رمان قرار نبود

‏‏به نام خالق زیبایی ها

‏نکته: هنگام اولین اجرای برنامه ممکن است بارگذاری چند ثانیه طول بکشد.

‏رمان قرار نبود... به قلم هما پوراصفهانی با درخواست شما خوانندگان عزیز تهیه و آماده دانلود است.

‏آسانسور که ایستاد دو تایی رفتیم بیرون. رفتم سمت ماشین و گفتم:

‏- خداحافظ آرتان ...

‏منتظر بودم خونسردانه بگه ... خداحافظ! ولی در کمال تعجب صدام کرد:

‏- ترسا ...

‏کیفمو شوت کردم روی صندلی عقب و برگشتم به طرفش:

‏- بله ...

‏- یواش برو ...

‏- باشه ...

‏دوباره صدام کرد:

‏- ترسا ...

‏- بله ...

‏- زود بیا خونه ...

‏- باشه ...

‏- ترسا ...

‏دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم ... غش غش خندیدم.

‏- چیه؟ میخای بگی دوسم داری؟! خب بگو! چته بچه؟ چرا امروز اینجوری شدی ...

‏تا دید میخندم لبخندی زد دستشو کرد توی موهاش و گفت:

‏- هیچی برو خداحافظ ...

‏لطفا هرگونه انتقادی، پیشنهادی و یا وجود مشکلی در برنامه را از طریق راه های ارتباطی که در قسمت درباره ما برنامه وجود دارد با ما درمیان بگذارید تا در آپدیت بعدی حتما اعمال بشود.

‏براتون آرامش در زندگی رو آرزو میکنم.آرامشتان پایدار