فیلم دختری در تار عنکبوت - The Girl in the Spider's Web 2018
درباره فیلم دختری در تار عنکبوت
فیلم دختری در تار عنکبوت در سال 2018 در ژانر جنایی ساخته شده است. تماشای آنلاین و رایگان The Girl in the Spider s Web از مایکت با دوبله و زیرنویس فارسی بدون نیاز به دانلود.
داستان فیلم دختری در تار عنکبوت
هکر جوان کامپیوتر لیزبت سالاندر و روزنامه نگار میکائیل بلومکویست خود را در شبکه ای از جاسوسان، مجرمان سایبری و مقامات دولتی فاسد می یابند.
این فیلم در سوئد اکران می شود که لیزبث سالاندر جوان (بو گاددون) در حال بازی شطرنج با خواهرش کامیلا (کارلوتا فون) است. یکی از مهره هایش شکسته می شود و عنکبوت بیرون می رود. لحظاتی بعد، پدر دخترها، الکساندر زلاچنکو ( میکائیل پرسبرانت) وارد میشود و به آنها دستور میدهد وارد اتاقش شوند. او درباره نحوه رشد کامیلا توضیح میدهد و او را میخواهد کنارش بنشیند. لیزبث با احساس قصد واهی کامیلا را میگیرد و به اتاقشان میدود. او منتظر می ماند تا کامیلا به او ملحق شود، اما کامیلا دوباره به اسکندر ملحق می شود که او به آنها دستور می دهد که به سمت او بروند. ما مدیر عاملی را در سوئد پیدا می کنیم که همسرش را کتک زده است.چراغ ها در خانه اش خاموش می شود و او دوباره می رود تا آنها را روشن کند، اما لیزبث (که اکنون با بازی کلر فوی بازی می کند) را می بیند که به عنوان یک چهره تیره کلاهدار با آرایشی وهم انگیز ایستاده است. مجسمه ای را که با طنابی که دور پاهایش پیچیده است می کوبد و او را وارونه آویزان می کند. لیسبث به او میگوید که از کارهای او میداند، مانند کتک زدن دو فاحشه و خوابیدن با همسر مردی که شرکت او را تامین مالی کرده است. لیزبث میگوید که تمام سرمایهاش را برداشته و در حساب روسپیها و همسرش گذاشته، در صورتی که همسر به سادگی کدها را به او بدهد. زن لحظه ای تردید می کند، سپس کدهای حساب را به لیزبث می دهد و دخترش را می برد. مدیرعامل میگوید هر کاری که لیزبث انجام میدهد، فقط معکوس خواهد شد. لیزبث ویدئویی را به او نشان می دهد که مدیر عامل شرکت همسرش را به هم می زند و تهدید می کند که اگر دوباره با همسر و دخترش تماس بگیرد، آن را پخش خواهد کرد. لیزبث مرد را ترک می کند و جیغ می کشد و خودش را عصبانی می کند. میکائیل بلومکویست (Sverrir Gudnason) سر کار می آید و نسبت به صاحب جدید مجله هزاره که از میکائیل خریده بود نارضایتی نشان می دهد. او با ناشر اریکا برگر (ویکی کریپس) صحبت میکند و او را دعوت میکند تا بعداً به او بپیوندد، اما او میگوید برنامههایی با همسرش دارد. در همین حال، لیزبث رابطه جنسی با زنی به نام سوفیا را به پایان میرساند (آندرجا. سوفیا عکسهای او را مرور میکند و یکی را میبیند. از او و کامیلا در کودکی، و حدس میزند خواهرش است. لیزبث اظهار میکند که کامیلا سه سال قبل خود را کشته است، و خوشحال است که هم او و هم پدرشان مردهاند. لیزبث با فرانس بالدر (استفان مرچنت) پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی ملاقات می کند و لیزبث را از برنامه ای به نام فایر فال که خود توسعه داده است مطلع می کند که قدرت دسترسی به پرتاب هسته ای را دارد. او احساس می کند که در دستان اشتباه می تواند منجر به نتایج خطرناک و ویرانگر شود.او از انجام آن پشیمان شد و اکنون بالدر لیزبث را استخدام می کند تا فایرفال را از NSA بدزدد. در مقر NSA در واشنگتن، کارشناس امنیتی ادوین نیدهام (Lakeith) Stanfield) یک هشدار برای یک کاربر غیرمجاز در سیستم خود می بیند. او تلاش میکند تا سیستمهای آنها را خاموش کند، اما خیلی دیر شده است، و لیزبث فایرفال را گرفته و تصویری تمسخر آمیز برای نیدهام گذاشته است. آن را فعال کنید به زودی، سه نفر از اراذل و اوباش نقابدار وارد آپارتمان او می شوند و سعی می کنند به او شلیک کنند، یک گلوله به پشت شانه چپ او در خالکوبی اژدهاش اصابت می کند. رهبر اراذل و اوباش گاز را روشن می کند و مقداری ذرات را روی یک ساعت زنگ دار می گذارد تا جرقه ایجاد کند و باعث انفجار در آپارتمان می شود که لیزبث با پریدن به داخل وان