس این ایده را پیدا می کند که با چند گوزن شمالی در نزدیکی خود دعوا کند، که باعث می شود واگن سریعتر حرکت کند. پسر گلوله برفی صبح روز بعد با جسپر روبرو می شود و می خواهد که چرا به جای هدایا زغال می گیرد. جسپر در جا میگوید که کلاوس هر کاری را که بچهها انجام میدهند میبیند و اگر بدجنس باشند، هدایایی دریافت نمیکنند. بچه ها به امید ماندن در الطاف خوب کلاوس شروع به انجام کارهای خوب می کنند. آنها شهر را تمیز می کنند و با همسایگان خود رفتار بهتری دارند. اعمال محبت آمیز آنها باعث می شود که بزرگسالان نیز این کار را انجام دهند. آلوا می تواند فروش ماهی را متوقف کند و شروع به تدریس کند. به زودی شهر بسیار شادتر می شود و همه با هم کنار می آیند. اما آقای الینگبو و خانم کروم از تغییرات راضی نیستند. آنها متوجه می شوند که جسپر مسئول این کار است و باید متوقف شود. کلاوس از شنیدن اینکه شهر در حال بهتر شدن است خوشحال است. او خاطرنشان می کند: "یک عمل از خودگذشته واقعی همیشه جرقه دیگری را برمی انگیزد." با این حال جسپر متقاعد شد. او معتقد است که همه همیشه به دنبال چیزی هستند. آقای الینگبو و خانم کروم سعی می کنند به آنها کمین کنند، اما کلاوس می تواند آنها را با خیال راحت دور کند. واگن در این فرآیند چرخهای خود را گم میکند و در نهایت به سمت صخره میروند. پسری به بیرون از پنجره نگاه می کند و سورتمه و گوزن شمالی را در هوا می بیند. صبح روز بعد، شایعه ای منتشر شد که کلاوس گوزن شمالی دارد. این باعث خنده او برای اولین بار ho.Mr. الینگبو و خانم کروم تصمیم می گیرند اواخر شب در میدان شهر همدیگر را ببینند. تعداد قبایل آنها به دلیل همه اعمال مهربانانه در حال کاهش است. خانم کروم یک آتش بس موقت را پیشنهاد می کند تا در نهایت بتوانند کلاوس را متوقف کنند. آقای الینگبو موافقت می کند و هر دو با هم دست می دهند. آتشبس موقتاً شکسته میشود، اما زمانی که شخصی بهطور تصادفی زنگ نبرد را به صدا در میآورد که شروع یک نزاع دیگر است. ادعا می کند که دیگر این کار را نمی کند، اما جسپر اصرار می کند که می توانند خانه کلاوس را به یک کارگاه تبدیل کنند. او در هیجان خود به طور تصادفی یک قفسه تزئینی از مرد جنگلی، یک زن جوان (همسرش) و چندین سوراخ خالی پیدا می کند. کلاوس با عصبانیت. جسپر به اداره پست برمی گردد و مارگو را در انتظار او می بیند. در نهایت او را به آلوا می برد تا بتوانند نامه او را به انگلیسی برای کلاوس بنویسند. او یک سورتمه با بادبان می خواهد. جسپر نامه را برای کلاوس می آورد. خانه و شروع به ساختن آن می کند، اما بسیار ضعیف به نظر می رسد. کلاوس سرانجام ترحم می کند و به او کمک می کند. آنها هدیه را به دهکده s (فقط کمی خارج از شهر) می آورند و آن را بیرون از چادر او می گذارند. این بار جسپر با کلاوس می ماند. و او را در حال باز کردن و بازی با سورتمه با والدینش تماشا می کند. در بازگشت به خانه، کلاوس بالاخره در مورد همسرش، لیدیا صحبت می کند. آنها به دلیل اینکه می خواستند تشکیل خانواده بدهند از روستا دور شدند. در حالی که آنها منتظر بودند، او شروع به ساخت اسباب بازی کرد. متأسفانه آنها هرگز صاحب فرزند نشدند و لیدیا بر اثر بیماری درگذشت. او به خاطر عشق او به پرندگان به ساخت خانه های پرنده ادامه داد. کلاوس از جسپر برای بازگرداندن شادی به زندگیاش تشکر میکند و تصمیم میگیرد تا با برنامه کریسمس پیش برود، حتی برای سالهای آینده برنامهریزی کند. جسپر مردد است زیرا هنوز میخواهد اسمیرنسبورگ را ترک کند، اما خودش را مجبور به گفتن حقیقت به کلاوس نمیکند. او در کنار مدرسه توقف می کند و از دیدن آن متعجب می شود و خانم آلوا کاملاً متحول شده است، به طوری که آلوا تمام پس انداز خود را مصرف می کند. او میدان شهر را برای او می آورد که به طور کامل برای کریسمس تزئین شده است و همه مردم شهر با