فیلم راه پر پیچ و خم - Meander 2020
درباره فیلم راه پر پیچ و خم
فیلم راه پر پیچ و خم در سال 2020 در ژانر درام ساخته شده است. تماشای آنلاین و رایگان Meander از مایکت با دوبله و زیرنویس فارسی بدون نیاز به دانلود.
داستان فیلم راه پر پیچ و خم
زنی خود را در مجموعه ای از تونل های عجیب و غریب پر از تله های مرگبار محبوس می بیند.
زنی در وسط راه دراز کشیده است که ماشینی نزدیک می شود، قبل از اینکه به او برسد می ایستد و کنار می رود. ماشین کنارش میآید و مرد داخل به او پیشنهاد بلند کردن میدهد. آنها یکدیگر را لیزا و آدام معرفی می کنند. او متوجه می شود که او خالکوبی صلیب روی دستش دارد. آنها صحبت می کنند و لیزا فاش می کند که دخترش نینا مرده است و امروز نهمین سالگرد تولد او بود. پس از مدتی، لیزا رادیو را روشن می کند و گزارش مردی را می شنود که دو نفر را به قتل رسانده است. این گزارش مردی را با خالکوبی ضربدری روی دست راستش توصیف میکند و لیزا متوجه میشود که این آدام است که ترمزهای لیزا را به سمت داشبورد پرتاب میکند. او یک وسیله عجیب و غریب به مچ دستش متصل است که نور زرد رنگی را منتشر می کند. پس از مدتی دری باز می شود و تونل باریکی را نمایان می کند. لیزا به داخل تونل می خزد و در پشت سر او بسته می شود. دستگاه روی مچ دست او زنگ خطر را به صدا در می آورد و یک تایمر برای مدت کوتاهی چشمک می زند که 11 دقیقه شمارش معکوس را نشان می دهد. لیزا از طریق تونل می خزد و بر موانع مختلف مانند یک گذرگاه بسیار باریک غلبه می کند که باید از آن عبور کند. سقف، بدن پوسیده ای راه او را مسدود کرده است که در حالی که سعی می کند آن را حرکت دهد از هم می پاشد. در یک نقطه تونل جلوی او مسدود شده و دستگاه روی مچ دستش قرمز می شود و شروع به شمارش معکوس از 60 می کند. دیوارها ناگهان با لوله ها پوشانده می شوند. به نظر می رسد که در حال گرم شدن است و بخشی از دیوار پشت او باز می شود. او به سرعت وارد فضا می شود زیرا یک مانع شیشه ای او را به داخل می بندد و تونل پشت سرش پر از شعله های آتش می شود. او از طریق بخشی که پر از آب است و یک گودال اسیدی که فقط یک لبه نازک در دو طرف آن وجود دارد، ادامه می دهد تا در امتداد خزیده شود. و در نهایت صدای مردی را می شنود. او خود را در پشت یک مانع، مرد در پشت مانع دیگری در مقابل او و یک تونل باز بین آنها گرفتار می یابد. این مرد به وضوح عقل خود را از دست می دهد، موهایش بلند است و ریش دارد که نشان می دهد مدت طولانی در این مکان بوده است. بخشی از دیوار در تونل بین آنها باز می شود و لوله های آتش در دیوارها قرار می گیرند، هر دو موانع آنها به طور همزمان بلند می شوند و به سمت فضای امن می روند. پس از یک مبارزه، لیزا دست بالا را به دست میآورد و مرد را مجبور میکند وارد تونل شود. مانع شیشه ای پایین می آید و بازوی او را که به دستگاه وصل شده بود جدا می کند. او خالکوبی صلیب روی دستش را می بیند و متوجه می شود که این آدام است که در حالی که آتش تونل را پر می کند، زنده زنده می سوزد. او سپس از حال می رود. او در همان فضای امن از خواب بیدار می شود. جمجمه ای که به شاخک مکانیکی متصل است، از سقف ظاهر می شود و زخم های او را التیام می بخشد. سپس خود را به قسمتی از کت و شلوارش میچسباند و لیزا فلاشبکی را تجربه میکند که آدام با چاقو به او حمله میکند، او را با چاقو میخورد و از ماشین میافتد و نوری عجیب در آسمان میتابد. او فضای امن را ترک میکند و بازویش را میگیرد. او آن را بررسی می کند و می بیند که سه علامت الماس، صلیب و الماس در زیر دستگاه متصل به آن وجود دارد. ناگهان تیغهای در حال چرخش در مقابل او ظاهر میشود که او را مجبور میکند به سرعت به سمت عقب حرکت کند. او به سختی به داخل یک تونل در بالا فرار می کند. بخشی از بالای او باز می شود و موجودی عجیب با او به داخل تونل می خزد و هنوز پشت سر او دراز می کشد. شروع به تعقیب او می کند و او از طریق بخش کوچکی از تونل که نمی تواند از آن عبور کند می خزد. به نظر می رسد که انسان است اما چشمانش به شدت سوخته سفید و براق است. او یک بازوی خود را از دست می دهد، به این نکته اشاره می کند که آدام است، به نحوی زنده شده است. او به بخشی با دو تونل برای انتخاب می آید، و نشانه های روی بازوی خود را به یاد می آورد و سعی می کند بفهمد کدام یک را انتخاب کند. او سمت چپ را انتخاب می کند و صدای دخترش