
پینوکیو
Pinocchioپخش آنلاین
ژانر: | درام |
امتیاز IMDb: | ۶.۲ |
دوبله: | دارد |
سال ساخت: | ۲۰۱۹ |
مدت زمان: | ۱۲۴ دقیقه |
کشور: | فرانسه |
رده سنی: | ۱۳+ |
پینوکیو، خلقت عروسکهای قدیمی منبتگر چوب، با رویاهای تبدیل شدن به یک پسر واقعی به شکلی جادویی زنده میشود. پینوکیو که به راحتی گمراه می شود، از یک ماجراجویی به ماجراجویی دیگر می افتد و فریب می خورد، ربوده می شود و توسط گروه تحت تعقیب قرار می گیرد...
ژپتو، یک نجار فقیر ایتالیایی با دیدن تئاتر عروسکی که توسط Mangiafuoco اداره میشود، تصمیم میگیرد یک عروسک چوبی بسازد تا به گردش در کشور بپردازد و برای او امرار معاش کند. او به دیدار دوست و همکارش ماسترو کیلیگیا می رود تا از او تکه چوبی بخواهد تا روی آن کار کند. کیلیگیا که از یک چوب زنده می ترسد، آن را به ژپتو هدیه می دهد که شروع به ساختن عروسک می کند و تصمیم می گیرد نام آن را بگذارد. در طول این فرآیند، ژپتو متوجه می شود که پینوکیو زنده و باهوش است و تصمیم می گیرد که او را به عنوان پسر خود بگیرد. حالا که او بدنش را به دست آورده است، پینوکیو شروع به دویدن در بیرون می کند و در حالی که ژپتو هنوز در شهر به دنبال او می گردد، به خانه برمی گردد. هم اتاقی، کریکت سخنگو، یک ساله، سعی می کند با نصیحت کردن پینوکیو به او کمک کند، اما عروسک که او را آزاردهنده می داند، چکشی پرتاب می کند تا او را ببندد. بعدا، ژپتو به محل خود برمی گردد و پینوکیو را در حالی که پاهایش سوخته است، می بیند. نزدیک خاکستر دودکش به خواب رفته بود. پس از اینکه مجبور شد آنها را بازسازی کند، پینوکیو را به خاطر اعمالش می بخشد. ژپتو برای اینکه او را آموزش دهد، ژاکتش را می فروشد تا برای پینوکیو یک کتاب ABC بخرد. پینوکیو که تحت تأثیر این فداکاری قرار گرفته، اولین روز مدرسه را به راه میاندازد. با این حال، نیت خیر او توسط تئاتر عروسکی منحرف می شود و برای خرید بلیط کتاب را می فروشد. در تئاتر، عروسکهای دیگر متوجه پینوکیو در میان تماشاگران میشوند و او را صدا میزنند که برای ملاقات با برادر جدیدشان بیصبرانه روی صحنه بیاید. مانگیافوکو، عروسکباز، خشمگین از اینکه تولیدش به سمت بالا رفت، پینوکیو را در کاروان خود حبس میکند و شهر را ترک میکند. مانگیافوکو در شب قصد دارد از پینوکیو به عنوان هیزم برای پختن شام خود استفاده کند. پینوکیو از عروسکباز التماس میکند که او را آزاد کند تا از پدرش به خانه بازگردد، مطمئناً نگران بازگشت او. مانگیافوکو با عطسه عطسه میکند و تصمیم میگیرد او را رها کند و عروسک دیگری را به جای او بسوزاند: با این حال، پینوکیو نمیپذیرد که کسی برای فاجعهای که انجام داده است بپردازد و مجازات او را میپذیرد. مانگیافوکو که از این اقدام غافلگیر شده بود، او را رها میکند و از روی ترحم، پنج سکه طلا به او میدهد تا به جپتو بدهد. روز بعد، پینوکیو به خانه برمیگردد. او در طول راه با روباه و گربه ای روبرو می شود که هر دو تظاهر به ناتوانی می کنند. آنها که توسط سکه ها جذب می شوند، به او پیشنهاد می کنند که سعی کند آنها را در میدان معجزه بکارد، جایی که در درختی پر از پول جوانه می زنند. پینوکیو که از ایده ثروتمند