شیر شاه

شیر شاه

The Lion King
پخش آنلاین
ژانر: انیمیشن
امتیاز IMDb: ۶.۸
دوبله: دارد
سال ساخت: ۲۰۱۹
مدت زمان: ۱۱۸ دقیقه
کشور: آمریکا
رده سنی: ۳+

پس از قتل پدرش، یک شاهزاده شیر جوان از پادشاهی خود فرار می کند تا معنای واقعی مسئولیت و شجاعت را بیاموزد.
خورشید بر فراز سرزمین پراید طلوع می کند. حیوانات از گوشه و کنار این پادشاهی به پراید راک "دایره زندگی" سر می زنند. شیرهای حاکم، کینگ موفاسا (صدای جیمز ارل جونز) و ملکه سرابی (با صدای آلفر وودارد) از تولد توله خود، سیمبا استقبال می کنند. کاهن اعظم ماندریل رافیکی (صدای جان کانی) سیمبا را در برابر همه حیوانات تقدیم می کند، و همه آنها در برابر شاهزاده جدید تعظیم می کنند. موش کوچکی در اطراف محیطش می چرخد ​​تا اینکه با حسادت شریر اسکار (صدای چیوتل اجیوفور) روبرو می شود. برادر. قبل از اینکه بتواند موش را ببلعد، اسکار با صدای هورنبیل دومو زازو (صدای جان. او به اسکار هشدار می دهد که موفاسا در راه است تا او را به خاطر از دست دادن مراسم سیمبا تنبیه کند. مطمئناً، موفاسا برای مقابله با برادرش می آید. درست همانطور که اسکار سعی می کند از زازو ناهار درست کند. اسکار ابراز ناراحتی می کند که اکنون که سیمبا به دنیا آمده است پس از موفاسا جایگاه خود را بر تاج و تخت نگرفته است. پس از رفتن موفاسا و زازو، اسکار با تمسخر به او نگاه می کند. زمان می گذرد و سیمبا (که اکنون جی دی مک کری صداپیشگی می کند) یک توله کوچک مشتاق و کنجکاو است. او پدرش را بیدار می کند تا بتواند سرزمین های پراید را کشف کند. موفاسا توضیح می‌دهد که همه چیز در سرزمین پراید متعلق به آنهاست، اما هر چیزی فراتر از مرزها ممنوع است. او همچنین به پسرش می‌گوید که آنها در دایره بزرگ زندگی در رابطه با وظیفه او به عنوان یک پادشاه آینده با هم مرتبط هستند. سپس زازو پرواز می‌کند. قبل از اینکه موفاسا به سیمبا بیاموزد که چگونه به پرنده بپرد، در گزارش صبحگاهی قرار بگیرید. لحظاتی بعد زازو به موفاسا می گوید که کفتارها را دیده است. موفاسا به سیمبا دستور می‌دهد به سرابی برود. سیمبا به سراغ اسکار می‌رود که به تنهایی روی صخره کوچک خودش استراحت می‌کند. همانطور که سیمبا نسبت به آنچه که فراتر از مرزهای سرزمین پراید است ابراز کنجکاوی می کند، اسکار به او می گوید که یک قبرستان فیل است. سیمبا سپس به سراغ بهترین دوستش نالا (با صدای شاهدی رایت جوزف) می رود که در وسط حمام است. سیمبا قبل از اینکه به نالا بگوید که می‌خواهد به چاله آب برود، حمام خود را از سرابی می‌گیرد، اما سارابی توله‌ها را وادار می‌کند که زازو را به عنوان پیشخوان ببرند. در پیاده‌روی آنها، سیمبا به نالا می‌گوید که واقعاً کجا می‌روند. زازو متوجه آنها در کنار هم می شود و متوجه می شود که دیدن دو توله نامزد در کنار هم چقدر زیباست. این موضوع سیمبا و نالا را که اصرار دارند فقط دوست هستند ناراحت می کند. زازو می‌گوید اینها قوانین هستند و سیمبا می‌گوید وقتی پادشاه شد، برخی از این قوانین را تغییر خواهد داد. توله ها قبل از رفتن به قبرستان فیل ها، زازو را در میان حیوانات دیگر گم می کنند. در حین کاوش، آنها توسط دسته ای از کفتارها به رهبری شنزی (صدای فلورانس کاسوبا) کاماری (صدای مایکل کی) و عزیزی (صدای اریک) پیدا می شوند. شنزی پس از