خلاصه داستان :
یک دختر تنها! بی کس! پیله تنهاییش را خودش تنیده! پیله اش سنگیست! اما سنگ هم فرو خواهد ریخت کافیست که جویباری عاشقانه نرم و لطیف از کنارش گذر کند! کجاست این جویبار؟
او مینوازد همچون اسمش طنین مینوازد تا درگیر و دار دنیا از ناملایماتش بگریزد!
او را خسته کرده اند. لبخند را از او گرفته برایش غم به ارمغان آورده اند … کجایی جویبار باید تن او را غسل دهی . خسته در پی انتهای زندگیش راه میرود! چندیست که کشتی شکسته قلبش پهلو نگرفته و تنها در دریای خروشان سرگردان است! طنین اش را مییشنوی؟ نوای درد مینوازد! منتظر با پایانی خوش و پلیسی
☆ ☆ ★ ★ ★ ٢٧ آبان ١٤٠١
خبع! پیشنهاااد نصبب)
★ ★ ★ ★ ★ ٢١ بهمن ١٤٠١
جزء بهترین رمان هایی هست که خوندم واقعا جالب و جذاب بود💫
★ ★ ★ ★ ★ ٣٠ آذر ١٤٠٠
نخوندم ولی انگار خوبه