رمان نازنین من
به قلم خانم ز.صدیقی با نام مستعار متانت
رمانی به سبک کمدی، درام و عاشقانه
رمان نازنین من وصف حال دو جوان دلباخته نازنین و بهمن که در طی مسیری پر فراز و نشیب بر سر رسیدن به یکدیگر جدال می کنند.
عشق ، خیانت ، رفاقت ، دسیسه ، حادثه ، فداکاری ، کدام پیروز میدان است؟
برای مطالعه قسمت هایی از رمان به صورت رایگان به کانال تلگرامی @nazanine_man مراجعه فرمایید.
گزیده هایی از رمان:
من با تعجب و سکوت توی چشماش نگاه می کردم. منتظر بودم ببینم چی میگه.
بهمن به زور دهن باز کرد و گفت ' جلوی بیمارستان بهش ماشین زد و من دیگه ندیدمش.
با شنیدن این جملات مثل اینکه برق منو گرفته باشه گفتم' بهمن داری چی میگی؟ الان کجاست؟ حالش چطوره؟ مگه امکان داره ...
که حرفم رو قطع کرد و داد زد ' آره این همه بدبختی یه جا همون روز شوم که رفتیم جواب آزمایشامون رو بگیریم اتفاق افتاد.
.
.
کارت داد و رفت من هنوز مونده بودم که کارت عروسی کیه؟
همونجا بازش کردم یه کارت عروسی بزرگ ولی قهوه ایی زشت و تیره بود حداقل من این جوری فکر میکردم . همین جوری که داشتم فکر میکردم آخه ما کسی رو نداشتیم که قصد عروسی گرفتن داشته باشه، با دیدن اسم و فامیل عروس روی کارت چشمام می خواست از حدقه بیرون بزنه .قلبم به طپش افتاد و پاهام جوری سست شد که درو بستم و همونجا نشستم دوباره خوندم آخه مگه میشه؟
یعنی واقعا مرگش بیهوده بود؟
اسم داماد رو که خوندم بیشتر بدنم رعشه گرفت و نفس نفس می زدم..
مسعود فرجاد!!!!
همون پسر لنگ؟
دوست آقای مقامی؟
مسعود پسر همونه؟
کارت عروسی توی دستانم می لرزید ..
ازدواج نازنین با مسعود مگه امکان داره آخه؟
پس اون همه عشق ورزی و جان فشانی بهمن چی میشه؟
یعنی نازنین تا این حد بی وفا بود حداقل صبوری میکرد که مرگ بهمن مشخص بشه...