فیلم هریت با دوبله فارسی - Harriet 2019
درباره فیلم هریت
فیلم هریت در سال 2019 در ژانر اکشن ساخته شده است. تماشای آنلاین و رایگان Harriet از مایکت با دوبله و زیرنویس فارسی بدون نیاز به دانلود.
داستان فیلم هریت
داستان خارقالعاده فرار هریت تابمن آپوس از بردگی و تبدیل شدن به یکی از بزرگترین قهرمانان آمریکا که شجاعت، نبوغ و سرسختی او صدها برده را آزاد کرد و مسیر تاریخ را تغییر داد.
مینتی (سینتیا اریوو) برده ای در مزرعه ای جنوبی، در مزرعه دراز کشیده و تصاویری از ذهنش می گذرد. از زمان جراحت به سر ناشی از ضرب و شتم صاحبانش، او چشم اندازهایی داشت، درخشش هایی از آینده، که به اعتقاد او پیام هایی از جانب خداوند است. شوهرش، جان تابمن (زاکاری مومو) مردی آزاد، وارد میشود تا به او خبر خوشی بدهد: آنها نامهای از یک وکیل دریافت کردهاند که ثابت میکند مادرش قرار بود آزاد شود، و بنابراین فرزندانش نیز آزاد هستند. وقتی به آقای برودس، صاحب مزرعه نزدیک میشوند، نامه را پاره میکند و بیرحمانه این درخواست را رد میکند. مینتی گریه میکند و به درگاه خدا دعا میکند که آقای برودس بمیرد که مدت کوتاهی بعد انجام میدهد. پسر او، گیدئون (جو آلوین) که با مینتی بزرگ شد، دعای او را شنید و عصبانی است که تصمیم میگیرد مینتی را در پایین رودخانه بفروشد، جایی که او دیگر هرگز خانواده یا شوهرش را نخواهد دید. او تصمیم می گیرد به شمال فرار کند و جان اصرار دارد که با او برود. هریت که میداند در حال کمک به او دستگیر شود، آزادی خود را از دست خواهد داد، هریت بدون او ترک میکند و فقط یک خداحافظی خاموش با مادرش، ریت (ونسا بل کالووی) از راه دور انجام میدهد. او نزد پدرش بن (کلارک پیترز) می رود که او را به ابتدای راه آهن زیرزمینی هدایت می کند. در قسمتی از سفر، او توسط گیدئون و مردانش روی یک پل گرفتار می شود. او به او می گوید که دیگر او را نمی فروشد، اما او به او می گوید ترجیح می دهد آزاد زندگی کند یا بمیرد و از روی پل به داخل رودخانه می پرد. مردان بر این باورند که او مرده است، اما او زنده میماند و به تنهایی در یک سفر بسیار خطرناک به شمال سفر میکند. پس از ورود با ویلیام استیل (لسلی اودوم جونیور) از انجمن بردهداری پنسیلوانیا ملاقات میکند که به سازماندهی این انجمن کمک میکند. راه آهن زیر زمینی. او به مینتی کمک میکند تا در زندگیاش به عنوان یک زن آزاد جا بیفتد و از او میخواهد نام جدیدی انتخاب کند: هریت، نام میانیاش، و تابمن، نام خانوادگیاش. او را به ماری بوکانون (ژانل مونایی) معرفی می کند که صاحب و اداره کننده فضای زندگی آزاد شده ماری است که به هریت علاقه مند می شود و هر دو با هم دوست می شوند. یک سال بعد، هریت به شوهر و خانواده اش خبر داد که زنده هستند، اما چیزی نشنیده است او به ویلیام می گوید که باید برگردد تا شوهرش را بیاورد، اما او اصرار دارد که خیلی خطرناک است. او اصرار می کند و مار و ویلیام به او کمک می کنند تا با استفاده از اوراق جعلی آماده بازگشت به جنوب شود. در همین حال، گیدئون و مادرش الیزا (جنیفر نتلز) در وضعیت نابسامانی به سر میبرند و مزرعه آنطور که باید پول نمیگیرد. تصمیم گرفتم برای تامین مخارج زندگی خود، چندین مزاحم را بفروشم. وقتی هریت بالاخره به جان می رسد، به او می گوید که وقتی فکر می کرد او مرده است دوباره ازدواج کرده و اکنون از همسر جدیدش انتظار بچه دار شدن دارد. هریت منزجر شده و به او خیانت شده است، اما جان به او اشاره می کند که او را ترک کرده است. هریت که ویران شده نزد پدرش می رود و متعجب می شود که چرا خدا او را به آنجا برگردانده است اما بعد پدرش به او می گوید که برادرانش فروخته می شوند و آنها باید به شمال فرار کنند. هریت متوجه می شود که به همین دلیل است که نه به خاطر شوهرش، بلکه برای کمک به خانواده اش برگشته است. هریت تصمیم می گیرد که برادرانش و برخی دیگر را از طریق راه آهن