از نزدیک فرار می کند. اراذل و اوباش فایرفل را نیز از او گرفته اند. با رسیدن پلیس به صحنه، لیزبث سعی می کند با موتور سیکلت خود فرار کند اما توسط پلیس محاصره می شود. او در نهایت از یک اسکله خارج می شود و با رانندگی بر روی دریاچه یخ زده فرار می کند. بالدر انفجار آپارتمان را در جایی که قرار بود با او ملاقات کند می بیند و فکر می کند که لیزبث فایرفال را برای خودش گرفته است. پس از اینکه باور کرد لیزبث به او روی آورده است. مدتی بعد، Needham به سوئد می رسد تا Firefall را برای NSA بازیابی کند، اما Grane و مردانش او را رهگیری می کنند زیرا فکر می کنند برای کار در آنجا است. Needham به Grane می گوید که او برای لذت آنجاست، و او به او هشدار می دهد که اگر به دلیل دیگری به جز تعطیلات آنجا باشد، او را دستگیر کرده و به ایالات متحده بازگرداند. لیزبث به خانه طاعون (کامرون بریتون) می رود. یکی از متحدان او، برای کمک. مدتی بعد، او با مایکائیل تماس می گیرد و هر دو شروع به کار با هم می کنند تا بفهمند چه کسی فایرفال را گرفته است. میکائیل یک عکس نظارتی از رهبر نقابدار مردانی را بررسی می کند که او را از روی عکس دیگری می شناسد که در آن با اسکندر به عنوان بخشی از یک باند کار کرده بود. میکائیل یک خالکوبی عنکبوت روی او پیدا میکند و آن را به مردی به نام میلوس میر میرساند (هندریک. میلوس توضیح میدهد که چیزی که دارد یک خالکوبی نیست، بلکه زخمی است که توسط گروهی که به دنبالش است، عنکبوتها، به او دادهاند. میگوید که قبلا با عنکبوتها برخورد کرده بود. او ماسک صورتش را برمیدارد تا نشان دهد که بینی و لب بالاییاش به طرز وحشتناکی بریده شده است. سوفیا در آپارتمان سوخته شده به یک باشگاه می رود و در آنجا سوفیا را پیدا می کند و از ارتباط او با لیزبث مطلع است. پس از اینکه او را متقاعد می کند که لیزبث قابل اعتماد است، تلفن خود را به نیدهام می دهد تا بتواند با لیزبث تماس بگیرد. همانطور که او این کار را انجام می دهد، لیزبث است. زیر نظر حرکات عنکبوت ها تلاش می کند تا آنها را دستگیر کند. لیزبت نیدهام را فریب می دهد تا فکر کند توسط او فریب خورده است و تلاش او برای یافتن او را خراب می کند. سپس متوجه می شود که یان هولتسر (کلیز بنگ) و افرادش پلیس های محافظ بالدر را از طریق دوربین امنیتی می کشند. لیزبث پس از تماشای صحنه در دوربینی که قرار داده بود، به سراغ بالدر و پسرش آگوست (کریستوفر کانوری) می رود اما هولتسر در همان زمان به آنها می رسد. پس از یک مبارزه، هولتسر بر لیزبث غلبه می کند، به او مواد مخدر تزریق می کند و در حالی که او هوشیار است اما قادر به حرکت نیست، از دست او برای شلیک و کشتن بالدر استفاده می کند. سپس آگوست را با خود می برند و او را روی زمین می گذارند تا بمیرد. لیزبث با تلاشی عظیم به یک بطری قرص میرسد، مقداری از آن را روی زمین میریزد، با بطری آنها را به پودر تبدیل میکند و پودر را استنشاق میکند. او شروع به بهبودی می کند تا بتواند از ساختمان خارج شود. او سوار ماشین پلیس می شود که از ساختمان محافظت می کرد و راننده مرده را بیرون می کشد. لیزبث آنها را تعقیب میکند و ویژگی دسترسی از راه دور آنها را هک میکند تا باعث باز شدن کیسههای هوای آنها شود، که باعث بیهوشی تبهکاران میشود و باعث میشود ماشین آنها کاهش یابد تا لیزبث بتواند با خیال راحت آگوست را خارج کند. وقتی کامیونی برای تعقیب آنها از روی پل می آید، آنها برای رانندگی دور می شوند. لیزبث از برج پل بالا میرود، شیشه ایمنی را میشکند و مکانیزم بالا بردن را فعال میکند و کامیون را در بالای ماشینش رها میکند و قادر به دنبال کردن آن نیست. سپس لیزبث کامیلا را می بیند که لباس قرمز پوشیده است و در جاده ایستاده و رفتن او را تماشا می کند. سپس متوجه می شود که کامیلا پشت نقشه بردن آگوست است. لیزبث اوت را می آورد تا در مکانی امن با او بماند. او نسبت به مرگش احساس کمبود عجیبی دارد و میگوید که دوست دارد پیش مادرش برگردد. پس از اینکه او او را در یک بازی شطرنج تنها در چند حرکت شکست داد، او متوجه می شود که او یک نابغه