یکدیگر مخلوط می شوند. الینگبو و خانم کروم وارد اداره پست می شوند و نمودار نامه های تحویل شده را پیدا می کنند. آنها شروع به ساختن چندین نامه جعلی می کنند و آنها را روی قایق مورگنز می گذارند زیرا او تمام نامه های ارسالی را اداره می کند. مارگو تمام دهکده خود را به کارگاه کلاوس می آورد تا برای شب بزرگ آماده شود. جسپر آلوا را به کارگاه می آورد و شروع می کند به این فکر کند که احتمالاً در اسمیرنسبورگ مستقر شود. شب کریسمس فرا رسیده است. روستای سامی سورتمه را بازسازی کرده و لباس قرمز جدیدی به کلاوس داده است. با ورود پدر آقای الینگبو و خانم کروم از او دعوت کردند زیرا بیش از 000 نامه تحویل داده شده است، حال و هوای خوب به هم میخورد. از آنجایی که او پایان معامله خود را متوقف کرد، اکنون می تواند به خانه برود. کلاوس و آلوا از دانستن اهداف واقعی خود ناامید می شوند. در اسکله، مورگنز به پدرش می گوید که پسرش اولین پستچی است که معمولاً ناراضی اسمیرنزبورگ را ترک می کند، پستچی هایی که آنجا را ترک می کنند خوشحال ترین هستند. مارگو ظاهراً خیلی دیر می رسد، اما معلوم می شود که جسپر با قایق حرکت می کند. او حقیقت را به پدرش گفته و اجازه داده شد بماند. در بالای کوه، او متوجه قبیله هایی می شود که مشعل هایی را به سمت خانه کلاوس حمل می کنند. در حالی که سورتمه با هدایا بار می شود، قبیله ها می رسند تا آنها را نابود کنند. هنگامی که بچهها از دریافت اسباببازیها دست بردارند، در نهایت دوباره شروع به دعوا میکنند، که باعث میشود افراد بالادست نیز دوباره با هم مبارزه کنند. جسپر روی سورتمه میپرد و سعی میکند فرار کند، اما به هم متصل نیست، بنابراین آنها سورتمه به سمت پایین میچرخند. قبیله ها از دامنه تپه به دنبال آنها می روند. کلاوس از کمک امتناع می ورزد زیرا هنوز از جسپر عصبانی است که بسیار آزاردهنده است، اما در طول تعقیب و گریز مخفیانه به جسپر کمک می کند تا سورتمه را انجام دهد. در روند تعقیب و گریز، کیف پاره می شود و اسباب بازی ها شروع به افتادن می کنند. جسپر در حالی که سعی می کند کیف را ببندد دیوانه وار عذرخواهی می کند. دختر غول پیکر آقای، کدو تنبل، تقریباً سقوط می کند تا بمیرد، اما پسر آقای اولاف او را نجات می دهد. جسپر موفق می شود سورتمه را از عبور از کنار صخره متوقف کند. با این حال، آقای الینگبو با کینه توزی کیف را بیشتر پاره میکند و هدایا سقوط میکنند. خانم کروم اصرار دارد که تا زمانی که مسئولیت آن را برعهده داشته باشد، شهر همیشه بدبخت خواهد بود. با این حال، جسپر مخالف است: یک حسن نیت واقعی همیشه جرقه دیگری را برمی انگیزد. برای اثبات نظر خود، کدو تنبل و اولاف دیگر با هم دشمن نیستند و این باعث شوک والدینشان شد. معلوم شد، هدایای روی سورتمه فقط کندههای هیزمی بودند که با کاغذ بسته بندی پوشانده شده بودند. هدایای واقعی به گاوصندوق کارگاه برگشته بودند. آلوا از این طرح مطلع شد زیرا بچه ها در مدرسه به او گفتند و او نیز به نوبه خود به کلاوس گفت. جسپر و کلاوس که رسما بخشیده شده اند، برای تحویل دادن هدایا حرکت می کنند. صبح کریسمس فرا می رسد و بچه ها با اشتیاق هدایای خود را باز می کنند. روی تپه ای نزدیک، جسپر و کلاوس می نشینند و گوش می دهند. زندگی در اسمیرنسبورگ به پیشرفت خود ادامه می دهد. کدو تنبل و اولاف با هم ازدواج می کنند، که باعث می شود خانم کروم و آقای الینگبو قانون کنند. جسپر و آلوا ازدواج می کنند و بعداً صاحب دو فرزند می شوند. عملیات فعلی کلاوس بزرگتر و بیشتر می شود. جسپر و کلاوس تا 12 سال بعد که کلاوس برای بودن با همسرش ناپدید می شود با هم دوست می مانند. در پایان جسپر فرزندانش و آلوا را شب بخیر می بوسد و جلوی شومینه کنار درخت کریسمس می نشیند. او صدای زنگ سورتمه را می شنود و لبخند می زند و آماده است تا دوباره دوست قدیمی خود را ببیند.