اینکه متوجه شد سیمبا کیست، آماده است آنها را بخورد. زازو پرواز می کند تا به او هشدار دهد که انجام این کار باعث شروع جنگ با موفاسا می شود. او حمله می کند، اما زازو موفق می شود او را به اندازه کافی نگه دارد تا سیمبا و نالا فرار کنند. سپس گروه توله ها را محاصره می کند. سیمبا سعی می کند روی کفتارها غرش کند. هنگامی که آنها می خندند و از او می خواهند که دوباره این کار را انجام دهد، صدای غرش بلندتری شنیده می شود. در سیمبا همانطور که او و نالا را به خانه می برد. موفاسا از زازو می خواهد که نالا را به خانه ببرد در حالی که با سیمبا صحبت می کند. او ناامیدی خود را از او ابراز می کند، اما سیمبا سعی می کند از خود دفاع کند و بگوید که او می خواست مانند موفاسا شجاع باشد. او به او می گوید پسری که فقط زمانی که لازم باشد شجاع است و از از دست دادن سیمبا می ترسید. سپس می‌نشینند و به ستاره‌ها نگاه می‌کنند و موفاسا به سیمبا می‌گوید که پادشاهان بزرگ گذشته از بالا به آنها نگاه می‌کنند. کفتارها با شکایت از کمبود غذا به مخفیگاه خود باز می‌گردند. سپس نشان داده می شود که اسکار آنها را هدایت می کند و او عمداً سیمبا و نالا را به مسیر آنها هدایت می کند. او سپس به کفتارها در مورد نقشه خود برای کشتن موفاسا می گوید تا او سرزمین پراید "آماده باش" را رهبری کند و این به معنای غذای بیشتر برای کفتارها خواهد بود. روز بعد، اسکار سیمبا را در کنار دره ای می آورد تا غرش خود را تمرین کند. پس از اینکه سیمبا را تنها گذاشت، به کفتارها علامت می دهد تا حرکت خود را انجام دهند. ناگهان سیمبا به صخره نگاه می کند تا متوجه رکود ویلدبیست شود. او به دنبال آن می دود و برای ایمنی از درختی بالا می رود. اسکار موفاسا و زازو را پیدا می‌کند و به برادرش در مورد گیر افتادن سیمبا در تنگه هشدار می‌دهد و در عین حال به زازو می‌گوید که شیرها را آگاه کند. موفاسا از میان گله وحشی می دود تا به سیمبا برسد. او توله را به امن می آورد، اما توسط وحشی کشیده می شود. موفاسا سپس شروع به بالا رفتن از تپه می‌کند، اما اسکار گرفتار می‌شود، که پنجه‌هایش را در پنجه‌هایش فرو می‌کند. اسکار با نگاهی شوم در چشمانش به موفاسا می گوید: "زنده باد پادشاه" و او برادرش را از صخره تا لحظه مرگش می کوبد. سیمبا با درماندگی نظاره گر سقوط پدرش در ازدحام جمعیت است. او پایین می دود و جسد او را پیدا می کند و با گریه از او می خواهد که بیدار شود. اسکار سیمبا را پیدا می کند و می گوید که همه تقصیر اوست که پدرش مرده است. سیمبا از ترس عواقب آن از اسکار می پرسد که چه کاری انجام دهد و اسکار به او دستور می دهد که فرار کند و دیگر برنگردد. پس از اینکه سیمبا این کار را انجام داد، شنزی، کاماری و عزیزی (به علاوه یک کفتار ناشناس) را برای تعقیب سیمبا و کشتن او می فرستد. سیمبا از کفتارها به لبه صخره ای می دود که در آنجا او و کفتار چهارم می افتند. شنزی به دو نفر دیگر دستور می‌دهد که مطمئن شوند سیمبا مرده است، اما آنها با خود می‌فهمند که او نتوانسته از سقوط جان سالم به در ببرد و مشتاق پایین رفتن و بررسی نیستند. سیمبا قبل از ادامه تبعید پنهان شده است. اسکار مرگ او را به شیرزنان اعلام می کند و سپس می گوید که سیمبا نیز کشته شده است. او قبل از اینکه به سنگ پراید برود تا وظایف جدید