برادر باجرانگی

فیلم برادر باجرانگی Bajrangi Bhaijaan 2015


پخش آنلاین
ژانر:اکشن
امتیاز IMDb:۸.۱
دوبله:دارد
سال ساخت:۲۰۱۵
مدت زمان:۱۳۷ دقیقه
کشور:هند
رده سنی:۱۸+

۹۴٪
این فیلم را دوست داشتند ۷۵۴ نفر
یک مرد هندی با قلب بزرگوار، یک دختر جوان لال پاکستانی را به وطن خود می برد تا او را به خانواده اش بپیوندد.
در سلطانپور، روستایی زیبا در پاکستان، روستاییان برای تماشای بازی کریکت بین هند و پاکستان از تلویزیون جمع شده اند. در میان آنها یک زن باردار (مهر ویج) است که پس از زایمان، نام دخترش را شهید افریدی، بازیکنی که بازی پاکستان را برده بود، می گذارد. در یک بعدازظهر، شهیده یک ساله از صخره ای سقوط می کند، اما درختی که آویزان است نجات می یابد. او توانایی صحبت کردن خود را از تصادف از دست می دهد. مادر نگرانش او را به زیارتگاه نظام الدین اولیا، یک قدیس صوفی، در دهلی می برد، با این باور که سخنرانی دوباره به دست خواهد آمد. در بازگشت از دهلی، قطار برای تعمیر توقف می کند. شهیده با چرت زدن مادرش برای بازی با بره پیاده می شود. بدون اینکه شهیدا بداند، قطار حرکت می کند. شهیدا سوار یک قطار باری می شود و به کوروکشترا در ایالت هاریانای هند می رسد. هنگامی که در آنجا بود، او با پاوان کومار چاتورودی که به نام باجرنگی (سلمان خان) نیز شناخته می شود، یک برهمن مؤمن و از جانبازان سرسخت خدای هندو هانومان ملاقات می کند. او را "مونی" می نامد و بیهوده تلاش می کند محل زندگی او را بیابد. در سکانس های فلش بک مشخص می شود که باجرنگی از کودکی به دلیل شکست در امتحانات و ناتوانی در برآوردن خواسته هایش دلیل ناامیدی او بوده است. او پس از یازده تلاش در امتحانات فارغ التحصیل می شود و می داند که پدرش از شوک فوت می کند. باجرنگی در جستجوی کار به خانه دوست و مربی کشتی خود، دایاناند (شرات ساکسنا) در دهلی می رود. پس از گذراندن وقت با دخترش راسیکا (کارینا کاپور خان) عاشق یکدیگر می شوند و دایان و به شرطی که باجرنگی شاغل شود و صاحب خانه شود قول ازدواج با آنها را می دهد. باجرنگی، مونی را به خانه‌اش می‌آورد، برهمنی مؤمن دیگر، که به او اجازه می‌دهد تا متقاعد شود که مونی نیز برهمن است، به لطف چهره‌ی روشن‌اش. مونی به اینکه بخشی از خانواده باشد عادت می کند. چند اتفاق در روزهای بعد منجر به فاش شدن این موضوع شد که مونی در واقع یک مسلمان پاکستانی است. دایاناند خشمگین به باجرنگی دستور می دهد تا ترتیبی دهد که او را از طریق سفارت پاکستان به پاکستان بفرستد، جایی که درخواست با شکست مواجه شد. چرخش ناگهانی وقایع او را تحریک می کند تا منی را شخصاً و بدون گذرنامه و ویزا نزد پدر و مادرش در پاکستان ببرد. با رضایت غیررسمی سربازان پاکستانی که در دستور گشت هستند، باجرنگی و منی وارد قلمرو اصلی پاکستان می شوند. اندکی پس از ورود آنها، باجرنگی که مظنون به جاسوسی هندی بود، دستگیر می شود. او با منی فرار می کند و با چند نواب (نواز الدین صدیقی) خبرنگاری که در یک کانال تلویزیونی پاکستانی کار می کند، ملاقات می کند که از نزدیک تحولات را دنبال می کند. نواب که تحت تأثیر این داستان قرار گرفته، به باجرنگی می پیوندد و به او کمک می کند تا پدر و مادر خود را پیدا کند. همچنین یک عالم دینی اسلامی (ام پوری) به آنها کمک می کند تا از دستگیری توسط پلیس جلوگیری کنند و آنها را به مکان امن تری می برد و پس از اینکه مونی منطقه ای شبیه به زادگاهش را از روی عکس تشخیص می دهد آنها را به کشمیر تحت اداره هدایت می کند. در یک تقویم. نواب سفر آنها را به صورت ویدئویی ثبت می کند و داستان را روایت می کند و هیچ کانالی با پخش آن موافقت نمی کند. ناامید شده، ویدیو را در اینترنت آپلود می کند. مونی مادرش را در حال قدم زدن در این ویدئو تشخیص می‌دهد و با کمک اتوبوس، این سه نفر سلطانپور را به عنوان زادگاهش معرفی می‌کنند. آنها سوار اتوبوسی می شوند که در حال حرکت هستند و توسط یک جوخه پلیس که در جستجوی هندی هستند متوقف می شوند. باجرنگی با طراحی نقشه ای برای منحرف کردن توجه آنها، از اتوبوس پیاده می شود و با دید کامل به سمت جنگل می دود. او ردیابی می‌شود، مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد و به بازویش شلیک می‌شود. در همین حال، نواب و مونی به سلطانپور می‌رسند، جایی که مونی سرانجام با مادرش ملاقات می‌کند. اولین ویدیو و ویدیوی بعدی که توسط نواب آپلود شده است در سراسر هند و پاکستان پخش می‌شود. یک افسر ارشد دلسوز متوجه می‌شود که باجرنگی بی‌گناه است و او را آزاد می‌کند و از دستور نگهداری او در زندان سرپیچی می‌کند. هزاران پاکستانی برای بدرقه باجرنگی و هندی ها برای پذیرایی از او در آن سوی مرز می آیند. وقتی باجرنگی از مرز می گذرد، شهیده که او نیز در میان جمعیت است، به سمت حصار می دود و با صحبت هایش که اکنون دوباره به دست آمده، برای او فریاد می زند.