است. او برای باز کردن قفل فایرفال از او کمک میخواهد و پس از جلب اعتماد او، به او توضیح میدهد که عباراتی که باید رمزگشایی کند، بر اساس حروف استفادهشده، مسائل اعداد پیچیده هستند، چیزی که بالدر میدانست پسرش میتواند آن را بفهمد. سرانجام زمانی که گران در حال جستجو در ساختمانی بود که بالدر در آن کشته شد، توسط گران پیدا شد. گران او را دستگیر و زندانی کرده است. لیزبث موفق می شود قفل سلول نگهدارنده خود را از راه دور باز کند و او را به یک تلفن همراه مخفی هدایت کند که در آنجا می تواند با او ارتباط برقرار کند. لیزبث با کمک او، نیدم را متقاعد می کند که آگوست را با خود به آمریکا ببرد تا دوباره به مادرش بپیوندد. Needham موافقت می کند، اما او می گوید که بدون فایرفل به خانه برمی گردد. او با طاعون می رود. به زودی، لیزبث به مغز متفکر واقعی اسپایدرز کامیلا هدایت می شود (اکنون با بازی سیلویا. او پس از مرگ پدرش، عنکبوت ها را از پدرش تحویل گرفت. همچنین مشخص شد که گران مشتری در نقشه دزدی بوده است. فایرفال. گرانه میخواست سوئد کنترل فایرفال را در دست بگیرد تا هرگز از آن استفاده نشود، او به ایالات متحده اعتماد نداشت تا بتواند حضانت آن را در اختیار داشته باشد. کامیلا میگوید که عنکبوتها نظر خود را تغییر دادهاند، و آنها میخواهند آن را حفظ کنند. گرانین را با بریدن رگ گردنش با تیغهای تیز پنهان شده در رینگ میکشد. او و سرسپردگانش آگوست را میربایند و به مخفیگاه خود که خانه کودکی او و اوست میبرند. کامیلا به آگوست دستور میدهد قفل فایرفال را باز کند و او از هولتسر میخواهد که نشان دهد. لیزبت ویدئویی که در آن میکائیل را گروگان گرفته اند. هولتسر تهدید می کند که به میکائیل دو سوزن پر از سرم تزریق می کند که یکی او را کور می کند و دیگری او را خواهد کشت. به آن دسترسی پیدا کنید، ناگهان صدای "پینگ" را می شنویم و یک مرد سقوط می کند. طاعون در یک ون با یک اسکنر مادون قرمز است که به نیدهام اطلاعات هدف گیری می دهد تا بتواند به عنوان یک تک تیرانداز با یک سلاح بسیار قدرتمند که در تجهیزات داخل ون ادغام شده است عمل کند و به او کمک کند مردان داخل ساختمان را هدف قرار دهد. او باند را یکی یکی از بین می برد و درست از دیوارها شلیک می کند. لیزبث آن را وارد میکند و خودش چند سرسپردگی را بیرون میآورد، حتی اولین سرم را به هولتسر تزریق میکند. کامیلا سعی می کند با یکی دیگر از سرسپردگان فرار کند و هولتسر از جنگل جلوی ماشین بیرون می آید و اکنون در نتیجه سرم به سختی می تواند ببیند. کامیلا به خاطر فرار موفقیت آمیز راننده به طور ناخواسته حواس او را از جاده منحرف می کند دقیقاً در لحظه ای که هولتسر نابینا در مسیر ماشین تلو تلو خورده است. ماشین با او برخورد می کند و از جاده خارج می شود و تصادف می کند. لیزبث کامیلا را تعقیب می کند تا اینکه به کنار صخره ای می رسند و لیزبث اسلحه خود را به سمت کامیلا نشانه می گیرد. او از شهرتش برای کمک به زنان قربانی میداند، اما از لیزبث میپرسد که چرا برای کمک به او برنمیگردد. کامیلا می گوید که به مدت 16 سال از دست پدرشان رنج می برد و همیشه در این فکر بود که چرا لیزبث او را رها کرد. لیزبث با گریه می گوید که به این دلیل است که کامیلا پدرشان را انتخاب کرده است. کامیلا متوجه میشود که تبدیل به هیولایی شده است که پدرشان بود، و به خود اجازه میدهد از لبه صخره سقوط کند تا بمیرد، و بازتاب صحنهی اولیهای است که لیزبث برای فرار از بالکن سقوط میکند. کامیلا فقط لپ تاپ را با فایرفال روی زمینی که آخرین بار در آن ایستاده بود، می گذارد. اندکی بعد، نیدهام سعی میکند به فایرفال دسترسی پیدا کند، اما متوجه شد که آن را حذف کرده است، با پیامی که میگوید: «این چیزی است که بالدر میخواهد مایکائیل در دفترش در حال نوشتن مقالهای جدید باشد که در آن جزئیات تمام مصیبتهای لیزبث و او را شرح دهد، اما او تصمیم میگیرد. در صحنه آخر، لیزبث برای آخرین بار در حالی که محل را برای منفجر کردن دکل میکند به خانهاش میرود. او تماشا میکند که آتش میسوزد و تا شب با موتور سیکلتش میرود.