خود را به عنوان پادشاه انجام دهد، اندوه خود را تظاهر می کند و سپس کفتارها را بیرون می آورد. زازو و رافیکی از راه دور تماشا می‌کنند و برای موفاسا و سیمبا عزاداری می‌کنند. سیمبا مایل‌ها به تنهایی راه می‌رود و سپس به بیابان می‌رسد. قبل از اینکه گله ای از کرکس ها برای خوردن او وارد شوند، او از شدت خستگی به زمین می افتد. آنها توسط تیمون (بیلی آیچنر) و پومبا (ست روگن) که کرکس ها را قبل از پیدا کردن سیمبا می ترسانند، قطع می شوند. آن دو تصمیم می گیرند که توله را نگه دارند تا وقتی که به یک شیر بالغ تبدیل شد، در کنار آنها باشد. سیمبا از خواب بیدار می شود و مأیوس است و همچنان خود را برای مرگش مقصر می داند. تیمون و پومبا او را می گیرند و به او نشان می دهند که چگونه زندگی می کنند، طبق شعارشان، "هاکونا ماتاتا" (یعنی "نگران نباش. از آنجایی که سایر حیوانات دوست هستند، سیمبا آنها را می خورد و اکنون با حشرات جشن می گیرد. او خرج می کند. زمان بیشتری با تیمون و پومبا، که اکنون به بزرگسالی تبدیل شده‌اند (اکنون با بازی دونالد. تحت سلطنت، سرزمین غرور از غذا و منابع کافی تهی می‌شود، زیرا کفتارها همه چیز را خشک می‌کنند. نالا (اکنون با صدای بیانسه کارتر) بیان می‌کند. اسکار حتی سعی می کند سرابی را ملکه خود کند و به او قول می دهد که می تواند با او شام بخورد، اما او قبول نمی کند. سپس کفتارها را مجبور می کند که بقیه کشتار او را بخورند و به سختی تکه هایی برای شیرزنان باقی بگذارند. در آن شب نالا سعی می کند پراید راک را ترک کند، اما زازو متوجه او می شود که می داند اسکار اگر او را در حال رفتن بگیرد با او چه می کند. پس از گذراندن یک روز در خوردن غذا، سیمبا، تیمون و پومبا دراز کشیدند تا به ستاره ها نگاه کنند. همانطور که تیمون و پومبا درباره چیزهایی که در آنجا وجود دارد فکر می کنند، سیمبا به آنچه موفاسا زمانی به او گفته بود در مورد پادشاهان گذشته که از بالا به آنها نگاه می کردند اشاره می کند. تیمون و پومبا می خندند، که سیمبا را آزار می دهد. او به تنهایی می رود و همانطور که دراز می کشد، مقداری خز از یال او می پرد. منفجر می شود و قبل از اینکه راه خود را به رافیکی پیدا کند، از چند حیوان عبور می کند. او احساس می‌کند که سیمبا هنوز زنده است، و خوشحال می‌شود. تیمون و پومبا در حال قدم زدن در خانه‌شان هستند در حالی که آهنگ «شیر امشب می‌خوابد» را می‌خوانند، قبل از اینکه نالا حمله کند و آنها را تعقیب کند. همانطور که آنها فرار می کنند، سیمبا بیرون می پرد و به نالا می جهد، اما پس از اینکه او او را به زمین می اندازد، متوجه می شود که او کیست. سیمبا از دیدن دوباره بهترین دوستش هیجان زده است در حالی که نالا از زنده بودن سیمبا خوشحال است. هر دو با هم می‌روند تا به هم برسند، تیمون و پومبا را ترک می‌کنند تا متوجه شوند که این دو شیر بیشتر از دوستانشان می‌شوند. کاری که اسکار و کفتارها انجام داده‌اند. هنوز هم احساس گناه می‌کند، او حاضر نیست به عقب برگردد. نالا زمانی که او بیش از حد لجباز شد و به او گوش نمی‌دهد او را ترک می‌کند. سیمبا به تنهایی سرگردان می‌شود تا اینکه توسط رافیکی پیدا می‌شود. او به سیمبا می‌گوید که موفاسا را ​​می‌شناسد. و اینکه او زنده است.سیمبا رافیکی را دنبال می کند و به دریاچه ای هدایت می شود.