شدن اغوا شده است، به خود اجازه می دهد تا با آن دو به میدان معجزات، که در سرزمین جغد انبار قرار دارد، همراه شود. این سه نفر برای صرف غذا در یک میخانه توقف می کنند. بعد از توافق برای از سرگیری سفر در نیمه شب، گربه و روباه از عروسک جدا می شوند و می گویند که باید برای یافتن یکی از بستگان بیمار بروند. پینوکیو به تنهایی سفر را از سر می گیرد. پینوکیو با نادیده گرفتن هشدارهای کریکت سخنگو، وارد جنگل می شود و با دو قاتل کلاهدار (گربه و روباه در. پینوکیو چهار سکه باقی مانده را در دهان خود پنهان می کند و سعی می کند فرار کند، اما دستگیر می شود و به دار آویخته می شود. پینوکیو توسط پری جوان مویی که در همان نزدیکی زندگی میکند نجات مییابد. روز بعد، پری چند پزشک، جغد، کلاغ و جیرجیرک سخنگو را صدا میزند که هر کدام تشخیص خود را میدهند. پینوکیو از خوردن دارو خودداری میکند. تا زمانی که از گرفتن آن می ترسد و به احتمال زیاد می میرد و در تابوتی قرار می گیرد که توسط گروهی از خرگوش های کفن حمل می شود. پس از بهبودی، از پینوکیو پرسیده می شود که چرا در جنگل بود و در خانه یا مدرسه نبود. دروغ می گوید اما بینی او با هر دروغی که می گوید بزرگتر و بزرگتر می شود، تا اینکه پری مجبور می شود گله دارکوب را احضار کند تا دماغش را کوتاه کند. در راه خانه، پینوکیو دوباره با روباه و گربه ملاقات می کند که با دیدن اینکه نقشه آنها شکست خورده است، به نقشه اصلی پایبند هستند و او را متقاعد می کنند که به میدان معجزه برود. پس از رسیدن به میدان، پینوکیو سکه ها را می کارد و می رود تا آب بیاورد. در این بین روباه و گربه سکه ها را می دزدند و فرار می کنند. پینوکیو با کشف دزدی به دادگاه محلی می دود تا واقعیت را به قاضی گوریل گزارش دهد. از آنجایی که عدالت به نفع بی گناهان در جغد انبار نیست، او به حبس ابد محکوم می شود. پینوکیو با گفتن اینکه قبلاً مرتکب جنایتی شده است، تبرئه می شود و او را مجرم کرده است، و بنابراین او آزاد می شود. جستجوی خارج از کشور در آمریکای شمالی، هنوز فکر می کنم که او در دست Mangiafuoco است. پینوکیو به بندر می رسد و برای یافتن ژپتو در دریا شیرجه می زند، اما موفق نمی شود و در جزیره زنبورهای پرمشغله کشتی غرق می شود. خوشبختانه برای او، پینوکیو توسط زنی که کسی نیست جز پری آبی در بزرگسالی نجات می یابد. پینوکیو آرزوی خود را برای بزرگسال شدن نیز ابراز می کند و پری قول می دهد که اگر درس بخواند و خوب رفتار کند، او را به یک پسر واقعی تبدیل خواهد کرد. رویای پسر واقعی بودن اما او با لوکیگنولو، پسری شیطون و نافرمان، دوست می شود و وقتی از او دعوت می کند که به مهمانی خود بیاید، شمع با او تماس می گیرد تا همراه او به Toyland بیایند، جایی که کودکان می توانند در تمام طول روز به تفریح بپردازند بدون اینکه مدرسه یا بزرگسالان تفریح آنها را خراب کنند. پینوکیو در ابتدا تصمیم نگرفته بود که دنبال او برود و در نهایت پس از گذراندن یک روز تفریحی در Toyland، با گوش های الاغی و پارچه ای که آنها را پوشانده بود از خواب بیدار شد، پینوکیو به دنبال لوکینولو می گشت و وقتی می بیند که او هم همین مشکل را دارد. با