زیرزمینی به عقب برگرداند. او میخواهد خواهرش را ببرد، اما خواهرش آنقدر میترسد که نمیتواند فرار کند و در محوطه Brodess مانده است. مادرش آزاد شده است و اکنون نزد پدرش می ماند، اما او می گوید تا زمانی که فرزندانش هنوز آنجا هستند، او را ترک نمی کند. والتر (هنری هانتر هال) یک مرد سیاه پوست جوان، هریت و خدمه اش را می بیند و به گیدئون گزارش می دهد. محل نگهداری آنها در ازای پول. او همچنین آبراهام (ویلی ریسور) مردی خشن را به همراه می آورد که اگرچه سیاه پوست بود، اما به گرفتن بردگان فراری شهرت داشت. آنها هریت و گروهش را دنبال می کنند. در تاریکی شب، آنها به سمت پل میروند، اما هریت دیدی از مردان روی پل دارد، بنابراین در عوض به رودخانه میرود. خدمه او در ابتدا فکر می کنند دیوانه هستند، اما وقتی می توانند از رودخانه عبور کنند، با هیبت او را دنبال می کنند. والتر شاهد این بود و تصمیم گرفت دروغ بگوید و به گیدئون نگوید کجا رفتند. هریت با موفقیت گروهش را به شمال میبرد و به یکی از موفقترین رهبران راهآهن زیرزمینی تبدیل میشود و گروههای متعددی را به شمال میبرد. در جنوب، خدمه مزرعه خشمگین از «موسی» مرموز شکایت میکنند که به بردگانشان کمک میکند تا بگریزند. آنها معتقدند که او یک سفیدپوست است. او به ویلیام می گوید که او را شکست داده اند. او با دیگر مخالفان الغا ملاقات می کند و یک سخنرانی پرشور در مورد اینکه چرا آنها باید به مبارزه ادامه دهند ایراد می کند. مدتی بعد، قانون برده فراری به تصویب رسید که به جنوبی ها اجازه می دهد به شمال بیایند و بردگانی را که از قبل آزاد هستند، دوباره دستگیر کنند. ویلیام سعی میکند هریت را با تمام بردههای آزاد شدهای که به سمت کانادا میرود، به کشتی بیاورد، اما هریت برای خداحافظی با ماری برمیگردد، اما متوجه میشود که گیدئون و آبراهام او را برای موقعیت مکانی کتک میزنند. ماری هریت را می بیند و به او فکر می کند که بیرون بیاید و می گوید شغل او از همه آنها مهم تر است. آنها می روند، اما نه قبل از اینکه آبراهام ماری را بکشد و هریت را ویران کند. هریت زمانی در کانادا زندگی می کند که دید پدرش در خطر است. او تصمیم می گیرد یک بار دیگر به جنوب برگردد. او پدرش را پیدا میکند و به او میگوید که او به خاطر کمک به بردهها در حال فرار دستگیر میشود، بنابراین او و ریت که از دیدن هریت زنده و سالم شوکه شده است تصمیم میگیرند که بروند. ابتدا، هریت تصمیم می گیرد که باید دختر متوفی خود را که هنوز در خانه برودس زندگی می کند، نجات دهد. در طول غروب، گیدئون و الیزا با بدهکاران عصبانی ملاقات می کنند که می گویند بدهکار هستند، اما گیدئون و الیزا اصرار دارند که همه اینها به خاطر دزدیدن همه بردگان آنها است. در حالی که آنها بیرون هستند، هریت وارد خانه آنها می شود، بچه ها را زیر اسلحه نگه می دارد و آنها را می بندد و اجازه می دهد با خواهرزاده اش برود. هریت علاوه بر خانوادهاش، گروهی برده دارد که آنها را از جنوب هدایت میکند. گیدئون و آبراهام آنها را تعقیب میکنند و هریت از والتر میخواهد که همچنان آنها را به سمت آزادی ببرد، در حالی که او پشت سر میماند و به آنها اجازه میدهد او را تعقیب کنند. گیدئون می خواهد هریت را زنده بگیرند، اما وقتی آبراهام با عصبانیت سعی می کند به او شلیک کند، گیدئون به سر او شلیک می کند. هریت می تواند به گیدئون ضربه بزند و به دستش شلیک کند. او او را به زانوی اسلحه به زانو درآورده است، اما به جای اینکه او را بکشد، به او می گوید که در میدان جنگ داخلی خواهد مرد. او به او میگوید که خدا قصد نداشته مردم مردم را تصاحب کند، و پیروزمندانه اسب او را میدزدد و سوار میشود. بعداً در سال 1863، دو سال پس از جنگ داخلی، هریت یک یورش را رهبری میکند که 750 برده را آزاد میکند. او به خانه خود به کانادا برمی گردد، جایی که با اکثر اعضای خانواده اش که یک زن آزاد هستند، زندگی می کند.