رافیکی باعث می شود سیمبا انعکاس خود را ببیند که به تصویر موفاسا تبدیل می شود. سیمبا در بالای ابرها صدای او را می بیند و می شنود که صورتش توسط رعد و برق روشن می شود. موفاسا می‌داند که سیمبا فراموش کرده که کیست و به همین دلیل پدرش را فراموش کرده است. او به او می‌گوید که به یاد داشته باشد که او تنها پادشاه واقعی است. اکنون که به هدف خود پی برده است، سیمبا فرار می‌کند تا به نالا برسد و تیمون و پومبا دنبال می‌کنند. این چهار نفر به سرزمین پراید می رسند و با زازو ملاقات می کنند که او نیز از دیدن دوباره سیمبا خوشحال است. آنها می بینند که زمین چقدر بد به نظر می رسد، و چرا ضروری است که اسکار را متوقف کنند. سیمبا تیمون و پومبا را «طعمه‌ای زنده» می‌سازد تا حواس کفتارها را پرت کند و اجازه دهد به سنگ پراید برسند. سیمبا می بیند که اسکار در حال صدمه زدن به سارابی است که دوباره او را نادیده می گیرد. همه از دیدن بازگشت سیمبا متحیر می شوند و او به کنارش می رود. اسکار سعی می کند با وادار کردن سیمبا به گناه خود در مرگ اعتراف کند، او را برگرداند. اسکار به سمت سیمبا پیش می‌رود و باعث می‌شود که او لیز بخورد و روی لبه سنگ پراید آویزان شود. صاعقه به درختی نزدیک می زند و باعث آتش سوزی در پایین می شود. سپس اسکار به سیمبا درباره ظاهرش لاف می زند و متوجه نمی شود که آشکارا به گناه خود اعتراف می کند تا شیرزن ها بشنوند. سپس با سیمبا زمزمه می کند که موفاسا را ​​کشته است و سیمبا به عموی قاتل خود می زند. اسکار به جرم خود اعتراف می کند، اما سپس کفتارها را روی شیرزنان آواز می خواند و جنگی را آغاز می کند. شیرها با کفتارها می جنگند، در حالی که تیمون، پومبا و رافیکی همگی چند لیس خوب می گیرند. سیمبا سپس به دنبال اسکار می رود که سعی می کند فرار کند. وقتی سیمبا با او روبرو می‌شود، اسکار کفتارها را مقصر می‌داند و می‌گوید که قصد داشت آنها را به خاطر جنایت فرضی‌شان بکشد. اسکار از سیمبا درخواست رحمت می کند و سیمبا به او دستور می دهد همان کاری را که به عنوان یک توله به او دستور داده بود انجام دهد: فرار کنید و دیگر برنگردید. به نظر می رسد که اسکار با شرایط موافق است، اما در عوض اخگرهای داغ را در چهره می اندازد. سپس این دو شروع به مبارزه می‌کنند و پنجه‌های خود را به سمت یکدیگر می‌چرخانند تا اینکه سیمبا دست بالا را به دست آورد و اسکار را از لبه صخره جدا کند. او زنده می ماند و کفتارها را می بیند که به سمت او می آیند. از بخت بد او، کفتارها شنیدند که او آنها را زیر اتوبوس انداخت، و آنها شروع به تکه تکه کردن اسکار کردند. باران روی سرزمین پراید می بارد تا آتش را بشوید. با از بین رفتن کفتارها، شیرزن ها در اطراف سنگ پراید جمع می شوند. زازو و رافیکی به سیمبا اجازه صعود می دهند. او به لبه پراید راک می رود و صدای او را می شنود که می گوید: "یادت باشد." با آن، او در برابر شیرزنان غرش می‌کند تا به شاه شیر جدید تبدیل شود. سرزمین‌های غرور به شکوه سابق خود باز می‌گردند و یک بار دیگر زیبا و مرفه به نظر می‌رسند. تیمون و پومبا برای نزدیک شدن به دوستشان نقل مکان کرده اند. سیمبا و نالا اکنون پادشاه و ملکه هستند و رافیکی توله خود کیارا را به بقیه حیوانات تقدیم می کند و بدین وسیله به دایره زندگی ادامه می دهد.