نشان دادن گوش هایش روی زمین می افتد و می بینیم که کم کم دارند تبدیل به الاغ می شوند. مربی خرها را می فروشد و پینوکیو به یک سیرک فروخته می شود که در آنجا مجبور به انجام حرکات آکروباتیک می شود. یک روز در حالی که پینوکیو متوجه حضور پری در میان تماشاگران می شود، به زمین می افتد و خود را فلج می کند. مدیر سیرک تصمیم می گیرد او را در دریا غرق کند و سپس از پوست او برای طبل استفاده کند. وقتی در آب است، پری ماهی های زیادی را احضار می کند که پوست الاغ را نیش می زنند و او را به حالت عادی باز می گرداند. پس از خلاص شدن از دست کارگردان، پینوکیو شروع به شنا می کند و به جستجوی پدر ادامه می دهد تا اینکه توسط سگ ماهی وحشتناک بلعیده می شود. ، یک هیولای دریایی غول پیکر و درنده. در داخل پینوکیو ابتدا با ماهی تن سخنگو روبرو می شود و با خوشحالی زیاد او نیز ژپتو را پیدا می کند. با سوء استفاده از آسم، که او را مجبور می کند با دهان باز بخوابد، این دو به همراه ماهی تن که آنها را تا ساحل همراهی می کند از دهان او فرار می کنند. پینوکیو و ژپتو در جستجوی مکانی برای استراحت، خانه ای متروکه روستایی پیدا می کنند. . پینوکیو به قصد شفای پدرش که از سفر دریایی مریض شده است توسط یک کشاورز استخدام می شود تا برای جپتو شیر به دست بیاورد. پینوکیو همچنین یک بار دیگر روباه و گربه را ملاقات می کند که اکنون به شدت کاهش یافته است و دیگر ناتوانی خود را جعل نمی کند، فرصت را از دست نمی دهد تا آنها را مسخره کند و عذرخواهی آنها را نادیده بگیرد. پینوکیو به کار و مطالعه سخت ادامه می دهد تا به ژپتو کمک کند تا زمانی که بهبود یابد. بعداً پری او را در مزرعه ملاقات می کند و آرزویش را برآورده می کند. پینوکیو به خانه ژپتو برمی گردد و به او نشان می دهد که تبدیل به یک پسر واقعی شده است.
ژپتو، یک نجار فقیر ایتالیایی با دیدن تئاتر عروسکی که توسط Mangiafuoco اداره میشود، تصمیم میگیرد یک عروسک چوبی بسازد تا به گردش در کشور بپردازد و برای او امرار معاش کند. او به دیدار دوست و همکارش ماسترو کیلیگیا می رود تا از او تکه چوبی بخواهد تا روی آن کار کند. کیلیگیا که از یک چوب زنده می ترسد، آن را به ژپتو هدیه می دهد که شروع به ساختن عروسک می کند و تصمیم می گیرد نام آن را بگذارد. در طول این فرآیند، ژپتو متوجه می شود که پینوکیو زنده و باهوش است و تصمیم می گیرد که او را به عنوان پسر خود بگیرد. حالا که او بدنش را به دست آورده است، پینوکیو شروع به دویدن در بیرون می کند و در حالی که ژپتو هنوز در شهر به دنبال او می گردد، به خانه برمی گردد. هم اتاقی، کریکت سخنگو، یک ساله، سعی می کند با نصیحت کردن پینوکیو به او کمک کند، اما عروسک که او را آزاردهنده می داند، چکشی پرتاب می کند تا او را ببندد. بعدا، ژپتو به محل خود برمی گردد و پینوکیو را در حالی که پاهایش سوخته است، می بیند. نزدیک خاکستر دودکش به خواب رفته بود. پس از اینکه مجبور شد آنها را بازسازی کند، پینوکیو را به خاطر اعمالش می بخشد. ژپتو برای اینکه او را آموزش دهد، ژاکتش را می فروشد تا برای پینوکیو یک کتاب ABC بخرد. پینوکیو که تحت تأثیر این فداکاری قرار گرفته، اولین روز مدرسه