را می شنود. لیزا صدا را در یک اتاق سفید روشن دنبال می کند که تصاویری از زندگی او را نشان می دهد، از خودش به عنوان یک نوزاد که به پدرش نگاه می کند، تا دیدن سقوط دخترش از پنجره به مرگ. موجود سوخته آدام بالای سر او ظاهر می شود و به داخل اتاق می رود. اتاق و از طریق یک تونل تعقیب می کند. در انتهای تونل آسمان ابری روشن است، اما خود تونل با سیم تیغی پوشیده شده است. لیزا بدون چاره ای جز فشار دادن به جلو برای فرار از این موجود، به زور از سیم ها عبور می کند و به شدت خود را مجروح می کند. در نهایت، او نمی تواند تنها پاهای خود را از فرار تکان دهد. لوله های آتش از دیوارها ظاهر می شوند، فضای امنی باز می شود که موجود در آن غلت می زند و لیزا چشمانش را می بندد و منتظر مرگ است. درست قبل از اصابت شعله ها، زمین باز می شود و او به مکان امنی می افتد. او در همان اتاقی که شروع کرده بود از خواب بیدار می شود. به شدت مجروح شده، نمادهایی را که در خون دیده بود روی دیوار می نویسد تا شخص دیگری بعد از او پیدا کند. جمجمه ظاهر میشود و شروع به شفا دادن او میکند، اما او به آن میگوید که میخواهد بمیرد در حالی که نمادها را از روی دیوار پاک میکند، ظاهراً قصد دارد تزریق کند تا او را معدوم کند که لیزا متوجه میشود که فقط تا حدی نمادها را پاک کرده است. این یک دو الماس و یک صلیب نبود، 6 فلش بود که مسیر را نشان می دهد. او به جمجمه می گوید که بایستد و در حالی که جوان شده است، دوباره به راه می افتد. او به راحتی از موانع قبلی عبور می کند، این بار می داند چگونه بر آنها غلبه کند. وقتی به گودال اسید می رسد، گیره دستگاه مچ دست خود را می سوزاند و مجموعه ای از نشانه های خود را در زیر دو صلیب و یک الماس کشف می کند که به او می گوید کدام جهت است. گرفتن. وقتی لیزا به شکاف تونل میرسد، این موجود دوباره شروع به تعقیب میکند، او دستگاه برداشتهشدهاش را به پایین یکی از تونلها پرتاب میکند تا موجود را فریب دهد و دیگری را میبرد. او با یک در بیولوژیکی عجیب روبرو میشود که به داخل رحمی مانند اتاق منتهی میشود. او در داخل می خزد و موجودات عجیب و غریب احتمالاً بیگانگان را می توان در طرف دیگر دیواره های رحم در حال حرکت دید. او با خروجی دیگری از رحم خارج می شود و وارد اتاق مشابهی می شود، جایی که متوجه دستگاه مچ دست خود روی زمین می شود و موجودی که جلوتر از او در دری گیر کرده است. او به آرامی دستگاه را بازیابی می کند، اما زنگ هشداری را به صدا در می آورد که موجود را بیدار می کند و دوباره تعقیب می کند. آنها به داخل تونلی می روند که دوباره دیوارها را با لوله های آتش می پوشاند. لیزا به اتاق امن فرار میکند و شیشه میافتد، اما این بار آتش میآید و شیشه دوباره باز میشود و او به همراه موجود به داخل تونل رانده میشود. او با آن کشتی میگیرد و پایش را روی سرش میگذارد در حالی که دیوار هر دو را به داخل تونل اصلی فشار میدهد. سر آن به دیوار له می شود و آن را می کشد. لیزا از علامت گذاری روی مچ دست خود برای یافتن راه خود استفاده می کند. او سرانجام دخترش نینا را در حال بازی با توپ پیدا می کند. او متوجه می شود که دخترش واقعی نیست و به او می گوید که باید راه دیگری را ترک کند. دختر او را در آغوش می گیرد و به او می گوید که به تو افتخار می کنم، لیزا. همه ما هستیم" سپس ناپدید می شود. لیزا به داخل یک تونل نهایی می خزد و سه تیغه در فواصل زمانی سریعتر می افتد. اولی هر 4 ثانیه است و او از آن عبور می کند. دومی هر 3، او از آن عبور می کند. سومی هر 2 است که به نظر غیرممکن می آید همین جلوتر خروجی با آسمان آبی روشن است. مصمم خود را مجبور به تلاش می کند و تقریباً موفق می شود، اما پایش از وسط بریده می شود. او به سمت در خروجی می خزد، ضعیف با از دست دادن خون، و می بیند که فقط این کار است. صفحهای با فیلمی از یک آسمان. وقتی تونل پر از لولههای شعله میشود، شروع به گریه میکند. ناگهان سقف باز میشود و او شروع به شناور شدن به سمت بالا و در نور روشن میکند. او بیرون بر روی سنگی زیر آسمان آبی روشن از خواب بیدار میشود. پایش خوب شده است نینا جلوی او ظاهر می شود لیزا از او می پرسد که آیا مرده است نینا به لیزا می گوید که بدنش چندین بار مرده است اما الان سالم است لیزا از او می پرسد که باید چه کار کند.نینا می گوید .دوربین تابه می کند و نشان می دهد که آنها در یک سیاره بیگانه زیبا هستند.