را به راه میاندازد. با این حال، نیت خیر او توسط تئاتر عروسکی منحرف می شود و برای خرید بلیط کتاب را می فروشد. در تئاتر، عروسکهای دیگر متوجه پینوکیو در میان تماشاگران میشوند و او را صدا میزنند که برای ملاقات با برادر جدیدشان بیصبرانه روی صحنه بیاید. مانگیافوکو، عروسکباز، خشمگین از اینکه تولیدش به سمت بالا رفت، پینوکیو را در کاروان خود حبس میکند و شهر را ترک میکند. مانگیافوکو در شب قصد دارد از پینوکیو به عنوان هیزم برای پختن شام خود استفاده کند. پینوکیو از عروسکباز التماس میکند که او را آزاد کند تا از پدرش به خانه بازگردد، مطمئناً نگران بازگشت او. مانگیافوکو با عطسه عطسه میکند و تصمیم میگیرد او را رها کند و عروسک دیگری را به جای او بسوزاند: با این حال، پینوکیو نمیپذیرد که کسی برای فاجعهای که انجام داده است بپردازد و مجازات او را میپذیرد. مانگیافوکو که از این اقدام غافلگیر شده بود، او را رها میکند و از روی ترحم، پنج سکه طلا به او میدهد تا به جپتو بدهد. روز بعد، پینوکیو به خانه برمیگردد. او در طول راه با روباه و گربه ای روبرو می شود که هر دو تظاهر به ناتوانی می کنند. آنها که توسط سکه ها جذب می شوند، به او پیشنهاد می کنند که سعی کند آنها را در میدان معجزه بکارد، جایی که در درختی پر از پول جوانه می زنند. پینوکیو که از ایده ثروتمند شدن اغوا شده است، به خود اجازه می دهد تا با آن دو به میدان معجزات، که در سرزمین جغد انبار قرار دارد، همراه شود. این سه نفر برای صرف غذا در یک میخانه توقف می کنند. بعد از توافق برای از سرگیری سفر در نیمه شب، گربه و روباه از عروسک جدا می شوند و می گویند که باید برای یافتن یکی از بستگان بیمار بروند. پینوکیو به تنهایی سفر را از سر می گیرد. پینوکیو با نادیده گرفتن هشدارهای کریکت سخنگو، وارد جنگل می شود و با دو قاتل کلاهدار (گربه و روباه در. پینوکیو چهار سکه باقی مانده را در دهان خود پنهان می کند و سعی می کند فرار کند، اما دستگیر می شود و به دار آویخته می شود. پینوکیو توسط پری جوان مویی که در همان نزدیکی زندگی میکند نجات مییابد. روز بعد، پری چند پزشک، جغد، کلاغ و جیرجیرک سخنگو را صدا میزند که هر کدام تشخیص خود را میدهند. پینوکیو از خوردن دارو خودداری میکند. تا زمانی که از گرفتن آن می ترسد و به احتمال زیاد می میرد و در تابوتی قرار می گیرد که توسط گروهی از خرگوش های کفن حمل می شود. پس از بهبودی، از پینوکیو پرسیده می شود که چرا در جنگل بود و در خانه یا مدرسه نبود. دروغ می گوید اما بینی او با هر دروغی که می گوید بزرگتر و بزرگتر می شود، تا اینکه پری مجبور می شود گله دارکوب را احضار کند تا دماغش را کوتاه کند. در راه خانه، پینوکیو دوباره با روباه و گربه ملاقات می کند که با دیدن اینکه نقشه آنها شکست خورده است، به نقشه اصلی پایبند هستند و او را متقاعد می کنند که به میدان معجزه برود. پس از رسیدن به میدان، پینوکیو سکه ها را می کارد و می رود تا آب بیاورد. در این بین روباه و گربه سکه ها را می دزدند و فرار می کنند. پینوکیو با کشف دزدی به دادگاه محلی می دود تا واقعیت را به قاضی گوریل گزارش دهد. از آنجایی که عدالت به نفع بی گناهان در جغد انبار نیست، او به حبس ابد محکوم می شود. پینوکیو با گفتن اینکه قبلاً مرتکب جنایتی شده است، تبرئه می شود و او را مجرم کرده است، و بنابراین او آزاد می شود. جستجوی خارج از کشور در آمریکای شمالی، هنوز فکر می کنم که او در دست Mangiafuoco است. پینوکیو به بندر می رسد و برای یافتن ژپتو در دریا شیرجه می زند، اما موفق نمی شود و در جزیره زنبورهای پرمشغله کشتی غرق می شود. خوشبختانه برای او، پینوکیو توسط زنی که کسی نیست جز پری آبی در بزرگسالی نجات می یابد. پینوکیو آرزوی خود را برای بزرگسال شدن نیز ابراز می کند و پری قول می دهد که اگر درس بخواند و خوب رفتار کند، او را به یک پسر واقعی تبدیل خواهد کرد. رویای پسر واقعی بودن اما او با لوکیگنولو، پسری شیطون و نافرمان، دوست می شود و وقتی از او دعوت می کند که به مهمانی خود بیاید، شمع با او تماس می گیرد تا همراه او به Toyland بیایند، جایی که کودکان می توانند در تمام طول روز به تفریح بپردازند بدون اینکه مدرسه یا بزرگسالان تفریح آنها را خراب کنند. پینوکیو در ابتدا تصمیم نگرفته بود که دنبال او برود و در نهایت پس از گذراندن یک روز تفریحی در Toyland، با گوش های الاغی و پارچه ای که آنها را پوشانده بود از خواب بیدار شد، پینوکیو به دنبال لوکینولو می گشت و وقتی می بیند که او هم همین مشکل را دارد. با نشان دادن گوش هایش روی زمین می افتد و می بینیم که کم کم دارند تبدیل به الاغ می شوند. مربی خرها را می فروشد و پینوکیو به یک سیرک فروخته می شود که در آنجا مجبور به انجام حرکات آکروباتیک می شود. یک روز در حالی که پینوکیو متوجه حضور پری در میان تماشاگران می شود، به زمین می افتد و خود را فلج می کند. مدیر سیرک تصمیم می گیرد او را در دریا غرق کند و سپس از پوست او برای طبل استفاده کند. وقتی در آب است، پری ماهی های زیادی را احضار می کند که پوست الاغ را نیش می زنند و او را به حالت عادی باز می گرداند. پس از خلاص شدن از دست کارگردان، پینوکیو شروع به شنا می کند و به جستجوی پدر ادامه می دهد تا اینکه توسط سگ ماهی وحشتناک بلعیده می شود. ، یک هیولای دریایی غول پیکر و درنده. در داخل پینوکیو ابتدا با ماهی تن سخنگو روبرو می شود و با خوشحالی زیاد او نیز ژپتو را پیدا می کند. با سوء استفاده از آسم، که او را مجبور می کند با دهان باز بخوابد، این دو به همراه ماهی تن که آنها را تا ساحل همراهی می کند از دهان او فرار می کنند. پینوکیو و ژپتو در جستجوی مکانی برای استراحت، خانه ای متروکه روستایی پیدا می کنند. . پینوکیو به قصد شفای پدرش که از سفر دریایی مریض شده است توسط یک کشاورز استخدام می شود تا برای جپتو شیر به دست بیاورد. پینوکیو همچنین یک بار دیگر روباه و گربه را ملاقات می کند که اکنون به شدت کاهش یافته است و دیگر ناتوانی خود را جعل نمی کند، فرصت را از دست نمی دهد تا آنها را مسخره کند و عذرخواهی آنها را نادیده بگیرد. پینوکیو به کار و مطالعه سخت ادامه می دهد تا به ژپتو کمک کند تا زمانی که بهبود یابد. بعداً پری او را در مزرعه ملاقات می کند و آرزویش را برآورده می کند. پینوکیو به خانه ژپتو برمی گردد و به او نشان می دهد که تبدیل به یک پسر واقعی شده است.